ویژگی های شیطان
آرشیو
چکیده
متن
در قسمت اول نوشتار با استناد به آیات شریفهی قرآن؛ به اهمیّت و ضرورت شناخت شیطان پرداختیم و پس از آن واژههای شیطان ، ابلیس و ماهیت او تبیین شد، و در نهایت فلسفه وجودی و راز مهلتدهی به او را بیان کردیم.
در این مجال ویژگیهای شیطان را که شامل صفات اصلی، حالات او در برابر خداوند عالم و صفاتش در مقابل انسان است را باز میگوییم.
الف. صفات شیطان:
1. شرارت؛ اولین صفت شیطان، شرور و فاقد خیر بودن اوست ) ...إن یدعون إلاّ شیطانا مّریدا(([1]) کلمهی مَرید به معنی خبیث، متمرّد و شریر([2]) میباشد که اگر از مادهی مَرد )به معنی ریختن شاخ و برگ درخت( باشد، شیطان مرید یعنی شیطانی که تمام صفات فضیلت از شاخسار وجودش فرو ریخته و نقطه قوتی در او باقی نمانده است. اگر از مادهی مُرور باشد، به معنی طغیانگر و ویرانگر است.([3])
2. ناپیدایی؛ )یا بنی آدم لایفتننکم الشیطان کما أخرج أبویکم مّن الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سواتهما إنه یراکم هو و قبیله من حیث لاترونهم...(([4]) این آیهی شریفه هشداری بر فریبکاریهای شیطان است، چرا که انسانها در معرض دید شیاطیناند([5]) ولی آنها از دید انسان پنهان هستند و همین کار را دشوار میکند. علاوه بر این تأثیرات او که تعبیر به ایحاﺀ([6]) شده، یک نوع تأثیر خفی و نا آگاه است )... إن الشّیاطین لیوحون إلی أولیاﺀهم ...(([7]) کلمهی خنّاس نیز اشاره به همین مطلب دارد )من شرّ الوسواس الخنّاس(([8]) زیرا خنّاس که به معنی جمع شدن و عقب رفتن([9]) است، از آنرو به کار رفته که وقتی نام خدا برده میشود، شیطان عقب نشینی میکند و چون این امر غالباً با پنهان شدن توأم است این واژه به معنی اختفاﺀ([10]) نیز آمده است.
با این حال مراکز فعالیت شیطان همچون صحنههای؛ خشم، داوری، گناه و ... دیدنی است که باید در این لحظات حساس، مراقب و آمادهی دفاع بود.([11])
3. یاران سازمان یافته؛ ابلیس در فعالیتهای اغوایی از فرزندان خود و از جن و انس به عنوان اعوان و انصار و لشکر استفاده میکند و هر کدام را به نحوی به اجرای اوامر خویش وا میدارد.
آیهی شریفهی )...وإجلب علیهم بخیلک و رجلک...(([12]) شیطان را دارای لشکر سواره و پیاده معرفی میکند. بدین معنا که دستیاران او برخی سریعتر و نیرومندتر و برخی آرامتر و ضعیفترند و این به خاطر نوع کاری است که به آنها سپرده میشود. آیات دیگری نیز نظیر: شعراﺀ، 95 و اعراف، 27 و کهف، 50 به این مطلب اشاره کردهاند.
امیرالمؤمنین علی7 نیز این مطلب را تصریح فرمودهاند إتخذوا التواضع مسلحة بینکم و بین عدوکم ابلیس وجنوده...؛([13]) فروتنی را انبار اسلحه میان خود و دشمنتان، ابلیس و سپاهیانش کنید. زیرا او نیروهای پیاده وسواره دارد.
حزب شیطان:
)إستحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذکرالله أولئک حزب الشیطان...(([14])
مرحوم علامه جعفری1 میفرماید: منظور از حزب شیطان، تشکل افراد و گردهمایی تعدادی انساننماست که هوا و هوس و خودکامگیها و مقام پرستی و ... آنها را با یکدیگر متشکّل ساخته و همداستان و هم پیاله نموده است.([15])
مشخصات حزب شیطان: چنانچه از آیات 20 ـ 14 سورهی مجادله بر میآید؛ نشانهی اصلی حزب شیطان تولّی و طرح دوستی با دشمنان خدا میباشد، همچنانکه عامل تعیین کنندهی حزب انسان؛ تولّی و تبرّی است. در روز قیامت، هرگروهی با پیشوای خود محشور میشود )یوم ندعوا کلّ اناس بإمامهم...(([16]) و به فرمایش پیامبر اکرم9: المرﺀ مع من اصبّ؛([17]) انسان با کسی است که دوستش بدارد. پس کسی که تولّی و تبرایش برای خدا و به تعبیر روایات از حبّ و بغض فی الله([18]) برخوردار باشد، داخل در حزب الله و به هر مقدار که از آن بیبهره باشد، داخل در حزب شیطان است.
از دیگر مشخصات حزب شیطان؛
سرپرست گرفتن قومی که مورد غضب خدا قرار گرفت،([19]) قسم خوردن دروغ با علم و عمد، ([20]) سپر قرار دادن سوگندهای خود و بازداشتن از راه خدا، ([21]) تسلّط شیطان بر آنها، ([22]) فراموشی یاد خدا،([23]) دشمن خدا و رسول خدا9.([24])
ب. حالتهای شیطان در مقابل خداوند:
1. خودبینی؛ ریشهی این صفت قیاس شیطان بود )... أنا خیرٌ منه...(([25]) این قیاس، سه مقدمه دارد:
الف: معرفی جنس خود )آتش( و جنس آدم )گل( )خلق الإنسان من صلصال کالفخار و خلق الجان من مارج من نار(([26])
ب: برتری و افضلیت آتش بر گل.
ج: تعظیم ننمودن موجود اشرف بر غیر اشرف.
اشتباه بزرگ شیطان مقدمهی آخر است. چرا که او از حقیقت روح انسان غافل بود و آن را نادیده گرفت و فقط به ظاهر اکتفا کرد.
امام صادق7 در مورد قیاس شیطان میفرماید: اگر او نورانیت آدم را با روشنایی آتش مقایسه میکرد، به مزایای این دو نور و صفا و زلالی یکی از آن دو بر دیگری وقوف مییافت.([27])
2. استکبار در مقابل فرمان الهی؛ علامه طباطبایی1 دربارهی فرق تکبّر و استکبار میفرماید: استکبار به معنی طلب بزرگی است ولازمهی طلب کردن، نداشتن است و خلاصه کسی استکبار میکند که بخواهد به صرف ادعا خود را از دیگران بزرگتر بداند و این مذموم است، ولی تکبّر به معنی ظهور با کبریا است، چه این که متکبّر فی نفسه دارای آن باشد، مانند: خدای سبحان که در این صورت تکبرش، تکبر حق است و چه نداشته باشد و صرفاً از راه غرور مدعی آن شود که تکبرش باطل و مذموم است مانند تکبر غیر خدا.([28])
استکبار شیطان، بزرگترین گناه )کفر( را در پی داشت. ترک نماز گرچه معصیت کبیره است، ولی کفرآور نیست. آنچه کافر بودن کسی را به خوبی نشان میدهد، این است که وقتی از او سؤال شود: چرا اطاعت نکردی؟ بگوید: اگرچه خداوند دستور داده، امّا به نظر من نباید از او اطاعت کرد. پاسخ شیطان این نبود که فرمانت به من نرسید و به آن جاهل بودم، بلکه جواب این بود که به نظر من نباید چنین فرمانی میدادی. و این اجتهاد در مقابل نصّ الهی و بیاعتقادی به فرمان است.([29]) که خطرناکتر از عمل نکردن به فرمان میباشد.([30])
3. انکار ربوبیت تشریعی خداوند؛ شیطان با آنکه اعتقاد به خالقیت خدا([31]) و ربوبیت تکوینی([32]) داشت و معتقد به معاد([33]) بود و خداوند را به عنوان عزیز میشناخت([34]) ولی اعتقاد جامع و کامل نداشت چرا که اعتقاد جامع شامل: اعتقاد به ذات، صفات، خالقیت، ربوبیت تکوینی و تشریعی و الوهیت خداست، و عدم اعتقاد به هر کدام، بقیه را نیز بیاثر میکند و شیطان ربوبیت تشریعی خداوند که عبارت از حق امر و نهی تشریعی بود را منکر شد. و این کفر بنا به فرمایش شهید مطهری1 کفر از روی عناد و لجاج بود.([35])
عبادت ابلیس از روح عبودیت و تسلیم برخوردار نبود. ([36]) عبادتش نه از سر ایمان و اخلاص، بلکه از روی ریا و نفاق و همرنگی با جماعت فرشتگان بوده است،([37]) و البته مشکل اصلی شیطان، نپذیرفتن امر امامت و ولایت بود؛ تا زمانی که مسأله ولایت و خلافت انسان مطرح نشده بود، شیطان با خدا مشکلی نداشت، ولی وقتی مسأله خلافت انسان مطرح شد، در برابر فرمان الهی استکبار ورزید.([38])
نتیجهای که از این مطلب میتوان گرفت، این است که اگر انسان اهل ولایت و امامت انسان کامل نباشد، به عاقبتی همچون شیطان دچار میشود.
4. عصیانگری؛ إن الشیطان کان للرحمن عصیاً؛ عصیان به معنی نافرمانی و مخالفت با دستورات است. ([39]) عمدهی نافرمانیها به ادعای انانیّت و منازعه با کبریایی خدا بر میگردد. در حالی که این ردا فقط بر اندام او راست میآید و هیچ مخلوقی را نرسد که در مقابل انیّت الهیه، عرض اندام کرده و برای خود آن مقام را قایل شود. اگر ابلیس اسیر نفس خود نمیشد و نظر و فکرش را محصور در چهار دیواری وجودش نمیساخت؛ هرگز خود را مستقل به ذات نمیدید، بلکه معبود مافوق خود را که نگهدارندهی او و موجودات دیگر است را مشاهده میکرد و هستی خود را در برابر او به طوری ذلیل میدید که هیچگونه استقلالی برای خویش ندیده؛ و در برابر امر پروردگار خاضع بود.([40])
5. ناسپاسی؛ )... وکان الشیطان لربّه کفوراً(([41]) خداوند نیرو، توان، هوش و استعداد فوق العادهای به شیطان داده بود و او، این همه را در طریق اغوا و گمراهی مردم صرف کرد.([42])
6 . ترس از شدت عقوبت الهی؛ شیطان در جنگ بدر علاوه بر وعدهی همکاری به مشرکان، آنها را تحریک به جنگ با مسلمانان میکند، و آنگاه که نیروی ایمان و پایمردی مسلمانان را مشاهده میکند، به عقب برمیگردد و صدا میزند: من از شما )مشرکان( بیزارم )... فلمّا ترآﺀت الفئتان نکص علی عقبیه وقال إنی بریﺀ مّنکم...(([43])
و برای عقبگرد خود دو دلیل میآورد، نخست آنکه میگوید: من چیزی را میبینیم که شما نمیبینید )...إنی أری مالاترون...(([44]) منظور مشاهدهی آثار حمایت الهی و امداد غیبی و یاری فرشتگان است. دیگر آنکه از مجازات دردناک خداوند در این صحنه میترسم )...إنی أخاف الله...(([45]) چرا که کیفر او شدید و سخت است )...والله شدید العقاب(([46]) مقتضای سیاق آیه این است که جملهی والله شدید العقاب سخن شیطان است،([47]) با این حساب شیطان به خداوند اعتقاد داشت و از شدت عقوبت الهی و قدرت فرشتگان میترسید.([48])
ج. صفات شیطان در مقابل انسانها:
برخی از آنها عبارت است از؛
1. حسادت؛ از آیهی )قال أرﺀیتک هذا الذی کرّمت علی لئِن أخرتن إلی یوم القیامة لأحتنکنّ ذریته إلاّ قلیلاً(([49]) چنین استفاده میشود که او از برتری آدم بر خویش، سخت ناراحت بود و میخواست به هر قیمتی او را نابود سازد و این نیست جز حسد به زشتترین وجه.
امام صادق7 حسادت شیطان را تصریح میفرماید: ابلیس با ملائکه در آسمان خدا را عبادت میکرد و ملائکه گمان میکردند که او از آنهاست. "فلمّا امرالله الملائکه بالسجود و آدم أخرج ما کان فی قلب إبلیس من الحسد؛" وقتی خداوند ملائکه را امر به سجده در مقابل روح کرد، حسادتی که در قلب ابلیس بود، خارج کرد، )اظهار کرد( پس ملائکه در این هنگام دانستند که ابلیس از آنها نیست. ([50])
2. اصرار بر گمراه ساختن انسانها؛ شیطان پس از گمراه ساختن افراد بی تقوا، آنها را رها نمیکند؛ بلکه همچنان در منجلاب گمراهی نگه میدارد )وإخوانهم یمدونهم فی الغی ثم لایقصرون(([51]) طبق یک احتمال مراد از اخوانهم در آیه، برادران مشرکین است که همان شیاطین باشند، بنابراین معنای آیه این میشود؛ مشرکان گرفتار برادران جنّی خود هستند که دائماً آنها را به گمراهی میکشانند و در این راه کمکشان میکنند و یک لحظه از کشاندن و یاری کردن آنها به سوی گمراهی کوتاه نمیآیند.([52])
3. بیوفایی؛ شیاطین آتش فتنه را روشن میکنند، ولی خود را در معرکه قرار نمیدهند و نسبت به یاران خود بیوفا هستند، ([53]) و به وعدههای خود عمل نمیکنند، چنانکه در جنگ بدر به شکل انسانی )سراقةبن مالک( آشکار شد([54]) و کفّار را تحریک به جنگ کرد و به آنها وعدهی همکاری داد )إنی جارٌ لکم( ولی بعد از رویارویی مشرکان و مسلمانان و حضور ملائکه و دیدن آنها و آگاهی از قدرتشان، خود را کنار کشید و اعلام بیزاری کرد )...إنی بریﺀٌ منکم...(([55])
در روز قیامت نیز شیطان به یاران و دوستانش پشت کرده و به خلف وعدهی خود تصریح میکند )... ان الله وعدکم وعد الحقّ ووعدتکم فأخلفتکم وماکان لی علیکم من سلطان...(([56])؛ ...خدا به شما وعده داد وعدهی راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید...
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. نساﺀ )4( : 117.
[2]. ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 400.
[3]. تفسیر نمونه، ج 4، ص 135 و 136.
[4]. اعراف )7( : 27.
[5] . اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 5 ، ص 505 ، ش 13.
[6] . ایحاﺀ از ریشهی وحی به معنی صدای مرموز و مخفی و احیاناً تأثیرهای ناآگاهانه است. تفسیر نمونه، ج 1، ص 574 .
[7] . انعام )6( : 121.
[8] . ناس )114( : 4.
[9] . لسان العرب، ج 6 ، ص 71.
[10] . مقاییس اللغة، ج 2، ص 223.
[11] . محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 4، ص 43، ش 8 .
[12] . اسراﺀ )17( : 64 .
[13] . محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، باب 2022، ح 9423.
[14] . مجادله )58( : 19.
[15] . محمدتقی جعفری، شرح و تفسیر نهج البلاغه، ج 3، ص 193.
[16] . اسراﺀ )17( : 71.
[17] . همان، میزان الحکمة، باب 682 ، ح 3227.
[18] . همان، باب 675 .
[19] . مجادله )58( : 14.
[20] . همان.
[21] . همان، 16.
[22] . همان، 19.
[23] . همان.
[24] . همان، 20
[25] . همان، 12.
[26] . الرحمن )55( : 14 و 15.
[27] . سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج 2، ص 4، ح 2.
[28] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان )عربی(، ج 12، ص 266.
[29] . عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 304.
[30] . محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص 102.
[31] . این که شیطان میگوید: خلقتنی )اعراف ، 12( معلوم میشود به خالقیت خدا اعتقاد داشته است .
[32] . شیطان میگوید: انیّ اخاف الله ربّ العالمین )حشر، 16( پس خدا را به عنوان پروردگار جهان میشناخته.
[33] . از این که تا روز رستاخیز مهلت میخواهد، پی به اعتقادش به قیامت میبریم: انظرنی إلی یوم یبعثون )اعراف، 14( .
[34] . زیرا به عزت خدا سوگند میخورد: فبعزتک لأغوینهم أجمعین )جن، 82( .
[35] . مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 314.
[36] . همان، تفسیر نور، ج 1، ص 104، ش 9.
[37] . فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان، مجلد 1 و 2، ص 191.
[38] . بقره )2( : 30.
[39] . ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 66 .
[40] . همان، تفسیر المیزان )عربی( ج 8 ، ص 22.
[41] . اسراﺀ )17( : 27.
[42] . همان، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، ج 25، ص 144.
[43] . انفال )8( : 48.
[44] . همان.
[45] . همان.
[46] . همان.
[47] . همان، تفسیر راهنما، ج 6 ، ص 515 ، ش 20.
[48] . محمدبن حسن طوسی، التبیان، ذیل آیه .
[49] . اسراﺀ )17( : 62 .
[50] . شیخ جمعه، العروس الحویزی و نورالثقلین، ج 1، ص 56 ، ح 93.
[51] . اعراف )7( : 202.
[52] . همان، تفسیر المیزان )ترجمه(، ج 8 ، ص 499.
[53] . همان، تفسیر نور، ج 4، ص 353.
[54] . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 15، ص 174 و تفسیر البرهان، ذیل آیه 48، انفال.
[55] . انفال )8( : 48.
[56] . ابراهیم )14( : 22.
در این مجال ویژگیهای شیطان را که شامل صفات اصلی، حالات او در برابر خداوند عالم و صفاتش در مقابل انسان است را باز میگوییم.
الف. صفات شیطان:
1. شرارت؛ اولین صفت شیطان، شرور و فاقد خیر بودن اوست ) ...إن یدعون إلاّ شیطانا مّریدا(([1]) کلمهی مَرید به معنی خبیث، متمرّد و شریر([2]) میباشد که اگر از مادهی مَرد )به معنی ریختن شاخ و برگ درخت( باشد، شیطان مرید یعنی شیطانی که تمام صفات فضیلت از شاخسار وجودش فرو ریخته و نقطه قوتی در او باقی نمانده است. اگر از مادهی مُرور باشد، به معنی طغیانگر و ویرانگر است.([3])
2. ناپیدایی؛ )یا بنی آدم لایفتننکم الشیطان کما أخرج أبویکم مّن الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سواتهما إنه یراکم هو و قبیله من حیث لاترونهم...(([4]) این آیهی شریفه هشداری بر فریبکاریهای شیطان است، چرا که انسانها در معرض دید شیاطیناند([5]) ولی آنها از دید انسان پنهان هستند و همین کار را دشوار میکند. علاوه بر این تأثیرات او که تعبیر به ایحاﺀ([6]) شده، یک نوع تأثیر خفی و نا آگاه است )... إن الشّیاطین لیوحون إلی أولیاﺀهم ...(([7]) کلمهی خنّاس نیز اشاره به همین مطلب دارد )من شرّ الوسواس الخنّاس(([8]) زیرا خنّاس که به معنی جمع شدن و عقب رفتن([9]) است، از آنرو به کار رفته که وقتی نام خدا برده میشود، شیطان عقب نشینی میکند و چون این امر غالباً با پنهان شدن توأم است این واژه به معنی اختفاﺀ([10]) نیز آمده است.
با این حال مراکز فعالیت شیطان همچون صحنههای؛ خشم، داوری، گناه و ... دیدنی است که باید در این لحظات حساس، مراقب و آمادهی دفاع بود.([11])
3. یاران سازمان یافته؛ ابلیس در فعالیتهای اغوایی از فرزندان خود و از جن و انس به عنوان اعوان و انصار و لشکر استفاده میکند و هر کدام را به نحوی به اجرای اوامر خویش وا میدارد.
آیهی شریفهی )...وإجلب علیهم بخیلک و رجلک...(([12]) شیطان را دارای لشکر سواره و پیاده معرفی میکند. بدین معنا که دستیاران او برخی سریعتر و نیرومندتر و برخی آرامتر و ضعیفترند و این به خاطر نوع کاری است که به آنها سپرده میشود. آیات دیگری نیز نظیر: شعراﺀ، 95 و اعراف، 27 و کهف، 50 به این مطلب اشاره کردهاند.
امیرالمؤمنین علی7 نیز این مطلب را تصریح فرمودهاند إتخذوا التواضع مسلحة بینکم و بین عدوکم ابلیس وجنوده...؛([13]) فروتنی را انبار اسلحه میان خود و دشمنتان، ابلیس و سپاهیانش کنید. زیرا او نیروهای پیاده وسواره دارد.
حزب شیطان:
)إستحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذکرالله أولئک حزب الشیطان...(([14])
مرحوم علامه جعفری1 میفرماید: منظور از حزب شیطان، تشکل افراد و گردهمایی تعدادی انساننماست که هوا و هوس و خودکامگیها و مقام پرستی و ... آنها را با یکدیگر متشکّل ساخته و همداستان و هم پیاله نموده است.([15])
مشخصات حزب شیطان: چنانچه از آیات 20 ـ 14 سورهی مجادله بر میآید؛ نشانهی اصلی حزب شیطان تولّی و طرح دوستی با دشمنان خدا میباشد، همچنانکه عامل تعیین کنندهی حزب انسان؛ تولّی و تبرّی است. در روز قیامت، هرگروهی با پیشوای خود محشور میشود )یوم ندعوا کلّ اناس بإمامهم...(([16]) و به فرمایش پیامبر اکرم9: المرﺀ مع من اصبّ؛([17]) انسان با کسی است که دوستش بدارد. پس کسی که تولّی و تبرایش برای خدا و به تعبیر روایات از حبّ و بغض فی الله([18]) برخوردار باشد، داخل در حزب الله و به هر مقدار که از آن بیبهره باشد، داخل در حزب شیطان است.
از دیگر مشخصات حزب شیطان؛
سرپرست گرفتن قومی که مورد غضب خدا قرار گرفت،([19]) قسم خوردن دروغ با علم و عمد، ([20]) سپر قرار دادن سوگندهای خود و بازداشتن از راه خدا، ([21]) تسلّط شیطان بر آنها، ([22]) فراموشی یاد خدا،([23]) دشمن خدا و رسول خدا9.([24])
ب. حالتهای شیطان در مقابل خداوند:
1. خودبینی؛ ریشهی این صفت قیاس شیطان بود )... أنا خیرٌ منه...(([25]) این قیاس، سه مقدمه دارد:
الف: معرفی جنس خود )آتش( و جنس آدم )گل( )خلق الإنسان من صلصال کالفخار و خلق الجان من مارج من نار(([26])
ب: برتری و افضلیت آتش بر گل.
ج: تعظیم ننمودن موجود اشرف بر غیر اشرف.
اشتباه بزرگ شیطان مقدمهی آخر است. چرا که او از حقیقت روح انسان غافل بود و آن را نادیده گرفت و فقط به ظاهر اکتفا کرد.
امام صادق7 در مورد قیاس شیطان میفرماید: اگر او نورانیت آدم را با روشنایی آتش مقایسه میکرد، به مزایای این دو نور و صفا و زلالی یکی از آن دو بر دیگری وقوف مییافت.([27])
2. استکبار در مقابل فرمان الهی؛ علامه طباطبایی1 دربارهی فرق تکبّر و استکبار میفرماید: استکبار به معنی طلب بزرگی است ولازمهی طلب کردن، نداشتن است و خلاصه کسی استکبار میکند که بخواهد به صرف ادعا خود را از دیگران بزرگتر بداند و این مذموم است، ولی تکبّر به معنی ظهور با کبریا است، چه این که متکبّر فی نفسه دارای آن باشد، مانند: خدای سبحان که در این صورت تکبرش، تکبر حق است و چه نداشته باشد و صرفاً از راه غرور مدعی آن شود که تکبرش باطل و مذموم است مانند تکبر غیر خدا.([28])
استکبار شیطان، بزرگترین گناه )کفر( را در پی داشت. ترک نماز گرچه معصیت کبیره است، ولی کفرآور نیست. آنچه کافر بودن کسی را به خوبی نشان میدهد، این است که وقتی از او سؤال شود: چرا اطاعت نکردی؟ بگوید: اگرچه خداوند دستور داده، امّا به نظر من نباید از او اطاعت کرد. پاسخ شیطان این نبود که فرمانت به من نرسید و به آن جاهل بودم، بلکه جواب این بود که به نظر من نباید چنین فرمانی میدادی. و این اجتهاد در مقابل نصّ الهی و بیاعتقادی به فرمان است.([29]) که خطرناکتر از عمل نکردن به فرمان میباشد.([30])
3. انکار ربوبیت تشریعی خداوند؛ شیطان با آنکه اعتقاد به خالقیت خدا([31]) و ربوبیت تکوینی([32]) داشت و معتقد به معاد([33]) بود و خداوند را به عنوان عزیز میشناخت([34]) ولی اعتقاد جامع و کامل نداشت چرا که اعتقاد جامع شامل: اعتقاد به ذات، صفات، خالقیت، ربوبیت تکوینی و تشریعی و الوهیت خداست، و عدم اعتقاد به هر کدام، بقیه را نیز بیاثر میکند و شیطان ربوبیت تشریعی خداوند که عبارت از حق امر و نهی تشریعی بود را منکر شد. و این کفر بنا به فرمایش شهید مطهری1 کفر از روی عناد و لجاج بود.([35])
عبادت ابلیس از روح عبودیت و تسلیم برخوردار نبود. ([36]) عبادتش نه از سر ایمان و اخلاص، بلکه از روی ریا و نفاق و همرنگی با جماعت فرشتگان بوده است،([37]) و البته مشکل اصلی شیطان، نپذیرفتن امر امامت و ولایت بود؛ تا زمانی که مسأله ولایت و خلافت انسان مطرح نشده بود، شیطان با خدا مشکلی نداشت، ولی وقتی مسأله خلافت انسان مطرح شد، در برابر فرمان الهی استکبار ورزید.([38])
نتیجهای که از این مطلب میتوان گرفت، این است که اگر انسان اهل ولایت و امامت انسان کامل نباشد، به عاقبتی همچون شیطان دچار میشود.
4. عصیانگری؛ إن الشیطان کان للرحمن عصیاً؛ عصیان به معنی نافرمانی و مخالفت با دستورات است. ([39]) عمدهی نافرمانیها به ادعای انانیّت و منازعه با کبریایی خدا بر میگردد. در حالی که این ردا فقط بر اندام او راست میآید و هیچ مخلوقی را نرسد که در مقابل انیّت الهیه، عرض اندام کرده و برای خود آن مقام را قایل شود. اگر ابلیس اسیر نفس خود نمیشد و نظر و فکرش را محصور در چهار دیواری وجودش نمیساخت؛ هرگز خود را مستقل به ذات نمیدید، بلکه معبود مافوق خود را که نگهدارندهی او و موجودات دیگر است را مشاهده میکرد و هستی خود را در برابر او به طوری ذلیل میدید که هیچگونه استقلالی برای خویش ندیده؛ و در برابر امر پروردگار خاضع بود.([40])
5. ناسپاسی؛ )... وکان الشیطان لربّه کفوراً(([41]) خداوند نیرو، توان، هوش و استعداد فوق العادهای به شیطان داده بود و او، این همه را در طریق اغوا و گمراهی مردم صرف کرد.([42])
6 . ترس از شدت عقوبت الهی؛ شیطان در جنگ بدر علاوه بر وعدهی همکاری به مشرکان، آنها را تحریک به جنگ با مسلمانان میکند، و آنگاه که نیروی ایمان و پایمردی مسلمانان را مشاهده میکند، به عقب برمیگردد و صدا میزند: من از شما )مشرکان( بیزارم )... فلمّا ترآﺀت الفئتان نکص علی عقبیه وقال إنی بریﺀ مّنکم...(([43])
و برای عقبگرد خود دو دلیل میآورد، نخست آنکه میگوید: من چیزی را میبینیم که شما نمیبینید )...إنی أری مالاترون...(([44]) منظور مشاهدهی آثار حمایت الهی و امداد غیبی و یاری فرشتگان است. دیگر آنکه از مجازات دردناک خداوند در این صحنه میترسم )...إنی أخاف الله...(([45]) چرا که کیفر او شدید و سخت است )...والله شدید العقاب(([46]) مقتضای سیاق آیه این است که جملهی والله شدید العقاب سخن شیطان است،([47]) با این حساب شیطان به خداوند اعتقاد داشت و از شدت عقوبت الهی و قدرت فرشتگان میترسید.([48])
ج. صفات شیطان در مقابل انسانها:
برخی از آنها عبارت است از؛
1. حسادت؛ از آیهی )قال أرﺀیتک هذا الذی کرّمت علی لئِن أخرتن إلی یوم القیامة لأحتنکنّ ذریته إلاّ قلیلاً(([49]) چنین استفاده میشود که او از برتری آدم بر خویش، سخت ناراحت بود و میخواست به هر قیمتی او را نابود سازد و این نیست جز حسد به زشتترین وجه.
امام صادق7 حسادت شیطان را تصریح میفرماید: ابلیس با ملائکه در آسمان خدا را عبادت میکرد و ملائکه گمان میکردند که او از آنهاست. "فلمّا امرالله الملائکه بالسجود و آدم أخرج ما کان فی قلب إبلیس من الحسد؛" وقتی خداوند ملائکه را امر به سجده در مقابل روح کرد، حسادتی که در قلب ابلیس بود، خارج کرد، )اظهار کرد( پس ملائکه در این هنگام دانستند که ابلیس از آنها نیست. ([50])
2. اصرار بر گمراه ساختن انسانها؛ شیطان پس از گمراه ساختن افراد بی تقوا، آنها را رها نمیکند؛ بلکه همچنان در منجلاب گمراهی نگه میدارد )وإخوانهم یمدونهم فی الغی ثم لایقصرون(([51]) طبق یک احتمال مراد از اخوانهم در آیه، برادران مشرکین است که همان شیاطین باشند، بنابراین معنای آیه این میشود؛ مشرکان گرفتار برادران جنّی خود هستند که دائماً آنها را به گمراهی میکشانند و در این راه کمکشان میکنند و یک لحظه از کشاندن و یاری کردن آنها به سوی گمراهی کوتاه نمیآیند.([52])
3. بیوفایی؛ شیاطین آتش فتنه را روشن میکنند، ولی خود را در معرکه قرار نمیدهند و نسبت به یاران خود بیوفا هستند، ([53]) و به وعدههای خود عمل نمیکنند، چنانکه در جنگ بدر به شکل انسانی )سراقةبن مالک( آشکار شد([54]) و کفّار را تحریک به جنگ کرد و به آنها وعدهی همکاری داد )إنی جارٌ لکم( ولی بعد از رویارویی مشرکان و مسلمانان و حضور ملائکه و دیدن آنها و آگاهی از قدرتشان، خود را کنار کشید و اعلام بیزاری کرد )...إنی بریﺀٌ منکم...(([55])
در روز قیامت نیز شیطان به یاران و دوستانش پشت کرده و به خلف وعدهی خود تصریح میکند )... ان الله وعدکم وعد الحقّ ووعدتکم فأخلفتکم وماکان لی علیکم من سلطان...(([56])؛ ...خدا به شما وعده داد وعدهی راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید...
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. نساﺀ )4( : 117.
[2]. ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 400.
[3]. تفسیر نمونه، ج 4، ص 135 و 136.
[4]. اعراف )7( : 27.
[5] . اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 5 ، ص 505 ، ش 13.
[6] . ایحاﺀ از ریشهی وحی به معنی صدای مرموز و مخفی و احیاناً تأثیرهای ناآگاهانه است. تفسیر نمونه، ج 1، ص 574 .
[7] . انعام )6( : 121.
[8] . ناس )114( : 4.
[9] . لسان العرب، ج 6 ، ص 71.
[10] . مقاییس اللغة، ج 2، ص 223.
[11] . محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 4، ص 43، ش 8 .
[12] . اسراﺀ )17( : 64 .
[13] . محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، باب 2022، ح 9423.
[14] . مجادله )58( : 19.
[15] . محمدتقی جعفری، شرح و تفسیر نهج البلاغه، ج 3، ص 193.
[16] . اسراﺀ )17( : 71.
[17] . همان، میزان الحکمة، باب 682 ، ح 3227.
[18] . همان، باب 675 .
[19] . مجادله )58( : 14.
[20] . همان.
[21] . همان، 16.
[22] . همان، 19.
[23] . همان.
[24] . همان، 20
[25] . همان، 12.
[26] . الرحمن )55( : 14 و 15.
[27] . سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج 2، ص 4، ح 2.
[28] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان )عربی(، ج 12، ص 266.
[29] . عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 304.
[30] . محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص 102.
[31] . این که شیطان میگوید: خلقتنی )اعراف ، 12( معلوم میشود به خالقیت خدا اعتقاد داشته است .
[32] . شیطان میگوید: انیّ اخاف الله ربّ العالمین )حشر، 16( پس خدا را به عنوان پروردگار جهان میشناخته.
[33] . از این که تا روز رستاخیز مهلت میخواهد، پی به اعتقادش به قیامت میبریم: انظرنی إلی یوم یبعثون )اعراف، 14( .
[34] . زیرا به عزت خدا سوگند میخورد: فبعزتک لأغوینهم أجمعین )جن، 82( .
[35] . مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 314.
[36] . همان، تفسیر نور، ج 1، ص 104، ش 9.
[37] . فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان، مجلد 1 و 2، ص 191.
[38] . بقره )2( : 30.
[39] . ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 66 .
[40] . همان، تفسیر المیزان )عربی( ج 8 ، ص 22.
[41] . اسراﺀ )17( : 27.
[42] . همان، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، ج 25، ص 144.
[43] . انفال )8( : 48.
[44] . همان.
[45] . همان.
[46] . همان.
[47] . همان، تفسیر راهنما، ج 6 ، ص 515 ، ش 20.
[48] . محمدبن حسن طوسی، التبیان، ذیل آیه .
[49] . اسراﺀ )17( : 62 .
[50] . شیخ جمعه، العروس الحویزی و نورالثقلین، ج 1، ص 56 ، ح 93.
[51] . اعراف )7( : 202.
[52] . همان، تفسیر المیزان )ترجمه(، ج 8 ، ص 499.
[53] . همان، تفسیر نور، ج 4، ص 353.
[54] . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 15، ص 174 و تفسیر البرهان، ذیل آیه 48، انفال.
[55] . انفال )8( : 48.
[56] . ابراهیم )14( : 22.