سیره ی نبوی9در اندیشه ی استاد شهید آیةالله مطهری1
آرشیو
چکیده
متن
در شمارهی پیشین به دورنمایی از زندگی خصوصی پیامبر اکرم9 از نگاه استاد گرانقدر آیةالله مطهری1 از جمله عمق کلام، منطق عملی ثابت، نرمش در مسایل شخصی، استقلال در کارها، صداقت، عبادتها، نظم و انضباط، آداب نظافت و لباس پیامبر9 به عنوان اسوهی حسنه اشاره گردید. و اینک جرعهای از این اقیانوس بیکران را به تشنگان معرفت تقدیم میداریم. امید است با روشنشدن این حقایق در پیروی عملی، ثابت قدم باشیم.
رفتار با همسر
استاد شهید آیةالله مطهری1 با تحلیل سیرهی پیامبر گرامی اسلام در خانواده، چنین مینگارد:
«ایشان در خانواده مهربان بودند و نسبت به همسران خود هیچگونه خشونتی نمیکردند، و این برخلاف خلق و خوی مکّیان بود. بدزبانی برخی همسران خویش را تحمل میکردند تا آنجا که دیگران، از این همه تحمل رنج میبردند. ایشان به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید میکردند و میفرمودند:
"همهی مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند؛ مرد نباید تنها جنبههای ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش مایهی خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد."»([1])
«رسول اکرم9 منتهای عدالت را دربارهی همهی همسران رعایت میکردند و هیچگونه تبعیضی میان آنها قائل نمیشدند. همچنانکه میفرمودند: "هرکس دو زن داشته باشد و در میان آنها به عدالت رفتار نکند، به یکی از آنها بیشتر از دیگری اظهار تمایل کند، در روز قیامت محشور خواهد شد در حالی که یک طرف بدن خود را به زمین میکشد تا سرانجام داخل آتش شود."» ([2])
یادآور میشویم که در دههی آخر عمر مبارک رسول خدا9 در مدینه، به سبب دورهی جنگهای اسلامی، زنان بیسرپرست در میان مسلمانان زیاد بودند که پیامبر بعضی از آنها را به عنوان همسر، سرپرستی مینمود. اکثریت این زنان بیوه و بزرگسال بودند و غالباً از شوهران سابق خود فرزندانی داشتند.
با آنکه حضرت بین همسران خود از عدل و مساوات فرونمیگذاشتند، پیوسته نگران بودندکه مبادا آنگونه که میل قلبیشان است عدل و مساوات را اجرا نکرده باشند، از این رو همواره از خداوند بخشودگی میطلبیدند.
رفتار با فرزند
در آثار علامهی بزرگوارمطهری1 آمده است: «رسول خدا9 با فرزندان و فرزندزادگان خود نیز فوقالعاده عطوف و مهربان بودند و به آنها محبت میکردند. حتی آنها را روی دامن خویش مینشاندند و میبوسیدند، در حالی که اینگونه برخورد بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود. روزی در حضور یکی از اشراف، حضرت مجتبی7 را بوسیدند، آن مرد گفت: من دو پسر دارم که حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیدهام، پیامبر خطاب به وی فرمودند: "مَن لایَرحَم لایُرحَم؛ آن کس که نسبت به دیگری رحم نداشته باشد، خداوند نیز به او رحم نخواهد کرد." سپس افزودند: "من چه کنم که رحمت از دل تو کنده شده است."»
نقل است که روزی رسول خدا9 در نماز جماعت، وقتی که سر بر سجده گذاشتند، امام حسین7که کودکی خردسال بود، بر پشت جدش رفت و بدین سبب حضرت، سجده را طول دادند تا حسین7 از پشت ایشان پایین آمد. مردم از این صحنه نگران شدند، وقتی نماز پایان یافت، پرسیدند: ای رسول خدا! علت چه بود که سجده را طولانی کردید؟ حضرت فرمودند: "فرزندم حسین، در حال سجده از من سواری گرفته بود و من نخواستم پیش از پایین آمدن او سر از سجده بلند کنم."([3])
اسوهی حسنه، این گونه رفتار را نه تنها با فرزندان و نوادگان خویش داشتند بلکه:
«ایشان نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی میکردند. آنها را روی زانوی خویش مینشاند و دست محبت بر سر آنها میکشیدند. زمانی که مادران، کودکان خردسالشان را به پیامبر میدادند که برای آنها دعا کنند، گاهی اتفاق میافتاد که کودکان روی جامهی ایشان ادرار میکردند. مادران ناراحت و شرمنده میشدند و میخواستند مانع ادامهی اینکار شوند، امّا پیامبر آنها را به شدت منع کردند و فرمودند: ... "کاری نکنید ادرار بچه قطع بشود که موجب بیماری میشود. اینکه جامهی من نجس بشود، اهمیت ندارد، تطهیر میکنم."»([4])
شهید مطهری1 در مورد یکی از بحثهای مهم خانواده و دادن حق انتخاب به جوانان، در ضمن هدایت و دادن جهت صحیح و بینش خدایی به آنها مینویسد:
«هنگامی که علیبن ابیطالب7 برای خواستگاری زهرای مرضیه3 نزد پیغمبر اکرم9 رفتند، ایشان فرمودند: تاکنون چند نفر دیگر به خواستگاری زهرا آمدهاند و من شخصاً با زهرا در میان گذاشتهام. اما او به علت نارضایتی چهرهی خود را برگردانده است، اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او میرسانم. و آنگاه که پیغمبر اکرم9 نزد زهرا3 رفتند و مطلب را با دختر عزیزشان در میان گذاشتند، زهرا3 با سکوت، رضایت خود را فهماند. پیغمبر9 نیز تکبیرگویان از نزد زهرا3 بیرون آمدند.»([5])
سیرهی اجتماعی؛
سراسر زندگی پیامبر اکرم9 تواضع و فروتنی و مهربانی نسبت به خلق، و عبودیت و اظهار ذلت نسبت به خالق است. زنی خدمت حضرت عرض کرد: همهی کارهای شما خوب است، تنها عیب شما این استکه خودتان را نمیگیرید و مثل بندگان رفتار میکنید. حضرت در جواب او فرمودند: «کدام بنده از من بندهتر است؛ اَیُّ عَبد أعبَدُ مِنّی».([6])
بدون شک رفتار متواضعانه و خودشکنی حضرت، جنبهی اخلاقی دارد، اما قراین نشان میدهد که رسول اکرم9 به جنبهی اجتماعی این قضایا هم توجه زیادی داشتهاند، چرا که مسایلی از جمله احترام، لقب، عنوان، عادت و رسم که ظاهراً کوچک هم به نظر میرسد؛ دیوار ضخیمی میان افراد بهوجود میآورد و دلها را از هم دور میکند.
آنچهکه در آغاز یک رشته امور اعتباری و خیالی و فرضی است، در نهایت امر منتهی به امور عینی و خارجی میشود. تفاوتهای ناروا نتیجهی احترام و تعارفهای غلط و دروغ است. آن حضرت عنایت زیادی داشتند که تفاوت و اختلاف ناشی از اصول جاهلیت که به تدریج عادت عمومی به خود گرفته است، در هم شکسته شود. از طرفی لیاقت، استعداد، عمل، کار و فعالیت افراد پیوسته مورد توجه و دقت نظر پیامبر بود و سفارش به حفظ آنها مینمودند.
«به طور کلی زهد و ساده زیستی از اصول زندگی فردی و اجتماعی ایشان بود. ساده غذا میخوردند، ساده لباس میپوشیدند و ساده حرکت میکردند. زیراندازشان غالباً حصیر بود، بر روی زین مینشستند و با دست خود از بز شیر میدوشیدند و بر مرکب بیزین و پالان سوار میشدند و از اینکه کسی در رکابشان حرکت کند به شدت جلوگیری میکردند. قُوت غالب حضرت نان جوی و خرما بود. کفش و جامهها را با دست خویش وصله میکردند. در عین سادگی، طرفدار فقر نبودند و مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف نمودن در راههای مشروع، لازم میشمردند. همچنانکه میفرمودند: " نِعمَ المالُ الصّالح لِلرَّجُل الصالِح؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع بهدست آید، برای آدمی که شایستهی داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند" و نیز میفرمودند:" نِعمَ العونُ عَلی تقوی اللهِ الغنی؛ مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا."» ([7])
صلابت در اجرای عدالت؛
شهید مطهری معتقد است:
«پیامبر گرامی اسلام در مسایل اصولی و عمومی _ آنجا که حریم قانون بود _ سختی و صلابت نشان میدادند و جای گذشت، نمیگذاشتند. در تعهّدها و مسؤولیتهای اجتماعی نهایت درجهی صلابت را داشتند.
ظاهراً در فتح مکه زنی از اشراف قریش دزدی کرده بود _ به حکم قانون اسلام دست دزد باید بریده شود _ وقتی قضیه ثابت و مسلّم شد و زن اقرار به دزدی کرد؛ میبایست حکم دربارهی او اجرا میشد. اینجا بود که توصیهها و وساطتها شروع شد. یکی گفت: یا رسولالله؟ اگر میشود از مجازاتش صرف نظر کنید، چرا که او دختر فلان شخص محترم است، آبروی یک فامیل از بین میرود. پدرش، برادرش، دیگری هر یک آمدند که آبروی یک فامیل محترم از بین میرود. حضرت فرمودند: "محال و ممتنع است، آیا میگویید من قانون اسلام را معطّل کنم؟! اگر او یک زن بیکس بود و وابسته به یک فامیل اشرافی نمیبود؛ همهی شما میگفتید بله دزد است باید مجازات بشود. یک فقیر به علت فقرش مثلاً دزدی کرده و مجازات بشود، ولی این زن به دلیل اینکه وابسته به اشراف قریش است و به قول شما آبروی یک فامیل اشرافی از بین میرود، مجازات نشود؟ قانون خدا تعطیل بردار نیست" و این چنین بودکه پیامبر شفاعتها و وساطتها را دربارهی آن زن نپذیرفتند.
عصر آن روز در میان جمع فرمودند: "اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض میکردند، هر گاه یکی از اقوام مرتکب جرم میشد، معاف میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب میشد، مجازات میگشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل دربارهی هیچ کس ستمی نمیکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندانم باشد."»([8])
کیفیت استخدام وسیله؛
از دیدگاه استاد این اصل از اصول بسیار حساس و مهم است و رسول اکرم9 در تمام طول زندگی پربرکتشان هیچگاه از اجرای این اصل غفلت نورزیدند و این از مسایلی است که باید از سیرهی با ارزش آن حضرت آموخت.
در اسلام همانگونه که هدفها مقدساند و انسان باید در انتخاب اهدافش مسلم و مؤمن باشد؛ نیز در استخدام وسیله برای رسیدن به آن هدفها نیز باید به طور صحیح عمل کند.
«هرگز پیامبر اکرم9 برای رسیدن به حق، از باطل استفاده نکردند و همواره در استخدام وسیله، کیفیت را اصل قرار دادند و برای رسیدن به حق، از حق استفاده نمودند. پیامبر مقیّد و متعهد به مشی و اسلوب قرآن بودند همچنانکه در خبر است؛ عدهای از قبیلهی ثقیف خدمت رسولاکرم9 آمدند و عرض کردند: یا رسول الله ما میخواهیم مسلمان بشویم ولی سه تا شرط داریم، این شرطها را بپذیر. یکی اینکه اجازه بده یک سال دیگر ما بتها را پرستش کنیم _ که دیگر شکمی از عزا درآورده باشیم _ دوم آنکه این نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است. سوم این که به ما نگویید بت بزرگمان را بشکنیم. حضرت فرمود: مانعی ندارد، پیشنهاد آخرتان را قبول میکنم و یک نفر دیگر را میفرستم تا آن را بشکند. امّا دو شرط دیگر را محال است قبول کنم. یعنی پیغمبر چنین فکر نکرد که یک قبیله آمده و میخواهد مسلمان بشود، آنها که چهل سال بت را پرستیدهاند، بگذار یک سال دیگر هم پرستش کنند، بعد مسلمان بشوند. چرا که این؛ یعنی صحّه گذاشتن روی بتپرستی نه فقط یک سال، بلکه اگر میگفتند: یا رسول الله ما قرار میگذاریم که یک شبانهروز بت بپرستیم و بعد از آن مسلمان بشویم، محال بود که پیغمبر بپذیرند. اگر میگفتند: یا رسول الله اجازه بده که ما یک شبانهروز نماز نخوانیم و بعد مسلمان بشویم، محال بود که پیغمبر اجازه بدهند. اینها نشانگر این است که رسول خدا9 از هر وسیلهای استفاده نمیکردند.»([9])
امانتداری؛
استاد مطهری1 اشاره به این موضوع مینماید که «پیامبر اسلام9 پیش از بعثت، برای خدیجه که بعد به همسریاش درآمد، یک سفر تجاری به شام انجام داد. در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاری پیامبر9 روشن شد. ایشان در میان مردم، آنچنان به کردار درست شهرت داشتند که لقب «محمد امین» گرفتند.
«امین» یکی از نامهای پیامبر9 است که از واژهی «امانت» به معنای امانتداری و صادق بودن در وعده گرفته شده است.
قبل از بعثت، چون عربها همواره امانتداری حضرت را میدیدند، ایشان را به این نام میخواندند.
کسیکه مردم از تخلف وعده و دروغش ایمن باشند، امین است. از همین رو امانتها را به ایشان میسپردند. پس از بعثت نیز قریش با همهی دشمنی نسبت به حضرت، باز هم امانتهای خود را به ایشان میسپردند؛ از همین رو پیامبر9 پس از هجرت به مدینه، علی7 را چند روزی بعد از خود باقی گذاشتند تا امانتها را به صاحبان اصلیشان برسانند.» ([10])
سادهزیستی؛
متفکر شهید آیةالله مطهری با وقوف کامل و اهمیت فراوان این مطلب، به طرح و پژوهش گستردهی آن پرداخته، میفرماید:
«یکی از خصایص رسول اکرم9 این بود که ایشان ساده و بیتکلف زندگی میکردند و ساده و بیتکلف غذا میخوردند. در عین این که مقید بودند همیشه پاکیزه و نظیف و معطّر باشند، بسیار ساده و بیتکلف جامه میپوشیدند. یکی از اصول زندگی آن حضرت سادگی و پرهیز از تکلف بود. شک نیست که زندگی، اصول و حدودی دارد که باید آن را رعایت کرد چرا که اگر اصول و حدود بر زندگی حکومت نکند، تبدیل به زندگی جنگلی میشود.
قرآن کریم مخصوصاً به این نکته تصریح میکند که حدود الهی را محترم بشمارید و از آن تجاوز نکنید. بزرگان بشریت آنها هستند که در درجهی اول، اصولی داشتهاند که آن اصول را محترم میشمردهاند، ولی خیلی فرق است بین اصول زندگی و بین یک سلسله قیود و تکلّفات و عادات بیدلیل که در میان مردم پیدا میشود و زندگی را بر آنها دشوار میسازد. اصول زندگی موجب گشایش و آسایش و رفاه است، ولی قیود و تکلفات موجب سنگینی بار و ناراحتی.
هر روز صبح رسول اکرم9 قبل از آنکه جامه و سر و صورت خود را مرتب کنند و در آینه خود را ببینند، از خانه بیرون نمیآمدند. ایشان نه نسبت به اصول نظافت لاقید بودند و نه برای خود تکلفاتی درست کرده بودند. در حالی که یک عده از مردم چنان پشت پا به قیود و حدود زدهاند که یکباره نسبت به همه چیز لاقید و لاابالی شدهاند و تنبلی و بیکاری را شعار خود قرار دادهاند و دستهی دیگر بر عکس به قدری خود را در میان آداب و رسوم و عادات محبوس ساختهاند که هزارها قید برای غذاخوردن، جامه پوشیدن، معاشرت، پذیرایی، میهمانی، عروسی و مسافرت ساختهاند. باید ساعتها وقت صرف کنند تا خودشان را به شکل یک عروسک بسازند تا بتوانند از خانه قدم بیرون نهند و بعد هم مثل یک موجود کاغذی و شکستنی با هزار قید و احتیاط راه بروند که قیود ساختگی در هم نریزد؛ سخنگفتن و راه رفتن و جامهپوشیدن و پذیرایی و میهمانی و نشستن و برخاستن، همه و همه تکلف و بالاخره برای یک سری از مردم، زندگی یکسره تکلف شده است.
رسول اکرم9 اجازه نمیدادند که مجلسشان صدر و ذیل و بالا و پایین داشته باشد، ایشان پیوسته میفرمودند:" اصحاب و یاران حلقه و دایرهوار بنشینند تا مجلس بالا و پایین نداشته باشد."» ([11])
مشورت؛
استاد برای تبیین این مسأله به آیهی قرآن استشهاد میکند؛)...وَشَاورهُم فِیالامر فإذا عزمت فتوکل علی الله إنَّالله یُحبُّ المتوکلین(([12])
«این هم از شؤون اخلاق نرم و ملایم پیغمبر بود، [قرآن میفرماید] پیغمبر عزیز ما! در کارها با مسلمین مشورت کن. با اینکه او نیاز به امر مشورت ندارد، ولی برای آنکه، این اصل را پایهگذاری نکنند که بعدها هر کس حاکم و رهبر شود، [بگویید او] مافوق دیگران است، او فقط باید دستور بدهد و دیگران عمل کنند و مشورت معنا ندارد، [لهذا مشورت میکرد] علی7 هم مشورت میکردند، پیغمبر هم مشورت میکردند، با این که آنها نیازی به مشورت نداشتند، ولی مشورت میکردند. برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند، و ثانیاً مشورت کردن، شخصیّت دادن به همراهان و پیروان است، آن رهبری که مشورت نکرده تصمیم میگیرد، اتباع او احساس میکنند حکم ابزاری بیروح و بیجان را دارند. ولی وقتی خود آنها را در جریان گذاشتید، روشن کردید و در تصمیم شریک نمودید، احساس شخصیت میکنند و در نتیجه بهتر پیروی میکنند. )... وَشَاورهُم فِی الامر فاذا عَزَِمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ...(ای پیغمبر! کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدمهای دو دل باشی. قبل از تصمیم، مشورت و بعد از تصمیم قاطعیت. همینقدر که تصمیم گرفتی به خدا توکّل کن و کار خودت را شروع کن و از خدای متعال هم مدد بخواه.» ([13])
استاد مطهری1 در توضیح بیشتر این مطلب مینویسد:
«پیامبر اکرم9 با اینکه فرمانش میان اصحاب بیدرنگ اجرا میشد و آنها مکرر میگفتند چون به تو ایمان قاطع داریم، اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم، این کار را میکنیم. امّا حضرت هرگز به روش مستبدانه رفتار نمیکردند. درکارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت میکردند و نظر آنها را محترم میشمردند و اینگونه به آنها شخصیت میدادند. این حرکت موجب رشد اندیشه و تفکر در جامعهی اسلامی میشد. برای مثال در جنگ بَدر اصل مسأله و همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوهی رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشتند.
در احد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداختند و در احزاب و تبوک نیز شور نمودند.
نرمی و مهربانی پیغمبر، عفو و گذشت، استغفارها و بیتابی ایشان برای بخشش گناه امّت، همچنین اهمیت دادن و توجه و عنایت به اصحاب و یاران، مشورت کردن و شخصیتدادن به آنها از علل عمدهی نفوذ عظیم و بینظیر ایشان در میان امّت بود.» ([14])
انتقادپذیری و تنفر از تملق؛
از نگاه استاد یکی از لوازم توفیق در ادارهی امور، انتقادپذیری است. این امر سبب میشود که زمامداران پذیرای رهنمودهای خیرخواهانه و نقدهای خالصانه باشند و چشمهایشان بر عیبها و ناراستیها گشوده گردد و در صدد اصلاح برآیند.
سازمانی که رسولخدا9 به ارمغان آورد و روابطی که میان زمامداران و مردم بر قرار کرد در بردارندهی این اصل مهم است.
«حضرت گاهی که با اعتراضات برخی یاران مواجه شده، امّا بدون آنکه درشتی کنند؛ نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بودند جلب و موافق میکردند. از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بودند و میفرمودند: «به چهرهی مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید.» ایشان محکمکاری را دوست داشتند و مایل بودند که هر کاری را انجام میدهند، متقن ومحکم باشد تا آنجا که وقتی یار مخلص ایشان سعدبن معاذ از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، حضرت با دست خویش سنگها و خشتهای قبر را جابهجا و محکم کردند و آنگاه فرمودند:
"من میدانم که طولی نمیکشد همهی اینها خراب میشود، اما خداوند دوست میدارد که هرگاه بندهای کاری انجام میدهد، آن را محکم و متقن کند."» ([15])
ظلم ستیزی؛
علامه بزرگوار استاد مطهری1 در این باره چنین نوشته است:
«در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج میبردند، برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران همپیمان شدند. این پیمان در خانهی عبدالله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام «حِلف الفضول» نامیده شد. حضرت بارها در دورهی رسالت از آن پیمان یاد میکردند و میفرمودند: «حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.»
و نیز دربارهی همین موضوع فرمودند: «من در آن پیمان بودم و هرگز دوست ندارم که به جای آن، بهترین شتران را میداشتم، اسلام نیز بر مفاد این پیمان قوت بخشیده است.»([16])
صبر و استقامت؛
«کان رسول الله9، أصبر الناس علی أوزار الناس»([17])؛ رسول خدا از همهی مردم به گناهان خلق، شکیباتر و صبورتر بودند.»
هیچ کس مانند رسول خدا9 در راه خدا مورد اذیّت و آزار واقع نشد و هیچ کس چون ایشان صابر در راه حق نبود؛ صبری که از آن اسوهی استقامت، باید آموخت، صبر مصونیت است نه صبر محدودیت، صبر ستیز است نه صبر گریز، صبر مجاهدین است، نه صبر قاعدین. پیامبر اکرم9 در همهی مناسبات خویش صبر و استقامت شگرف داشتند.
استاد بزرگوار در توضیح این مطلب مینگارد:
«اراده و استقامت حضرت بینظیر بود، به طوری که این خصوصیات به یاران حضرت نیز سرایت کرده بود. دورهی بیست و سه سالهی بعثت ایشان، یکسره درس اراده و استقامت است. در تاریخ زندگی رسول خدا9 مکرّر شرایطی پیش میآمد که امیدها از همه جا قطع میشد، ولی حتی یک لحظه هم تصور شکست در حضرت راه پیدا نکرد، و ایمان نیرومندش را به موفقیت یک لحظه متزلزل نکرد. در نتیجهی همین صبر و استقامت انسانها را متحول ساختند و آنان را از لجنزار جاهلیت رهایی بخشیدند.
آن حضرت نسبت به آزارهایی که حتی از جانب برخی همسرانشان میدیدند سخت صبور و ملایم بودند و همواره با آنان مدارا میکردند. با امت خویش و نیز در مقابل دشمنان صبور و استوار بودند. ایشان الگوی تمام عیار ثبات نفس و استقامت بودند.
«وکان9 ثابتاً فی الشدائد وهو مطلوب و صابراً علی البأساء والضراء و هو مکروب محروب»
در حدیث دیگری فرمودند: «الحکمة ضالّة المؤمن أخذها أین وجدها»؛ حکمت، گمشده مسلمان است، هر جا که آن را بیاید برمیدارد و اهمیت نمیدهد که گمشدهی خود را از دست چه کسی میگیرد، مهم این است که فراگرفتن علم به طور درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد. به کسی که از او علم و حکمت فرامیگیرید، کاری نداشته باشید.
همین تأکید و تشویقها دربارهی علم سبب شد که مسلمین با همت و سرعت بینظیری به جستجوی علم در همهی جهان بپردازند و آثار علمی به دست آورند و ترجمه کنند و خود نیز به تحقیق پرداخته و حلقهی ارتباط میان تمدنهای یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره شوند.» ([18])
معاشرت نیکو؛
«رسول خدا9 در معاشرت با مردم، مهربان و گشادهرو بودند. در سلام کردن به همه، حتی کودکان و بردگان پیشی میگرفتند. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمیکردند و در حضور کسی تکیه نمینمودند. و غالباً دو زانو مینشستند.
از اصحاب دلجویی و تفقّد میکردند. اگر سه روز یکی از اصحاب را نمیدیدند، سراغش را میگرفتند، اگر مریض بود، عیادت میکردند و اگر گرفتاری داشت، کمکش مینمودند. در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمیکردند و یک فرد را طرف خطاب قرار نمیدادند، بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم میکردند. از اینکه دیگران خدمت کنند و ایشان بنشینند، تنفّر داشتند، بلکه از جا برمیخاستند و در کارها شرکت میکردند و میفرمودند: خداوند کراهت دارد بندهای را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قایل شده است.»([19])
تنفر از بیکاری و بطالت؛
شهید مطهری1، چنین ترسیم میفرماید:
«حضرت از بیکاری و بطالت متنفر بودند. ایشان علاوه بر فعالیتهای خارج از منزل، وقتی به خانه میآمدند، جامهشان را خودشان وصله میکردند، از بز شیر میدوشیدند و شتران را میبستند و میدوشیدند. درِ خانه را به روی دیگران میگشودند، و شبانگاه آب وضوی خویش را با دست خود فراهم و آماده میفرمودند. در خمیر کردن، به خادم خانه کمک میکردند و با دست خود گوشت را خرد میکردند. در خدمت به همسر، میکوشیدند و ایرادی به خوراک نمیگرفتند و بر آن دستور نمیدادند.» بلکه میفرمودند: "خدایا از کسالت و بینشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه میبرم." مسلمانان را به کارکردن تشویق میکرد و میفرمودند: "عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین آن کسب حلال است."» ([20])
مبارزه با جهل و نقاط ضعف؛
از نگاه استاد مطهری، نه تنها حضرت رسول اکرم9 از نقاط ضعف و جهالتهای مردم استفاده نمیکردند، بلکه با آن مبارزه میکردند و مردم را به جهالتشان واقف میساختند.
«روزی که ابراهیم پسر هیجده ماههی پیامبر از دنیا رفت، خورشید گرفت. مردم گفتند: علت این کسوف مصیبتی است که بر پیغمبر9 وارد شده است. حضرت بنا به فرمایش خداوند متعال در قرآن )اُدعُ اِلی سبیل رَبّکَ بالحکمة والمَوعِظَةِ الحَسَنةِ وجادِلهُم بِالّتی هِیَ اَحسَنُ(در مقابل این خیال جاهلانهی مردم سکوت نفرمود و آنان را آگاه نمودند. به همین منظور به منبر رفتند و فرمودند: " ای مردم! ماه و خورشید از آیات خداوند است و برای مردن کسی نمیگیرد."» ([21])
رفتار با زیردستان؛
«انس بن مالک سالها در خانهی رسول خدا خدمتکار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا9 این افتخار را داشت. بیش از هر کس دیگر، به اخلاق و عادتهای شخصی رسول اکرم9 آشنا بود و میدانست که رسول خدا در خوراک و پوشاک چهقدر ساده و بیتکلفاند. گاهی به یک نوبت غذا اکتفا میکردند و با همان روزه میگرفتند. یک شب طبق معمول، انس بن مالک مقداری شیر برای افطار رسول اکرم9 آماده کرد، امّا حضرت برای افطار نیامدند. پاسی از شب گذشت و انس مطمئن شد که رسول اکرم9 خواهش بعضی از اصحاب را اجابت فرموده و افطار را نزد آنان بودهاند. هنگام بازگشت، انس از همراهِ حضرت پرسید: ایشان کجا افطار کردهاند؟ گفت: به خاطر بعضی گرفتاریها هنوز افطار نکردهاند.
انس از کار خود پشیمان و شرمسار شد، زیرا شب گذشته بود و تهیهی غذا ممکن نبود. منتظر ماند تا رسول خدا9 از او غذا بخواهند، و او از کردهی خود معذرت خواهی کند. امّا رسول خدا9 که از قراین و احوال فهمیده بودند چه شده، نامی از غذا نبردند و گرسنه به بستر رفتند. انس گفت: رسول خدا9 تا زنده بودند، موضوع آن شب را باز نکردند و به روی من نیاوردند.» ([22])
رفتار با بردگان؛
حضرت آیةالله مطهری1 در این باره مینگارد:
«رسول خدا9 نسبت به بردگان فوقالعاده مهربان بودند و به مردم میگفتند: " اینها برادران شمایند؛ از غذایی که میخورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که میپوشید، آنها را بپوشانید. کار طاقتفرسا به آنها تحمیل مکنید و خودتان در کارها به آنها کمک کنید. و آنها را به عنوان«بنده» و یا کنیز خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان «فتی» (جوانمرد) یا «فتاة» (جوان زن) خطاب کنید."
اسلام تسهیلات ممکن برای آزادی کلی بردگان را سفارش و فراهم مینماید و حضرت رسول9 شغل «نخّاسی» (بردهفروشی) را بدترین شغلها معرفی میفرمایند: "بدترین مردم نزد خدا آدمفروشاناند"».([23])
پینوشتها:
[1] . مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 171.
[2] . مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 448.
[3] . همان، وحی و نبوت، ص 172 و ر.ک؛ مسند احمدبن حنبل، ج 2، ص 228 و روضة الواعظین، ص 431 و محجةالبیضاء، ج 3، ص 437.
[4] . همان، وحی و نبوت، ص 172.
[5] . همان، نظام حقوق زن در اسلام، ص 90.
[6] . مکارم الاخلاق، ص 16.
[7] . همان، وحی و نبوت، ص 136 و ر. ک؛ محجةالبیضاء، ج 6 ، ص 44.
[8] . همان، سیری در سیره نبوی، ص 236 و 237 و ر.ک؛ صحیح مسلم، ج 5، ص 114.
[9] . همان، وحی و نبوت، ص 133.
[10] . همان، ص 130 و بحارالانوار، ج 16، ص 18، باب 6 ، حدیث 44.
[11] . مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، ص 101.
[12] . آل عمران (3): 159.
[13] . همان، سیری در سیره نبوی، ص 242 و 243.
[14] . همان، وحی و نبوت، ص 137 و 138.
[15] . همان، وحی و نبوت، ص 139.
[16] . همان، وحی و نبوت، ص 131 و ر. ک؛ بحارالانوار، ج 22، ص 107.
[17] . اعیان الشیعه، ج 1، ص 223.
[18] . همان، وحی و نبوت، ص 137 و ر.ک؛ جامع السعادات، ج 3، ص 28.
[19] . همان.
[20] . مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 130.
[21] . همان، ص 140.
[22] . مرتضی مطهری، داستان راستان، ج 2، ص 51.
[23] . همان.
رفتار با همسر
استاد شهید آیةالله مطهری1 با تحلیل سیرهی پیامبر گرامی اسلام در خانواده، چنین مینگارد:
«ایشان در خانواده مهربان بودند و نسبت به همسران خود هیچگونه خشونتی نمیکردند، و این برخلاف خلق و خوی مکّیان بود. بدزبانی برخی همسران خویش را تحمل میکردند تا آنجا که دیگران، از این همه تحمل رنج میبردند. ایشان به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید میکردند و میفرمودند:
"همهی مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند؛ مرد نباید تنها جنبههای ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش مایهی خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد."»([1])
«رسول اکرم9 منتهای عدالت را دربارهی همهی همسران رعایت میکردند و هیچگونه تبعیضی میان آنها قائل نمیشدند. همچنانکه میفرمودند: "هرکس دو زن داشته باشد و در میان آنها به عدالت رفتار نکند، به یکی از آنها بیشتر از دیگری اظهار تمایل کند، در روز قیامت محشور خواهد شد در حالی که یک طرف بدن خود را به زمین میکشد تا سرانجام داخل آتش شود."» ([2])
یادآور میشویم که در دههی آخر عمر مبارک رسول خدا9 در مدینه، به سبب دورهی جنگهای اسلامی، زنان بیسرپرست در میان مسلمانان زیاد بودند که پیامبر بعضی از آنها را به عنوان همسر، سرپرستی مینمود. اکثریت این زنان بیوه و بزرگسال بودند و غالباً از شوهران سابق خود فرزندانی داشتند.
با آنکه حضرت بین همسران خود از عدل و مساوات فرونمیگذاشتند، پیوسته نگران بودندکه مبادا آنگونه که میل قلبیشان است عدل و مساوات را اجرا نکرده باشند، از این رو همواره از خداوند بخشودگی میطلبیدند.
رفتار با فرزند
در آثار علامهی بزرگوارمطهری1 آمده است: «رسول خدا9 با فرزندان و فرزندزادگان خود نیز فوقالعاده عطوف و مهربان بودند و به آنها محبت میکردند. حتی آنها را روی دامن خویش مینشاندند و میبوسیدند، در حالی که اینگونه برخورد بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود. روزی در حضور یکی از اشراف، حضرت مجتبی7 را بوسیدند، آن مرد گفت: من دو پسر دارم که حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیدهام، پیامبر خطاب به وی فرمودند: "مَن لایَرحَم لایُرحَم؛ آن کس که نسبت به دیگری رحم نداشته باشد، خداوند نیز به او رحم نخواهد کرد." سپس افزودند: "من چه کنم که رحمت از دل تو کنده شده است."»
نقل است که روزی رسول خدا9 در نماز جماعت، وقتی که سر بر سجده گذاشتند، امام حسین7که کودکی خردسال بود، بر پشت جدش رفت و بدین سبب حضرت، سجده را طول دادند تا حسین7 از پشت ایشان پایین آمد. مردم از این صحنه نگران شدند، وقتی نماز پایان یافت، پرسیدند: ای رسول خدا! علت چه بود که سجده را طولانی کردید؟ حضرت فرمودند: "فرزندم حسین، در حال سجده از من سواری گرفته بود و من نخواستم پیش از پایین آمدن او سر از سجده بلند کنم."([3])
اسوهی حسنه، این گونه رفتار را نه تنها با فرزندان و نوادگان خویش داشتند بلکه:
«ایشان نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی میکردند. آنها را روی زانوی خویش مینشاند و دست محبت بر سر آنها میکشیدند. زمانی که مادران، کودکان خردسالشان را به پیامبر میدادند که برای آنها دعا کنند، گاهی اتفاق میافتاد که کودکان روی جامهی ایشان ادرار میکردند. مادران ناراحت و شرمنده میشدند و میخواستند مانع ادامهی اینکار شوند، امّا پیامبر آنها را به شدت منع کردند و فرمودند: ... "کاری نکنید ادرار بچه قطع بشود که موجب بیماری میشود. اینکه جامهی من نجس بشود، اهمیت ندارد، تطهیر میکنم."»([4])
شهید مطهری1 در مورد یکی از بحثهای مهم خانواده و دادن حق انتخاب به جوانان، در ضمن هدایت و دادن جهت صحیح و بینش خدایی به آنها مینویسد:
«هنگامی که علیبن ابیطالب7 برای خواستگاری زهرای مرضیه3 نزد پیغمبر اکرم9 رفتند، ایشان فرمودند: تاکنون چند نفر دیگر به خواستگاری زهرا آمدهاند و من شخصاً با زهرا در میان گذاشتهام. اما او به علت نارضایتی چهرهی خود را برگردانده است، اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او میرسانم. و آنگاه که پیغمبر اکرم9 نزد زهرا3 رفتند و مطلب را با دختر عزیزشان در میان گذاشتند، زهرا3 با سکوت، رضایت خود را فهماند. پیغمبر9 نیز تکبیرگویان از نزد زهرا3 بیرون آمدند.»([5])
سیرهی اجتماعی؛
سراسر زندگی پیامبر اکرم9 تواضع و فروتنی و مهربانی نسبت به خلق، و عبودیت و اظهار ذلت نسبت به خالق است. زنی خدمت حضرت عرض کرد: همهی کارهای شما خوب است، تنها عیب شما این استکه خودتان را نمیگیرید و مثل بندگان رفتار میکنید. حضرت در جواب او فرمودند: «کدام بنده از من بندهتر است؛ اَیُّ عَبد أعبَدُ مِنّی».([6])
بدون شک رفتار متواضعانه و خودشکنی حضرت، جنبهی اخلاقی دارد، اما قراین نشان میدهد که رسول اکرم9 به جنبهی اجتماعی این قضایا هم توجه زیادی داشتهاند، چرا که مسایلی از جمله احترام، لقب، عنوان، عادت و رسم که ظاهراً کوچک هم به نظر میرسد؛ دیوار ضخیمی میان افراد بهوجود میآورد و دلها را از هم دور میکند.
آنچهکه در آغاز یک رشته امور اعتباری و خیالی و فرضی است، در نهایت امر منتهی به امور عینی و خارجی میشود. تفاوتهای ناروا نتیجهی احترام و تعارفهای غلط و دروغ است. آن حضرت عنایت زیادی داشتند که تفاوت و اختلاف ناشی از اصول جاهلیت که به تدریج عادت عمومی به خود گرفته است، در هم شکسته شود. از طرفی لیاقت، استعداد، عمل، کار و فعالیت افراد پیوسته مورد توجه و دقت نظر پیامبر بود و سفارش به حفظ آنها مینمودند.
«به طور کلی زهد و ساده زیستی از اصول زندگی فردی و اجتماعی ایشان بود. ساده غذا میخوردند، ساده لباس میپوشیدند و ساده حرکت میکردند. زیراندازشان غالباً حصیر بود، بر روی زین مینشستند و با دست خود از بز شیر میدوشیدند و بر مرکب بیزین و پالان سوار میشدند و از اینکه کسی در رکابشان حرکت کند به شدت جلوگیری میکردند. قُوت غالب حضرت نان جوی و خرما بود. کفش و جامهها را با دست خویش وصله میکردند. در عین سادگی، طرفدار فقر نبودند و مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف نمودن در راههای مشروع، لازم میشمردند. همچنانکه میفرمودند: " نِعمَ المالُ الصّالح لِلرَّجُل الصالِح؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع بهدست آید، برای آدمی که شایستهی داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند" و نیز میفرمودند:" نِعمَ العونُ عَلی تقوی اللهِ الغنی؛ مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا."» ([7])
صلابت در اجرای عدالت؛
شهید مطهری معتقد است:
«پیامبر گرامی اسلام در مسایل اصولی و عمومی _ آنجا که حریم قانون بود _ سختی و صلابت نشان میدادند و جای گذشت، نمیگذاشتند. در تعهّدها و مسؤولیتهای اجتماعی نهایت درجهی صلابت را داشتند.
ظاهراً در فتح مکه زنی از اشراف قریش دزدی کرده بود _ به حکم قانون اسلام دست دزد باید بریده شود _ وقتی قضیه ثابت و مسلّم شد و زن اقرار به دزدی کرد؛ میبایست حکم دربارهی او اجرا میشد. اینجا بود که توصیهها و وساطتها شروع شد. یکی گفت: یا رسولالله؟ اگر میشود از مجازاتش صرف نظر کنید، چرا که او دختر فلان شخص محترم است، آبروی یک فامیل از بین میرود. پدرش، برادرش، دیگری هر یک آمدند که آبروی یک فامیل محترم از بین میرود. حضرت فرمودند: "محال و ممتنع است، آیا میگویید من قانون اسلام را معطّل کنم؟! اگر او یک زن بیکس بود و وابسته به یک فامیل اشرافی نمیبود؛ همهی شما میگفتید بله دزد است باید مجازات بشود. یک فقیر به علت فقرش مثلاً دزدی کرده و مجازات بشود، ولی این زن به دلیل اینکه وابسته به اشراف قریش است و به قول شما آبروی یک فامیل اشرافی از بین میرود، مجازات نشود؟ قانون خدا تعطیل بردار نیست" و این چنین بودکه پیامبر شفاعتها و وساطتها را دربارهی آن زن نپذیرفتند.
عصر آن روز در میان جمع فرمودند: "اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض میکردند، هر گاه یکی از اقوام مرتکب جرم میشد، معاف میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب میشد، مجازات میگشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل دربارهی هیچ کس ستمی نمیکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندانم باشد."»([8])
کیفیت استخدام وسیله؛
از دیدگاه استاد این اصل از اصول بسیار حساس و مهم است و رسول اکرم9 در تمام طول زندگی پربرکتشان هیچگاه از اجرای این اصل غفلت نورزیدند و این از مسایلی است که باید از سیرهی با ارزش آن حضرت آموخت.
در اسلام همانگونه که هدفها مقدساند و انسان باید در انتخاب اهدافش مسلم و مؤمن باشد؛ نیز در استخدام وسیله برای رسیدن به آن هدفها نیز باید به طور صحیح عمل کند.
«هرگز پیامبر اکرم9 برای رسیدن به حق، از باطل استفاده نکردند و همواره در استخدام وسیله، کیفیت را اصل قرار دادند و برای رسیدن به حق، از حق استفاده نمودند. پیامبر مقیّد و متعهد به مشی و اسلوب قرآن بودند همچنانکه در خبر است؛ عدهای از قبیلهی ثقیف خدمت رسولاکرم9 آمدند و عرض کردند: یا رسول الله ما میخواهیم مسلمان بشویم ولی سه تا شرط داریم، این شرطها را بپذیر. یکی اینکه اجازه بده یک سال دیگر ما بتها را پرستش کنیم _ که دیگر شکمی از عزا درآورده باشیم _ دوم آنکه این نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است. سوم این که به ما نگویید بت بزرگمان را بشکنیم. حضرت فرمود: مانعی ندارد، پیشنهاد آخرتان را قبول میکنم و یک نفر دیگر را میفرستم تا آن را بشکند. امّا دو شرط دیگر را محال است قبول کنم. یعنی پیغمبر چنین فکر نکرد که یک قبیله آمده و میخواهد مسلمان بشود، آنها که چهل سال بت را پرستیدهاند، بگذار یک سال دیگر هم پرستش کنند، بعد مسلمان بشوند. چرا که این؛ یعنی صحّه گذاشتن روی بتپرستی نه فقط یک سال، بلکه اگر میگفتند: یا رسول الله ما قرار میگذاریم که یک شبانهروز بت بپرستیم و بعد از آن مسلمان بشویم، محال بود که پیغمبر بپذیرند. اگر میگفتند: یا رسول الله اجازه بده که ما یک شبانهروز نماز نخوانیم و بعد مسلمان بشویم، محال بود که پیغمبر اجازه بدهند. اینها نشانگر این است که رسول خدا9 از هر وسیلهای استفاده نمیکردند.»([9])
امانتداری؛
استاد مطهری1 اشاره به این موضوع مینماید که «پیامبر اسلام9 پیش از بعثت، برای خدیجه که بعد به همسریاش درآمد، یک سفر تجاری به شام انجام داد. در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاری پیامبر9 روشن شد. ایشان در میان مردم، آنچنان به کردار درست شهرت داشتند که لقب «محمد امین» گرفتند.
«امین» یکی از نامهای پیامبر9 است که از واژهی «امانت» به معنای امانتداری و صادق بودن در وعده گرفته شده است.
قبل از بعثت، چون عربها همواره امانتداری حضرت را میدیدند، ایشان را به این نام میخواندند.
کسیکه مردم از تخلف وعده و دروغش ایمن باشند، امین است. از همین رو امانتها را به ایشان میسپردند. پس از بعثت نیز قریش با همهی دشمنی نسبت به حضرت، باز هم امانتهای خود را به ایشان میسپردند؛ از همین رو پیامبر9 پس از هجرت به مدینه، علی7 را چند روزی بعد از خود باقی گذاشتند تا امانتها را به صاحبان اصلیشان برسانند.» ([10])
سادهزیستی؛
متفکر شهید آیةالله مطهری با وقوف کامل و اهمیت فراوان این مطلب، به طرح و پژوهش گستردهی آن پرداخته، میفرماید:
«یکی از خصایص رسول اکرم9 این بود که ایشان ساده و بیتکلف زندگی میکردند و ساده و بیتکلف غذا میخوردند. در عین این که مقید بودند همیشه پاکیزه و نظیف و معطّر باشند، بسیار ساده و بیتکلف جامه میپوشیدند. یکی از اصول زندگی آن حضرت سادگی و پرهیز از تکلف بود. شک نیست که زندگی، اصول و حدودی دارد که باید آن را رعایت کرد چرا که اگر اصول و حدود بر زندگی حکومت نکند، تبدیل به زندگی جنگلی میشود.
قرآن کریم مخصوصاً به این نکته تصریح میکند که حدود الهی را محترم بشمارید و از آن تجاوز نکنید. بزرگان بشریت آنها هستند که در درجهی اول، اصولی داشتهاند که آن اصول را محترم میشمردهاند، ولی خیلی فرق است بین اصول زندگی و بین یک سلسله قیود و تکلّفات و عادات بیدلیل که در میان مردم پیدا میشود و زندگی را بر آنها دشوار میسازد. اصول زندگی موجب گشایش و آسایش و رفاه است، ولی قیود و تکلفات موجب سنگینی بار و ناراحتی.
هر روز صبح رسول اکرم9 قبل از آنکه جامه و سر و صورت خود را مرتب کنند و در آینه خود را ببینند، از خانه بیرون نمیآمدند. ایشان نه نسبت به اصول نظافت لاقید بودند و نه برای خود تکلفاتی درست کرده بودند. در حالی که یک عده از مردم چنان پشت پا به قیود و حدود زدهاند که یکباره نسبت به همه چیز لاقید و لاابالی شدهاند و تنبلی و بیکاری را شعار خود قرار دادهاند و دستهی دیگر بر عکس به قدری خود را در میان آداب و رسوم و عادات محبوس ساختهاند که هزارها قید برای غذاخوردن، جامه پوشیدن، معاشرت، پذیرایی، میهمانی، عروسی و مسافرت ساختهاند. باید ساعتها وقت صرف کنند تا خودشان را به شکل یک عروسک بسازند تا بتوانند از خانه قدم بیرون نهند و بعد هم مثل یک موجود کاغذی و شکستنی با هزار قید و احتیاط راه بروند که قیود ساختگی در هم نریزد؛ سخنگفتن و راه رفتن و جامهپوشیدن و پذیرایی و میهمانی و نشستن و برخاستن، همه و همه تکلف و بالاخره برای یک سری از مردم، زندگی یکسره تکلف شده است.
رسول اکرم9 اجازه نمیدادند که مجلسشان صدر و ذیل و بالا و پایین داشته باشد، ایشان پیوسته میفرمودند:" اصحاب و یاران حلقه و دایرهوار بنشینند تا مجلس بالا و پایین نداشته باشد."» ([11])
مشورت؛
استاد برای تبیین این مسأله به آیهی قرآن استشهاد میکند؛)...وَشَاورهُم فِیالامر فإذا عزمت فتوکل علی الله إنَّالله یُحبُّ المتوکلین(([12])
«این هم از شؤون اخلاق نرم و ملایم پیغمبر بود، [قرآن میفرماید] پیغمبر عزیز ما! در کارها با مسلمین مشورت کن. با اینکه او نیاز به امر مشورت ندارد، ولی برای آنکه، این اصل را پایهگذاری نکنند که بعدها هر کس حاکم و رهبر شود، [بگویید او] مافوق دیگران است، او فقط باید دستور بدهد و دیگران عمل کنند و مشورت معنا ندارد، [لهذا مشورت میکرد] علی7 هم مشورت میکردند، پیغمبر هم مشورت میکردند، با این که آنها نیازی به مشورت نداشتند، ولی مشورت میکردند. برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند، و ثانیاً مشورت کردن، شخصیّت دادن به همراهان و پیروان است، آن رهبری که مشورت نکرده تصمیم میگیرد، اتباع او احساس میکنند حکم ابزاری بیروح و بیجان را دارند. ولی وقتی خود آنها را در جریان گذاشتید، روشن کردید و در تصمیم شریک نمودید، احساس شخصیت میکنند و در نتیجه بهتر پیروی میکنند. )... وَشَاورهُم فِی الامر فاذا عَزَِمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ...(ای پیغمبر! کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدمهای دو دل باشی. قبل از تصمیم، مشورت و بعد از تصمیم قاطعیت. همینقدر که تصمیم گرفتی به خدا توکّل کن و کار خودت را شروع کن و از خدای متعال هم مدد بخواه.» ([13])
استاد مطهری1 در توضیح بیشتر این مطلب مینویسد:
«پیامبر اکرم9 با اینکه فرمانش میان اصحاب بیدرنگ اجرا میشد و آنها مکرر میگفتند چون به تو ایمان قاطع داریم، اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم، این کار را میکنیم. امّا حضرت هرگز به روش مستبدانه رفتار نمیکردند. درکارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت میکردند و نظر آنها را محترم میشمردند و اینگونه به آنها شخصیت میدادند. این حرکت موجب رشد اندیشه و تفکر در جامعهی اسلامی میشد. برای مثال در جنگ بَدر اصل مسأله و همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوهی رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشتند.
در احد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداختند و در احزاب و تبوک نیز شور نمودند.
نرمی و مهربانی پیغمبر، عفو و گذشت، استغفارها و بیتابی ایشان برای بخشش گناه امّت، همچنین اهمیت دادن و توجه و عنایت به اصحاب و یاران، مشورت کردن و شخصیتدادن به آنها از علل عمدهی نفوذ عظیم و بینظیر ایشان در میان امّت بود.» ([14])
انتقادپذیری و تنفر از تملق؛
از نگاه استاد یکی از لوازم توفیق در ادارهی امور، انتقادپذیری است. این امر سبب میشود که زمامداران پذیرای رهنمودهای خیرخواهانه و نقدهای خالصانه باشند و چشمهایشان بر عیبها و ناراستیها گشوده گردد و در صدد اصلاح برآیند.
سازمانی که رسولخدا9 به ارمغان آورد و روابطی که میان زمامداران و مردم بر قرار کرد در بردارندهی این اصل مهم است.
«حضرت گاهی که با اعتراضات برخی یاران مواجه شده، امّا بدون آنکه درشتی کنند؛ نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بودند جلب و موافق میکردند. از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بودند و میفرمودند: «به چهرهی مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید.» ایشان محکمکاری را دوست داشتند و مایل بودند که هر کاری را انجام میدهند، متقن ومحکم باشد تا آنجا که وقتی یار مخلص ایشان سعدبن معاذ از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، حضرت با دست خویش سنگها و خشتهای قبر را جابهجا و محکم کردند و آنگاه فرمودند:
"من میدانم که طولی نمیکشد همهی اینها خراب میشود، اما خداوند دوست میدارد که هرگاه بندهای کاری انجام میدهد، آن را محکم و متقن کند."» ([15])
ظلم ستیزی؛
علامه بزرگوار استاد مطهری1 در این باره چنین نوشته است:
«در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج میبردند، برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران همپیمان شدند. این پیمان در خانهی عبدالله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام «حِلف الفضول» نامیده شد. حضرت بارها در دورهی رسالت از آن پیمان یاد میکردند و میفرمودند: «حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.»
و نیز دربارهی همین موضوع فرمودند: «من در آن پیمان بودم و هرگز دوست ندارم که به جای آن، بهترین شتران را میداشتم، اسلام نیز بر مفاد این پیمان قوت بخشیده است.»([16])
صبر و استقامت؛
«کان رسول الله9، أصبر الناس علی أوزار الناس»([17])؛ رسول خدا از همهی مردم به گناهان خلق، شکیباتر و صبورتر بودند.»
هیچ کس مانند رسول خدا9 در راه خدا مورد اذیّت و آزار واقع نشد و هیچ کس چون ایشان صابر در راه حق نبود؛ صبری که از آن اسوهی استقامت، باید آموخت، صبر مصونیت است نه صبر محدودیت، صبر ستیز است نه صبر گریز، صبر مجاهدین است، نه صبر قاعدین. پیامبر اکرم9 در همهی مناسبات خویش صبر و استقامت شگرف داشتند.
استاد بزرگوار در توضیح این مطلب مینگارد:
«اراده و استقامت حضرت بینظیر بود، به طوری که این خصوصیات به یاران حضرت نیز سرایت کرده بود. دورهی بیست و سه سالهی بعثت ایشان، یکسره درس اراده و استقامت است. در تاریخ زندگی رسول خدا9 مکرّر شرایطی پیش میآمد که امیدها از همه جا قطع میشد، ولی حتی یک لحظه هم تصور شکست در حضرت راه پیدا نکرد، و ایمان نیرومندش را به موفقیت یک لحظه متزلزل نکرد. در نتیجهی همین صبر و استقامت انسانها را متحول ساختند و آنان را از لجنزار جاهلیت رهایی بخشیدند.
آن حضرت نسبت به آزارهایی که حتی از جانب برخی همسرانشان میدیدند سخت صبور و ملایم بودند و همواره با آنان مدارا میکردند. با امت خویش و نیز در مقابل دشمنان صبور و استوار بودند. ایشان الگوی تمام عیار ثبات نفس و استقامت بودند.
«وکان9 ثابتاً فی الشدائد وهو مطلوب و صابراً علی البأساء والضراء و هو مکروب محروب»
در حدیث دیگری فرمودند: «الحکمة ضالّة المؤمن أخذها أین وجدها»؛ حکمت، گمشده مسلمان است، هر جا که آن را بیاید برمیدارد و اهمیت نمیدهد که گمشدهی خود را از دست چه کسی میگیرد، مهم این است که فراگرفتن علم به طور درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد. به کسی که از او علم و حکمت فرامیگیرید، کاری نداشته باشید.
همین تأکید و تشویقها دربارهی علم سبب شد که مسلمین با همت و سرعت بینظیری به جستجوی علم در همهی جهان بپردازند و آثار علمی به دست آورند و ترجمه کنند و خود نیز به تحقیق پرداخته و حلقهی ارتباط میان تمدنهای یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره شوند.» ([18])
معاشرت نیکو؛
«رسول خدا9 در معاشرت با مردم، مهربان و گشادهرو بودند. در سلام کردن به همه، حتی کودکان و بردگان پیشی میگرفتند. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمیکردند و در حضور کسی تکیه نمینمودند. و غالباً دو زانو مینشستند.
از اصحاب دلجویی و تفقّد میکردند. اگر سه روز یکی از اصحاب را نمیدیدند، سراغش را میگرفتند، اگر مریض بود، عیادت میکردند و اگر گرفتاری داشت، کمکش مینمودند. در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمیکردند و یک فرد را طرف خطاب قرار نمیدادند، بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم میکردند. از اینکه دیگران خدمت کنند و ایشان بنشینند، تنفّر داشتند، بلکه از جا برمیخاستند و در کارها شرکت میکردند و میفرمودند: خداوند کراهت دارد بندهای را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قایل شده است.»([19])
تنفر از بیکاری و بطالت؛
شهید مطهری1، چنین ترسیم میفرماید:
«حضرت از بیکاری و بطالت متنفر بودند. ایشان علاوه بر فعالیتهای خارج از منزل، وقتی به خانه میآمدند، جامهشان را خودشان وصله میکردند، از بز شیر میدوشیدند و شتران را میبستند و میدوشیدند. درِ خانه را به روی دیگران میگشودند، و شبانگاه آب وضوی خویش را با دست خود فراهم و آماده میفرمودند. در خمیر کردن، به خادم خانه کمک میکردند و با دست خود گوشت را خرد میکردند. در خدمت به همسر، میکوشیدند و ایرادی به خوراک نمیگرفتند و بر آن دستور نمیدادند.» بلکه میفرمودند: "خدایا از کسالت و بینشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه میبرم." مسلمانان را به کارکردن تشویق میکرد و میفرمودند: "عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین آن کسب حلال است."» ([20])
مبارزه با جهل و نقاط ضعف؛
از نگاه استاد مطهری، نه تنها حضرت رسول اکرم9 از نقاط ضعف و جهالتهای مردم استفاده نمیکردند، بلکه با آن مبارزه میکردند و مردم را به جهالتشان واقف میساختند.
«روزی که ابراهیم پسر هیجده ماههی پیامبر از دنیا رفت، خورشید گرفت. مردم گفتند: علت این کسوف مصیبتی است که بر پیغمبر9 وارد شده است. حضرت بنا به فرمایش خداوند متعال در قرآن )اُدعُ اِلی سبیل رَبّکَ بالحکمة والمَوعِظَةِ الحَسَنةِ وجادِلهُم بِالّتی هِیَ اَحسَنُ(در مقابل این خیال جاهلانهی مردم سکوت نفرمود و آنان را آگاه نمودند. به همین منظور به منبر رفتند و فرمودند: " ای مردم! ماه و خورشید از آیات خداوند است و برای مردن کسی نمیگیرد."» ([21])
رفتار با زیردستان؛
«انس بن مالک سالها در خانهی رسول خدا خدمتکار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا9 این افتخار را داشت. بیش از هر کس دیگر، به اخلاق و عادتهای شخصی رسول اکرم9 آشنا بود و میدانست که رسول خدا در خوراک و پوشاک چهقدر ساده و بیتکلفاند. گاهی به یک نوبت غذا اکتفا میکردند و با همان روزه میگرفتند. یک شب طبق معمول، انس بن مالک مقداری شیر برای افطار رسول اکرم9 آماده کرد، امّا حضرت برای افطار نیامدند. پاسی از شب گذشت و انس مطمئن شد که رسول اکرم9 خواهش بعضی از اصحاب را اجابت فرموده و افطار را نزد آنان بودهاند. هنگام بازگشت، انس از همراهِ حضرت پرسید: ایشان کجا افطار کردهاند؟ گفت: به خاطر بعضی گرفتاریها هنوز افطار نکردهاند.
انس از کار خود پشیمان و شرمسار شد، زیرا شب گذشته بود و تهیهی غذا ممکن نبود. منتظر ماند تا رسول خدا9 از او غذا بخواهند، و او از کردهی خود معذرت خواهی کند. امّا رسول خدا9 که از قراین و احوال فهمیده بودند چه شده، نامی از غذا نبردند و گرسنه به بستر رفتند. انس گفت: رسول خدا9 تا زنده بودند، موضوع آن شب را باز نکردند و به روی من نیاوردند.» ([22])
رفتار با بردگان؛
حضرت آیةالله مطهری1 در این باره مینگارد:
«رسول خدا9 نسبت به بردگان فوقالعاده مهربان بودند و به مردم میگفتند: " اینها برادران شمایند؛ از غذایی که میخورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که میپوشید، آنها را بپوشانید. کار طاقتفرسا به آنها تحمیل مکنید و خودتان در کارها به آنها کمک کنید. و آنها را به عنوان«بنده» و یا کنیز خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان «فتی» (جوانمرد) یا «فتاة» (جوان زن) خطاب کنید."
اسلام تسهیلات ممکن برای آزادی کلی بردگان را سفارش و فراهم مینماید و حضرت رسول9 شغل «نخّاسی» (بردهفروشی) را بدترین شغلها معرفی میفرمایند: "بدترین مردم نزد خدا آدمفروشاناند"».([23])
پینوشتها:
[1] . مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 171.
[2] . مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 448.
[3] . همان، وحی و نبوت، ص 172 و ر.ک؛ مسند احمدبن حنبل، ج 2، ص 228 و روضة الواعظین، ص 431 و محجةالبیضاء، ج 3، ص 437.
[4] . همان، وحی و نبوت، ص 172.
[5] . همان، نظام حقوق زن در اسلام، ص 90.
[6] . مکارم الاخلاق، ص 16.
[7] . همان، وحی و نبوت، ص 136 و ر. ک؛ محجةالبیضاء، ج 6 ، ص 44.
[8] . همان، سیری در سیره نبوی، ص 236 و 237 و ر.ک؛ صحیح مسلم، ج 5، ص 114.
[9] . همان، وحی و نبوت، ص 133.
[10] . همان، ص 130 و بحارالانوار، ج 16، ص 18، باب 6 ، حدیث 44.
[11] . مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، ص 101.
[12] . آل عمران (3): 159.
[13] . همان، سیری در سیره نبوی، ص 242 و 243.
[14] . همان، وحی و نبوت، ص 137 و 138.
[15] . همان، وحی و نبوت، ص 139.
[16] . همان، وحی و نبوت، ص 131 و ر. ک؛ بحارالانوار، ج 22، ص 107.
[17] . اعیان الشیعه، ج 1، ص 223.
[18] . همان، وحی و نبوت، ص 137 و ر.ک؛ جامع السعادات، ج 3، ص 28.
[19] . همان.
[20] . مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 130.
[21] . همان، ص 140.
[22] . مرتضی مطهری، داستان راستان، ج 2، ص 51.
[23] . همان.