آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

ژدر مسیر دست­یابی به کمالات و فضایل مطلوب انسان علاوه بر شناختن راه و راهکارها، لازم است نسبت به موانع و گذرگاه­های سخت و پرپیچ و خم که از آن به عنوان آسیب­ها یاد می­شود، شناخت پیدا کرد.
در این میان، شیطان به عنوان دشمن قسم­خورده­ی بندگان الهی از هر موجودی خطرناک­تر بوده و برای اغوای انسان­ها از ابزار و وسایل و راه­های پیدا و پنهان استفاده می­کند.
این نوشتار سعی نموده تا ضمن پرداختن به موضوع اصلی _ شیطان­شناسی _ از زمینه­های نفوذ، راه­های مقابله با آن و ... نیز یاد نماید؛ به امید آن که جهت مبارزه با رانده­ شده­ی درگاه رحمت الهی گام­ها را استوارتر نموده و در پناه رحمت ایزدی مأوی گزینیم.
قرآن شریف برای معرفی این موجود چند چهره آیات فراوانی را اختصاص داده است که نشانگر ضرورت شناخت و مطالعه عمیق در این باره است. از جمله شیطان را به عنوان دشمن آشکار([1])، عصیانگر([2])، ناسپاس([3])، خوارکننده­ی انسان([4]) و ... معرفی کرده و به انسان هشدار می­دهد که مراقب او و فتنه­هایش باشند؛ ([5]) چرا که شیطان قسم خورده که همه را گمراه سازد([6]) و سهم معینی از بندگان خدا را بگیرد و آن­ها را به آرزوهای دور و دراز دچار سازد. ([7]) و به هیچ وجه در این راه کوتاه نمی­آید.([8])
شیطان با این­که از اغوای بندگان مخلص خدا ناتوان است ولی باز آن­ها را رها نمی­سازد. حضرت ایوب7 می­فرماید: شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد.([9]) حتی در تلاوت انبیاء القاء (شبهه) می­کرد. ([10])
شیاطین برای فریب انسان­ها با همدیگر سخنان آراسته و زیبا تبادل می­کنند([11]) و اعمال نادرست بشر را برایشان زینت می­دهد. ([12])
موارد ذکر شده نمونه­ای ازآیات مربوط به شیطان است که برای پی­بردن به ضرورت بحث کافی به نظر می­رسد.
از آن­جا که بعضی شیطان و ابلیس را به جای یکدیگر به کار برده و عده­ای از آن نهی می­کنند، لازم است برای روشن شدن تفاوت این دو واژه، به معنای لغوی و اصطلاحی هر یک بپردازیم و سپس ماهیت ابلیس و فلسفه­ی وجودی او را بیان کنیم:
الف. معنای لغوی و اصطلاحی «شیطان»؛
برخی لغت­شناسان واژه­ی «شیطان» را غیرعربی و متّخذ از زبان عبری به معنای دشمن و شریر دانسته و برخی آن­را عربی و از ریشه­ی «شَطَنَ» به معنای دور شدن و یا از ریشه­ی «شاطَ» به معنای از بین رفتن چیزی به واسطه­ی سوختن یا غیر آن، می­دانند.([13]) از همین­ رو دلیل نامگذاری شیطان می­تواند به دلیل دشمنی، کینه­ورزی، شرارت، معنای انحراف از حق، سرکشی از فرمان الهی، هلاکت و شدت غضب باشد.
و در اصطلاح؛ شیطان اسم جنس و نامی عام برای هر موجود شریر و متمرد و فریبکار از جن وانس و حیوانات است.
ب. معنای لغوی و اصطلاحی «ابلیس»؛
برخی از لغت­شناسان «ابلیس» را واژه­ای عربی دانسته که از ریشه­ی «بلس» اشتقاق یافته است. این واژه در لغت به معنی یأس، درماندگی، سکوت و حزن ناشی از یأس و ترس، پشیمانی و حیرت آمده و ابلیس بدین جهت به این نام خوانده شده که از خیر و رحمت الهی، مأیوس و پشیمان گردیده است.([14])
و در اصطلاح؛ ابلیس علم و نام خاص موجودی است زنده، با شعور و اراده، مکلّف و متمرّد که از سجده بر حضرت آدم7 امتناع ورزید و از درگاه الهی رانده شد.([15])
نام اصلی ابلیس، حارث (حرث) بود که به دلیل عبادت طولانی او را «عزازیل»یعنی عزیز خدا خطاب می­نمودند. وی پس از عُجب؛ «ابلیس» نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهی «الشیطان» نام گرفت. ([16])
ج. وجه تسمیه­ی «ابلیس» به «شیطان»؛
علت این­که در قرآن هر جا سخن از فریب ابلیس است، نام او نیامده، بلکه به اسم شیطان اکتفا شده؛ این است که ابلیس با تمرّد از دستور پروردگار و ابراز عداوت با خلیفه­ی او شخصیت قبلی خویش را از دست داده است، از همین رو به نام دیگری که نمایانگر ماهیت جدیدش می­باشد _ شیطان _ از او یاد می­شود. ابلیس نخستین کسی است که به این صفت موصوف شد. امّا ذرّیه­ی او (شیاطین الجنّ) و دست آموزان او (شیاطین الانس) به واسطه­ی نوعی مشابهت با او بدین صفت موصوف شده­اند، هر چند نخستین مصداق و شاخص­ترین موجودی که این ویژگی­ها را دارد، وجود خبیث ابلیس است.
در قرآن مجید انتقال نام از ابلیس به شیطان را در داستان سجده می­بینیم؛ آن­جا که ابتدا می­فرماید: )وإذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس ...(([17]) و سپس از او به عنوان شیطان نام می­برد: )فَاَزَلَّهُم الشیطان عنها فاخرجَهُما ممّا کانا فیه ...(([18]).
د. ماهیت ابلیس([19])؛
ممکن است این توهم ایجاد شود که ابلیس نیز فرشته­ای از فرشتگان الهی بوده، زیرا در برخی از آیات که مربوط به سجده فرشتگان بر آدم و امتناع از سجده بر آدم7 است، فرشتگان مستثنی منه و ابلیس مستثنی قرار گرفته است: )واذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس أبی و استکبَرَ وکان مِنَ الکافرین(([20]) این استثنا موهم آن است که ابلیس از ملائک و از جنس آنان بوده است.
با دقت در آیات قرآن کریم جایی برای این شبهه نمی­ماند که:
1. به تصریح قرآن، ابلیس از جنّیان بوده است: )... فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس کان من الجنّ...(([21])
2. آن­گاه که ابلیس به خداوند عرض می­کند: )خلقتنی من نارٍ(([22]) خداوند آن را رد نفرموده است. در حالی که طبق روایتی از امام صادق7 خلقت فرشتگان از نور است: )انّ الله عزّوجلّ خلقَ الملائکة مِن نور و خلق الجانّ مِن النار(([23])
3. به تصریح قرآن، فرشتگان از خدا نافرمانی نمی­کنند: )لایَعصون الله ما أَمرهُم(([24]) ولی ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کرد: ) فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس أبی و استکبَرَ (([25])
4. قرآن ابلیس را دارای ذریه می­داند: )... أفتتَّخذونه و ذریّته أولیاء مِن دونی(([26]) ولی فرشتگان از جنسیت و در نتیجه توالد و تناسل مبرا هستند؛ چرا که خداوند مادینه بودن ملائکه را رد کرده و می­فرماید: )وجَعلوا الملائکة الذین هُم عبادالرحمن إناثاً أشَهدوا خلْقَهُمْ ...(([27])؛ «و فرشتگانی را که خود، بندگان رحمانند، مادینه [و دختران او] پنداشتند. آیا در خلقت آنان حضور داشتند؟»
پس وقتی انوثیت در گروه ملائکه منتفی باشد، قهراً توالد و تناسل نخواهد داشت. و حال آن که از آیات قرآن استفاده می­شود که اَجنّه شامل مرد و زن هستند و شهوت جنسی دارند که شیطان از جمله­ی آن­ها است: )وأنه کان رجالٌ من الانس یَعوذون برجالٍ من الجنّ فزادوهُم رهقاً(([28])؛ «و مردانی از آدمیان به مردانی از جنّ پناه می­بردند و بر سرکشی آن­ها می­افزودند.»
5. طبق فرمایش قرآن ملائکه برای اهل زمین از درگاه الهی طلب مغفرت و بخشش می­کنند و با این کار دوستی آن­ها نسبت به انسان آشکار می­شود: )... والملائکة یُسبّحون بحمد ربهم ویَستغفرون لِمَن فی الأرض...(([29]) و حال آن­که شیطان دشمن آشکار انسان است: )... إنّ الشیطان للانسان عدوٌ مبین(([30])
6 . خداوند فرشتگان را رسولان خویش معرفی نموده: )... جاعل الملائکة رُسُلاً ...(([31]) امیرالمؤمنین7 نیز از آن­ها به عنوان امین وحی و ترجمان آن یاد فرموده: «ومِنهُم أمناءُ علی وحیه وَألسنةٌ إلی رُسُله»([32])؛ «برخی از فرشتگان، امینان وحی الهی و زبان گویای وحی برای پیامبران می­باشند.» در صورتی­که ابلیس از کافران بوده: )وکان مِن الکافرین(([33]) و از امر الهی سرپیچیده )ففسق عن أمر ربّه(([34]) از این رو نمی­تواند از رسولان و به تبع آن از ملائکه باشد.
نمونه­های ذکر شده می­تواند دلایل کافی برای ماهیت ابلیس باشد که او از اجنّه است و نه از ملائک. و لکن به خاطر همراهی ابلیس با فرشتگان به مدت طولانی گمان می­شد که ابلیس از جنس آنان است و حال آن­که چنین نبود؛ چنانچه از امام صادق7 نیز روایت شده که: «اِنّ ابلیس کانَ مَعَ الملائکة تحسب أنه مِنهم وکان فی علم الله انه لیس منهم فلمّا اَمَر بالسُجود لأدم حَمیٰ وغَضَب فاخرج الله ماکان فی نفسه بالحمیّة والغضَب ([35]) ؛ ابلیس با ملائکه بود که گمان می­شد از آنان است در حالی­که در علم خداوند از آن­ها نبود. زمانی که خدا امر به سجده بر آدم نمود، خشم و غضب نمود و خداوند نیز آن خشم و غضبی که در درون او بود را خارج ساخت و آشکار کرد.» بنابراین استثنا­ی ابلیس از فرشتگان در آیه­ی شریفه )وإذ قلنا لِلملائکة اسجدوا لأدم فسجدوا ﺇلا ﺇبلیس ... (([36]) استثنای منقطع است؛ یعنی استثنایی که مستثنی از جنس مستثنی منه نیست و این نوع استثنا در کلام عرب متداول است.
µ . فلسفه وجود شیطان:
خلقت ابلیس که چیزی جز شرارت از او برنمی­خیزد، از دیر باز این پرسش را برانگیخته که چرا خداوند او را آفرید؟ و چرا بعد از رانده شدن، مهلت خواهی او را پذیرفت؟
برخی از پاسخ­ها چنین است:
1. عدم خلقت ابلیس به عنوان «شیطان»: خداوند ابلیس را _ به عنوان موجودی شریر و موذی _ نیافرید، بلکه او پس از خلقت، آن­قدر عبادت می­کرد تا در زمره­ی فرشتگان قرار گرفت، امّا به گاه امتحان الهی و امر به سجده در مقابل آدم7کفر درونی([37]) خود را ابراز کرد و مطرود درگاه الهی شد. ([38])
2. آزمایش انسان: وجود شیطان وسیله­ای برای آزمایش ایمان و کفر انسان­ها است.([39]) همچنان­که در تفسیر روح البیان آمده است؛ «همانا خداوند ابلیس را آفرید تا دوست را از دشمن و شقی را از سعید ممتاز سازد.»([40])
3. ایجاد زمینه­ی تکامل: از آن­جا که غالباً پیشرفت­ها در میان تضادها صورت می­گیرد، و تا انسان در مقابل دشمن نیرومند قرار نگیرد، توانمندی­های خود را بسیج نمی­کند تا بر مشکلات فایق آید، و چه بسا دشمن نیرومند، زمینه­ی تحرک و ترقی بیشتر او را فراهم سازد. ([41])
به فرمایش شهید آیةالله مطهری1 خوب یا بد بودن هر چیز بستگی به نوع واکنش انسان در مقابل آن دارد. ([42]) بنابراین وجود ابلیس در صورتی که از او پیروی شود، شرّ، و در صورت مخالفت با او موجب خیر و تعالی است.
مهلت چرا؟
چند مسأله می­تواند نسبت به این امر دخیل باشد:
1. عبادت­های قبلی ابلیس؛ علی بن ابراهیم در روایتی از حضرت علی7 نقل می­کند که «ابلیس عرض کرد: خدایا تو عادلی هستی که ظلم و جور نمی­کنی. پس ثواب عمل من چه شد؟ آیا باطل شد؟ فرمود: نه در مقابل عملت هرچه از دنیا می­خواهی بگو به تو عطا می­کنم. پس اول چیزی که از خدا خواست، باقی­ماندن تا روز جزا بود.» ([43])
2. استحقاق بیشتر شیطان برای غضب الهی و تکمیل آزمایش او؛ چنانچه حضرت علی7 می­فرماید: «فَأعطاه الله النَظِرةَ استحقاقاً للسُّخطة واستتماماً للبلیة وإنجازاً للعدَةِ فقال: إنک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم»؛ خداوند برای سزاوار بودن شیطان به خشم الهی، و برای کامل شدن آزمایش، و تحقّق وعده­ها، به او مهلت داد و فرمود: «تا روز رستاخیز مهلت داده شدی»([44])
3. اجابت درخواست شیطان؛ خداوند حکایت درخواست مهلت ابلیس را بازگو کرد تا مردم بدانند ابلیس با آن معصیت عظیم، از اجابت درخواستش توسط خداوند، مأیوس نبود تا بندگان نیز از رحمت الهی مأیوس نشوند.([45]) البته گمان شیطان این بود که خدا در حق او لطف کرده و درخواست مهلتش را پذیرفته، ولی حقیقت این است که او از خدا بدی خواست و خدا نیز درخواستش را به عنوان کیفر اجابت فرمود.
اگر چه خداوند به شیطان مهلت داد و او را در انجام وسوسه­هایش آزاد گذاشت، امّا انسان را نیز در مقابل او بی­دفاع نگذاشت و او را مسلّح به نیروی عقل و وحی کرد و فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون او قرار داد و فرشتگان الهام­بخش نیکی را به کمک او فرستاد: )اِنّ الذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتَنزل علیهمُ الملائکة...( ([46]) که این فرشتگان برای تقویت روحیه­ی آن­ها، انواع بشارت­ها و دلگرمی­ها را به آن­ها الهام می­کنند.
در نوشتار بعدی به صفات شیطان که عبارت از صفات فی نفسه، صفات در مقابل خداوند و صفات در مقابل انسان است؛ می­پردازیم و نقش و محدوده­ی کارآیی او را مورد بررسی قرار می­دهیم.
ادامه دارد...
پی­نوشت:
[1] . یوسف (12): 5؛ )... انّ الشیطان للانسان عدوٌّ مبین (.
[2] . مریم (19): 44؛ )... انّ الشیطان کان للرحمن عَصیّاً(.
[3] . اسراء (17): 27؛ )... وکان الشیطان لربّه کَفوراً (.
[4] . فرقان (25): 29؛ )... وکان الشیطان للإنسان خذولاً (.
[5] . اعراف (7): 27؛ )یا بنی آدم لایفتننّکم الشیطان کَما أخرَجَ أبوَیکم مِنَ الجنّة...(.
[6] . ص (38): 82 و 83 ؛ )قال فبعزتک ﻷغوینهم أجمعین إلاّ عبادک منهم المخلصین (.
[7] . نساء (4): 118 و 119؛ )... وقال لأتخِذنَّ مِن عبادک نصیباً مفروضاً ولأضِلَّّنَّهم ولأمنَّینَّهم ...(.
[8] . اعراف (7): 202؛ )وإخوانهم یمُدُّونهم فی الغیّ ثمّ لایُقصِرُون(.
[9] . ص (38): 41؛ )...أنی مَسَّنی الشیطان بنُصبٍ و عَذاب(.
[10] . حج (22): 52؛ )وما أرسلنا مِن قبلک مِن رسولٍ ولا نبیٍ ﺇلاّ ﺇذا تَمَنَّی ﺃلقی الشیطان فی أمنیته فینسخُ ما یُلقی الشیطان...(.
[11] . انعام (6): 112؛ )وکذلک جعلنا لکل نبیٍ عدوّاً شیاطین الانس و الجنّ یُوحی بعضهم إلی بعض زُخرف القول غروراً...(.
[12] . نمل (27): 24؛ )قال سننظر أصدقت أم کنت من الکاذبین(.
[13] . احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، ذیل لغت «شطن و شیط» و ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ذیل لغت.
[14] . همان، ج 3، ذیل لغت «بلس» و همان، ج 6 ، ذیل لغت و راغب، مفردات، ص 143.
[15] . بقره (2): 33 و اعراف (7): 11 و ص (38): 74.
[16] . آلوسی، روح البیان، ج 8 ، ص 59 و تاریخ بلخی، ج 1، ص 16 و ابن کثیر دمشقی، البدایه والنهایه، ج 1، ص 69.
[17] . بقره (2): 34 .
[18] . بقره (2): 36.
[19] . ر.ک؛ آیةالله عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 302 _ 296 و آیةالله ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 467 _ 465 و آیةالله محمدتقی مصباح یزدی، معارف در قرآن، مجلد 3 _ 1، ص 299.
[20] . بقره (2): 34.
[21] . کهف (18): 50.
[22] . ص (38): 76.
[23] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 61 ، ص 306.
[24] . تحریم (66): 6 .
[25] . بقره (2): 34.
[26] .کهف (18): 50 .
[27] . زخرف (43): 19.
[28] . جن (72): 6 .
[29] . شوری (42): 5.
[30] . یوسف (12): 5.
[31] . فاطر (35): 1.
[32] . نهج­البلاغه، خطبه­ی 1، فراز 20.
[33] . ص (38): 74.
[34] . کهف (18): 50.
[35] . سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج 1، ص 78، ح 8 .
[36] . بقره (2): 34.
[37] . به­ دلیل کلمه­ی «کان» در آیه­ی شریفه­ی: وکان من الکافرین (بقره 34) که از ثبوت کفر او قبل از امر به سجده خبر می­دهد.
[38] . تفسیر نمونه، ج 1، ص 193 و 194 و مجله­ی معرفت، ش 62 ، مقاله­ی شیطان­شناسی در قرآن، علی محمد قاسمی، ص 97.
[39] . تفسیر نمونه، ج 19، ص 346.
[40] . روح البیان، ج 4، ص 468.
[41] . تفسیر نمونه، ج 1، ص 193 و 194؛ مجله­ی معرفت، ش 62 ، ص 97.
[42] . مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 159.
[43] . میرزا حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 63 .
[44] . نهج البلاغه، خ 1، فراز 30.
[45] . ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج 8 ، ص 142.
[46] . فصلت (41): 30.

تبلیغات