"توحید در استعانت قسمت دوم"
آرشیو
چکیده
متن
در شمارهی پیشین خواندیم که توحید اصل اصیلی است که تمام عالم تکوین بر آن نهاده شده است و انسان به عنوان جزیی از این مجموعه، مشمول این قاعده خواهد بود. با این تفاوت که انسان به لحاظ اینکه موجودی مختار است بالقوّه موحّد خلق شده تا خود، این قوّه را به فعلیت برساند و در این راستا ادیان الهی برای هماهنگی انسان با عالم تکوین هماره او را به سوی توحید دعوت نمودهاند و از شرک در چهرههای گوناگونش به شدّت منع کرده و آن را مانع سعادت انسان دانستهاند.
یکی از چهرههای شرک که تعبیر به شرک خفی میشود، استعانت از قدرتهای پوشالی و خیالی است که روز به روز بر حیرت و سرگردانی بشر افزوده و او را به وادی سرخوردگی و یأس و حرمان کشانده است. و تنها راه نجات از آن را میتوان باریافتن به توحید در استعانت دانست به این معنا که مستعان حقیقی را خدا بدانیم و تکیه گاه خود را تنها او قرار بدهیم.
برای تبیین این بحث یعنی « توحید در استعانت» نگاهی گذرا به مفاهیم مورد نظر انداختیم و پس از آن انواع و اقسام استعانت را بیان کردیم که استعانت تکوینی و تشریعی و راستین و دروغین را در برمیگرفت. سپس رابطهی استعانت با واژههایی از قبیل تفویض و توکل و ... بیان شد و آنگاه ادلهی عقلی توحید در استعانت مورد بحث و نظر قرار گرفت.
و اینک در این شماره میخوانیم:
2. ادلهی نقلی:
آیات و روایات؛
بعد از آنکه عقل، توحید در استعانت را به اثبات رساند، ادلهی نقلی را میتوان ارشاد به حکم عقل دانست. در نتیجه ادلهی نقلی دلیل مستقلی برای اثبات توحید در استعانت به شمار نمیآیند و تنها حکم مؤید را ایفا میکنند. ادلهی نقلی نیز از طریق اسباب حصر، توحید در استعانت را اثبات میکنند و به لحاظ اینکه روایات محل بحث، مطلب جدیدی را ارایه نمیدهند بلکه در شرح آیات و یا تعیین مصادیق آنها به کار میروند؛ فصل جداگانهای را برای آنها باز نمیکنیم و آیات و روایات را تحت عنوان ادلهی نقلی مورد بررسی قرار میدهیم.
آیات و روایات را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
1. دستهی اول آنهایی هستند که لفظ استعانت و یا مشتقات آن را دارند.
2. آیات و روایاتی که از واژههای مقارب استعانت استفاده کردهاند از قبیل: )... وما النّصرُ إلاَّ مِن عندالله...(([1])
3. آیات و روایاتی که بیانگر حقیقت استعانتاند.
آیات و روایات با توجه به اسباب حصر تقسیماتی را میپذیرند. لازم به توضیح است که حصر نه تنها مطلبی را اثبات میکند؛ بلکه به طور مطلق از غیر او نفی میکند. مثلاً وقتی میگوییم «لااله الا الله» یعنی الوهیت منحصراً از آن خداست و غیر خدا «اله» نیست. ادله نقلی که از موارد کاربرد اسباب حصر در آیات و روایات به دست میآیند عبارتاند از:
1. خبر معرف به ال: از قبیل )... والله المستعان...(([2]) و )الله المستعان ولاحول ولا قوة الا بالله(([3]) و یا از قبیل )الله المعین(([4])
2. تقدیم معمول بر عامل که هم شامل تقدیم ما حقه التأخیر میشود از قبیل تقدیم مفعول بر فاعل مثل )إیاک نعبد و إیاک نستعین( زیرا مفعول جایگاه اصلیاش بعد از فعل است و زمانی که مقدم شود افادهی حصر میکند، همچنین شامل تقدیم معمول بر عامل از قبیل جار و مجرور میشود و از این لحاظ که جار و مجرور جایگاه خاصی در جمله ندارد، نمیتوان تعبیر تقدیم ما حقه التأخیر را به کار برد ولی به لحاظ اینکه عامل خاص دارد؛ اگر مقدم بر عاملش شود، افاده حصر میکند از قبیل؛ «به نستعین» و «بالله الرحمن استعنت»([5]) و «به نستعین»([6]) و «بی استعان والی التجا»([7])
دستهی دوم آیاتی که حصر را در الفاظ مقارب استعانت به کار بردهاند:
1. الا استثناییه (استثنای متصل) از قبیل؛ )وما ﭐلنصر إلاّ مِن عندالله...(([8]) و «ولا قوة ولا استعانة الا بک»([9])
2. آوردن نفی و اثبات در یک جمله )... ومالَکُم مِن دون الله من ولی و لانصیر(([10]) و )وما کان لهم من أولیاءَ ینصرونهم مِن دون الله...(([11]) در آیات فوق که از اسباب حصر استفاده شده به خوبی میتوان استعانت را منحصر به خدا نمود و توحید در استعانت را فهمید.
3. شواهد نقلی بر توحید در استعانت؛
آیات و روایاتی که حقیقت استعانت را ثابت کنند و به عنوان شاهدی بر ادلهی عقلی و نقلی قابل استفادهاند، منحصر به واژهی استعانت یا مقارب آن نمیباشد، بلکه حقیقت استعانت با توجه به صفات مستعین و مستعان شکل میگیرد. به این معنا که حقیقت استعانت در جایی صادق است که مستعین در نهایت نیاز و مستعان در نهایت بینیازی باشد، در چنین شرایطی است که اسباب، نقش استقلالی خود را از دست میدهند، زیرا تنها معین و یاور و تکیهگاه خداست. هنگامی که انسان به دنبال عالم اسباب میرود، نیز به فرمان اوست یعنی در لابهلای اسباب، قدرت خدا را که مسبب الاسباب است مشاهده میکند، زیرا سببیت اسباب عادی محدود به حدی است که خدا برای آنها مشخص کرده و تنها واسطه در ایصال بوده، و نقش طریقت را دارند.([12])
بنابراین به طور انحصار امر به دست خداوند است و تنها باید به او تکیه و اعتماد کرد. البته حقیقت استعانت به شکلهای گوناگون بروز و ظهور میکند که از آن جمله میتوان دعا، استغاثه و استعاذه را نام برد که با استعانت رابطهی عرضی پیدا میکنند.
الف: دعا؛
لسان ادعیه بیانگر حقیقت استعانت است از آن جمله؛ )... ربنا أفرغ علینا صبراً و توفنا مسلمین(([13]) و )ولقد نادینا نوح فلنعم المجیبون(([14]) و موارد فراوانی از این قبیل نیز در لسان ائمه مشاهده میشود که در این مختصر نمیگنجد.
ب: استعاذه؛
یکی از امور بیانگر استعانت، استعاذه است. استعاذه از مادهی «عوذ» به معنای پناه بردن و تکیه کردن به چیزی در برابر شری که با آن مواجه است به کار میرود. استعاذه درخواست یاری برای دفع شر است و تنها از خداوند طلب میشود. به بیان دیگر استعاذه همان حقیقت استعانت است با این تفاوت که استعانت برای جلب خیرات و استعاذه برای دفع شرور به کار میرود، همچنان که در قرآن خداوند به پیامبر گرامیاش9 امر میکند که از ذات اقدس الهی در مورد شیطان استعاذه بجوید )... فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم(([15]) و یا از زبان حضرت موسی7 نقل میکند از این که در زمرهی جاهلان قرار گیرد؛ به خدا پناه برد )... قال أعوذ بالله أن أکون مِنَ الجاهلین(([16])
ج: استغاثه؛
استغاثه درخواست فریادخواهی و بیانگر حقیقت استعانت است؛ )إذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم أنی ممدُّ کُم بألف من الملائکة مردفین(([17]) مجاهدان جنگ بدر آن هنگام که به درگاه ربوبی استغاثه کردند، خداوند با امدادهای غیبی آنان را اجابت کرد. همین تعبیر در روایات هم آمده است؛ «فیغیث المستغیث»([18]) کسی که استغاثه به خدا کند، خداوند به او پاسخ میدهد. و در بیان دیگری مغیث را از اسمای الهی دانستهاند؛ «یا مغیث من استغاثه»([19]).
از مجموع این آیات و روایات میتوان دریافت که باید از خدا استعانت جست و به او استغاثه کرد. گرچه آیات افادهی توحید در دعا و استغاثه و... را نمیکنند، امّا اصل استغاثه را میرسانند که میتوان به ضمیمهی آیات حصر؛ توحید در این امور را به دست آورد و شاهد و مؤیدی بر ادلهی نقلی و عقلی قرار داد.
نکته؛
یکی از اموری که به واسطهی آن شیعه را مورد تهاجم قرار میدهند؛ توسل به اهل بیت: است. از آن جهت که توسل به آنها با توحید در استعانت تنافی پیدا میکند. علمای اهل سنت به خصوص وهابیت به شدت با این امر به مبارزه برخاسته و حتی توسل به آنها را در حد شرک تلقی کردهاند که از تفاسیرشان در ذیل آیات استعانت این مطلب به دست میآید. به عنوان مثال در تفسیر المراغی چنین آمده است: «فمن یستعین بقبر ناسک او ضریح عابد لقضاء حاجته له ... فقد ضلّ سواء السبیل ([20]) ؛ کسی که به قبر و ضریح عابد و ناسکی برای برآورده شدن حاجت استعانت بجوید از مسیر حقیقت به دور افتاده و گمراه شده».
در پاسخ به این شبهه باید گفت: مصداق حقیقی استعانت، خداوند است و اگر به غیر او استعانت میشود؛ یا از باب مظهریت است که در حقیقت نفی استقلال از آنها است و یا به عنوان اینکه سببی از اسباب قرب الهیاند، و نه سببی مستقل برای استعانت.
اکنون به برخی از مظاهر و اسباب قرب الهی اشاره میکنیم.
مظاهر الهی؛
الف: انبیا7 و ائمه:؛
استعانت از انبیا و ائمهی معصومین: به عنوان مظاهر الهی، در حقیقت استعانت از خداست زیرا برای آنها هیچ استقلالی قایل نیستیم و تعبیرات قرآنی و روایی ما به عنوان شفیعان الهی از آنها یاد کردهاند؛ «انا توجهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی الله»([21]) و در بیان دیگری از معصوم7 آمده «اذا نزلت بکم شدیده فاستعینوا بنا»([22]) هرگاه با رخداد حادثهی ناگواری مواجه شدید؛ به ما استعانت بجویید. در تعبیر دیگری آمده است. «فاستعینوا بنا علی الله»([23]) قرآن نیز داستان درگیری یک اسراییلی با یک نفر قبطی را بیان فرموده و سخن از یاری جستن آن اسراییلی از حضرت موسی به میان آورده، در حالی که هیچ منعی ننموده است. )... فاستغاثه الّذی من شیعته علی الّذی من عدوّه...(([24]) )... فإذا الّذی استنصره بالاٴمس یستصرخه... (([25]) از تعبیر «استنصروه» و «استغاثه» به دست میآید که استغاثه و استنصار از غیر خدا در صورت مظهریت تنافی با توحید ندارد.
ب: مؤمنین؛
قرآن مؤمنین را یار و یاور رسول خدا9 معرفی میفرماید )... حسبک الله ومن ٱتَبَعَکَ من المؤمنین(([26]) و پیامبر9 برای مبارزه با شرک و کفر و الحاد، به خدا و مؤمنان راستین تکیه میکند و از آنها استمداد میجوید و این عمل هیچ تنافی با توحید در استعانت ندارد. همچنان که حضرت موسی7 در مبارزه با گوساله پرستان، از مؤمنان یاری میطلبد؛ )... لنحرِّقنَّه ثم لننسفنه فی الیَمِّ نسِفَاً(([27]) که این مطلب از تعبیر جمع در این آیه به دست میآید.
هرگاه کافر نیز حسن رأی نسبت به مسلمانان داشته باشد، میتوان از تدبیر و توانمندی او به عنوان مظهری از مظاهر الهی کمک گرفت و این نوع استعانت را مذاهب اربعه و بعض فقهای امامیه جایز دانستهاند.([28]) همچنین اجنه را میتوان به تسخیر در آورد و از قدرت و توانشان در راه حق و رسیدن به خیرات استمداد طلبید، همان گونه که حضرت سلیمان از این طریق بهره برد.
2. اسباب قرب الهی؛
علاوه بر مظاهر الهی بعضی از اسباب و وسایل نیز میتوانند انسان را به خدا نزدیک کنند و یار و مددکار انسان باشند. در قرآن دو مصداق از آن یاد شده و برخی از آنها نیز در روایات آمده است.
الف: مصادیق قرآنی؛
از آنجایی که «نماز» انسان را متوجه به رب نموده و «صبر»، نفس را از جزع حفظ میکند؛ از این رو بهترین وسیله برای تقرب انسان به خداوند به شمار میآید. و شاید تفسیر صبر در بعضی روایات به روزه همین دلیل را دربرداشته باشد و از همین رو خداوند ما را امر به استعانت از صبر و صلوة میفرماید )وٱستعینوا بالصّبر و الصلوة...(([29])
ب: مصادیق روایی؛
1. صدق: روایات صدق و راستی را وسیلهی استعانت برای قرب الهی دانسته و ما را بدان امر فرمودهاند «استعینوا بالصبر و الصدق»([30]).
2. قرآن: قرآن یکی از وسایلی است که برای پیروزی بر شداید باید از آن استعانت جست و امیرالمؤمنین7 به آن توصیه فرمودهاند: «ولا اجد قبل القرآن من غنی فاستشفعوا من ادوائکم و استعینوا به علی لاوائکم...» ([31])
3. تقوا: تقوا از مهمترین اسباب قرب الهی و مورد سفارش همهی انبیا و اولیا به پیروان خود است رسول خدا9 و امیرالمؤمنین7 نیز بدان تأکید فرمودهاند. حضرت علی7 در یکی از خطبههای نهجالبلاغه، علاوه بر وصیت بر تقوا آن را به عنوان وسیلهی استعانت به خدا معرفی میفرماید: «اوصیکم بتقوی الله استعینوا بها علی الله ...» ([32])
لازم به ذکر است که گرچه بعضی از اسباب از قبیل سحر و جادو به نفسه سبب قرب الهی نیستند، ولی میتوان از آن به عنوان سببی که خداوند چنین تأثیری را به او داده؛ در جهت دفع شر که عبارت از ابطال سحر ساحران است، کمک گرفت این نوع یاری خواستن با توحید در استعانت تنافی ندارد.
ولی از آن دسته موجوداتی که جز شر و پلیدی از آنها صادر نمیشود، حتی به عنوان مظهریت نمیتوان استمداد جست، از قبیل شیاطین، منافقین، گمراهان، گناهان و قرآن دربارهی شیطان میفرماید وعدههای او جز فریب و دروغ چیزی نیست )... وما یعدهم الشیطان إلا غروراً(([33]) و او دشمنی آشکار برای انسان است )... إنّ الشّیطان کان للاِنسان عدواً مبیناً(([34]) و چگونه عدو میتواند معین و یاور انسان باشد؟! بلکه باید از شر او به خدا پناه برد. )و إمّا ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله...(([35]) هر گاه با مکر و حیلههای شیطان مواجه شدید به خدا پناه ببرید.
و دربارهی گمراهان نیز میفرماید: )... وماکنت متخذ المضلین عضداً(([36])؛ «گمراهان را تکیهگاه خود قرار نمیدهم» و استعانت از منافقین را نیز به هیچ وجه تجویز نمیفرماید و کمک گرفتن از آنها را شیوهای غیرالهی میداند )... ولاتتخذوا منهم ولیاً و لا نصیراً(([37]) زیرا آنان هرگز نمیتوانند رأی خوبی نسبت به مؤمنین داشته باشند و مانده در بیراهه، چگونه میتواند راه بنمایاند و نمیتواند مظهری از مظاهر الهی باشد.
دربارهی گناهان اعم از ظاهری و باطنی نیز امر به رها کردن میفرماید: )و ذروا ظاهر إلاثم و باطنه...(([38]) زیرا گناه اسم جامعی است برای همهی پلیدیها چگونه میتواند وسیلهای برای رسانیدن انسان به خیرات باشد و یا از او عون و کمکی صادر شود.
نتایج استعانت از خدا؛
تا بدینجا بیان شد که استعانت راستین از آن خداست و از غیر خدا _ اگر به لحاظ مظهریت باشد _ در حقیقت همان استعانت از خداست، زیرا مظاهر الهی جلوههایی از فعل حقاند که با شکلهای گوناگون ظاهر میشوند؛ گاه در بالاترین مرتبه در چهرهی نبی اکرم9 و گاه در حقیقت ائمهی معصومین: خود را مینمایاند و گاه در مرتبهای پایینتر در سلک مؤمنین و صالحین جلوهگر میشود از این رو آثار استعانت از خدا و مظاهر او همسان خواهد بود و از حق تعالی که مستعان حقیقی است جز خیر صادر نمیشود و مظاهر خداوند نیز به تبع او منشأ خیراتاند. به خلاف استعانت از غیر خدا به طور مستقل و یا استعانت از شرور که استعانتی دروغین است، زیرا مخلوق در بعد خالقیت و یا ربوبیت و تدبیر امور صاحب هیچ قدرتی _ مستقل از قدرت الهی _ نیست و لذا یاری جستن از بتهای ساختهی بشر و یا قدرتهای پوشالی که مالکیت مطلق را از آن خود میدانند ممنوع و مورد نهی و منع شدید قرآن قرار گرفته و آثار منفی آن را متذکر شده است.
حال به نمونههایی از آثار استعانت به خدا اشاره میکنیم:
1. اجابت و پاسخگویی؛
قرآن کریم از قول خداوند میفرماید هر گاه بندگان نیاز خود را به سوی بینیاز ببرند، بدون شک پاسخی دریافت خواهند نمود؛ )واذا سألک عبادی فإنی قریب أجیب دعوة الداعی إذا دعان...(([39]) و در آیهای دیگر تصریح میکند که هر درخواستی را پاسخ میدهد )واَتیٰٰکُم مِن کُلِّ ما سَألتُمُوهُ ...(([40]) و در جای دیگر تعبیری است که استفاده میشود که پاسخ و اجابت قبل از سؤال و درخواست است و به عبارتی، آنگاه که درخواست میشود پاسخ آن قبلاً داده شده است، )قالَ قَد اُتیتَ سُؤلَکَ یا مُوسیٰ (([41]) و در روایات خداوند را عون هر مستعینی معرفی کرده «یا عَونَ کُلِّ مُستَعین»([42]) و پاسخ و اجابت را حتمی دانسته «مَن اِستَعٰانکَ بهِ أَعَنتَهُ»([43]) و همین حقیقت را با تعابیر مختلف بیان میکند. «فیَغیثُ المستَغیث و یُعینُ مَن اِستَعانه»([44])؛ به طوری که یکی از اسمای الهی «معین» و «مستغیث» است «یا مُعینَ مَن اِستَعانه ویا مُغیثَ مَن اِستَغاثَه»([45]) و تعبیر بعضی از روایات به گونهای است که گویا قبل از استعانت عون از ناحیهی خداوند موجود است «والاعٰانةُ لِمَن إِستَعٰان بکَ مَبذُولَه»([46])؛ «والاعٰانةُ لِمَن استَعٰان بکَ مَوجُودَة»([47])
2. نجات و رهایی؛
داستانهای فراوانی از قرآن بیانگر این واقعیت است که خداوند برای اجابت و پاسخگویی آماده است و درخواستکنندگان را از سختیها میرهاند، در جریان بدر خداوند استغاثهی مجاهدان را با فرستادن هزاران فرشته اجابت کرد: )اذتستغیثون ربکم فاستجاب لکم أنی مُمِدُّکُم بألف مِنَ الملائکةِ مُردِفِینَ(([48])
در آن هنگام که نوح نجات خویش و خاندانش را از ستم و آزار قوم خود، از خداوند خواستار شد، خداوند بهترین پاسخ را به او داد و او را از کرب عظیم نجات بخشید)ولَقد نٰادَیَنٰا نوحٌ فَلَنِعمَ المجُیبُون(([49]) ؛ )ونجّینٰاه وَﺃهلَهُ مِنَ الکربِ العَظیم(([50])
و در آن زمان که یوسف به مکر زنان دچار شد و به درگاه ربوبی پناهنده شد، خداوند او را به بهترین وجه از کید آنان خلاصی بخشید )فاستجٰاب لَهُ رَبهُ فَصَرَفَ عَنهُ کَیدَهُنَّ ...(([51])
و بالاخره آن زمان که حضرت مریم را درد زایمان فراگرفت و خود را تنها و بیپناه یافت به آستان الهی روی آورد و خداوند نیز دست نوازشش بر سر او کشید و با بیانی ملاطفتآمیز به او آرامش بخشید و نعمتهای خود را بر سرش فروریخت.
)فأجاءها المخاض إلیٰ جذع النخلَة ... فنادیٰها مِن تحتِهٰا ألاَّ تحزَنی قَدجَعَلَ ربُّکَ تحتِکَ سَریٰا وَهُزّی إلیکَ بجذع النخلة تسٰاقِط عَلَیکَ رُطَباً جَنِیَّاً(([52])
3. وراثت زمین؛
حاکمیت مؤمنان بر روی زمین در گرو استعانت آنان از خدا و صبر ایشان در طریق ایمان است که از داستان موسی7 به دست میآید در آن هنگام که فرعون در سرکوبی بنیاسرائیل مصمم شد موسی7 قوم خود را به استعانت از خدا و صبر و مقاومت در برابر آزار فرعونیان فراخواند و وعدهی وراثت زمین را به آنان داد )قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا إن الاٴرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین(([53]) از تعلیل آیه به دست میآید که نتیجهی استعانت و صبر، وراثت زمین است.
4. زدودن ترس و نگرانی؛
یکی از موانع رشد و تعالی انسان ترس است، ترس از فقدان امکانات، ترس از جباران و ستمگران.
تنها عاملی که این ترس را میزداید استعانت به قدرت لایزال الهی است که در روایات تصریح شده «إفعل فانی مستعین بالله تعالی علیه»([54]) این بیانی است که امام هشتم حضرت علیبن موسی الرضا7 آن هنگام که فردی از سوی هارون نزد آن حضرت میآید و پیام هارون را به او میرساند که امام7 را در برکهی حیوانات وحشی بیندازد. حضرت این جمله را فرمودند: انجام بده آنچه به آن مأمور شدی که من به خداوند متعال استعانت میجویم.
5. هدایت؛
با اعتصام به ریسمان محکم الهی و استعانت از او میتوان هدایت به سوی صراط مستقیم را به دست آورد )... ومن یعتصم بالله فقد هُدِیَ إلی صراطٍ مُستقیم(([55])
نتایج استعانت از غیر خدا؛
حال به پیامدهای استعانت از غیر خدا اشارهای میکنیم تا جایگاه استعانت به خدا روشنتر شود:
1. عدم اجابت و یاری؛
از آنجایی که شرک و کفر زمینهی طغیان و سرکشی را فراهم ساخته و عاطفهی نوعدوستی را به شدت سرکوب میکند از این رو مشرک و کافر و یا هر کسی که در غیر مسیر حق است هرگز الزامی برای پاسخگویی به نیازهای دیگران در خود احساس نمیکند و تنها به منافع خود میاندیشد در نتیجه استعانت از آنان اجابتی را به دنبال نخواهد داشت و لذا قرآن صریحاً ما را از تکیه و اعتماد به آنها نهی کرده )ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار...(([56]) و این عدم اجابت هم در دنیا واقع میشود و هم در آخرت )وقیل ادعوا شرکاءُکم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم...(([57]) و )و یوم یقول نادوا شرکاءی الذین زعمتم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم ... (([58]) خداوند در قیامت فرصتی را برای مشرکان فراهم میکند تا از معبودهای پنداری خویش استمداد کنند و آنان عجولانه با پندار به توانمندی معبودانشان از آنان استمداد میکنند ولی بیپاسخ ماندن کمکخواهی از معبودانشان هشداری است به اهل شرک بر دوری جستن از معبودان باطل و استمداد از آنان زیرا آنان نه قدرت بر یاری در دنیا داشتهاند و نه در آخرت )... لایستطیعون نصرکم ولا انفسهم ینصرون(([59]) و قرآن عدم یاری آنان را معیاری برای عدم ولایت آنان قرار داده )... ومالکم من دون الله اولیاء ثم لاتُنصرون(([60]) و بالاخره کمک خواستن از آنان را با مثلی هدایتگرانه مجسم میکند )... والذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم شیء إلاّ کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه...(([61]) کسی که دست یاری به سوی غیر خدا دراز کند همانند کسی است که دستش را به سوی سراب برای نوشیدن آب بلند میکند ولی هرگز آب به دهان او نخواهد رسید.
2. افزایش تباهی و خسارت؛
به تصریح قرآن استمداد از غیر خدا به جز خسارت و تباهی چیزی را به همراه ندارد )... وما زادوهم غیر تتبیب(([62]) و در آیهای دیگر نتایج آن را جز ضلالت و گمراهی چیزی نمیداند )... وما دعاء الکافرین إلاّ فی ضلال(([63]) همچنان که نسبت به استعانت از جن آمده است. )فزادوهم رهقا(([64]) همانا مردانی که از نوع بشر به مردانی از گروه جن پناه میبردند بر غرور و جهالتشان سخت میافزودند.
3. عقوبت؛
جزای کسی که از غیر خدا استعانت بجوید؛ عقوبت الهی است و خداوند دربارهی مشرکان در آن هنگام که استغاثه میجویند و فریادرسی را میطلبند، میفرماید پاسخ استغاثهی آنان، عذاب الهی است )... و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل...(([65])
در جریان حضرت یوسف7 چنین نقل شده که حضرت یوسف7 هنگامی که از عزیز مصر درخواست آزادی کرد جبرئیل بر او نازل شد و پیامی از ناحیهی خداوند برایش آورد که چه کسی تو را زیباترین خلق زمانت قرار داده و چه کسی تو را محبوب پدر کرد؟ فرمود «انتیارب»
جبرئیل در پاسخ عرض کرد که خداوند به لحاظ توجهی که به غیر انداختی بر تو عقوبتی قرار داد و آن طولانیکردن مدت زندان است . «وجعل لک عقوبة فی استعانتک بغیره فلبث فی السجن بضع سنین»([66])
4. از دست دادن منزلت در پیشگاه خدا؛
کسی که غیر خدا را تکیهگاه خود قرار دهد ارزش و منزلتش را در نزد خدا از دست میدهد )لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء ...(([67])
5. ذلت و خواری؛
یکی از آثار شوم استعانت به غیر خدا ذلت و خواری است زیرا عزت تنها از آن خداست )... فلله العزة جمیعاً...(([68]) و غیر خدا اگر بخواهد عزتی را به کسی عطا کند، عین ذلت است زیرا تمامی عزتها به دست خداست و برای غیر، عزتی باقی نمیماند.
و قرآن به صراحت این واقعیت را بیان میکند. )الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعاً(([69])
متعلقات استعانت؛
توحید در استعانت و اینکه مستعان حقیقی تنها خداست، ما را به سوی این رهنمون میکند که باید در همهی امور اعم از جلب خیرات و دفع شرور در امور دنیوی و اخروی از خدا استمداد طلبید که آیات و روایات این حقیقت را بازگو میکند «اللهم انت المستعان علی الامور کلها»([70]) در پایان بحث توحید در استعانت به نمونههایی از آن اشاره میکنیم.
الف. استعانت برای جلب خیرات؛
آنچه وسیلهی تقرب انسان به سوی خداست، خیر به حساب میآمد و به همین جهت برای رسیدن به آنها از خداوند استمداد میطلبیم و اینک به چند نمونه از آن اشاره میکنیم:
1. تقوا: اوصیکم بتقوی الله ... و ان تستعینوا علیها بالله([71])
2. انجام فرامین الهی «واستعینوا علی وظایف حقوقه»([72]) و در تعبیر دیگری آمده که تنها با عون الهی میتوان قدرت بر طاعت الهی پیدا کرد «لاقوة علی طاعته إلاّ بعونه»([73])
3. انجام عبادات و فرایض: «اللهمّ اعنا علی صیامه...»، «اللهمّ اعنا علی قیامه»([74])
«اللهم اعنی علی ننسکک و سلمنی له»([75])، «اللهم اعنی علی صلوة اللیل و صیام النهار»([76])
4. هدایت فرزند: )... وهما یستغیثان الله و یلک ءآمن ان وعدالله حق...(([77]) پدر و مادر مؤمن به خدا استغاثه مینمودند که مبادا فرزندشان به گمراهی کشیده شود.
ب. استعانت برای دفع شرور؛
1. مبارزه با مفاسد اجتماعی و غلبه بر دشمنان: پیامبران الهی در تمامی مراحل رسالتشان از خداوند برای نابودی دشمنان و غلبه بر آنان و از بین بردن مفاسد اجتماعی از خداوند استمداد مینمودند. لوط به دنبال واکنش منفی قومش به دعوت وی، از خداوند برای غلبه بر آنان استمداد طلبید )قال رب ٱنصرنی علی القوم المفسدین(([78]) و نوح برای نزول عذاب بر قوم نافرمانش به درگاه خدا التجا کرد )قال رب ٱنصرنی بما کذبون(([79])
2. غلبه بر نفس سرکش: «نستعینه علی هذه النفوس، البطاء عما امرت به السراع الی ما نهیت عنه»([80]) امیرالمؤمنین7 چنین میفرماید: از خداوند برای غلبه بر نفس استعانت میجویم، نفسی که در برابر اوامر الهی سستی میکند و در نواهی سرعت میگیرد.
3. مصونیت از مکر شیطان: «واستعینوا علی مداحر الشیطان و مزاجره»([81]) «و الاعتصام من حبائله فحائله» از او یاری میجویم بر اعمالی که موجب طرد و منع شیطان است و برای مصونیت از گرفتاری در دامها و فریبهای شیطان از او یاری میطلبم.
4. خواب رفتن عقل و زشتی لغزشها: «نعوذ بالله من ثبات العقل و قبح الزلل و به نستعین»([82])
ج. استعانت برای دنیا؛
یکی از اموری که در لسان ائمهی معصومین: متعلَق استعانت قرار گرفته دنیا و امور دنیوی است و این به لحاظ آن است که دنیا از نگاه آنان مزرعهی آخرت است و به همین جهت ائمه: توجه خاص به آن معطوف داشته و در دعاها به آن تصریح نمودهاند )... ربنا آتنا فی الدنیا حسنه...(([83])وحتی طولعمر رااز خدا درخواستمیکردهاند «اللهم عمرنی ماکان عمری بذلة فی طاعتک»([84]) ودر بیانی از امیرالمؤمنین7 آمده که برای عافیت در بدن از خداوند مسألت کرده و از او استعانت خواستهاند «نستعینه من أمرنا علی ما یکون و نسأله المعافاة فی الاٴدیان کما نسأله المعافاة فی الاٴبدان»([85]) همهی اینها بیانگر آن است که دنیا محل تجارت اولیای الهی و راهی برای رسیدن به آخرت است و به همین جهت شایسته است که متعلق استعانت قرار گیرد.
د. استعانت برای آخرت؛
یکی از امور مهمی که در لسان ائمه: متعلق استعانت قرار گرفته و بر آن تأکید شده، غیر از امور دنیوی، آخرت است. و به دلیل اینکه جهان آخرت دارالقرار است )...وإن الاخرة هی دار القرار(([86]) و به عبارتی سر منزل سکان کشتی شناور در امواج سهمگین دنیا است توجه خاص به آن شده و سوز و گداز ائمه: را به خود اختصاص داده است، به طوری که علاوه بر توصیه و سفارش به آن، راز و نیازهای شبانه آنها، با خدا را توجه به این امر تشکیل داده و برای رهایی از اهوال آن هماره از خداوند استمداد میطلبیدند و تنها تکیه گاه خود را خدا دانسته و به او پناه میبردهاند که تعبیراتی از قبیل «اللهم اعنی علی هول القیامة»([87]) «اللهم انس وحشتی و اعنی علی وحدتی»([88])
بیانگر اهمیت آن است و این که تنها خدا میتواند تکیهگاه انسان در آن روز واپسین باشد و این سیره، الگوی عملی برای تمامی پویندگان راه توحید است که مستعان حقیقی را خدا بدانند و تنها از او استعانت بجویند.
و این حقیقت، در قیامت که روز ظهور حقایق است برای همگان جلوهگر میشود و مستعانهای دروغین و خیالی پرده از چهره میافکنند و خود نیز به مستعان حقیقی استعانت میجویند گرچه تمامی فرصتها را از کف نهادهاند و راه را بر استعانت بستهاند لکن به جهت بروز حقیقت مستعان حقیقی ناخواسته از او استمداد طلبیده و نجات و رهاییخویش را مدد میجویند. )حتی إذا جاء أحدهم الموت قال رب ٱرجعون(([89]) و صد افسوس که با پاسخی مأیوس کننده مواجه میشوند.)...کلا إنها کلمة هو قائلها ومن ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون(([90]) با امید اینکه این حقیقت قبل از فرارسیدن جهان آخرت بر ما جلوهگر شود و ما نیز غبار از چهره بشوییم و پرده از چشم بیافکنیم و تجلی آن را در همین عالم مشاهده کنیم و با تمام وجود )ایاک نعبد و ایاک نستعین( را فریاد کنیم و در عمل نیز تنها مستعان خود را او، قرار دهیم.
پی نوشتها:
1 . آل عمران (3): 126.
[2] . یوسف (12): 18.
[3] . اصول کافی، ج 8 ، ص 15، ح 12.
[4] . همان، ج 4، ص 18، ح 14.
[5] . بحارالانوار، ج 87، ص 876 ، ح 13.
[6] . نهجالبلاغه، ص 224، خطبهی 12.
[7] . بحارالانوار، ج 85 ، ص 60 ، ح 9.
[8] . آل عمران (3): 126.
[9] . بحارالانوار، ج 91، ص 72، ح 8 .
[10] . بقره (2): 107
[11] . شوری (42): 46.
[12] . المیزان، ج 2، ص 40.
[13] . اعراف (7): 126.
[14] . صافات (37): 75.
[15] . نحل (16): 98.
[16] . بقره (2): 67 .
[17] . انفال (8): 9.
[18] . بحارالانوار، ج 27، ص 59، ح 7.
[19] . همان، ج 94، ص 388، ح 5.
[20] . تفسیر مراغی، ج 1، ص 34.
[21] . مفاتیح الجنان، دعای توسل.
[22] . بحارالانوار، ج 94، ص 22، ح 1.
[23] . همان، ج 94، ص 5، ح 22.
[24] . قصص (28): 15.
[25] . قصص (28): 18.
[26] . انفال (8): 64 .
[27] . طه (20): 97.
[28] . به نقل از تفسیر المنیر، ج 7، ص 160، الکاشف، ج 2، ص 40.
[29] . بقره (2): 45.
[30] . اصول کافی، ج 5، ص 48، ح 6 .
[31] . نهجالبلاغه، خ 176، ح 9.
[32] . همان، خ 191، ح 5.
[33] . نساء، (4): 120.
[34] . اسراء (17): 53.
[35] . فصلت (41): 36.
[36] . کهف (18): 51.
[37] . نساء (4): 89 .
[38] . انعام (6): 120.
[39] . بقره (2): 186.
[40] . ابراهیم (14): 34.
[41] . طه (20): 36.
[42] . بحار الانوار، ج 51، ص 304، ح 24.
[43] . همان، ج 100، 415، ح 13.
[44] . همان، ج 27، ص 59، ح 16.
[45] . همان، ج 94، ص 388، ح 13.
[46] . همان، ج 100، ص 264، ح 2.
[47] . همان، ج 102، ص 177، ح 6 .
[48] . انفال (8): 9.
[49] . صافات (37):75.
[50] . صافات (37): 76.
[51] . یوسف (12): 34.
[52] . مریم (19): 23 _ 25.
[53] . اعراف (7): 128.
[54] . بحارالانوار ج 94، ص 349، باب 10 و چاپ دیگر ، ج 91، ص 349، باب 49.
[55] . آل عمران (3): 101.
[56] . هود (11): 113.
[57] . قصص (28): 64 .
[58] . کهف (18): 52.
[59] . اعراف (7): 197.
[60] . هود (11): 113.
[61] . رعد (13): 14.
[62] . هود (11): 101.
[63] .رعد (13): 14.
[64] . جن (72): 6 .
[65] . کهف (18): 29.
[66] . بحارالانوار، ج 91، ص 19.
[67] . آل عمران (3): 28.
[68] . فاطر (35): 10.
[69] . نساء (4): 139.
[70] . اصول کافی، ج 4، ص 284.
[71] . نهج البلاغه، خطبه 191، ص 5 .
[72] . همان، خطبه 190، ص 1.
[73] . همان.
[74] . اصول کافی، ج 4، ص 74.
[75] . همان، ص 511.
[76] . بحارالانوار، ج 97، ص 327، ح 4.
[77] . احقاف (46): 17.
[78] . عنکبوت (29): 30.
[79] . مؤمنون (23): 26.
[80] . نهجالبلاغه، ص 114، 201.
[81] . همان، ص 151، ح 1.
[82] . نهجالبلاغه، 224، 12.
[83] . بقره (2): 201.
[84] . مفاتیح الجنان، دعای مکارم الاخلاق.
[85] . نهج البلاغه، خ 99، ص 1.
[86] . غافر (40): 39.
[87] . بحارالانوار، ج 89، ص 297، ح 4.
[88] . اصول کافی، ج 4، ص 288.
[89] . مؤمنون (23): 99.
[90] . مؤمنون (23): 100.