آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

در شماره­ی پیشین خواندیم که توحید اصل اصیلی است که تمام عالم تکوین بر آن نهاده شده است و انسان به عنوان جزیی از این مجموعه، مشمول این قاعده خواهد بود. با این تفاوت که انسان به لحا‌ظ این­که موجودی مختار است بالقوّه موحّد خلق شده تا خود، این قوّه را به فعلیت برساند و در این راستا ادیان الهی برای هماهنگی انسان با عالم تکوین هماره او را به سوی توحید دعوت نموده­اند و از شرک در چهره­های گوناگونش به شدّت منع کرده و آن را مانع سعادت انسان دانسته­اند.
یکی از چهره­های شرک که تعبیر به شرک خفی می­شود، استعانت از قدرت­های پوشالی و خیالی است که روز به روز بر حیرت و سرگردانی بشر افزوده و او را به وادی سرخوردگی و یأس و حرمان کشانده است. و تنها راه نجات از آن را می­توان باریافتن به توحید در استعانت دانست به این معنا که مستعان حقیقی را خدا بدانیم و تکیه گاه خود را تنها او قرار بدهیم.
برای تبیین این بحث یعنی « توحید در استعانت» نگاهی گذرا به مفاهیم مورد نظر انداختیم و پس از آن انواع و اقسام استعانت را بیان کردیم که استعانت تکوینی و تشریعی و راستین و دروغین را در برمی­گرفت. سپس رابطه­ی استعانت با واژه­­هایی از قبیل تفویض و توکل و ... بیان شد و آن­گاه ادله­ی عقلی توحید در استعانت مورد بحث و نظر قرار گرفت.
و اینک در این شماره می­خوانیم:
2. ادله­ی نقلی:
آیات و روایات؛
بعد از آن­که عقل، توحید در استعانت را به اثبات رساند، ادله­ی نقلی را می­توان ارشاد به حکم عقل دانست. در نتیجه ادله­ی نقلی دلیل مستقلی برای اثبات توحید در استعانت به شمار نمی­آیند و تنها حکم مؤید را ایفا می­کنند. ادله­ی نقلی نیز از طریق اسباب حصر، توحید در استعانت را اثبات می­کنند و به لحاظ این­که روایات محل بحث، مطلب جدیدی را ارایه نمی­دهند بلکه در شرح آیات و یا تعیین مصادیق آن­ها به کار می­روند؛ فصل جداگانه­ای را برای آن­ها باز نمی­کنیم و آیات و روایات را تحت عنوان ادله­ی نقلی مورد بررسی قرار می­دهیم.
آیات و روایات را به سه دسته می­توان تقسیم کرد:
1. دسته­ی اول آن­هایی هستند که لفظ استعانت و یا مشتقات آن­ را دارند.
2. آیات و روایاتی که از واژه­های مقارب استعانت استفاده کرده­اند از قبیل: )... وما النّصرُ إلاَّ مِن عندالله...(([1])
3. آیات و روایاتی که بیانگر حقیقت استعانت­اند.
آیات و روایات با توجه به اسباب حصر تقسیماتی را می­پذیرند. لازم به توضیح است که حصر نه تنها مطلبی را اثبات می­کند؛ بلکه به طور مطلق از غیر او نفی می­کند. مثلاً وقتی می­گوییم «لااله الا الله» یعنی الوهیت منحصراً از آن خداست و غیر خدا «اله» نیست. ادله نقلی که از موارد کاربرد اسباب حصر در آیات و روایات به دست می­­آیند عبارت­اند از:
1. خبر معرف به ال: از قبیل )... والله المستعان...(([2]) و )الله المستعان ولاحول ولا قوة الا بالله(([3]) و یا از قبیل )الله المعین(([4])
2. تقدیم معمول بر عامل که هم شامل تقدیم ما حقه التأخیر می­شود از قبیل تقدیم مفعول بر فاعل مثل )إیاک نعبد و إیاک نستعین( زیرا مفعول جایگاه اصلی­اش بعد از فعل است و زمانی که مقدم ­شود افاده­ی حصر می­کند، همچنین شامل تقدیم معمول بر عامل از قبیل جار و مجرور می­شود و از این لحاظ که جار و مجرور جایگاه خاصی در جمله ندارد، نمی­توان تعبیر تقدیم ما حقه التأخیر را به کار برد ولی به لحاظ این­که عامل خاص دارد؛ اگر مقدم بر عاملش شود، افاده حصر می­کند از قبیل؛ «به نستعین» و «بالله الرحمن استعنت»([5]) و «به نستعین»([6]) و «بی استعان والی التجا»([7])
دسته­ی دوم آیاتی که حصر را در الفاظ مقارب استعانت به کار برده­اند:
1. الا استثناییه (استثنای متصل) از قبیل؛ )وما ﭐلنصر إلاّ مِن عندالله...(([8]) و «ولا قوة ولا استعانة الا بک»([9])
2. آوردن نفی و اثبات در یک جمله )... ومالَکُم مِن دون الله من ولی و لانصیر(([10]) و )وما کان لهم من أولیاءَ ینصرونهم مِن دون الله...(([11]) در آیات فوق که از اسباب حصر استفاده شده به خوبی می­توان استعانت را منحصر به خدا نمود و توحید در استعانت را فهمید.
3. شواهد نقلی بر توحید در استعانت؛
آیات و روایاتی که حقیقت استعانت را ثابت ­کنند و به عنوان شاهدی بر ادله­ی عقلی و نقلی قابل استفاده­اند، منحصر به واژه­ی استعانت یا مقارب آن نمی­باشد، بلکه حقیقت استعانت با توجه به صفات مستعین و مستعان شکل می­گیرد. به این معنا که حقیقت استعانت در جایی صادق است که مستعین در نهایت نیاز و مستعان در نهایت بی­نیازی باشد، در چنین شرایطی است که اسباب، نقش استقلالی خود را از دست می­دهند، زیرا تنها معین و یاور و تکیه­گاه خداست. هنگامی که انسان به دنبال عالم اسباب می­رود، نیز به فرمان اوست یعنی در لابه­لای اسباب، قدرت خدا را که مسبب الاسباب است مشاهده می­کند، زیرا سببیت اسباب عادی محدود به حدی است که خدا برای آن­ها مشخص کرده و تنها واسطه در ایصال بوده، و نقش طریقت را دارند.([12])
بنابراین به طور انحصار امر به دست خداوند است و تنها باید به او تکیه و اعتماد کرد. البته حقیقت استعانت به شکل­های گوناگون بروز و ظهور می­کند که از آن جمله می­توان دعا، استغاثه و استعاذه را نام برد که با استعانت رابطه­ی عرضی پیدا می­کنند.
الف: دعا؛
لسان ادعیه بیانگر حقیقت استعانت است از آن جمله؛ )... ربنا أفرغ علینا صبراً و توفنا مسلمین(([13]) و )ولقد نادینا نوح فلنعم المجیبون(([14]) و موارد فراوانی از این قبیل نیز در لسان ائمه مشاهده می­شود که در این مختصر نمی­گنجد.
ب: استعاذه؛
یکی از امور بیانگر استعانت، استعاذه است. استعاذه از ماده­ی «عوذ» به معنای پناه بردن و تکیه کردن به چیزی در برابر شری که با آن مواجه است به کار می­رود. استعاذه درخواست یاری برای دفع شر است و تنها از خداوند طلب می­شود. به بیان دیگر استعاذه همان حقیقت استعانت است با این تفاوت که استعانت برای جلب خیرات و استعاذه برای دفع شرور به کار می­رود، همچنان که در قرآن خداوند به پیامبر گرامی­اش9 امر می­کند که از ذات اقدس الهی در مورد شیطان استعاذه بجوید )... فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم(([15]) و یا از زبان حضرت موسی7 نقل می­کند از این که­ در زمره­ی جاهلان قرار گیرد؛ به خدا پناه برد )... قال أعوذ بالله أن أکون مِنَ الجاهلین(([16])
ج: استغاثه؛
استغاثه درخواست فریادخواهی و بیانگر حقیقت استعانت است؛ )إذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم أنی ممدُّ کُم بألف من الملائکة مردفین(([17]) مجاهدان جنگ بدر آن هنگام که به درگاه ربوبی استغاثه کردند، خداوند با امدادهای غیبی آنان را اجابت کرد. همین تعبیر در روایات هم آمده است؛ «فیغیث المستغیث»([18]) کسی که استغاثه به خدا کند، خداوند به او پاسخ می­دهد. و در بیان دیگری مغیث را از اسمای الهی دانسته­اند؛ «یا مغیث من استغاثه»([19]).
از مجموع این آیات و روایات می­توان دریافت که باید از خدا استعانت جست و به او استغاثه کرد. گرچه آیات افاده­ی توحید در دعا و استغاثه و... را نمی­کنند، امّا اصل استغاثه را می­رسانند که می­توان به ضمیمه­ی آیات حصر؛ توحید در این امور را به دست آورد و شاهد و مؤیدی بر ادله­ی نقلی و عقلی قرار داد.
نکته؛
یکی از اموری که به واسطه­ی آن شیعه را مورد تهاجم قرار می­­دهند؛ توسل به اهل بیت: است. از آن جهت که توسل به آن­ها با توحید در استعانت تنافی پیدا می­کند. علمای اهل سنت به خصوص وهابیت به شدت با این امر به مبارزه برخاسته و حتی توسل به آن­ها را در حد شرک تلقی کرده­اند که از تفاسیرشان در ذیل آیات استعانت این مطلب به دست می­آید. به عنوان مثال در تفسیر المراغی چنین آمده است: «فمن یستعین بقبر ناسک او ضریح عابد لقضاء حاجته له ... فقد ضلّ سواء السبیل ([20]) ؛ کسی که به قبر و ضریح عابد و ناسکی برای برآورده شدن حاجت استعانت بجوید از مسیر حقیقت به دور افتاده و گمراه شده».
در پاسخ به این شبهه باید گفت: مصداق حقیقی استعانت، خداوند است و اگر به غیر او استعانت می­شود؛ یا از باب مظهریت است که در حقیقت نفی استقلال از آن­ها است و یا به عنوان این­که سببی از اسباب قرب الهی­اند، و نه سببی مستقل برای استعانت.
اکنون به برخی از مظاهر و اسباب قرب الهی اشاره می­کنیم.
مظاهر الهی؛
الف: انبیا7 و ائمه:؛
استعانت از انبیا و ائمه­ی معصومین: به عنوان مظاهر الهی، در حقیقت استعانت از خداست زیرا برای­ آن­ها هیچ استقلالی قایل نیستیم و تعبیرات قرآنی و روایی ما به عنوان شفیعان الهی از آن­ها یاد کرده­اند؛ «انا توجهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی الله»([21]) و در بیان دیگری از معصوم7 آمده «اذا نزلت بکم شدیده فاستعینوا بنا»([22]) هرگاه با رخداد حادثه­ی ناگواری مواجه شدید؛ به ما استعانت بجویید. در تعبیر دیگری آمده است. «فاستعینوا بنا علی الله»([23]) قرآن نیز داستان درگیری یک اسراییلی با یک نفر قبطی را بیان فرموده و سخن از یاری جستن آن اسراییلی از حضرت موسی به میان آورده، در حالی که هیچ منعی ننموده است. )... فاستغاثه الّذی من شیعته علی الّذی من عدوّه...(([24]) )... فإذا الّذی استنصره بالاٴمس یستصرخه... (([25]) از تعبیر «استنصروه» و «استغاثه» به دست می­آید که استغاثه و استنصار از غیر خدا در صورت مظهریت تنافی با توحید ندارد.
ب: مؤمنین؛
قرآن مؤمنین را یار و یاور رسول خدا9 معرفی می­فرماید )... حسبک الله ومن ٱتَبَعَکَ من المؤمنین(([26]) و پیامبر9 برای مبارزه با شرک و کفر و الحاد، به خدا و مؤمنان راستین تکیه می­کند و از آن­ها استمداد می­جوید و این عمل هیچ تنافی با توحید در استعانت ندارد. همچنان که حضرت موسی7 در مبارزه­ با گوساله پرستان، از مؤمنان یاری می­طلبد؛ )... لنحرِّقنَّه ثم لننسفنه فی الیَمِّ نسِفَاً(([27]) که این مطلب از تعبیر جمع در این آیه به دست می­آید.
هرگاه کافر نیز حسن رأی نسبت به مسلمانان داشته باشد، می­توان از تدبیر و توان­مندی او به عنوان مظهری از مظاهر الهی کمک گرفت و این نوع استعانت را مذاهب اربعه و بعض فقهای امامیه جایز دانسته­اند.([28]) همچنین اجنه را می­توان به تسخیر در آورد و از قدرت و توانشان در راه حق و رسیدن به خیرات استمداد طلبید، همان گونه که حضرت سلیمان از این طریق بهره برد.
2. اسباب قرب الهی؛
علاوه بر مظاهر الهی بعضی از اسباب و وسایل نیز می­توانند انسان را به خدا نزدیک کنند و یار و مددکار انسان باشند. در قرآن دو مصداق از آن یاد شده و برخی از آن­ها نیز در روایات آمده است.
الف: مصادیق قرآنی؛
از آن­جایی که «نماز» انسان را متوجه به رب نموده و «صبر»، نفس را از جزع حفظ می­کند؛ از این رو بهترین وسیله برای تقرب انسان به خداوند به شمار می­آید. و شاید تفسیر صبر در بعضی روایات به روزه همین دلیل را دربرداشته باشد و از همین رو خداوند ما را امر به استعانت از صبر و صلوة می­فرماید )وٱستعینوا بالصّبر و الصلوة...(([29])
ب: مصادیق روایی؛
1. صدق: روایات صدق و راستی را وسیله­ی استعانت برای قرب الهی دانسته و ما را بدان امر فرموده­اند «استعینوا بالصبر و الصدق»([30]).
2. قرآن: قرآن یکی از وسایلی است که برای پیروزی بر شداید باید از آن استعانت جست و امیرالمؤمنین7 به آن توصیه فرموده­اند: «ولا اجد قبل القرآن من غنی فاستشفعوا من ادوائکم و استعینوا به علی لاوائکم...» ([31])
3. تقوا: تقوا از مهم­ترین اسباب قرب الهی و مورد سفارش همه­ی انبیا و اولیا به پیروان خود است رسول خدا9 و امیرالمؤمنین7 نیز بدان تأکید فرموده­اند. حضرت علی7 در یکی از خطبه­های نهج­البلاغه، علاوه بر وصیت بر تقوا آن را به عنوان وسیله­ی استعانت به خدا معرفی می­فرماید: «اوصیکم بتقوی الله استعینوا بها علی الله ...» ([32])
لازم به ذکر است که گرچه بعضی از اسباب از قبیل سحر و جادو به نفسه سبب قرب الهی نیستند، ولی می­توان از آن به عنوان سببی که خداوند چنین تأثیری را به او داده؛ در جهت دفع شر که عبارت از ابطال سحر ساحران است، کمک گرفت این نوع یاری خواستن با توحید در استعانت تنافی ندارد.
ولی از آن دسته موجوداتی که جز شر و پلیدی از آن­ها صادر نمی­شود، حتی به عنوان مظهریت نمی­توان استمداد جست، از قبیل شیاطین، منافقین، گمراهان، گناهان و قرآن درباره­ی شیطان می­فرماید وعده­های او جز فریب و دروغ چیزی نیست )... وما یعدهم الشیطان إلا غروراً(([33]) و او دشمنی آشکار برای انسان است )... إنّ الشّیطان کان للاِنسان عدواً مبیناً(([34]) و چگونه عدو می­تواند معین و یاور انسان باشد؟! بلکه باید از شر او به خدا پناه برد. )و إمّا ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله...(([35]) هر گاه با مکر و حیله­های شیطان مواجه شدید به خدا پناه ببرید.
و درباره­ی گمراهان نیز می­فرماید: )... وماکنت متخذ المضلین عضداً(([36])؛ «گمراهان را تکیه­گاه خود قرار نمی­دهم» و استعانت از منافقین را نیز به هیچ وجه تجویز نمی­فرماید و کمک گرفتن از آن­ها را شیوه­ای غیرالهی می­داند )... ولاتتخذوا منهم ولیاً و لا نصیراً(([37]) زیرا آنان هرگز نمی­توانند رأی خوبی نسبت به مؤمنین داشته باشند و مانده در بیراهه، چگونه می­تواند راه بنمایاند و نمی­تواند مظهری از مظاهر الهی باشد.
درباره­ی گناهان اعم از ظاهری و باطنی نیز امر به رها کردن می­فرماید: )و ذروا ظاهر إلاثم و باطنه...(([38]) زیرا گناه اسم جامعی است برای همه­ی پلیدی­ها چگونه می­تواند وسیله­ای برای رسانیدن انسان به خیرات باشد و یا از او عون و کمکی صادر شود.
نتایج استعانت از خدا؛
تا بدین­جا بیان شد که استعانت راستین از آن خداست و از غیر خدا _ اگر به لحاظ مظهریت باشد _ در حقیقت همان استعانت از خداست، زیرا مظاهر الهی جلوه­هایی از فعل حق­اند که با شکل­های گوناگون ظاهر می­شوند؛ گاه در بالاترین مرتبه در چهره­ی نبی­ اکرم9 و گاه در حقیقت ائمه­ی معصومین: خود را می­نمایاند و گاه در مرتبه­ای پایین­تر در سلک مؤمنین و صالحین جلوه­گر می­شود از این رو آثار استعانت از خدا و مظاهر او همسان خواهد بود و از حق تعالی که مستعان حقیقی است جز خیر صادر نمی­شود و مظاهر خداوند نیز به تبع او منشأ خیرات­اند. به خلاف استعانت از غیر خدا به طور مستقل و یا استعانت از شرور که استعانتی دروغین است، زیرا مخلوق در بعد خالقیت و یا ربوبیت و تدبیر امور صاحب هیچ قدرتی _ مستقل از قدرت الهی _ نیست و لذا یاری جستن از بت­های ساخته­ی بشر و یا قدرت­های پوشالی که مالکیت مطلق را از آن خود می­دانند ممنوع و مورد نهی و منع شدید قرآن قرار گرفته و آثار منفی آن را متذکر شده است.
حال به نمونه­هایی از آثار استعانت به خدا اشاره می­کنیم:
1. اجابت و پاسخگویی؛
قرآن کریم از قول خداوند می­فرماید هر گاه بندگان نیاز خود را به سوی بی­نیاز ببرند، بدون شک پاسخی دریافت خواهند نمود؛ )واذا سألک عبادی فإنی قریب أجیب دعوة الداعی إذا دعان...(([39]) و در آیه­ای دیگر تصریح می­کند که هر درخواستی را پاسخ می­دهد )واَتیٰٰکُم مِن کُلِّ ما سَألتُمُوهُ ...(([40]) و در جای دیگر تعبیری است که استفاده می­شود که پاسخ و اجابت قبل از سؤال و درخواست است و به عبارتی، آن­گاه که درخواست می­شود پاسخ آن قبلاً داده شده است، )قالَ قَد اُتیتَ سُؤلَکَ یا مُوسیٰ (([41]) و در روایات خداوند را عون هر مستعینی معرفی کرده «یا عَونَ کُلِّ مُستَعین»([42]) و پاسخ و اجابت را حتمی دانسته «مَن اِستَعٰانکَ بهِ أَعَنتَهُ»([43]) و همین حقیقت را با تعابیر مختلف بیان می­کند. «فیَغیثُ المستَغیث و یُعینُ مَن اِستَعانه»([44])؛ به طوری که یکی از اسمای الهی «معین» و «مستغیث» است «یا مُعینَ مَن اِستَعانه ویا مُغیثَ مَن اِستَغاثَه»([45]) و تعبیر بعضی از روایات به گونه­ای است که گویا قبل از استعانت عون از ناحیه­ی خداوند موجود است «والاعٰانةُ لِمَن إِستَعٰان بکَ مَبذُولَه»([46])؛ «والاعٰانةُ لِمَن استَعٰان بکَ مَوجُودَة»([47])
2. نجات و رهایی؛
داستان­های فراوانی از قرآن بیانگر این واقعیت است که خداوند برای اجابت و پاسخگویی آماده است و درخواست­کنندگان را از سختی­ها می­رهاند، در جریان بدر خداوند استغاثه­ی مجاهدان را با فرستادن هزاران فرشته اجابت کرد: )اذتستغیثون ربکم فاستجاب لکم أنی مُمِدُّکُم بألف مِنَ الملائکةِ مُردِفِینَ(([48])
در آن هنگام که نوح نجات خویش و خاندانش را از ستم و آزار قوم خود، از خداوند خواستار شد، خداوند بهترین پاسخ را به او داد و او را از کرب عظیم نجات بخشید)ولَقد نٰادَیَنٰا نوحٌ فَلَنِعمَ المجُیبُون(([49]) ؛ )ونجّینٰاه وَﺃهلَهُ مِنَ الکربِ العَظیم(([50])
و در آن زمان که یوسف به مکر زنان دچار شد و به درگاه ربوبی پناهنده شد، خداوند او را به بهترین وجه از کید آنان خلاصی بخشید )فاستجٰاب لَهُ رَبهُ فَصَرَفَ عَنهُ کَیدَهُنَّ ...(([51])
و بالاخره آن زمان که حضرت مریم را درد زایمان فراگرفت و خود را تنها و بی­پناه یافت به آستان الهی روی آورد و خداوند نیز دست نوازشش بر سر او کشید و با بیانی ملاطفت­آمیز به او آرامش بخشید و نعمت­های خود را بر سرش فروریخت.
)فأجاءها المخاض إلیٰ جذع النخلَة ... فنادیٰها مِن تحتِهٰا ألاَّ تحزَنی قَدجَعَلَ ربُّکَ تحتِکَ سَریٰا وَهُزّی إلیکَ بجذع النخلة تسٰاقِط عَلَیکَ رُطَباً جَنِیَّاً(([52])
3. وراثت زمین؛
حاکمیت مؤمنان بر روی زمین در گرو استعانت آنان از خدا و صبر ایشان در طریق ایمان است که از داستان موسی7 به دست می­آید در آن هنگام که فرعون در سرکوبی بنی­اسرائیل مصمم شد موسی7 قوم خود را به استعانت از خدا و صبر و مقاومت در برابر آزار فرعونیان فراخواند و وعده­ی وراثت زمین را به آنان داد )قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا إن الاٴرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین(([53]) از تعلیل آیه به دست می­آید که نتیجه­ی استعانت و صبر، وراثت زمین است.
4. زدودن ترس و نگرانی؛
یکی از موانع رشد و تعالی انسان ترس است، ترس از فقدان امکانات، ترس از جباران و ستمگران.
تنها عاملی که این ترس را می­زداید استعانت به قدرت لایزال الهی است که در روایات تصریح شده «إفعل فانی مستعین بالله تعالی علیه»([54]) این بیانی است که امام هشتم حضرت علی­­بن موسی الرضا7 آن هنگام که فردی از سوی هارون نزد آن حضرت می­آید و پیام هارون را به او می­رساند که امام7 را در برکه­ی حیوانات وحشی بیندازد. حضرت این جمله را فرمودند: انجام بده آن­چه به آن مأمور شدی که من به خداوند متعال استعانت می­جویم.
5. هدایت؛
با اعتصام به ریسمان محکم الهی و استعانت از او می­توان هدایت به سوی صراط مستقیم را به دست آورد )... ومن یعتصم بالله فقد هُدِیَ إلی صراطٍ مُستقیم(([55])
نتایج استعانت از غیر خدا؛
حال به پیامدهای استعانت از غیر خدا اشاره­ای می­کنیم تا جایگاه استعانت به خدا روشن­تر شود:
1. عدم اجابت و یاری؛
از آن­جایی که شرک و کفر زمینه­ی طغیان و سرکشی را فراهم ساخته و عاطفه­ی نوع­دوستی را به شدت سرکوب می­کند از این رو مشرک و کافر و یا هر کسی که در غیر مسیر حق است هرگز الزامی برای پاسخگویی به نیازهای دیگران در خود احساس نمی­کند و تنها به منافع خود می­اندیشد در نتیجه استعانت از آنان اجابتی را به دنبال نخواهد داشت و لذا قرآن صریحاً ما را از تکیه و اعتماد به آن­ها نهی کرده )ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار...(([56]) و این عدم اجابت هم در دنیا واقع می­شود و هم در آخرت )وقیل ادعوا شرکاءُکم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم...(([57]) و )و یوم یقول نادوا شرکاءی الذین زعمتم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم ... (([58]) خداوند در قیامت فرصتی را برای مشرکان فراهم می­کند تا از معبودهای پنداری خویش استمداد کنند و آنان عجولانه با پندار به توانمندی معبودانشان از آنان استمداد می­کنند ولی بی­پاسخ ماندن کمک­خواهی از معبودانشان هشداری است به اهل شرک بر دوری جستن از معبودان باطل و استمداد از آنان زیرا آنان نه قدرت بر یاری در دنیا داشته­اند و نه در آخرت )... لایستطیعون نصرکم ولا انفسهم ینصرون(([59]) و قرآن عدم یاری آنان را معیاری برای عدم ولایت آنان قرار داده )... ومالکم من دون الله اولیاء ثم لاتُنصرون(([60]) و بالاخره کمک خواستن از آنان را با مثلی هدایت­گرانه مجسم می­کند )... والذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم شیء إلاّ کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه...(([61]) کسی که دست یاری به سوی غیر خدا دراز کند همانند کسی است که دستش را به سوی سراب برای نوشیدن آب بلند می­کند ولی هرگز آب به دهان او نخواهد رسید.
2. افزایش تباهی و خسارت؛
به تصریح قرآن استمداد از غیر خدا به جز خسارت و تباهی چیزی را به همراه ندارد )... وما زادوهم غیر تتبیب(([62]) و در آیه­ای دیگر نتایج آن را جز ضلالت و گمراهی چیزی نمی­داند )... وما دعاء الکافرین إلاّ فی ضلال(([63]) همچنان که نسبت به استعانت از جن آمده است. )فزادوهم رهقا(([64]) همانا مردانی که از نوع بشر به مردانی از گروه جن پناه می­بردند بر غرور و جهالتشان سخت می­افزودند.
3. عقوبت؛
جزای کسی که از غیر خدا استعانت بجوید؛ عقوبت الهی است و خداوند درباره­ی مشرکان در آن هنگام که استغاثه می­جویند و فریادرسی را می­طلبند، می­فرماید پاسخ استغاثه­ی آنان، عذاب الهی است )... و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل...(([65])
در جریان حضرت یوسف7 چنین نقل شده که حضرت یوسف7 هنگامی که از عزیز مصر درخواست آزادی کرد جبرئیل بر او نازل شد و پیامی از ناحیه­ی خداوند برایش آورد که چه کسی تو را زیباترین خلق زمانت قرار داده و چه کسی تو را محبوب­ پدر کرد؟ فرمود «انت­یارب»
جبرئیل در پاسخ عرض کرد که خداوند به لحاظ توجهی که به غیر انداختی بر تو عقوبتی قرار داد و آن طولانی­کردن مدت زندان است . «وجعل لک عقوبة فی استعانتک بغیره فلبث فی السجن بضع سنین»([66])
4. از دست دادن منزلت در پیشگاه خدا؛
کسی که غیر خدا را تکیه­گاه خود قرار دهد ارزش و منزلتش را در نزد خدا از دست می­دهد )لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء ...(([67])
5. ذلت و خواری؛
یکی از آثار شوم استعانت به غیر خدا ذلت و خواری است زیرا عزت تنها از آن خداست )... فلله العزة جمیعاً...(([68]) و غیر خدا اگر بخواهد عزتی را به کسی عطا کند، عین ذلت است زیرا تمامی عزت­ها به دست خداست و برای غیر، عزتی باقی نمی­ماند.
و قرآن به صراحت این واقعیت را بیان می­کند. )الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعاً(([69])
متعلقات استعانت؛
توحید در استعانت و این­که مستعان حقیقی تنها خداست، ما را به سوی این رهنمون می­کند که باید در همه­ی امور اعم از جلب خیرات و دفع شرور در امور دنیوی و اخروی از خدا استمداد طلبید که آیات و روایات این حقیقت را بازگو می­کند «اللهم انت المستعان علی الامور کلها»([70]) در پایان بحث توحید در استعانت به نمونه­هایی از آن اشاره می­کنیم.
الف. استعانت برای جلب خیرات؛
آنچه وسیله­ی تقرب انسان به سوی خداست، خیر به حساب می­آمد و به همین جهت برای رسیدن به آن­ها از خداوند استمداد می­طلبیم و اینک به چند نمونه از آن اشاره می­کنیم:
1. تقوا: اوصیکم بتقوی الله ... و ان تستعینوا علیها بالله([71])
2. انجام فرامین الهی «واستعینوا علی وظایف حقوقه»([72]) و در تعبیر دیگری آمده که تنها با عون الهی می­توان قدرت بر طاعت الهی پیدا کرد «لاقوة علی طاعته إلاّ بعونه»([73])
3. انجام عبادات و فرایض: «اللهمّ اعنا علی صیامه...»، «اللهمّ اعنا علی قیامه»([74])
«اللهم اعنی علی ننسکک و سلمنی له»([75])، «اللهم اعنی علی صلوة اللیل و صیام النهار»([76])
4. هدایت فرزند: )... وهما یستغیثان الله و یلک ءآمن ان وعدالله حق...(([77]) پدر و مادر مؤمن به خدا استغاثه می­نمودند که مبادا فرزندشان به گمراهی کشیده شود.
ب. استعانت برای دفع شرور؛
1. مبارزه با مفاسد اجتماعی و غلبه بر دشمنان: پیامبران الهی در تمامی مراحل رسالتشان از خداوند برای نابودی دشمنان و غلبه بر آنان و از بین بردن مفاسد اجتماعی از خداوند استمداد می­نمودند. لوط به دنبال واکنش منفی قومش به دعوت وی، از خداوند برای غلبه بر آنان استمداد طلبید )قال رب ٱنصرنی علی القوم المفسدین(([78]) و نوح برای نزول عذاب بر قوم نافرمانش به درگاه خدا التجا کرد )قال رب ٱنصرنی بما کذبون(([79])
2. غلبه بر نفس سرکش: «نستعینه علی هذه النفوس، البطاء عما امرت به السراع الی ما نهیت عنه»([80]) امیرالمؤمنین7 چنین می­فرماید: از خداوند برای غلبه بر نفس استعانت می­جویم، نفسی که در برابر اوامر الهی سستی می­کند و در نواهی سرعت می­گیرد.
3. مصونیت از مکر شیطان: «واستعینوا علی مداحر الشیطان و مزاجره»([81]) «و الاعتصام من حبائله فحائله» از او یاری می­جویم بر اعمالی که موجب طرد و منع شیطان است و برای مصونیت از گرفتاری در دام­ها و فریب­های شیطان از او یاری می­طلبم.
4. خواب رفتن عقل و زشتی لغزش­ها: «نعوذ بالله من ثبات العقل و قبح الزلل و به نستعین»([82])
ج. استعانت برای دنیا؛
یکی از اموری که در لسان ائمه­ی معصومین: متعلَق استعانت قرار گرفته دنیا و امور دنیوی است و این به لحاظ آن است که دنیا از نگاه آنان مزرعه­ی آخرت است و به همین جهت ائمه: توجه خاص به آن معطوف داشته و در دعاها به آن تصریح نموده­اند )... ربنا آتنا فی الدنیا حسنه...(([83])وحتی طول­عمر رااز خدا درخواست­می­کرده­اند «اللهم عمرنی ماکان عمری بذلة فی طاعتک»([84]) ودر بیانی از امیرالمؤمنین7 آمده که برای عافیت در بدن از خداوند مسألت کرده و از او استعانت خواسته­اند «نستعینه من أمرنا علی ما یکون و نسأله المعافاة فی الاٴدیان کما نسأله المعافاة فی الاٴبدان»([85]) همه­ی این­ها بیانگر آن است که دنیا محل تجارت اولیای الهی و راهی برای رسیدن به آخرت است و به همین جهت شایسته است که متعلق استعانت قرار گیرد.
د. استعانت برای آخرت؛
یکی از امور مهمی که در لسان ائمه: متعلق استعانت قرار گرفته و بر آن تأکید شده، غیر از امور دنیوی، آخرت است. و به دلیل این­که جهان آخرت دارالقرار است )...وإن الاخرة هی دار القرار(([86]) و به عبارتی سر منزل سکان کشتی شناور در امواج سهمگین دنیا است توجه خاص به آن شده و سوز و گداز ائمه: را به خود اختصاص داده است، به طوری که علاوه بر توصیه و سفارش به آن، راز و نیاز­های شبانه آن­ها، با خدا را توجه به این امر تشکیل داده و برای رهایی از اهوال آن هماره از خداوند استمداد می­طلبیدند و تنها تکیه گاه خود را خدا دانسته و به او پناه می­برده­اند که تعبیراتی از قبیل «اللهم اعنی علی هول القیامة»([87]) «اللهم انس وحشتی و اعنی علی وحدتی»([88])
بیانگر اهمیت آن است و این که تنها خدا می­تواند تکیه­گاه انسان در آن روز واپسین باشد و این سیره، الگوی عملی برای تمامی پویندگان راه توحید است که مستعان حقیقی را خدا بدانند و تنها از او استعانت بجویند.
و این حقیقت، در قیامت که روز ظهور حقایق است برای همگان جلوه­گر می­شود و مستعان­های دروغین و خیالی پرده از چهره می­افکنند و خود نیز به مستعان حقیقی استعانت می­جویند گرچه تمامی فرصت­ها را از کف نهاده­اند و راه را بر استعانت بسته­اند لکن به جهت بروز حقیقت مستعان حقیقی ناخواسته از او استمداد طلبیده و نجات و رهایی­خویش را مدد می­جویند. )حتی إذا جاء أحدهم الموت قال رب ٱرجعون(([89]) و صد افسوس که با پاسخی مأیوس کننده مواجه می­شوند.)...کلا إنها کلمة هو قائلها ومن ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون(([90]) با امید این­که این حقیقت قبل از فرارسیدن جهان آخرت بر ما جلوه­گر شود و ما نیز غبار از چهره بشوییم و پرده از چشم بیافکنیم و تجلی آن را در همین عالم مشاهده کنیم و با تمام وجود )ایاک نعبد و ایاک نستعین( را فریاد کنیم و در عمل نیز تنها مستعان خود را او، قرار دهیم.
پی نوشت­ها:
1 . آل عمران (3): 126.
[2] . یوسف (12): 18.
[3] . اصول کافی، ج 8 ، ص 15، ح 12.
[4] . همان، ج 4، ص 18، ح 14.
[5] . بحارالانوار، ج 87، ص 876 ، ح 13.
[6] . نهج­البلاغه، ص 224، خطبه­ی 12.
[7] . بحارالانوار، ج 85 ، ص 60 ، ح 9.
[8] . آل عمران (3): 126.
[9] . بحارالانوار، ج 91، ص 72، ح 8 .
[10] . بقره (2): 107
[11] . شوری (42): 46.
[12] . المیزان، ج 2، ص 40.
[13] . اعراف (7): 126.
[14] . صافات (37): 75.
[15] . نحل (16): 98.
[16] . بقره (2): 67 .
[17] . انفال (8): 9.
[18] . بحارالانوار، ج 27، ص 59، ح 7.
[19] . همان، ج 94، ص 388، ح 5.
[20] . تفسیر مراغی، ج 1، ص 34.
[21] . مفاتیح الجنان، دعای توسل.
[22] . بحارالانوار، ج 94، ص 22، ح 1.
[23] . همان، ج 94، ص 5، ح 22.
[24] . قصص (28): 15.
[25] . قصص (28): 18.
[26] . انفال (8): 64 .
[27] . طه (20): 97.
[28] . به نقل از تفسیر المنیر، ج 7، ص 160، الکاشف، ج 2، ص 40.
[29] . بقره (2): 45.
[30] . اصول کافی، ج 5، ص 48، ح 6 .
[31] . نهج­البلاغه، خ 176، ح 9.
[32] . همان، خ 191، ح 5.
[33] . نساء، (4): 120.
[34] . اسراء (17): 53.
[35] . فصلت (41): 36.
[36] . کهف (18): 51.
[37] . نساء (4): 89 .
[38] . انعام (6): 120.
[39] . بقره (2): 186.
[40] . ابراهیم (14): 34.
[41] . طه (20): 36.
[42] . بحار الانوار، ج 51، ص 304، ح 24.
[43] . همان، ج 100، 415، ح 13.
[44] . همان، ج 27، ص 59، ح 16.
[45] . همان، ج 94، ص 388، ح 13.
[46] . همان، ج 100، ص 264، ح 2.
[47] . همان، ج 102، ص 177، ح 6 .
[48] . انفال (8): 9.
[49] . صافات (37):75.
[50] . صافات (37): 76.
[51] . یوسف (12): 34.
[52] . مریم (19): 23 _ 25.
[53] . اعراف (7): 128.
[54] . بحارالانوار ج 94، ص 349، باب 10 و چاپ دیگر ، ج 91، ص 349، باب 49.
[55] . آل عمران (3): 101.
[56] . هود (11): 113.
[57] . قصص (28): 64 .
[58] . کهف (18): 52.
[59] . اعراف (7): 197.
[60] . هود (11): 113.
[61] . رعد (13): 14.
[62] . هود (11): 101.
[63] .رعد (13): 14.
[64] . جن (72): 6 .
[65] . کهف (18): 29.
[66] . بحارالانوار، ج 91، ص 19.
[67] . آل عمران (3): 28.
[68] . فاطر (35): 10.
[69] . نساء (4): 139.
[70] . اصول کافی، ج 4، ص 284.
[71] . نهج البلاغه، خطبه 191، ص 5 .
[72] . همان، خطبه 190، ص 1.
[73] . همان.
[74] . اصول کافی، ج 4، ص 74.
[75] . همان، ص 511.
[76] . بحارالانوار، ج 97، ص 327، ح 4.
[77] . احقاف (46): 17.
[78] . عنکبوت (29): 30.
[79] . مؤمنون (23): 26.
[80] . نهج­البلاغه، ص 114، 201.
[81] . همان، ص 151، ح 1.
[82] . نهج­البلاغه، 224، 12.
[83] . بقره (2): 201.
[84] . مفاتیح الجنان، دعای مکارم الاخلاق.
[85] . نهج البلاغه، خ 99، ص 1.
[86] . غافر (40): 39.
[87] . بحارالانوار، ج 89، ص 297، ح 4.
[88] . اصول کافی، ج 4، ص 288.
[89] . مؤمنون (23): 99.
[90] . مؤمنون (23): 100.

تبلیغات