گام هاى ابتذال
آرشیو
چکیده
متن
در تعبیرى بسیار زیبا از حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمده است: خداوند توسط جبرئیل سه هدیه براى آدم فرستاد تا او یکى از آن سه را برگزیند. هدیهها: عقل و دین و حیا بود و آدم عقل را انتخاب نمود، اما حیا و دین نیز قرار بود همراه خرد باشند و ماندند.([1]) این سه، هدیهى آسمانى خداوند براى جانشین خویش بود و آدم نیز با یک انتخاب به هر سه مقصود دست یافت. امّا از روزى که بشر مغرور و سرکش از «خداوند هستى» روى گردانید و به «خود» گروید و از «ولایت الهى» به «ولایت طاغوت» روى آورد و از «جانشینى خد» به «جانشینى شیطان» رضایت داد، «هوس» را جانشین «خرد» و «خودپرستى» را به جاى «خدا پرستى» و «برهنگى» را جاى «حى» نهاد و در پى این جابه جایى:
ـ رویکرد حسى به معارف عقلانى ـ حس گرایى
ـ مباح دانستن هر وسیله براى نیل به قدرت
ـ اباحى گرى و تساهل و تسامح در اخلاق و فرهنگ
ـ پوچ انگارى و هرهرى مذهبى
ـ اصالت سود و اصالت رفاه و لذت و ...
اصول اساسى باورهاى زندگى بشر گردید و از هر نوع قانون عقلانى و هدایت وحیانى رها گردیده، خواست و ارادهى متزلزل و متغیر احساسى او میزان بایدها و نبایدهاى اخلاقى و اجتماعى او قرار گرفت.
گام دوم:
هر ملتى یک شجرهنامه و نسبت نامهى تاریخى، جایگاهى فرهنگى و موقعیتى ویژهى خود دارد و هر انسانى که به جایگاه تاریخى ملتش آگاهى نداشته باشد، همانند کسى است که مشخصات فردى ـ شناسنامهاى ـ خود را نمىداند و در واقع کودکى است که از شناسنامهى خود اطلاع ندارد. انسان تنها با داشتن آگاهى از شناسنامهى فرهنگى و ملّى خود مىتواند زندگى خویش را با مشخصات اجتماعى تطبیق داده و براساس ملاکها و معیارهاى تعریف شده خود را هماهنگ نماید، از موضع تاریخى و جایگاه فرهنگى خود سخن بگوید، اقدام کند، از مبانى و معیارهاى پذیرفته شدهى خویش حمایت و در مقابل مهاجمان از آن دفاع کند، در پى تحقق اهداف فرهنگى ملتش بکوشد و بالاخره براساس قواعد و مقررات تعریف شده؛ با خودىها انس بگیرد و بیگانهها را شناسایى و طرد کند.
امّا واقعیتى که در تاریخ معاصر رخ نموده است؛ آن است که استکبار غرب تلاش نموده است با ابزار اطلاعاتى و علمى خود براى جوامع بشرى شناسنامهى ویژهاى در جهت منافع خود صادر نموده، آنان را همانگونه که خود مىپسندد و در قالبى که خود مىخواهد معرفى کند و آنان نیز، خود را آنگونه که غرب مىخواهد و تعریف مىکند بشناسند. این است که جوامع انسانى یکى پس از دیگرى گرفتار بحران هویت شده، در فاصلهى گسست از شناسنامهى تاریخى و اصیل خود تا صدور شناسنامهى غرب ساخته، دچار تحیر و سرگردانى و تضاد و تناقض گردیده و به تدریج با آگاهى از شناسنامهى جدید و انس به آن، به پوچى و هیچى خود اعتراف نموده و براى گذراندن عمر به بازى گرفته شده، روى به بازىگرى و ابتذال مىآورند.
و اینک ابتذالى دامن گستر!
ابتذال از ریشهى بذل به معناى بخشش و عطا و از خود مایه گذاشتن و ابتذال و تبذل، رعایت ننمودن اعتدال در بخشش و دهش است. حاتم بخشىهاى نابخردانه، به حراج نهادن ارزشها و چوب حراج بر سرمایه زدن، اقدام به فرسایش لباس و ابزار و ارزش زدایى و سبک شمارى گوهرهاى گرانبها و ... تعبیرهاى گوناگونى از مفهوم لغوى این واژه است.
ابتذال در کاربرد اصطلاحى نیز با معناى لغوى تفاوت چندانى ندارد. به حراج گذاشتن ارزشها و آثار گرانبهاى علمى، فرهنگى، اجتماعى، تربیتى، اقتصادى و ... و توهین و تحقیر باورها و بینشهاى اصیل دینى و ملى و تاریخى و به فراموشى سپردن تجربیات ارزشمند نیاکان و شکستن قیمتها و ارزان و آسان از دست دادن آنها و بىقدر و قابلیت شمردن و فرومایه و پست انگاشتن و به تقلید و روزمرهگى و پوچ انگارى و نسبیت روى آوردن، فرایند ناپسند و ناگزیرى است که با از دست دادن تعادل فکرى و تعامل خرد و دین و حیا و گم کردن هویت تاریخى و فرهنگى و روى آوردن به شناسنامه جعلى و دروغین فرا روى انسان هویت باخته قرار مىگیرد. چشم پوشیدن از معارف غنى و پربار تاریخى و دینى و ملّى و تقلید سادهلوحانه و چشم بسته از فراوردههاى غرور و جهل و هوس. شیفتگى به فرهنگ بیگانه و تلاش در همنوایى و هماهنگى با آنان، خود کمبینى و خودباختگى، گسستگى و ناهمگونى با فرهنگ و آداب و ... خودى، خمیرمایهى ابتذالى است که امروز گریبانگیر بسیارى از جوامع بشرى شده است.
زمانى بود گاهى که سخن از ابتذال مىرفت، پدیدههایى همچون: موسیقى، شعر نو، لباس و مد، تئاتر و فیلم، شوها و یا سریالهاى تلویزیونى در ذهن تداعى مىشد و کسى باور نمىکرد که روزى لقبهاى علمى دانشگاهى نیز روى به ابتذال نهاده، مدارک علمى به ثمن بخس خرید و فروش شود و عناوین و القاب مقدس حوزوى و دینى و مذهبى به حراج گذاشته شده و ارزش حجةالاسلامى و آیةاللّهى از دکترا کمتر شود، الگوهاى جعلى و تصنعى، جاى اسوههاى حقیقى و اصیل قرار گیرد. کسى باور نمىکرد مباحث عمیق عرفانى و سیر در مراتب غیب و شهود و ... که با توصیه و تأکید شخصیتهاى بزرگى چون بوعلى سینا و ملاصدرا و میرداماد از دستبرد فرصت طلبان پنهان نگه داشته مىشد، امروز انباشته بر صفحهاى نورى نقل مجلس هر قلاّش و قلندر بیگانه از خویشى گردد و هر بافندهى زبردستى در مقام تدریس و تبلیغ به تحمیق ساده اندیشان و شکاردل خوش باوران بپردازد.
کسى باور نمىکرد خادمان عاشورا و ذاکران و مرثیه سرایان کربلا که تشنهى حقیقت بودند و در انتظار قطرهاى از فرات علوم و معارف اهل بیت: پیشانى ادب بر زمین مىساییدند و برهان شعور را با عرفان و شور یکجا مىسرودند و از تلفظ هر واژهاى که با ادب حضور در محضر معصومین: مناسبت نداشت، پرهیز مىکردند و با آوردن نام مبارک حضرت صدیقهى طاهره3 قطرههاى شرم بر پیشانى بلندشان مىتراوید و جرأت بردن نام مادر کرامت را در محضر سادات و علویان نداشتند و هیچ مرثیهسرایى را یاراى آن نبود تا در مجالس مردانه و یا مشترک واژههاى "سیلى" و" صورت" و "چادر خاکى" را بر زبان آورد، ناگاه بر زبان راندن زشتترین کلمات شبههناک و جسارت آمیز و موهن و ... نشانهى امتیاز گردد و به گردآورى مرید و شاگرد انجامد. در گذشتهى فرهنگى تشیع کسى حق نداشت در شب 19 و 21 ماه رمضان و در مجلس عزاى امیر مؤمنان و تندیس غیرﺓالله جز در پوشش حرمت و حیا و تکریم و تعظیم نامى از مستورهى هستى ببرد و یا به این جسارت لب بگشاید که:
آید به جهان اگر حسین دگرى
حاشا که برادرى چو عباس آید([2])
ولى با هزاران تأسف امروزه اشعار و جملاتى بر زبانها رانده مىشود که هیچ تناسب با فرهنگ ادب و حیا و شرم شرقى ندارد تا چه رسد به جامعهى اسلامى و به ویژه مکتب ادب و اخلاق علوى! امروزه نام مبارک حضرت صدیقه طاهره3 و یاد کرد رنجهاى آن حضرت به صورت مکشوف و با تصریح به واژههاى ویژه و گفتن و خواندن جملاتى که تاریخ ادب شیعه سابقه نداشته است، ابزارى براى مجلس آرایى و شور بخشى و مرید پرورى و شاید به نحوى عقدهگشایى! شده است.
بعد دیگرى از ابتذال در این میدان اشعار بىمحتوا و پوچ و گاه نامشروع و حرام است که روز به روز گستردهتر مىشود، کافى است انسانى دردشناس و هوشیار نوارها و صفحات نورى تکثیر شده در خیابانها را مرور کند و قیافههاى خوانندگان و مداحان و سینه زنان پیرامون آنان را به تماشا بنشیند و آهنگهاى سینه زنى آنان را که تداعى کننده موسیقىهاى راک و جاز امریکایى است بشنود، تا رسوخ ابتذال را در تار و پود فرهنگ استقلال و عزت و رشادت و شهادت و سرافرازى و آرمانخواهى، با تمام وجودش دردمندانه احساس کند.
سوگمندانهتر آنکه روز به روز برهان و منطق و استدلال نیز در تبلیغ و انتقال فرهنگ دینى و مذهبى جاى خود را به نقل کرامات مجعول و مخدوش و خواب و خرافه و ... مىسپرد و کتابهاى علمى و تحلیلى و مستند به مبانى منطقى و فلسفى و وحیانى، در برابر کتابهاى رمان و قصههاى پوچ و سرگرم کننده و خواب و خیال رنگ مىبازد و طرحهاى پر طمطراق علمى تنها به گردآورى و جمع و تفریق تلاش گذشتگان مىپردازد.
و دردمندانهتر از همه، مدعیان عرفان و سیر سلوک و ذکر و دعایند که در خیال خود ره صد ساله را یک شبه مىروند و بدون طى مراحل و مراتب علمى و فلسفى، پاى استدلالیان را چوبین دانسته و با کاربرد چند اصطلاح و تعبیر و بردن نام چند استاد و عارف و سالک، باد به غبغب انداخته و دیگران ـ یعنى تلاشگران و مجاهدان گام به گام با هواى نفس و مجتهدان در معارف و علوم ـ را طفل راه و یا درمانده و گمراه مىشمرند.
سبک شمارى، قداست شکنى، تحقیر و چوب حراج نهادن بر آداب و رسوم دینى و مذهبى و ابتذال در نوع و شکل پوشش و آرایش، توسعه و تمدن و نیز معمارى، شهرسازى، مدیریت منابع انسانى، آموزش و پرورش، صنعت و تجارت و ... هر یک داستان غمانگیزى دارد که جز تقوا، تقوا و باز هم تقوا چارهاى ندارد.
پى نوشت:
[1]. ر.ک؛ اصول کافى، ج 1، دومین حدیث از کتاب عقل و جهل.
[2]. شعرى که یکى از سخنرانان مشهور مذهبى در سیماى جمهورى اسلامى در روز تاسوعاى سال 83 بر سر منبر خواند.
ـ رویکرد حسى به معارف عقلانى ـ حس گرایى
ـ مباح دانستن هر وسیله براى نیل به قدرت
ـ اباحى گرى و تساهل و تسامح در اخلاق و فرهنگ
ـ پوچ انگارى و هرهرى مذهبى
ـ اصالت سود و اصالت رفاه و لذت و ...
اصول اساسى باورهاى زندگى بشر گردید و از هر نوع قانون عقلانى و هدایت وحیانى رها گردیده، خواست و ارادهى متزلزل و متغیر احساسى او میزان بایدها و نبایدهاى اخلاقى و اجتماعى او قرار گرفت.
گام دوم:
هر ملتى یک شجرهنامه و نسبت نامهى تاریخى، جایگاهى فرهنگى و موقعیتى ویژهى خود دارد و هر انسانى که به جایگاه تاریخى ملتش آگاهى نداشته باشد، همانند کسى است که مشخصات فردى ـ شناسنامهاى ـ خود را نمىداند و در واقع کودکى است که از شناسنامهى خود اطلاع ندارد. انسان تنها با داشتن آگاهى از شناسنامهى فرهنگى و ملّى خود مىتواند زندگى خویش را با مشخصات اجتماعى تطبیق داده و براساس ملاکها و معیارهاى تعریف شده خود را هماهنگ نماید، از موضع تاریخى و جایگاه فرهنگى خود سخن بگوید، اقدام کند، از مبانى و معیارهاى پذیرفته شدهى خویش حمایت و در مقابل مهاجمان از آن دفاع کند، در پى تحقق اهداف فرهنگى ملتش بکوشد و بالاخره براساس قواعد و مقررات تعریف شده؛ با خودىها انس بگیرد و بیگانهها را شناسایى و طرد کند.
امّا واقعیتى که در تاریخ معاصر رخ نموده است؛ آن است که استکبار غرب تلاش نموده است با ابزار اطلاعاتى و علمى خود براى جوامع بشرى شناسنامهى ویژهاى در جهت منافع خود صادر نموده، آنان را همانگونه که خود مىپسندد و در قالبى که خود مىخواهد معرفى کند و آنان نیز، خود را آنگونه که غرب مىخواهد و تعریف مىکند بشناسند. این است که جوامع انسانى یکى پس از دیگرى گرفتار بحران هویت شده، در فاصلهى گسست از شناسنامهى تاریخى و اصیل خود تا صدور شناسنامهى غرب ساخته، دچار تحیر و سرگردانى و تضاد و تناقض گردیده و به تدریج با آگاهى از شناسنامهى جدید و انس به آن، به پوچى و هیچى خود اعتراف نموده و براى گذراندن عمر به بازى گرفته شده، روى به بازىگرى و ابتذال مىآورند.
و اینک ابتذالى دامن گستر!
ابتذال از ریشهى بذل به معناى بخشش و عطا و از خود مایه گذاشتن و ابتذال و تبذل، رعایت ننمودن اعتدال در بخشش و دهش است. حاتم بخشىهاى نابخردانه، به حراج نهادن ارزشها و چوب حراج بر سرمایه زدن، اقدام به فرسایش لباس و ابزار و ارزش زدایى و سبک شمارى گوهرهاى گرانبها و ... تعبیرهاى گوناگونى از مفهوم لغوى این واژه است.
ابتذال در کاربرد اصطلاحى نیز با معناى لغوى تفاوت چندانى ندارد. به حراج گذاشتن ارزشها و آثار گرانبهاى علمى، فرهنگى، اجتماعى، تربیتى، اقتصادى و ... و توهین و تحقیر باورها و بینشهاى اصیل دینى و ملى و تاریخى و به فراموشى سپردن تجربیات ارزشمند نیاکان و شکستن قیمتها و ارزان و آسان از دست دادن آنها و بىقدر و قابلیت شمردن و فرومایه و پست انگاشتن و به تقلید و روزمرهگى و پوچ انگارى و نسبیت روى آوردن، فرایند ناپسند و ناگزیرى است که با از دست دادن تعادل فکرى و تعامل خرد و دین و حیا و گم کردن هویت تاریخى و فرهنگى و روى آوردن به شناسنامه جعلى و دروغین فرا روى انسان هویت باخته قرار مىگیرد. چشم پوشیدن از معارف غنى و پربار تاریخى و دینى و ملّى و تقلید سادهلوحانه و چشم بسته از فراوردههاى غرور و جهل و هوس. شیفتگى به فرهنگ بیگانه و تلاش در همنوایى و هماهنگى با آنان، خود کمبینى و خودباختگى، گسستگى و ناهمگونى با فرهنگ و آداب و ... خودى، خمیرمایهى ابتذالى است که امروز گریبانگیر بسیارى از جوامع بشرى شده است.
زمانى بود گاهى که سخن از ابتذال مىرفت، پدیدههایى همچون: موسیقى، شعر نو، لباس و مد، تئاتر و فیلم، شوها و یا سریالهاى تلویزیونى در ذهن تداعى مىشد و کسى باور نمىکرد که روزى لقبهاى علمى دانشگاهى نیز روى به ابتذال نهاده، مدارک علمى به ثمن بخس خرید و فروش شود و عناوین و القاب مقدس حوزوى و دینى و مذهبى به حراج گذاشته شده و ارزش حجةالاسلامى و آیةاللّهى از دکترا کمتر شود، الگوهاى جعلى و تصنعى، جاى اسوههاى حقیقى و اصیل قرار گیرد. کسى باور نمىکرد مباحث عمیق عرفانى و سیر در مراتب غیب و شهود و ... که با توصیه و تأکید شخصیتهاى بزرگى چون بوعلى سینا و ملاصدرا و میرداماد از دستبرد فرصت طلبان پنهان نگه داشته مىشد، امروز انباشته بر صفحهاى نورى نقل مجلس هر قلاّش و قلندر بیگانه از خویشى گردد و هر بافندهى زبردستى در مقام تدریس و تبلیغ به تحمیق ساده اندیشان و شکاردل خوش باوران بپردازد.
کسى باور نمىکرد خادمان عاشورا و ذاکران و مرثیه سرایان کربلا که تشنهى حقیقت بودند و در انتظار قطرهاى از فرات علوم و معارف اهل بیت: پیشانى ادب بر زمین مىساییدند و برهان شعور را با عرفان و شور یکجا مىسرودند و از تلفظ هر واژهاى که با ادب حضور در محضر معصومین: مناسبت نداشت، پرهیز مىکردند و با آوردن نام مبارک حضرت صدیقهى طاهره3 قطرههاى شرم بر پیشانى بلندشان مىتراوید و جرأت بردن نام مادر کرامت را در محضر سادات و علویان نداشتند و هیچ مرثیهسرایى را یاراى آن نبود تا در مجالس مردانه و یا مشترک واژههاى "سیلى" و" صورت" و "چادر خاکى" را بر زبان آورد، ناگاه بر زبان راندن زشتترین کلمات شبههناک و جسارت آمیز و موهن و ... نشانهى امتیاز گردد و به گردآورى مرید و شاگرد انجامد. در گذشتهى فرهنگى تشیع کسى حق نداشت در شب 19 و 21 ماه رمضان و در مجلس عزاى امیر مؤمنان و تندیس غیرﺓالله جز در پوشش حرمت و حیا و تکریم و تعظیم نامى از مستورهى هستى ببرد و یا به این جسارت لب بگشاید که:
آید به جهان اگر حسین دگرى
حاشا که برادرى چو عباس آید([2])
ولى با هزاران تأسف امروزه اشعار و جملاتى بر زبانها رانده مىشود که هیچ تناسب با فرهنگ ادب و حیا و شرم شرقى ندارد تا چه رسد به جامعهى اسلامى و به ویژه مکتب ادب و اخلاق علوى! امروزه نام مبارک حضرت صدیقه طاهره3 و یاد کرد رنجهاى آن حضرت به صورت مکشوف و با تصریح به واژههاى ویژه و گفتن و خواندن جملاتى که تاریخ ادب شیعه سابقه نداشته است، ابزارى براى مجلس آرایى و شور بخشى و مرید پرورى و شاید به نحوى عقدهگشایى! شده است.
بعد دیگرى از ابتذال در این میدان اشعار بىمحتوا و پوچ و گاه نامشروع و حرام است که روز به روز گستردهتر مىشود، کافى است انسانى دردشناس و هوشیار نوارها و صفحات نورى تکثیر شده در خیابانها را مرور کند و قیافههاى خوانندگان و مداحان و سینه زنان پیرامون آنان را به تماشا بنشیند و آهنگهاى سینه زنى آنان را که تداعى کننده موسیقىهاى راک و جاز امریکایى است بشنود، تا رسوخ ابتذال را در تار و پود فرهنگ استقلال و عزت و رشادت و شهادت و سرافرازى و آرمانخواهى، با تمام وجودش دردمندانه احساس کند.
سوگمندانهتر آنکه روز به روز برهان و منطق و استدلال نیز در تبلیغ و انتقال فرهنگ دینى و مذهبى جاى خود را به نقل کرامات مجعول و مخدوش و خواب و خرافه و ... مىسپرد و کتابهاى علمى و تحلیلى و مستند به مبانى منطقى و فلسفى و وحیانى، در برابر کتابهاى رمان و قصههاى پوچ و سرگرم کننده و خواب و خیال رنگ مىبازد و طرحهاى پر طمطراق علمى تنها به گردآورى و جمع و تفریق تلاش گذشتگان مىپردازد.
و دردمندانهتر از همه، مدعیان عرفان و سیر سلوک و ذکر و دعایند که در خیال خود ره صد ساله را یک شبه مىروند و بدون طى مراحل و مراتب علمى و فلسفى، پاى استدلالیان را چوبین دانسته و با کاربرد چند اصطلاح و تعبیر و بردن نام چند استاد و عارف و سالک، باد به غبغب انداخته و دیگران ـ یعنى تلاشگران و مجاهدان گام به گام با هواى نفس و مجتهدان در معارف و علوم ـ را طفل راه و یا درمانده و گمراه مىشمرند.
سبک شمارى، قداست شکنى، تحقیر و چوب حراج نهادن بر آداب و رسوم دینى و مذهبى و ابتذال در نوع و شکل پوشش و آرایش، توسعه و تمدن و نیز معمارى، شهرسازى، مدیریت منابع انسانى، آموزش و پرورش، صنعت و تجارت و ... هر یک داستان غمانگیزى دارد که جز تقوا، تقوا و باز هم تقوا چارهاى ندارد.
پى نوشت:
[1]. ر.ک؛ اصول کافى، ج 1، دومین حدیث از کتاب عقل و جهل.
[2]. شعرى که یکى از سخنرانان مشهور مذهبى در سیماى جمهورى اسلامى در روز تاسوعاى سال 83 بر سر منبر خواند.