شیطان،زمینه های نفوذ و راه های پیشگیری
آرشیو
چکیده
متن
ژدر مسیر دستیابی به کمالات و فضایل مطلوب انسان علاوه بر شناختن راه و راهکارها، لازم است نسبت به موانع و گذرگاههای سخت و پرپیچ و خم که از آن به عنوان آسیبها یاد میشود، شناخت پیدا کرد.
در این میان، شیطان به عنوان دشمن قسمخوردهی بندگان الهی از هر موجودی خطرناکتر بوده و برای اغوای انسانها از ابزار و وسایل و راههای پیدا و پنهان استفاده میکند.
این نوشتار سعی نموده تا ضمن پرداختن به موضوع اصلی _ شیطانشناسی _ از زمینههای نفوذ، راههای مقابله با آن و ... نیز یاد نماید؛ به امید آن که جهت مبارزه با رانده شدهی درگاه رحمت الهی گامها را استوارتر نموده و در پناه رحمت ایزدی مأوی گزینیم.
قرآن شریف برای معرفی این موجود چند چهره آیات فراوانی را اختصاص داده است که نشانگر ضرورت شناخت و مطالعه عمیق در این باره است. از جمله شیطان را به عنوان دشمن آشکار([1])، عصیانگر([2])، ناسپاس([3])، خوارکنندهی انسان([4]) و ... معرفی کرده و به انسان هشدار میدهد که مراقب او و فتنههایش باشند؛ ([5]) چرا که شیطان قسم خورده که همه را گمراه سازد([6]) و سهم معینی از بندگان خدا را بگیرد و آنها را به آرزوهای دور و دراز دچار سازد. ([7]) و به هیچ وجه در این راه کوتاه نمیآید.([8])
شیطان با اینکه از اغوای بندگان مخلص خدا ناتوان است ولی باز آنها را رها نمیسازد. حضرت ایوب7 میفرماید: شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد.([9]) حتی در تلاوت انبیاء القاء (شبهه) میکرد. ([10])
شیاطین برای فریب انسانها با همدیگر سخنان آراسته و زیبا تبادل میکنند([11]) و اعمال نادرست بشر را برایشان زینت میدهد. ([12])
موارد ذکر شده نمونهای ازآیات مربوط به شیطان است که برای پیبردن به ضرورت بحث کافی به نظر میرسد.
از آنجا که بعضی شیطان و ابلیس را به جای یکدیگر به کار برده و عدهای از آن نهی میکنند، لازم است برای روشن شدن تفاوت این دو واژه، به معنای لغوی و اصطلاحی هر یک بپردازیم و سپس ماهیت ابلیس و فلسفهی وجودی او را بیان کنیم:
الف. معنای لغوی و اصطلاحی «شیطان»؛
برخی لغتشناسان واژهی «شیطان» را غیرعربی و متّخذ از زبان عبری به معنای دشمن و شریر دانسته و برخی آنرا عربی و از ریشهی «شَطَنَ» به معنای دور شدن و یا از ریشهی «شاطَ» به معنای از بین رفتن چیزی به واسطهی سوختن یا غیر آن، میدانند.([13]) از همین رو دلیل نامگذاری شیطان میتواند به دلیل دشمنی، کینهورزی، شرارت، معنای انحراف از حق، سرکشی از فرمان الهی، هلاکت و شدت غضب باشد.
و در اصطلاح؛ شیطان اسم جنس و نامی عام برای هر موجود شریر و متمرد و فریبکار از جن وانس و حیوانات است.
ب. معنای لغوی و اصطلاحی «ابلیس»؛
برخی از لغتشناسان «ابلیس» را واژهای عربی دانسته که از ریشهی «بلس» اشتقاق یافته است. این واژه در لغت به معنی یأس، درماندگی، سکوت و حزن ناشی از یأس و ترس، پشیمانی و حیرت آمده و ابلیس بدین جهت به این نام خوانده شده که از خیر و رحمت الهی، مأیوس و پشیمان گردیده است.([14])
و در اصطلاح؛ ابلیس علم و نام خاص موجودی است زنده، با شعور و اراده، مکلّف و متمرّد که از سجده بر حضرت آدم7 امتناع ورزید و از درگاه الهی رانده شد.([15])
نام اصلی ابلیس، حارث (حرث) بود که به دلیل عبادت طولانی او را «عزازیل»یعنی عزیز خدا خطاب مینمودند. وی پس از عُجب؛ «ابلیس» نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهی «الشیطان» نام گرفت. ([16])
ج. وجه تسمیهی «ابلیس» به «شیطان»؛
علت اینکه در قرآن هر جا سخن از فریب ابلیس است، نام او نیامده، بلکه به اسم شیطان اکتفا شده؛ این است که ابلیس با تمرّد از دستور پروردگار و ابراز عداوت با خلیفهی او شخصیت قبلی خویش را از دست داده است، از همین رو به نام دیگری که نمایانگر ماهیت جدیدش میباشد _ شیطان _ از او یاد میشود. ابلیس نخستین کسی است که به این صفت موصوف شد. امّا ذرّیهی او (شیاطین الجنّ) و دست آموزان او (شیاطین الانس) به واسطهی نوعی مشابهت با او بدین صفت موصوف شدهاند، هر چند نخستین مصداق و شاخصترین موجودی که این ویژگیها را دارد، وجود خبیث ابلیس است.
در قرآن مجید انتقال نام از ابلیس به شیطان را در داستان سجده میبینیم؛ آنجا که ابتدا میفرماید: )وإذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس ...(([17]) و سپس از او به عنوان شیطان نام میبرد: )فَاَزَلَّهُم الشیطان عنها فاخرجَهُما ممّا کانا فیه ...(([18]).
د. ماهیت ابلیس([19])؛
ممکن است این توهم ایجاد شود که ابلیس نیز فرشتهای از فرشتگان الهی بوده، زیرا در برخی از آیات که مربوط به سجده فرشتگان بر آدم و امتناع از سجده بر آدم7 است، فرشتگان مستثنی منه و ابلیس مستثنی قرار گرفته است: )واذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس أبی و استکبَرَ وکان مِنَ الکافرین(([20]) این استثنا موهم آن است که ابلیس از ملائک و از جنس آنان بوده است.
با دقت در آیات قرآن کریم جایی برای این شبهه نمیماند که:
1. به تصریح قرآن، ابلیس از جنّیان بوده است: )... فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس کان من الجنّ...(([21])
2. آنگاه که ابلیس به خداوند عرض میکند: )خلقتنی من نارٍ(([22]) خداوند آن را رد نفرموده است. در حالی که طبق روایتی از امام صادق7 خلقت فرشتگان از نور است: )انّ الله عزّوجلّ خلقَ الملائکة مِن نور و خلق الجانّ مِن النار(([23])
3. به تصریح قرآن، فرشتگان از خدا نافرمانی نمیکنند: )لایَعصون الله ما أَمرهُم(([24]) ولی ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کرد: ) فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس أبی و استکبَرَ (([25])
4. قرآن ابلیس را دارای ذریه میداند: )... أفتتَّخذونه و ذریّته أولیاء مِن دونی(([26]) ولی فرشتگان از جنسیت و در نتیجه توالد و تناسل مبرا هستند؛ چرا که خداوند مادینه بودن ملائکه را رد کرده و میفرماید: )وجَعلوا الملائکة الذین هُم عبادالرحمن إناثاً أشَهدوا خلْقَهُمْ ...(([27])؛ «و فرشتگانی را که خود، بندگان رحمانند، مادینه [و دختران او] پنداشتند. آیا در خلقت آنان حضور داشتند؟»
پس وقتی انوثیت در گروه ملائکه منتفی باشد، قهراً توالد و تناسل نخواهد داشت. و حال آن که از آیات قرآن استفاده میشود که اَجنّه شامل مرد و زن هستند و شهوت جنسی دارند که شیطان از جملهی آنها است: )وأنه کان رجالٌ من الانس یَعوذون برجالٍ من الجنّ فزادوهُم رهقاً(([28])؛ «و مردانی از آدمیان به مردانی از جنّ پناه میبردند و بر سرکشی آنها میافزودند.»
5. طبق فرمایش قرآن ملائکه برای اهل زمین از درگاه الهی طلب مغفرت و بخشش میکنند و با این کار دوستی آنها نسبت به انسان آشکار میشود: )... والملائکة یُسبّحون بحمد ربهم ویَستغفرون لِمَن فی الأرض...(([29]) و حال آنکه شیطان دشمن آشکار انسان است: )... إنّ الشیطان للانسان عدوٌ مبین(([30])
6 . خداوند فرشتگان را رسولان خویش معرفی نموده: )... جاعل الملائکة رُسُلاً ...(([31]) امیرالمؤمنین7 نیز از آنها به عنوان امین وحی و ترجمان آن یاد فرموده: «ومِنهُم أمناءُ علی وحیه وَألسنةٌ إلی رُسُله»([32])؛ «برخی از فرشتگان، امینان وحی الهی و زبان گویای وحی برای پیامبران میباشند.» در صورتیکه ابلیس از کافران بوده: )وکان مِن الکافرین(([33]) و از امر الهی سرپیچیده )ففسق عن أمر ربّه(([34]) از این رو نمیتواند از رسولان و به تبع آن از ملائکه باشد.
نمونههای ذکر شده میتواند دلایل کافی برای ماهیت ابلیس باشد که او از اجنّه است و نه از ملائک. و لکن به خاطر همراهی ابلیس با فرشتگان به مدت طولانی گمان میشد که ابلیس از جنس آنان است و حال آنکه چنین نبود؛ چنانچه از امام صادق7 نیز روایت شده که: «اِنّ ابلیس کانَ مَعَ الملائکة تحسب أنه مِنهم وکان فی علم الله انه لیس منهم فلمّا اَمَر بالسُجود لأدم حَمیٰ وغَضَب فاخرج الله ماکان فی نفسه بالحمیّة والغضَب ([35]) ؛ ابلیس با ملائکه بود که گمان میشد از آنان است در حالیکه در علم خداوند از آنها نبود. زمانی که خدا امر به سجده بر آدم نمود، خشم و غضب نمود و خداوند نیز آن خشم و غضبی که در درون او بود را خارج ساخت و آشکار کرد.» بنابراین استثنای ابلیس از فرشتگان در آیهی شریفه )وإذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس ... (([36]) استثنای منقطع است؛ یعنی استثنایی که مستثنی از جنس مستثنی منه نیست و این نوع استثنا در کلام عرب متداول است.
µ . فلسفه وجود شیطان:
خلقت ابلیس که چیزی جز شرارت از او برنمیخیزد، از دیر باز این پرسش را برانگیخته که چرا خداوند او را آفرید؟ و چرا بعد از رانده شدن، مهلت خواهی او را پذیرفت؟
برخی از پاسخها چنین است:
1. عدم خلقت ابلیس به عنوان «شیطان»: خداوند ابلیس را _ به عنوان موجودی شریر و موذی _ نیافرید، بلکه او پس از خلقت، آنقدر عبادت میکرد تا در زمرهی فرشتگان قرار گرفت، امّا به گاه امتحان الهی و امر به سجده در مقابل آدم7کفر درونی([37]) خود را ابراز کرد و مطرود درگاه الهی شد. ([38])
2. آزمایش انسان: وجود شیطان وسیلهای برای آزمایش ایمان و کفر انسانها است.([39]) همچنانکه در تفسیر روح البیان آمده است؛ «همانا خداوند ابلیس را آفرید تا دوست را از دشمن و شقی را از سعید ممتاز سازد.»([40])
3. ایجاد زمینهی تکامل: از آنجا که غالباً پیشرفتها در میان تضادها صورت میگیرد، و تا انسان در مقابل دشمن نیرومند قرار نگیرد، توانمندیهای خود را بسیج نمیکند تا بر مشکلات فایق آید، و چه بسا دشمن نیرومند، زمینهی تحرک و ترقی بیشتر او را فراهم سازد. ([41])
به فرمایش شهید آیةالله مطهری1 خوب یا بد بودن هر چیز بستگی به نوع واکنش انسان در مقابل آن دارد. ([42]) بنابراین وجود ابلیس در صورتی که از او پیروی شود، شرّ، و در صورت مخالفت با او موجب خیر و تعالی است.
مهلت چرا؟
چند مسأله میتواند نسبت به این امر دخیل باشد:
1. عبادتهای قبلی ابلیس؛ علی بن ابراهیم در روایتی از حضرت علی7 نقل میکند که «ابلیس عرض کرد: خدایا تو عادلی هستی که ظلم و جور نمیکنی. پس ثواب عمل من چه شد؟ آیا باطل شد؟ فرمود: نه در مقابل عملت هرچه از دنیا میخواهی بگو به تو عطا میکنم. پس اول چیزی که از خدا خواست، باقیماندن تا روز جزا بود.» ([43])
2. استحقاق بیشتر شیطان برای غضب الهی و تکمیل آزمایش او؛ چنانچه حضرت علی7 میفرماید: «فَأعطاه الله النَظِرةَ استحقاقاً للسُّخطة واستتماماً للبلیة وإنجازاً للعدَةِ فقال: إنک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم»؛ خداوند برای سزاوار بودن شیطان به خشم الهی، و برای کامل شدن آزمایش، و تحقّق وعدهها، به او مهلت داد و فرمود: «تا روز رستاخیز مهلت داده شدی»([44])
3. اجابت درخواست شیطان؛ خداوند حکایت درخواست مهلت ابلیس را بازگو کرد تا مردم بدانند ابلیس با آن معصیت عظیم، از اجابت درخواستش توسط خداوند، مأیوس نبود تا بندگان نیز از رحمت الهی مأیوس نشوند.([45]) البته گمان شیطان این بود که خدا در حق او لطف کرده و درخواست مهلتش را پذیرفته، ولی حقیقت این است که او از خدا بدی خواست و خدا نیز درخواستش را به عنوان کیفر اجابت فرمود.
اگر چه خداوند به شیطان مهلت داد و او را در انجام وسوسههایش آزاد گذاشت، امّا انسان را نیز در مقابل او بیدفاع نگذاشت و او را مسلّح به نیروی عقل و وحی کرد و فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون او قرار داد و فرشتگان الهامبخش نیکی را به کمک او فرستاد: )اِنّ الذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتَنزل علیهمُ الملائکة...( ([46]) که این فرشتگان برای تقویت روحیهی آنها، انواع بشارتها و دلگرمیها را به آنها الهام میکنند.
در نوشتار بعدی به صفات شیطان که عبارت از صفات فی نفسه، صفات در مقابل خداوند و صفات در مقابل انسان است؛ میپردازیم و نقش و محدودهی کارآیی او را مورد بررسی قرار میدهیم.
ادامه دارد...
پینوشت:
[1] . یوسف (12): 5؛ )... انّ الشیطان للانسان عدوٌّ مبین (.
[2] . مریم (19): 44؛ )... انّ الشیطان کان للرحمن عَصیّاً(.
[3] . اسراء (17): 27؛ )... وکان الشیطان لربّه کَفوراً (.
[4] . فرقان (25): 29؛ )... وکان الشیطان للإنسان خذولاً (.
[5] . اعراف (7): 27؛ )یا بنی آدم لایفتننّکم الشیطان کَما أخرَجَ أبوَیکم مِنَ الجنّة...(.
[6] . ص (38): 82 و 83 ؛ )قال فبعزتک ﻷغوینهم أجمعین إلاّ عبادک منهم المخلصین (.
[7] . نساء (4): 118 و 119؛ )... وقال لأتخِذنَّ مِن عبادک نصیباً مفروضاً ولأضِلَّّنَّهم ولأمنَّینَّهم ...(.
[8] . اعراف (7): 202؛ )وإخوانهم یمُدُّونهم فی الغیّ ثمّ لایُقصِرُون(.
[9] . ص (38): 41؛ )...أنی مَسَّنی الشیطان بنُصبٍ و عَذاب(.
[10] . حج (22): 52؛ )وما أرسلنا مِن قبلک مِن رسولٍ ولا نبیٍ ﺇلاّ ﺇذا تَمَنَّی ﺃلقی الشیطان فی أمنیته فینسخُ ما یُلقی الشیطان...(.
[11] . انعام (6): 112؛ )وکذلک جعلنا لکل نبیٍ عدوّاً شیاطین الانس و الجنّ یُوحی بعضهم إلی بعض زُخرف القول غروراً...(.
[12] . نمل (27): 24؛ )قال سننظر أصدقت أم کنت من الکاذبین(.
[13] . احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، ذیل لغت «شطن و شیط» و ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ذیل لغت.
[14] . همان، ج 3، ذیل لغت «بلس» و همان، ج 6 ، ذیل لغت و راغب، مفردات، ص 143.
[15] . بقره (2): 33 و اعراف (7): 11 و ص (38): 74.
[16] . آلوسی، روح البیان، ج 8 ، ص 59 و تاریخ بلخی، ج 1، ص 16 و ابن کثیر دمشقی، البدایه والنهایه، ج 1، ص 69.
[17] . بقره (2): 34 .
[18] . بقره (2): 36.
[19] . ر.ک؛ آیةالله عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 302 _ 296 و آیةالله ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 467 _ 465 و آیةالله محمدتقی مصباح یزدی، معارف در قرآن، مجلد 3 _ 1، ص 299.
[20] . بقره (2): 34.
[21] . کهف (18): 50.
[22] . ص (38): 76.
[23] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 61 ، ص 306.
[24] . تحریم (66): 6 .
[25] . بقره (2): 34.
[26] .کهف (18): 50 .
[27] . زخرف (43): 19.
[28] . جن (72): 6 .
[29] . شوری (42): 5.
[30] . یوسف (12): 5.
[31] . فاطر (35): 1.
[32] . نهجالبلاغه، خطبهی 1، فراز 20.
[33] . ص (38): 74.
[34] . کهف (18): 50.
[35] . سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج 1، ص 78، ح 8 .
[36] . بقره (2): 34.
[37] . به دلیل کلمهی «کان» در آیهی شریفهی: وکان من الکافرین (بقره 34) که از ثبوت کفر او قبل از امر به سجده خبر میدهد.
[38] . تفسیر نمونه، ج 1، ص 193 و 194 و مجلهی معرفت، ش 62 ، مقالهی شیطانشناسی در قرآن، علی محمد قاسمی، ص 97.
[39] . تفسیر نمونه، ج 19، ص 346.
[40] . روح البیان، ج 4، ص 468.
[41] . تفسیر نمونه، ج 1، ص 193 و 194؛ مجلهی معرفت، ش 62 ، ص 97.
[42] . مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 159.
[43] . میرزا حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 63 .
[44] . نهج البلاغه، خ 1، فراز 30.
[45] . ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج 8 ، ص 142.
[46] . فصلت (41): 30.
در این میان، شیطان به عنوان دشمن قسمخوردهی بندگان الهی از هر موجودی خطرناکتر بوده و برای اغوای انسانها از ابزار و وسایل و راههای پیدا و پنهان استفاده میکند.
این نوشتار سعی نموده تا ضمن پرداختن به موضوع اصلی _ شیطانشناسی _ از زمینههای نفوذ، راههای مقابله با آن و ... نیز یاد نماید؛ به امید آن که جهت مبارزه با رانده شدهی درگاه رحمت الهی گامها را استوارتر نموده و در پناه رحمت ایزدی مأوی گزینیم.
قرآن شریف برای معرفی این موجود چند چهره آیات فراوانی را اختصاص داده است که نشانگر ضرورت شناخت و مطالعه عمیق در این باره است. از جمله شیطان را به عنوان دشمن آشکار([1])، عصیانگر([2])، ناسپاس([3])، خوارکنندهی انسان([4]) و ... معرفی کرده و به انسان هشدار میدهد که مراقب او و فتنههایش باشند؛ ([5]) چرا که شیطان قسم خورده که همه را گمراه سازد([6]) و سهم معینی از بندگان خدا را بگیرد و آنها را به آرزوهای دور و دراز دچار سازد. ([7]) و به هیچ وجه در این راه کوتاه نمیآید.([8])
شیطان با اینکه از اغوای بندگان مخلص خدا ناتوان است ولی باز آنها را رها نمیسازد. حضرت ایوب7 میفرماید: شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد.([9]) حتی در تلاوت انبیاء القاء (شبهه) میکرد. ([10])
شیاطین برای فریب انسانها با همدیگر سخنان آراسته و زیبا تبادل میکنند([11]) و اعمال نادرست بشر را برایشان زینت میدهد. ([12])
موارد ذکر شده نمونهای ازآیات مربوط به شیطان است که برای پیبردن به ضرورت بحث کافی به نظر میرسد.
از آنجا که بعضی شیطان و ابلیس را به جای یکدیگر به کار برده و عدهای از آن نهی میکنند، لازم است برای روشن شدن تفاوت این دو واژه، به معنای لغوی و اصطلاحی هر یک بپردازیم و سپس ماهیت ابلیس و فلسفهی وجودی او را بیان کنیم:
الف. معنای لغوی و اصطلاحی «شیطان»؛
برخی لغتشناسان واژهی «شیطان» را غیرعربی و متّخذ از زبان عبری به معنای دشمن و شریر دانسته و برخی آنرا عربی و از ریشهی «شَطَنَ» به معنای دور شدن و یا از ریشهی «شاطَ» به معنای از بین رفتن چیزی به واسطهی سوختن یا غیر آن، میدانند.([13]) از همین رو دلیل نامگذاری شیطان میتواند به دلیل دشمنی، کینهورزی، شرارت، معنای انحراف از حق، سرکشی از فرمان الهی، هلاکت و شدت غضب باشد.
و در اصطلاح؛ شیطان اسم جنس و نامی عام برای هر موجود شریر و متمرد و فریبکار از جن وانس و حیوانات است.
ب. معنای لغوی و اصطلاحی «ابلیس»؛
برخی از لغتشناسان «ابلیس» را واژهای عربی دانسته که از ریشهی «بلس» اشتقاق یافته است. این واژه در لغت به معنی یأس، درماندگی، سکوت و حزن ناشی از یأس و ترس، پشیمانی و حیرت آمده و ابلیس بدین جهت به این نام خوانده شده که از خیر و رحمت الهی، مأیوس و پشیمان گردیده است.([14])
و در اصطلاح؛ ابلیس علم و نام خاص موجودی است زنده، با شعور و اراده، مکلّف و متمرّد که از سجده بر حضرت آدم7 امتناع ورزید و از درگاه الهی رانده شد.([15])
نام اصلی ابلیس، حارث (حرث) بود که به دلیل عبادت طولانی او را «عزازیل»یعنی عزیز خدا خطاب مینمودند. وی پس از عُجب؛ «ابلیس» نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهی «الشیطان» نام گرفت. ([16])
ج. وجه تسمیهی «ابلیس» به «شیطان»؛
علت اینکه در قرآن هر جا سخن از فریب ابلیس است، نام او نیامده، بلکه به اسم شیطان اکتفا شده؛ این است که ابلیس با تمرّد از دستور پروردگار و ابراز عداوت با خلیفهی او شخصیت قبلی خویش را از دست داده است، از همین رو به نام دیگری که نمایانگر ماهیت جدیدش میباشد _ شیطان _ از او یاد میشود. ابلیس نخستین کسی است که به این صفت موصوف شد. امّا ذرّیهی او (شیاطین الجنّ) و دست آموزان او (شیاطین الانس) به واسطهی نوعی مشابهت با او بدین صفت موصوف شدهاند، هر چند نخستین مصداق و شاخصترین موجودی که این ویژگیها را دارد، وجود خبیث ابلیس است.
در قرآن مجید انتقال نام از ابلیس به شیطان را در داستان سجده میبینیم؛ آنجا که ابتدا میفرماید: )وإذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس ...(([17]) و سپس از او به عنوان شیطان نام میبرد: )فَاَزَلَّهُم الشیطان عنها فاخرجَهُما ممّا کانا فیه ...(([18]).
د. ماهیت ابلیس([19])؛
ممکن است این توهم ایجاد شود که ابلیس نیز فرشتهای از فرشتگان الهی بوده، زیرا در برخی از آیات که مربوط به سجده فرشتگان بر آدم و امتناع از سجده بر آدم7 است، فرشتگان مستثنی منه و ابلیس مستثنی قرار گرفته است: )واذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس أبی و استکبَرَ وکان مِنَ الکافرین(([20]) این استثنا موهم آن است که ابلیس از ملائک و از جنس آنان بوده است.
با دقت در آیات قرآن کریم جایی برای این شبهه نمیماند که:
1. به تصریح قرآن، ابلیس از جنّیان بوده است: )... فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس کان من الجنّ...(([21])
2. آنگاه که ابلیس به خداوند عرض میکند: )خلقتنی من نارٍ(([22]) خداوند آن را رد نفرموده است. در حالی که طبق روایتی از امام صادق7 خلقت فرشتگان از نور است: )انّ الله عزّوجلّ خلقَ الملائکة مِن نور و خلق الجانّ مِن النار(([23])
3. به تصریح قرآن، فرشتگان از خدا نافرمانی نمیکنند: )لایَعصون الله ما أَمرهُم(([24]) ولی ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کرد: ) فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس أبی و استکبَرَ (([25])
4. قرآن ابلیس را دارای ذریه میداند: )... أفتتَّخذونه و ذریّته أولیاء مِن دونی(([26]) ولی فرشتگان از جنسیت و در نتیجه توالد و تناسل مبرا هستند؛ چرا که خداوند مادینه بودن ملائکه را رد کرده و میفرماید: )وجَعلوا الملائکة الذین هُم عبادالرحمن إناثاً أشَهدوا خلْقَهُمْ ...(([27])؛ «و فرشتگانی را که خود، بندگان رحمانند، مادینه [و دختران او] پنداشتند. آیا در خلقت آنان حضور داشتند؟»
پس وقتی انوثیت در گروه ملائکه منتفی باشد، قهراً توالد و تناسل نخواهد داشت. و حال آن که از آیات قرآن استفاده میشود که اَجنّه شامل مرد و زن هستند و شهوت جنسی دارند که شیطان از جملهی آنها است: )وأنه کان رجالٌ من الانس یَعوذون برجالٍ من الجنّ فزادوهُم رهقاً(([28])؛ «و مردانی از آدمیان به مردانی از جنّ پناه میبردند و بر سرکشی آنها میافزودند.»
5. طبق فرمایش قرآن ملائکه برای اهل زمین از درگاه الهی طلب مغفرت و بخشش میکنند و با این کار دوستی آنها نسبت به انسان آشکار میشود: )... والملائکة یُسبّحون بحمد ربهم ویَستغفرون لِمَن فی الأرض...(([29]) و حال آنکه شیطان دشمن آشکار انسان است: )... إنّ الشیطان للانسان عدوٌ مبین(([30])
6 . خداوند فرشتگان را رسولان خویش معرفی نموده: )... جاعل الملائکة رُسُلاً ...(([31]) امیرالمؤمنین7 نیز از آنها به عنوان امین وحی و ترجمان آن یاد فرموده: «ومِنهُم أمناءُ علی وحیه وَألسنةٌ إلی رُسُله»([32])؛ «برخی از فرشتگان، امینان وحی الهی و زبان گویای وحی برای پیامبران میباشند.» در صورتیکه ابلیس از کافران بوده: )وکان مِن الکافرین(([33]) و از امر الهی سرپیچیده )ففسق عن أمر ربّه(([34]) از این رو نمیتواند از رسولان و به تبع آن از ملائکه باشد.
نمونههای ذکر شده میتواند دلایل کافی برای ماهیت ابلیس باشد که او از اجنّه است و نه از ملائک. و لکن به خاطر همراهی ابلیس با فرشتگان به مدت طولانی گمان میشد که ابلیس از جنس آنان است و حال آنکه چنین نبود؛ چنانچه از امام صادق7 نیز روایت شده که: «اِنّ ابلیس کانَ مَعَ الملائکة تحسب أنه مِنهم وکان فی علم الله انه لیس منهم فلمّا اَمَر بالسُجود لأدم حَمیٰ وغَضَب فاخرج الله ماکان فی نفسه بالحمیّة والغضَب ([35]) ؛ ابلیس با ملائکه بود که گمان میشد از آنان است در حالیکه در علم خداوند از آنها نبود. زمانی که خدا امر به سجده بر آدم نمود، خشم و غضب نمود و خداوند نیز آن خشم و غضبی که در درون او بود را خارج ساخت و آشکار کرد.» بنابراین استثنای ابلیس از فرشتگان در آیهی شریفه )وإذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس ... (([36]) استثنای منقطع است؛ یعنی استثنایی که مستثنی از جنس مستثنی منه نیست و این نوع استثنا در کلام عرب متداول است.
µ . فلسفه وجود شیطان:
خلقت ابلیس که چیزی جز شرارت از او برنمیخیزد، از دیر باز این پرسش را برانگیخته که چرا خداوند او را آفرید؟ و چرا بعد از رانده شدن، مهلت خواهی او را پذیرفت؟
برخی از پاسخها چنین است:
1. عدم خلقت ابلیس به عنوان «شیطان»: خداوند ابلیس را _ به عنوان موجودی شریر و موذی _ نیافرید، بلکه او پس از خلقت، آنقدر عبادت میکرد تا در زمرهی فرشتگان قرار گرفت، امّا به گاه امتحان الهی و امر به سجده در مقابل آدم7کفر درونی([37]) خود را ابراز کرد و مطرود درگاه الهی شد. ([38])
2. آزمایش انسان: وجود شیطان وسیلهای برای آزمایش ایمان و کفر انسانها است.([39]) همچنانکه در تفسیر روح البیان آمده است؛ «همانا خداوند ابلیس را آفرید تا دوست را از دشمن و شقی را از سعید ممتاز سازد.»([40])
3. ایجاد زمینهی تکامل: از آنجا که غالباً پیشرفتها در میان تضادها صورت میگیرد، و تا انسان در مقابل دشمن نیرومند قرار نگیرد، توانمندیهای خود را بسیج نمیکند تا بر مشکلات فایق آید، و چه بسا دشمن نیرومند، زمینهی تحرک و ترقی بیشتر او را فراهم سازد. ([41])
به فرمایش شهید آیةالله مطهری1 خوب یا بد بودن هر چیز بستگی به نوع واکنش انسان در مقابل آن دارد. ([42]) بنابراین وجود ابلیس در صورتی که از او پیروی شود، شرّ، و در صورت مخالفت با او موجب خیر و تعالی است.
مهلت چرا؟
چند مسأله میتواند نسبت به این امر دخیل باشد:
1. عبادتهای قبلی ابلیس؛ علی بن ابراهیم در روایتی از حضرت علی7 نقل میکند که «ابلیس عرض کرد: خدایا تو عادلی هستی که ظلم و جور نمیکنی. پس ثواب عمل من چه شد؟ آیا باطل شد؟ فرمود: نه در مقابل عملت هرچه از دنیا میخواهی بگو به تو عطا میکنم. پس اول چیزی که از خدا خواست، باقیماندن تا روز جزا بود.» ([43])
2. استحقاق بیشتر شیطان برای غضب الهی و تکمیل آزمایش او؛ چنانچه حضرت علی7 میفرماید: «فَأعطاه الله النَظِرةَ استحقاقاً للسُّخطة واستتماماً للبلیة وإنجازاً للعدَةِ فقال: إنک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم»؛ خداوند برای سزاوار بودن شیطان به خشم الهی، و برای کامل شدن آزمایش، و تحقّق وعدهها، به او مهلت داد و فرمود: «تا روز رستاخیز مهلت داده شدی»([44])
3. اجابت درخواست شیطان؛ خداوند حکایت درخواست مهلت ابلیس را بازگو کرد تا مردم بدانند ابلیس با آن معصیت عظیم، از اجابت درخواستش توسط خداوند، مأیوس نبود تا بندگان نیز از رحمت الهی مأیوس نشوند.([45]) البته گمان شیطان این بود که خدا در حق او لطف کرده و درخواست مهلتش را پذیرفته، ولی حقیقت این است که او از خدا بدی خواست و خدا نیز درخواستش را به عنوان کیفر اجابت فرمود.
اگر چه خداوند به شیطان مهلت داد و او را در انجام وسوسههایش آزاد گذاشت، امّا انسان را نیز در مقابل او بیدفاع نگذاشت و او را مسلّح به نیروی عقل و وحی کرد و فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون او قرار داد و فرشتگان الهامبخش نیکی را به کمک او فرستاد: )اِنّ الذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتَنزل علیهمُ الملائکة...( ([46]) که این فرشتگان برای تقویت روحیهی آنها، انواع بشارتها و دلگرمیها را به آنها الهام میکنند.
در نوشتار بعدی به صفات شیطان که عبارت از صفات فی نفسه، صفات در مقابل خداوند و صفات در مقابل انسان است؛ میپردازیم و نقش و محدودهی کارآیی او را مورد بررسی قرار میدهیم.
ادامه دارد...
پینوشت:
[1] . یوسف (12): 5؛ )... انّ الشیطان للانسان عدوٌّ مبین (.
[2] . مریم (19): 44؛ )... انّ الشیطان کان للرحمن عَصیّاً(.
[3] . اسراء (17): 27؛ )... وکان الشیطان لربّه کَفوراً (.
[4] . فرقان (25): 29؛ )... وکان الشیطان للإنسان خذولاً (.
[5] . اعراف (7): 27؛ )یا بنی آدم لایفتننّکم الشیطان کَما أخرَجَ أبوَیکم مِنَ الجنّة...(.
[6] . ص (38): 82 و 83 ؛ )قال فبعزتک ﻷغوینهم أجمعین إلاّ عبادک منهم المخلصین (.
[7] . نساء (4): 118 و 119؛ )... وقال لأتخِذنَّ مِن عبادک نصیباً مفروضاً ولأضِلَّّنَّهم ولأمنَّینَّهم ...(.
[8] . اعراف (7): 202؛ )وإخوانهم یمُدُّونهم فی الغیّ ثمّ لایُقصِرُون(.
[9] . ص (38): 41؛ )...أنی مَسَّنی الشیطان بنُصبٍ و عَذاب(.
[10] . حج (22): 52؛ )وما أرسلنا مِن قبلک مِن رسولٍ ولا نبیٍ ﺇلاّ ﺇذا تَمَنَّی ﺃلقی الشیطان فی أمنیته فینسخُ ما یُلقی الشیطان...(.
[11] . انعام (6): 112؛ )وکذلک جعلنا لکل نبیٍ عدوّاً شیاطین الانس و الجنّ یُوحی بعضهم إلی بعض زُخرف القول غروراً...(.
[12] . نمل (27): 24؛ )قال سننظر أصدقت أم کنت من الکاذبین(.
[13] . احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، ذیل لغت «شطن و شیط» و ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ذیل لغت.
[14] . همان، ج 3، ذیل لغت «بلس» و همان، ج 6 ، ذیل لغت و راغب، مفردات، ص 143.
[15] . بقره (2): 33 و اعراف (7): 11 و ص (38): 74.
[16] . آلوسی، روح البیان، ج 8 ، ص 59 و تاریخ بلخی، ج 1، ص 16 و ابن کثیر دمشقی، البدایه والنهایه، ج 1، ص 69.
[17] . بقره (2): 34 .
[18] . بقره (2): 36.
[19] . ر.ک؛ آیةالله عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 302 _ 296 و آیةالله ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 467 _ 465 و آیةالله محمدتقی مصباح یزدی، معارف در قرآن، مجلد 3 _ 1، ص 299.
[20] . بقره (2): 34.
[21] . کهف (18): 50.
[22] . ص (38): 76.
[23] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 61 ، ص 306.
[24] . تحریم (66): 6 .
[25] . بقره (2): 34.
[26] .کهف (18): 50 .
[27] . زخرف (43): 19.
[28] . جن (72): 6 .
[29] . شوری (42): 5.
[30] . یوسف (12): 5.
[31] . فاطر (35): 1.
[32] . نهجالبلاغه، خطبهی 1، فراز 20.
[33] . ص (38): 74.
[34] . کهف (18): 50.
[35] . سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج 1، ص 78، ح 8 .
[36] . بقره (2): 34.
[37] . به دلیل کلمهی «کان» در آیهی شریفهی: وکان من الکافرین (بقره 34) که از ثبوت کفر او قبل از امر به سجده خبر میدهد.
[38] . تفسیر نمونه، ج 1، ص 193 و 194 و مجلهی معرفت، ش 62 ، مقالهی شیطانشناسی در قرآن، علی محمد قاسمی، ص 97.
[39] . تفسیر نمونه، ج 19، ص 346.
[40] . روح البیان، ج 4، ص 468.
[41] . تفسیر نمونه، ج 1، ص 193 و 194؛ مجلهی معرفت، ش 62 ، ص 97.
[42] . مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 159.
[43] . میرزا حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 63 .
[44] . نهج البلاغه، خ 1، فراز 30.
[45] . ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج 8 ، ص 142.
[46] . فصلت (41): 30.