آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

مدینه نظاره­گر روزهای پایانی عمر رسول خدا9 بود؛ روزهایی که آکنده از غم و اندوه، اضطراب و نگرانی و پریشانی بود، غم از دست دادن بزرگ­ترین فرستاده خدا و اضطراب دوری از او و نگرانی و پریشانی از آینده اسلام.
راستی زمین چگونه توانست این بار گران را بر دوش خود تحمّل کند و در فراق آن قطب هستی دوام آورد؟
او که سال­های عمر را برای تربیت و سازندگی امت خود صرف کرد و جنگ­ها و مرارت­ها، گرسنگی­ها و وحشت­ها، جهالت­ها و نفاق­ها و دو دستگی­ها را تحمل و درمان کرد.
آری حرکتی که رسول خدا9 طی بیست و سه سال برای آن تلاش کرد تا بتواند جهل و فساد، تجاوز و تعدی، نفاق و دورویی را از آن جامعه ریشه­کن کند، در غدیر خم به بار نشست و با دستور الهی ثمره­ی این زحمات به امّت ابلاغ شد، زمانی که رسول خدا9 دست علی7 را بالا گرفت و فرمود «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه»([1])
ولی داستان در همین­جا به پایان نرسید و تلاش­ها و اقدامات آن گرامی پس از ورود به مدینه نیز ادامه داشت. حضرت از جوّ سیاسی مدینه و فعالیت­های رهبران نفاق آگاهی داشت، بر آن شد که به هنگام پرواز روح از بدنش، مدینه از فعّالان سیاسی خالی شود، و همه­ی سران مهاجر و انصار در جیش اسامه به سمت روم حرکت کنند، تا زمینه­ برای رهبری آینده­ی اسلام به خوبی فراهم باشد. اما بهانه­های واهی عده­ای باعث شد که از دستور رسول9 سرپیچی کرده و با نفرین حضرتش مواجه شوند؛ «اُنفذوا جَیشَ اُسامة لَعن الله مَن تخلّف عنها؛ نفرین و لعن بر هر کس که به لشکر اسامه نپیوندد».([2])
در واپسین روزهای عمر نیز کاغذ و قلمی خواست تا چیزی بنویسد و به یادگار بگذارد که نَصُب العین آن­ها بوده و به اختلاف دچار نشوند، اما کوردلان مصلحت اندیش با زمزمه­ی «انّ الرجل لیهجر»([3]) و «حسبنا کتاب الله»([4]) این راه را نیز مسدود کرده و اجازه ندادند که سند مکتوب رهبری حضرت علی7 در تاریخ باقی بماند، تا آن­که صدای ضجه و ناله و گریه از آن حجره­ی محقّر بلند شد و پیام پر کشیدن روح هستی را سر داد. در این هنگام فقط علی7 و زهرا3 بودند که بیشتر از همه رنج می­بردند و این فقدان عظیم را احساس می­کردند، آنان که جایگاه و مقام آن رسول مکرّم را درک کرده و اضطرار به وجودش را شناخته بودند.
در چنین شرایط حساسی حزب نفاق اقدامات خود را آغاز کرد و با اخذ چند رأی، خلافت خود را ثابت شده دید و برای همراهی دیگر جاهلان جامعه، در کوچه و بازار به راه افتاد و طرفدارانی برای خود دست و پا کرد.
اما پس از این رأی­گیری چه باید می­کرد تا بتواند خود را به عنوان جانشین رسول9 و خلیفه­ی رسمی مسلمانان نشان دهد.
در اولین حرکت برای تثبیت این خلافت کذایی اقدام به گرفتن فدک که ملک فاطمه3 بود، نمودند. همان ملکی که در سال هفتم هجری قمری بدون جنگ، خالصه­ی رسول خدا9 قرار گرفته بود و با نزول آیه )وءَاتِ ذَی ٱلقربیٰ حقه ...(([5]) فدک را به نزدیک­ترین فرد، نسبت به خود بخشیده بود.
آری ملکی که خداوند سندش را برای فاطمه3 امضا کرد و فاطمه3 نیز حاصل درآمد آن را در راه خدا انفاق می­کرد.
اما دست­آویز آنان برای تصاحب فدک حدیث جعلی «نحن معاشِرَ الانبیاء لانوَرِّث ما ترکنا صدقه»([6])، بود.
فدک از آن که بود؟
آیا فدک به هنگام رحلت رسول خدا9 در دست حضرت فاطمه3 بوده؟ یا هنوز جزو اموال رسول خدا9 به شمار می­رفته است؟
امیر مؤمنان7 در نهج­البلاغه می­فرماید: «بلی کانت فی أیدینا فدک»([7])؛ مشخص می­شود که فدک در دست حضرت فاطمه3 بوده و به ایشان واگذار و بخشیده شده بود. و حضرت زهرا3 هم عاملینی داشته که در ملک فدک کار می­کرده­اند، نه آن­که از اموال رسول9 باقی مانده باشد، تا ارث به حساب آید، بلکه به فاطمه3، عزیز رسول واگذار شده بود و در اختیار ایشان بود تا در پیشبرد اهداف ولایت قرار گیرد.
در فقه اسلامی ملکیّت و ید دلیل نمی­خواهد، و آنچه که در دست توست، برای تو است و احتیاجی به سند نیست. پس چه معنا دارد که گرفته شود. اگر قرار بود چنین حرکتی انجام شود، رسول9 در حین حیات انجام می­داد. پس ادعای اجماع مسلمین مبنی بر غصب فدک چه معنا داشت که مال کسی را که در دست اوست بگیرند و خرج امور دیگر نمایند.
و نیز آن­که اگر فدک از اموال رسول خدا9، همان­گونه که خلیفه­ی وقت ادعا می­کرد، بود؛ پس آیات قرآن در باب ارث که دلالت بر ارث انبیا دارد، چه می­شود؟ و از همین­رو است که فاطمه3 می­فرماید: «سبحان الله ماکان رسول الله عن الکتاب صادقاً و لا ﻹحکامه مخالفاً»([8]).
مگر نه این است ­که آن­ها بعد از رسول9 بر غدر و خیانت و حیله و نیرنگ اجتماع کردند؟
برای فاطمه3 تنها مسأله فدک مطرح نیست، بلکه مسأله­ی اصلی غدر و خیانتی است که شکل گرفته و امکانات را از دست علی7 باز پس گرفته­اند.
سخن؛ کنار زدن علی و دوستان علی است و روی کارآمدن دشمنان او.
خروش فاطمه آغاز می­شود و فاطمه تناقض و کذب آن­ها را آشکار می­سازد و به کتاب خدا استدلال می­کند و عمل آن­ها را زیر سؤال برده، می­فرماید: کجای قرآن این تخصیص آمده که رسول تنها به یک نفر بگوید که ما ارث نمی­گذاریم؟
و این تنها یادگار رسول خدا9 است که در اوج غربت و در جامعه­ای غفلت زده به پا می­خیزد، جامعه­ای که طوفان حوادث سقیفه، خالص­ترین و سرسخت­ترین مدافع و یاور اسلام را از متن اداره­­ی جامعه­ی اسلامی به انزوا کشانیده است و در حساس­ترین مقطع تاریخ؛ زمانی که اولین قدم برای کنارگذاری ولی و جانشین رسول خدا9 صورت می­گیرد، در خطبه­ای افشاگرانه، غاصبان را رسوا می­سازد. آنچه باعث گردید، دختر گرامی پیامبر9 چنین نطق بدیع و بلیغی در عرصه­ی سیاست برای دادخواهی و استیضاح خلیفه ایراد نماید، تنها باز پس­گیری فدک که حق اوست، نبود. بلکه برای باز پس­گیری حقوق پایمال شده­ای بوده که یک جامعه را به خطر انداخته و آن را به سوی جاهلیّت کشانده بود.
جریان غصب فدک یک اقدام مرتجعانه و ستم آشکار، بر آل محمد9 بود. اما درد و رنج فاطمه بسی بالاتر و عظیم­تر از ماجرای دردناک فدک است.
این فریادها و سخنان، تازیانه­ی بیداری بر گرده­ی غفلت­زدگانی است که زمینه­ی وقوع این ستم نابخشودنی و فراموش ناشدنی را فراهم ساخته­اند و بیانگر انحطاط امّتی است که در گرداب فتنه سیاست­بازی­های دنیاطلبان دین­فروش اراده­ی خود را از دست داده­اند.
آری به گواه تاریخ، روزی که فاطمه3 برای باز پس­گیری حق خود قیام کرد، پوشش خود را بر سر انداخت و ردایی بلند بر تن کرد و در میان گروهی از زنان از قوم خویش (بنی­هاشم) از خانه بیرون آمد و راهی مسجد شد. آن­چنان گام می­نهاد که راه رفتنش شباهتی تمام به راه رفتن پیامبر داشت. آن­گاه بر خلیفه­ی اول که در میان انبوهی از مهاجر و انصار در مسجد نشسته بود، وارد شد. پرده­ای در مسجد آویختند و فاطمه3 در پس پرده نشست، آن­گاه آهی عمیق و جانسوز از دل کشید که همه به گریه افتادند.([9])
پس از آن شروع به سخن گفتن کرد و آن­چنان خطبه­ای ایراد کرد که فصاحت و بلاغت و رسایی و جامعیت آن، نشانی از معارف نظری و قوانین اجتماعی و به تعبیر دیگر تبیین عقلایی شریعت پیامبر9 و آرمان­های آن رسول گرامی بود.
آری فاطمه؛ آیینه تمام­نمای حجاب و عفت، در کمال پوششی است که قرآن به او امر کرده:
)... ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ...(؛([10]) «روسری خود را بر گریبان بیفکنید تا گردن و سینه­شان مستور گردد.»
و اوست بهترین مطیع در برابر امر خداوند تبارک و تعالی که برای اصلاح امر اجتماعی قیام کرده و باز به امر قرآن به پاخاسته است. )إنمّا المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و إذا کانوا معه علی أمر جامع لم یذهبوا حتّی یستأذنوه... (([11])؛ «مؤمنین کسانی هستند که به خدا و رسول ایمان آورده و در مسایل و امور اجتماعی مشارکت نموده و ترک امر جامع را نمی­کنند، مگر این­که اجازه بگیرند.»
امر جامع همان مسایل جمعی یک نظام است که مؤمنین باید در آن دخیل باشند و رهبرشان را تنها نگذارند.([12])
و زهرا3 نیز همچون یک مؤمن واقعی رهبر خود را تنها نگذاشت و برای احقاق حق او به­پا خاست. چگونگی حجاب و مشی فاطمه3 و حضور در مسجد در برابر خلیفه نه در خانه او، نشان­دهنده­ی ضرورتی است که فاطمه3 آن را درک کرده و برای آن قد عَلَم نموده است. تا در لوای باز پس­گیری فدک، از حق از دست رفته­ی امام علی7 دفاع کند.
فاطمه­ای که فرمود: «خیر النساء ان لایرین الرجال و لایراهن الرجال ([13])؛ خیر و خوبی زن در این است که نه او مردان را ببیند و نه مردان او را. » و «أدنی ما تکون من ربها تلزم قعر بیتها ([14])؛ آن لحظه­ای که زن در خانه­ی خود می­ماند به خدا نزدیک­تر است.» با حضور در جامعه­ی واپس­زده آن زمان و در برابر چشم خلیفه و مهاجر و انصار به دنبال قرب خداوند است که این قرب در گرو اطاعت است. و اطاعت در شرایط مختلف و ضرورت­های متفاوت و با افراد گوناگون، یکسان نیست بلکه هر شرایط و زمان و مکان، حکم خاص خود را می­طلبد. و آن­جا که حق بزرگ­تری همچون حق ولایت و حفظ جان ولی در میان است، جز این گونه برخورد چاره­ای نیست.
حرکت فاطمه3 در همین­جا خاتمه نیافت، بلکه مبارزات او در قالب­های مختلف نشان­دهنده­ی عمق فاجعه­ای است که پس از رحلت رسول خدا9 رخ داد و او به عنوان تنها یادگار رسول خدا9، و تنها حامی ولایت به پاخاست تا حقّی که از ولیّ او سِتانده شده، بازپس گیرد.
او حصن ولایت بود، قلعه محکم و حصاری که توانست با حضور خود خواب غاصبان را پریشان کند و این­گونه است که تا ابد صدای مظلومیتش به گوش می­رسد. آن­جا که از علی7 می­گوید... که چگونه پیامبر او را چون شیری غرّان در هنگام گرفتاری­ها و فتنه­ها به دل دشمن می­انداخت و او تا پیروز نمی­شد، باز نمی­گشت. هر سختی و ملامتی و سرزنشی را تحمّل می­کرد و آن را عزّت و افتخار می­دانست. ولی شما در رفاه و راحتی بودید و به دنبال اخباری که پیش می­آمد و بهانه­هایی که می­آوردید.([15])
پس از رحلت رسول خدا9 روزی فاطمه زهرا3 در کنار قبر حضرت حمزه در احد در حال عزاداری و گریه بود. فردی به نام محمودبن لبید می­گوید: پیش رفتم و فاطمه را در حال عزاداری مشاهده کردم فرصت را غنیمت شمرده پرسیدم؛ آیا برای امامت علی9 از سخنان پیامبر دلیلی می­توانی بیاوری؟
حضرت پاسخ داد، «وا عَجَبا اَنسیتُم یَومَ غَدیر خم؟ سَمِعتُ رَسُول الله یقول: عَلیٌّ خیر مَن اُخلِّفَهُ فیکم وَهُوَ اﻹمامُ والخلیفَة بَعدی([16])؛ شگفتا! آیا حادثه­ی عظیم غدیر خم را فراموش کرده­اید؟ شنیدم که پیامبر گرامی9 فرمودند: علی7 بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می­­دهم.»
این گزارش تاریخی، پاسخ فاطمه3 است که با بیانی رسا او را به یاد غدیر خم انداخته که پیامبر9، علی7 را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است. این سخن را فاطمه زهرا3 در جمع زنان مهاجر و انصار نیز بیان فرمود، ولی آن­ها با بهانه آوردن از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کردند، آن­گاه حضرت آن­ها را نکوهش نمود و فرمود: «فما جَعل الله ﻷحَد بَعدَ غَدیر خم من حجة ولا عذر ([17])؛ خداوند پس از حادثه غدیر خم برای هیچ کس عذر و بهانه­ای قرار نداده است.»
اشک­های فاطمه3 نیز گواهی است بر حرکت او در جهت مبارزاتش علیه حاکم وقت، تا آن­جا که آسایش را از آن­ها رُبود. بلکه زجری بود برای هیأت حاکمه؛ چه حاکمان جدید می­بایست در مسجد پیامبر9 و در کنار منبر شریف آن حضرت، جایی که فقط چند متر از خانه­ی زهرا3 فاصله داشت، می­نشستند. لذا او را از گریه منع کردند و هر کس او را می­دید، سؤالی برایش پیش می­آمد، چرا این­قدر گریه؟ و همین گریه­ها بود که گاهی افراد را نادم و پشیمان می­کرد و احساسات آن­ها را تحریک و به هیجان می­آورد، تا آن­که اعتراضاتی علیه او صورت گرفت و حضرت برای گریه کردن روزها به بیرون مدینه در بیت­الاحزان([18]) رفته و ناله سر می­داد.
حضور شبانه زهرا3 بر در خانه­ی انصار خود گواه دیگری بر فعالیت­های زهرای اطهر بر استقرار ولایت علی7 است. تا آن­ها را به یاد پیمانشان در «عقبه ثانی» بیندازد که با رسول خدا9 عهد کردند که از رسول و اهل بیت او همچون جان خود و اهل­بیت خود دفاع کنند. در خطبه­ی فدکیه نیز فاطمه3 خطاب به انصار سخنانی ایراد فرمود و آن­ها را نکوهش کرد که چه­طور می­توانید این قدر بی­اعتنا باشید؟
«تُوافیکُم الدَّعوة فَلا تُجیبُون ([19])؛ مدام از شما می­خواهم، جواب نمی­دهید.»
«وَتأتیکُمُ الصِّرخةُ فلا تُغیثون([20])؛ فریادم به شما می­رسد و فریادرسی نمی­کنید.»
و آن­ها در سیاهی شب قول همکاری داده ولی در روز گامی برنمی­داشتند و او را تنها رها می­کردند.
سکوت زهرا3 جلوه­ای دیگر از مبارزات اوست. زیرا او تا هنگام مرگ با خلیفه اول و یار دیرین او سخن نگفت، هر چند آن­ها در صدد آن بودند که از او دلجویی کرده، ولی حضرت فرمود: تا پایان عمر با آن­ها سخن نخواهم گفت و از آن­ها راضی نخواهم شد.([21])
و آن­ها را به یاد حدیثی از پیامبر9 انداخت که رضا و سخط فاطمه در رضا و سخط رسول است و آن­ها هم تصدیق کرده و آن­گاه زهرا3 فرمود: من خداوند و ملائکه را شاهد می­گیرم که شما مرا به غضب آوردید و مرا راضی نکردید و هر گاه پیامبر9 را ملاقات کنم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد. خلیفه ناراحت شد و شروع به گریه کرد و آن­گاه حضرت زهرا3 فرمود: به خدا قسم تو را _ منظور خلیفه اول است_ در هر نمازی که بر پا دارم، نفرین خواهم کرد.([22])
وصیت فاطمه3 بر دفن شبانه و عدم حضور خلیفه بر سر مزار او نیز حرکتی است در جهت مخالفت­های او با حاکم وقت که فرمود: ای علی! نمی­خواهم احدی از دشمنان خدا بر جنازه و دفن و نماز من حاضر گردند.([23])
بدین ترتیب روشن می­شود که زهرا3 حتی شهادت و تشییع جنازه­اش را وسیله­ی جهاد و مبارزه در راه خدا و دین قرار داد تا روشنگری برای نسل­های بعد باشد.
مردم وقتی دیدند تنها دختر پیامبرشان این­گونه دفن شد و آن­ها نه در وفات و نه نماز و دفنش حاضر نشدند، یکدیگر را سرزنش کردند.([24])
آری فاطمه3 که «بضعة الرسول»؛ پاره­ی تن رسول خدا بود؛ به گونه­ای مرموز و مجهول در خاک جای گرفت که حتی از قبر او هیچ نشانی نمانده است.
راستی این بی­نشان، نشان از چیست؟
آیا جز نشان قهر فاطمه از سردمداران وقت چیز دیگری است؟
آیا چیزی جز نارضایتی و ناراحتی فاطمه3 از کسانی است که حق او را غصب کرده و ولی­ّاش را خانه نشین کردند؟ که حتی پس از مرگش از حضور آن­ها نفرت داشته و قبرش را نیز پنهان می­خواسته است؟
فغضب فاطمه بنت رسول الله فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرة حتی توفیّت»([25])؛ فاطمه بر خلیفه­ی اول غضب کرد و با او سخنی نگفت و قهر کرد و همچنان به حال قهر بود تا از دنیا رفت.
آری این صدای فاطمه3 است که تا تاریخ باقی است با سخنرانی و دفاعش و با اشک و سکوتش و با قهر و روشنگری­اش و عاقبت با وصیت و قبر بی­نشانش از ولی­ّاش دفاع نمود و مظلومیتش را بر جهان ثابت کرد.
السلام علیها یوم ولدت ویوم استشهدت ویوم تبعث حیّ
پی­نوشت:
[1] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 102.

[2] . ابن ابی­الحدید، شرح نهج­البلاغه، ج 6، ص 52.

[3] . ابن سعد، طبقات الکبری، ج 2، ص 242.

[4] . همان.

[5] . اسراء (17): 26.

[6] . ابن ابی­الحدید، شرح نهج­البلاغه، ج 4، ص 82 .

[7] . صبحی صالح، نهج­البلاغه، نامه­ی 54.

[8] . خطبه حضرت زهرا3، طبرسی، احتجاح، ج 1، ص 107- 98.

[9] . همان.

[10] . نور (24): 31.

[11] . نور (24): 62 .

[12] . آیةالله جوادی آملی، زن در آیینه­ی جلال و جمال، ص 292.

[13] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 54.

[14] . همان، ص 92.

[15] . اشاره به فرازی از خطبه­ی فدکیه­ی حضرت زهرا3.

[16] . همان، ج 36، ص 353.

[17] . طبری، دلایل الامامة، ص 122.

[18] . بیت­الاحزان مکانی در کنار بقیع بود که علی7 برای فاطمه3 فراهم کرده بود تا حضرت در آن­جا به دور از مدنی­ها به گریه پرداخته و کسی از او ناراحت نشود.

[19] . فرازهایی از خطبه فدکیه خطاب به انصار.

[20] . همان.

[21] . شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1 و 2، ص 186 و 187.

[22] . ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، ج 1، ص 31.

[23] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 192 و 217.

[24] . همان، ص 212.

[25] . صحیح بخاری، ج 4، ص 63 .

تبلیغات