آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

در شماره­ی پیشین به دورنمایی از زندگی خصوصی پیامبر اکرم9 از نگاه استاد گران­قدر آیةالله مطهری1 از جمله عمق کلام، منطق عملی ثابت، نرمش در مسایل شخصی، استقلال در کارها، صداقت، عبادت­ها، نظم و انضباط، آداب نظافت و لباس پیامبر9 به عنوان اسوه­ی حسنه اشاره گردید. و اینک جرعه­ای از این اقیانوس بی­کران را به تشنگان معرفت تقدیم می­داریم. امید است با روشن­شدن این حقایق در پیروی عملی، ثابت قدم باشیم.
رفتار با همسر
استاد شهید آیةالله مطهری1 با تحلیل سیره­ی پیامبر گرامی اسلام در خانواده، چنین می­نگارد:
«ایشان در خانواده مهربان بودند و نسبت به همسران خود هیچ­گونه خشونتی نمی­کردند، و این برخلاف خلق و خوی مکّیان بود. بدزبانی برخی همسران خویش را تحمل می­کردند تا آن­جا که دیگران، از این همه تحمل رنج می­بردند. ایشان به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می­کردند و می­فرمودند:
"همه­ی مردم دارای خصلت­های نیک و بد هستند؛ مرد نباید تنها جنبه­های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش مایه­ی خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد."»([1])
«رسول اکرم9 منتهای عدالت را درباره­ی همه­ی همسران رعایت می­کردند و هیچ­گونه تبعیضی میان آن­ها قائل نمی­شدند. همچنان­که می­فرمودند: "هرکس دو زن داشته باشد و در میان آن­ها به عدالت رفتار نکند، به یکی از آن­ها بیشتر از دیگری اظهار تمایل کند، در روز قیامت محشور خواهد شد در حالی که یک طرف بدن خود را به زمین می­کشد تا سرانجام داخل آتش شود."» ([2])
یادآور می­شویم که در دهه­ی آخر عمر مبارک رسول خدا9 در مدینه، به سبب دوره­ی جنگ­های اسلامی، زنان بی­سرپرست در میان مسلمانان زیاد بودند که پیامبر بعضی از آن­ها را به عنوان همسر، سرپرستی می­نمود. اکثریت این زنان بیوه و بزرگسال بودند و غالباً از شوهران سابق خود فرزندانی داشتند.
با آن­که حضرت بین همسران خود از عدل و مساوات فرونمی­گذاشتند، پیوسته نگران بودندکه مبادا آن­گونه که میل قلبی­شان است عدل و مساوات را اجرا نکرده باشند، از این رو همواره از خداوند بخشودگی می­طلبیدند.
رفتار با فرزند
در آثار علامه­ی بزرگوارمطهری1 آمده است: «رسول خدا9 با فرزندان و فرزندزادگان خود نیز فوق­العاده عطوف و مهربان بودند و به آن­ها محبت می­کردند. حتی آن­ها را روی دامن خویش می­نشاندند و می­بوسیدند، در حالی که این­گونه برخورد بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود. روزی در حضور یکی از اشراف، حضرت مجتبی7 را ­بوسیدند، آن مرد گفت: من دو پسر دارم که حتی یک بار هیچ کدام از آن­ها را نبوسیده­ام، پیامبر خطاب به وی فرمودند: "مَن لایَرحَم لایُرحَم؛ آن کس که نسبت به دیگری رحم نداشته باشد، خداوند نیز به او رحم نخواهد کرد." سپس افزودند: "من چه کنم که رحمت از دل تو کنده شده­ است."»
نقل است که روزی رسول خدا9 در نماز جماعت، وقتی که سر بر سجده گذاشتند، امام حسین7که کودکی خردسال بود، بر پشت جدش رفت و بدین سبب حضرت، سجده را طول دادند تا حسین7 از پشت ایشان پایین آمد. مردم از این صحنه نگران شدند، وقتی نماز پایان یافت، پرسیدند: ای رسول خدا! علت چه بود که سجده را طولانی کردید؟ حضرت فرمودند: "فرزندم حسین، در حال سجده از من سواری گرفته بود و من نخواستم پیش از پایین آمدن او سر از سجده بلند کنم."([3])
اسوه­ی حسنه، این گونه رفتار را نه تنها با فرزندان و نوادگان خویش داشتند بلکه:
«ایشان نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می­کردند. آن­ها را روی زانوی خویش می­نشاند و دست محبت بر سر آن­ها می­کشیدند. زمانی که مادران، کودکان خردسالشان را به پیامبر می­دادند که برای آن­ها دعا کنند، گاهی اتفاق می­افتاد که کودکان روی جامه­ی ایشان ادرار می­کردند. مادران ناراحت و شرمنده می­شدند و می­خواستند مانع ادامه­ی این­کار شوند، امّا پیامبر آن­ها را به شدت منع کردند و ­فرمودند: ... "کاری نکنید ادرار بچه قطع بشود که موجب بیماری می­شود. این­که جامه­ی من نجس بشود، اهمیت ندارد، تطهیر می­کنم."»([4])
شهید مطهری1 در مورد یکی از بحث­های مهم خانواده و دادن حق انتخاب به جوانان، در ضمن هدایت و دادن جهت صحیح و بینش خدایی به آن­ها می­نویسد:
«هنگامی که علی­بن ابی­طالب7 برای خواستگاری زهرای مرضیه3 نزد پیغمبر اکرم9 رفتند، ایشان فرمودند: تاکنون چند نفر دیگر به خواستگاری زهرا آمده­اند و من شخصاً با زهرا در میان گذاشته­ام. اما او به علت نارضایتی چهره­ی خود را برگردانده است، اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او می­رسانم. و آن­گاه که پیغمبر اکرم9 نزد زهرا3 رفتند و مطلب را با دختر عزیزشان در میان گذاشتند، زهرا3 با سکوت، رضایت خود را فهماند. پیغمبر9 نیز تکبیرگویان از نزد زهرا3 بیرون آمدند.»([5])
سیره­ی اجتماعی؛
سراسر زندگی پیامبر اکرم9 تواضع و فروتنی و مهربانی نسبت به خلق، و عبودیت و اظهار ذلت نسبت به خالق است. زنی خدمت حضرت عرض کرد: همه­ی کارهای شما خوب است، تنها عیب شما این است­که خودتان را نمی­گیرید و مثل بندگان رفتار می­کنید. حضرت در جواب او فرمودند: «کدام بنده از من بنده­تر است؛ اَیُّ عَبد أعبَدُ مِنّی».([6])
بدون شک رفتار متواضعانه و خودشکنی حضرت، جنبه­ی اخلاقی دارد، اما قراین نشان می­دهد که رسول اکرم9 به جنبه­ی اجتماعی این قضایا هم توجه زیادی داشته­اند، چرا که مسایلی از جمله احترام، لقب، عنوان، عادت­ و رسم که ظاهراً کوچک هم به نظر می­رسد؛ دیوار ضخیمی میان افراد به­وجود می­آورد و دل­ها را از هم دور می­کند.
آنچه­که در آغاز یک رشته امور اعتباری و خیالی و فرضی است، در نهایت امر منتهی به امور عینی و خارجی می­شود. تفاوت­های ناروا نتیجه­ی احترام­ و تعارف­های غلط و دروغ است. آن حضرت عنایت زیادی داشتند که تفاوت و اختلاف ناشی از­ اصول جاهلیت که به تدریج عادت عمومی به خود گرفته است، در هم شکسته شود. از طرفی لیاقت، استعداد، عمل، کار و فعالیت افراد پیوسته مورد توجه و دقت نظر پیامبر بود و سفارش به حفظ آن­ها می­نمودند.
«به طور کلی زهد و ساده زیستی از اصول زندگی فردی و اجتماعی ایشان بود. ساده غذا می­خوردند، ساده لباس می­پوشیدند و ساده حرکت می­کردند. زیراندازشان غالباً حصیر بود، بر روی زین می­نشستند و با دست خود از بز شیر می­دوشیدند و بر مرکب بی­زین و پالان سوار می­شدند و از این­که کسی در رکابشان حرکت کند به شدت جلوگیری می­کردند. قُوت غالب حضرت نان جوی و خرما بود. کفش و جامه­­ها را با دست خویش وصله می­کردند. در عین سادگی، طرفدار فقر نبودند و مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف نمودن در راه­های مشروع، لازم می­شمردند. همچنان­که می­فرمودند: " نِعمَ المالُ الصّالح لِلرَّجُل الصالِح؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به­دست آید، برای آدمی که شایسته­ی داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند" و نیز می­فرمودند:" نِعمَ العونُ عَلی تقوی اللهِ الغنی؛ مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا."» ([7])
صلابت در اجرای عدالت؛
شهید مطهری معتقد است:
«پیامبر گرامی اسلام در مسایل اصولی و عمومی _ آن­جا که حریم قانون بود _ سختی و صلابت نشان می­دادند و جای گذشت، نمی­گذاشتند. در تعهّدها و مسؤولیت­های اجتماعی نهایت درجه­ی صلابت را داشتند.
ظاهراً در فتح مکه زنی از اشراف قریش دزدی کرده بود _ به حکم قانون اسلام دست دزد باید بریده شود _ وقتی قضیه ثابت و مسلّم شد و زن اقرار به دزدی کرد؛ می­بایست حکم درباره­ی او اجرا می­شد. این­جا بود که توصیه­ها و وساطت­ها شروع شد. یکی گفت: یا رسول­الله؟ اگر می­شود از مجازاتش صرف نظر کنید، چرا که او دختر فلان شخص محترم است، آبروی یک فامیل از بین می­رود. پدرش، برادرش، دیگری هر یک آمدند که آبروی یک فامیل محترم از بین می­رود. حضرت فرمودند: "محال و ممتنع است، آیا می­گویید من قانون اسلام را معطّل کنم؟! اگر او یک زن بی­کس ­بود و وابسته به یک فامیل اشرافی نمی­بود؛ همه­ی شما می­گفتید بله دزد است باید مجازات بشود. یک فقیر به علت فقرش مثلاً دزدی کرده و مجازات بشود، ولی این زن به دلیل این­که وابسته به اشراف قریش است و به قول شما آبروی یک فامیل اشرافی از بین می­رود، مجازات نشود؟ قانون خدا تعطیل بردار نیست­" و این چنین بودکه پیامبر شفاعت­ها و وساطت­ها را درباره­ی آن زن نپذیرفتند.
عصر آن روز در میان جمع فرمودند: "اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می­کردند، هر گاه یکی از اقوام مرتکب جرم می­شد، معاف می­شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می­شد، مجازات می­گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل درباره­ی هیچ کس ستمی نمی­کنم، هر چند از نزدیک­ترین خویشاوندانم باشد."»([8])
کیفیت استخدام وسیله؛
از دیدگاه استاد این اصل از اصول بسیار حساس و مهم است و رسول اکرم9 در تمام طول زندگی پربرکتشان هیچ­گاه از اجرای این اصل غفلت نورزیدند و این از مسایلی است که باید از سیره­ی با ارزش آن حضرت آموخت.
در اسلام همان­گونه که هدف­ها مقدس­اند و انسان باید در انتخاب اهدافش مسلم و مؤمن باشد؛ نیز در استخدام وسیله برای رسیدن به آن هدف­ها نیز باید به طور صحیح عمل کند.
«هرگز پیامبر اکرم9 برای رسیدن به حق، از باطل استفاده نکردند و همواره در استخدام وسیله، کیفیت را اصل قرار دادند و برای رسیدن به حق، از حق استفاده نمودند. پیامبر مقیّد و متعهد به مشی و اسلوب قرآن بودند همچنان­که در خبر است؛ عده­ای از قبیله­ی ثقیف خدمت رسول­اکرم9 آمدند و عرض کردند: یا رسول الله ما می­خواهیم مسلمان بشویم ولی سه تا شرط داریم، این شرطها را بپذیر. یکی این­که اجازه بده یک سال دیگر ما بت­ها را پرستش کنیم _ که دیگر شکمی از عزا درآورده­ باشیم _ دوم آن­که این نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است. سوم این که به ما نگویید بت بزرگمان را بشکنیم. حضرت فرمود: مانعی ندارد، پیشنهاد آخرتان را قبول می­کنم و یک نفر دیگر را می­فرستم تا آن­ را بشکند. امّا دو شرط دیگر را محال است قبول کنم. یعنی پیغمبر چنین فکر نکرد که یک قبیله آمده و می­خواهد مسلمان بشود، آن­ها که چهل سال بت را پرستیده­اند، بگذار یک سال دیگر هم پرستش کنند، بعد مسلمان بشوند. چرا که این؛ یعنی صحّه گذاشتن روی بت­پرستی نه فقط یک سال، بلکه اگر می­گفتند: یا رسول الله ما قرار می­­گذاریم که یک شبانه­روز بت بپرستیم و بعد از آن مسلمان بشویم، محال بود که پیغمبر بپذیرند. اگر می­گفتند: یا رسول الله اجازه بده که ما یک شبانه­روز نماز نخوانیم و بعد مسلمان بشویم، محال بود که پیغمبر اجازه بدهند. این­ها نشان­گر این است که رسول خدا9 از هر وسیله­ای استفاده نمی­کردند.»([9])
امانت­داری؛
استاد مطهری1 اشاره به این موضوع می­نماید که «پیامبر اسلام9 پیش از بعثت، برای خدیجه که بعد به همسری­اش درآمد، یک سفر تجاری به شام انجام داد. در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاری­ پیامبر9 روشن شد. ایشان در میان مردم، آن­چنان به کردار درست شهرت داشتند که لقب «محمد امین» گرفتند.
«امین» یکی از نام­های پیامبر9 است که از واژه­ی «امانت» به معنای امانت­داری و صادق بودن در وعده گرفته شده است.
قبل از بعثت، چون عرب­ها همواره امانت­داری حضرت را می­دیدند، ایشان را به این نام می­خواندند.
کسی­که مردم از تخلف وعده و دروغش ایمن باشند، امین است. از همین رو امانت­ها را به ایشان می­سپردند. پس از بعثت نیز قریش با همه­ی دشمنی­ نسبت به­ حضرت، باز هم امانت­های خود را به ایشان می­سپردند؛ از همین رو پیامبر9 پس از هجرت به مدینه، علی7 را چند روزی بعد از خود باقی ­گذاشتند تا امانت­ها را به صاحبان اصلی­شان برسانند.» ([10])
ساده­زیستی؛
متفکر شهید آیةالله مطهری با وقوف کامل و اهمیت فراوان این مطلب، به طرح و پژوهش گسترده­ی آن پرداخته، می­فرماید:
«یکی از خصایص رسول اکرم9 این بود که ایشان ساده و بی­تکلف زندگی می­کردند و ساده و بی­تکلف غذا می­خوردند. در عین این که مقید بودند همیشه پاکیزه و نظیف و معطّر باشند، بسیار ساده و بی­تکلف جامه می­پوشیدند. یکی از اصول زندگی آن حضرت سادگی و پرهیز از تکلف بود. شک نیست که زندگی، اصول و حدودی دارد که باید آن را رعایت کرد چرا که اگر اصول و حدود بر زندگی حکومت نکند، تبدیل به زندگی جنگلی می­شود.
قرآن کریم مخصوصاً به این نکته تصریح می­کند که حدود الهی را محترم بشمارید و از آن تجاوز نکنید. بزرگان بشریت آن­ها هستند که در درجه­ی اول، اصولی داشته­اند که آن اصول را محترم می­شمرده­اند، ولی خیلی فرق است بین اصول زندگی و بین یک سلسله قیود و تکلّفات و عادات بی­دلیل که در میان مردم پیدا می­شود و زندگی را بر آن­ها دشوار می­سازد. اصول زندگی موجب گشایش و آسایش و رفاه است، ولی قیود و تکلفات موجب سنگینی بار و ناراحتی.
هر روز صبح رسول اکرم9 قبل از آن­که جامه و سر و صورت خود را مرتب کنند و در آینه خود را ببینند، از خانه بیرون نمی­آمدند. ایشان نه نسبت به اصول نظافت لاقید بودند و نه برای خود تکلفاتی درست کرده بودند. در حالی که یک عده از مردم چنان پشت پا به قیود و حدود زده­اند که یکباره نسبت به همه چیز لاقید و لاابالی شده­اند و تنبلی و بیکاری را شعار خود قرار داده­اند و دسته­ی دیگر بر عکس به قدری خود را در میان آداب و رسوم و عادات محبوس ساخته­اند که هزارها قید برای غذاخوردن، جامه پوشیدن، معاشرت­، پذیرایی، میهمانی، عروسی و مسافرت­ ساخته­اند. باید ساعت­ها وقت صرف کنند تا خودشان را به شکل یک عروسک بسازند تا بتوانند از خانه قدم بیرون نهند و بعد هم مثل یک موجود کاغذی و شکستنی با هزار قید و احتیاط راه بروند که قیود ساختگی در هم نریزد؛ سخن­گفتن و راه رفتن­ و جامه­پوشیدن و پذیرایی و میهمانی و نشستن و برخاستن، همه و همه تکلف و بالاخره برای یک سری از مردم، زندگی یک­سره تکلف شده است.
رسول اکرم9 اجازه نمی­دادند که مجلسشان صدر و ذیل و بالا و پایین داشته باشد، ایشان پیوسته می­فرمودند:" اصحاب و یاران حلقه و دایره­وار بنشینند تا مجلس بالا و پایین نداشته باشد."» ([11])
مشورت؛
استاد برای تبیین این مسأله به آیه­ی قرآن استشهاد می­کند؛)...وَشَاورهُم فِی­الامر فإذا عزمت فتوکل علی الله إنَّ­الله یُحبُّ المتوکلین(([12])
«این هم از شؤون اخلاق نرم و ملایم پیغمبر بود، [قرآن می­فرماید] پیغمبر عزیز ما! در کارها با مسلمین مشورت کن. با این­که او نیاز به امر مشورت ندارد، ولی برای آن­که، این اصل را پایه­گذاری نکنند که بعدها هر کس حاکم و رهبر شود، [بگویید او] مافوق دیگران است، او فقط باید دستور بدهد و دیگران عمل کنند و مشورت معنا ندارد، [لهذا مشورت می­کرد] علی7 هم مشورت می­کردند، پیغمبر هم مشورت می­کردند، با این که آن­ها نیازی به مشورت نداشتند، ولی مشورت می­کردند. برای این­که اولاً دیگران یاد بگیرند، و ثانیاً مشورت کردن، شخصیّت دادن به همراهان و پیروان است، آن رهبری که مشورت نکرده تصمیم می­گیرد، اتباع او احساس می­کنند حکم ابزاری بی­روح و بی­جان را دارند. ولی وقتی خود آن­ها را در جریان گذاشتید، روشن کردید و در تصمیم شریک نمودید، احساس شخصیت می­کنند و در نتیجه بهتر پیروی می­کنند. )... وَشَاورهُم فِی الامر فاذا عَزَِمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ...(ای پیغمبر! کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم­های دو دل باشی. قبل از تصمیم، مشورت و بعد از تصمیم قاطعیت. همین­قدر که تصمیم گرفتی به خدا توکّل کن و کار خودت را شروع کن و از خدای متعال هم مدد بخواه.» ([13])
استاد مطهری1 در توضیح بیشتر این مطلب می­نویسد:
«پیامبر اکرم9 با این­که فرمانش میان اصحاب بی­درنگ اجرا می­شد و آن­ها مکرر می­گفتند چون به تو ایمان قاطع داریم، اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم، این کار را می­کنیم. امّا حضرت هرگز به روش مستبدانه رفتار نمی­کردند. درکارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت می­کردند و نظر آن­ها را محترم می­شمردند و این­گونه به آن­ها شخصیت می­دادند. این حرکت موجب رشد اندیشه و تفکر در جامعه­ی اسلامی می­شد. برای مثال در جنگ بَدر اصل مسأله و همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه­ی رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشتند.
در احد نیز راجع به این­که شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداختند و در احزاب و تبوک نیز شور نمودند.
نرمی و مهربانی پیغمبر، عفو و گذشت، استغفارها و بیتابی ­ایشان برای بخشش گناه امّت، همچنین اهمیت دادن و توجه و عنایت به اصحاب و یاران، مشورت کردن و شخصیت­دادن به آن­ها از علل عمده­ی نفوذ عظیم و بی­نظیر ایشان در میان امّت بود.» ([14])
انتقادپذیری و تنفر از تملق؛
از نگاه استاد یکی از لوازم توفیق در اداره­ی امور، انتقاد­پذیری است. این امر سبب می­شود که زمامداران پذیرای رهنمودهای خیرخواهانه و نقدهای خالصانه باشند و چشم­هایشان بر عیب­ها و ناراستی­ها گشوده گردد و در صدد اصلاح برآیند.
سازمانی که رسول­خدا9 به ارمغان آورد و روابطی که میان زمامداران و مردم بر قرار کرد در بردارنده­ی این اصل مهم است.
«حضرت گاهی که با اعتراضات برخی یاران مواجه ­شده، امّا بدون آن­که درشتی کنند؛ نظرشان را به آن­چه خود تصمیم گرفته بودند جلب و موافق می­کردند. از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بودند و می­فرمودند: «به چهره­ی مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید.» ایشان محکم­کاری را دوست داشتند و مایل بودند که هر کاری را انجام می­دهند، متقن ومحکم باشد تا آن­جا که وقتی یار مخلص ایشان سعدبن معاذ از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، حضرت با دست خویش سنگ­ها و خشت­های قبر را جابه­جا و محکم کردند و آن­گاه فرمودند:
"من می­دانم که طولی نمی­کشد همه­ی این­ها خراب می­شود، اما خداوند دوست می­دارد که هرگاه بنده­ای کاری انجام می­دهد، آن را محکم و متقن کند."» ([15])
ظلم ستیزی؛
علامه بزرگوار استاد مطهری1 در این باره چنین نوشته است:
«در دوران جاهلیت با گروهی که آن­ها نیز از ظلم و ستم رنج می­بردند، برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم­پیمان شدند. این پیمان در خانه­ی عبدالله بن جدعان از شخصیت­های مهم مکه بسته شد و به نام «حِلف الفضول» نامیده شد. حضرت بارها در دوره­ی رسالت از آن پیمان یاد می­کردند و می­فرمودند: «حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.»
و نیز درباره­ی همین موضوع فرمودند: «من در آن پیمان بودم و هرگز دوست ندارم که به جای آن، بهترین شتران را می­داشتم، اسلام نیز بر مفاد این پیمان قوت بخشیده است.»([16])
صبر و استقامت؛
«کان رسول الله9، أصبر الناس علی أوزار الناس»([17])؛ رسول خدا از همه­ی مردم به گناهان خلق، شکیباتر و صبورتر بودند.»
هیچ کس مانند رسول خدا9 در راه خدا مورد اذیّت و آزار واقع نشد و هیچ کس چون ایشان صابر در راه حق نبود؛ صبری که از آن اسوه­ی استقامت، باید آموخت، صبر مصونیت است نه صبر محدودیت، صبر ستیز است نه صبر گریز، صبر مجاهدین است، نه صبر قاعدین. پیامبر اکرم9 در همه­ی مناسبات خویش صبر و استقامت شگرف داشتند.
استاد بزرگوار در توضیح این مطلب می­نگارد:
«اراده و استقامت حضرت بی­نظیر بود، به طوری که این خصوصیات به یاران حضرت نیز سرایت کرده بود. دوره­ی بیست و سه ساله­ی بعثت ایشان، یکسره درس اراده و استقامت است. در تاریخ زندگی­ رسول خدا9 مکرّر شرایطی پیش می­آمد که امیدها از همه جا قطع می­شد، ولی حتی یک لحظه هم تصور شکست در حضرت راه پیدا نکرد، و ایمان نیرومندش را به موفقیت یک لحظه متزلزل نکرد. در نتیجه­ی همین صبر و استقامت انسان­ها را متحول ساختند و آنان را از لجنزار جاهلیت رهایی بخشیدند.
آن حضرت نسبت به آزارهایی که حتی از جانب برخی همسرانشان می­دیدند سخت صبور و ملایم بودند و همواره با آنان مدارا می­کردند. با امت خویش و نیز در مقابل دشمنان صبور و استوار بودند. ایشان الگوی تمام عیار ثبات نفس و استقامت بودند.
«وکان9 ثابتاً فی الشدائد وهو مطلوب و صابراً علی البأساء والضراء و هو مکروب محروب»
در حدیث دیگری فرمودند: «الحکمة ضالّة المؤمن أخذها أین وجدها»؛ حکمت، گمشده مسلمان است، هر جا که آن را بیاید برمی­دارد و اهمیت نمی­دهد که گمشده­ی خود را از دست چه کسی می­گیرد، مهم این­ است که فراگرفتن علم به طور درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد. به کسی که از او علم و حکمت فرامی­گیرید، کاری نداشته باشید.
همین تأکید و تشویق­ها درباره­ی علم سبب شد که مسلمین با همت و سرعت بی­نظیری به جستجوی علم در همه­ی جهان بپردازند و آثار علمی به دست آورند و ترجمه کنند و خود نیز به تحقیق پرداخته و حلقه­ی ارتباط میان تمدن­های یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره شوند.» ([18])
معاشرت نیکو؛
«رسول خدا9 در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده­رو بودند. در سلام کردن به همه، حتی کودکان و بردگان پیشی می­گرفتند. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی­کردند و در حضور کسی تکیه نمی­نمودند. و غالباً دو زانو می­نشستند.
از اصحاب دلجویی و تفقّد می­کردند. اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی­دیدند، سراغش را می­گرفتند، اگر مریض بود، عیادت می­کردند و اگر گرفتاری داشت، کمکش می­نمودند. در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی­کردند و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی­دادند، بلکه نگاه­های خود را در میان جمع تقسیم می­کردند. از این­که دیگران خدمت کنند و ایشان بنشینند، تنفّر داشتند، بلکه از جا برمی­خاستند و در کارها شرکت می­کردند و می­فرمودند: خداوند کراهت دارد بنده­ای را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قایل شده است.»([19])
تنفر از بی­کاری و بطالت؛
شهید مطهری1، چنین ترسیم می­فرماید:
«حضرت از بی­کاری و بطالت متنفر بودند. ایشان علاوه بر فعالیت­های خارج از منزل، وقتی به خانه می­آمدند، جامه­شان را خودشان وصله می­کردند، از بز شیر می­دوشیدند و شتران را می­بستند و می­دوشیدند. درِ خانه را به روی دیگران می­گشودند، و شبانگاه آب وضوی خویش را با دست خود فراهم و آماده می­فرمودند. در خمیر کردن، به خادم خانه کمک می­کردند و با دست خود گوشت را خرد می­کردند. در خدمت به همسر، می­کوشیدند و ایرادی به خوراک نمی­گرفتند و بر آن دستور نمی­دادند.» بلکه می­فرمودند: "خدایا از کسالت و بی­نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می­برم." مسلمانان را به کارکردن تشویق می­کرد و می­فرمودند: "عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین آن کسب حلال است."» ([20])
مبارزه با جهل و نقاط ضعف؛
از نگاه استاد مطهری، نه تنها حضرت رسول اکرم9 از نقاط ضعف و جهالت­های مردم استفاده نمی­کردند، بلکه با آن مبارزه می­کردند و مردم را به جهالتشان واقف می­ساختند.
«روزی که ابراهیم پسر هیجده­ ماهه­ی پیامبر از دنیا رفت، خورشید گرفت. مردم گفتند: علت این کسوف مصیبتی است که بر پیغمبر9 وارد شده است. حضرت بنا به فرمایش خداوند متعال در قرآن )اُدعُ اِلی سبیل رَبّکَ بالحکمة والمَوعِظَةِ الحَسَنةِ وجادِلهُم بِالّتی هِیَ اَحسَنُ(در مقابل این خیال جاهلانه­ی مردم سکوت نفرمود و آنان را آگاه نمودند. به همین منظور به منبر رفتند و فرمودند: " ای مردم! ماه و خورشید از آیات خداوند است و برای مردن کسی نمی­گیرد."» ([21])
رفتار با زیردستان؛
«انس بن مالک سال­ها در خانه­ی رسول خدا خدمتکار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا9 این افتخار را داشت. بیش از هر کس دیگر، به اخلاق و عادت­های شخصی رسول اکرم9 آشنا بود و می­دانست که رسول خدا در خوراک و پوشاک چه­قدر ساده و بی­تکلف­اند. گاهی به یک نوبت غذا اکتفا می­کردند و با همان روزه می­گرفتند. یک شب طبق معمول، انس بن مالک مقداری شیر برای افطار رسول اکرم9 آماده کرد، امّا حضرت برای افطار نیامدند. پاسی از شب گذشت و انس مطمئن شد که رسول اکرم9 خواهش بعضی از اصحاب را اجابت فرموده و افطار را نزد آنان بوده­اند. هنگام بازگشت، انس از همراهِ حضرت پرسید: ایشان کجا افطار کرده­اند؟ گفت: به خاطر بعضی گرفتاری­ها هنوز افطار نکرده­اند.
انس از کار خود پشیمان و شرمسار شد، زیرا شب گذشته بود و تهیه­ی غذا ممکن نبود. منتظر ماند تا رسول خدا9 از او غذا بخواهند، و او از کرده­ی خود معذرت خواهی کند. امّا رسول خدا9 که از قراین و احوال فهمیده بودند چه شده، نامی از غذا نبردند و گرسنه به بستر رفتند. انس گفت: رسول خدا9 تا زنده بودند، موضوع آن شب را باز نکردند و به روی من نیاوردند.» ([22])
رفتار با بردگان؛
حضرت آیةالله مطهری1 در این باره می­نگارد:
«رسول خدا9 نسبت به بردگان فوق­العاده مهربان بودند و به مردم می­گفتند: " این­ها برادران شمایند؛ از غذایی که می­خورید به آن­ها بخورانید و از هر نوع جامه که می­پوشید، آن­ها را بپوشانید. کار طاقت­فرسا به آن­ها تحمیل مکنید و خودتان در کارها به آن­ها کمک کنید. و آن­ها را به عنوان«بنده» و یا کنیز خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آ­ن­ها را به عنوان «فتی» (جوانمرد) یا «فتاة» (جوان زن) خطاب کنید."
اسلام تسهیلات ممکن برای آزادی کلی بردگان را سفارش و فراهم می­نماید و حضرت رسول9 شغل «نخّاسی» (برده­فروشی) را بدترین شغل­ها معرفی می­فرمایند: "بدترین مردم نزد خدا آدم­فروشان­اند"».([23])
پی­نوشت­ها:
[1] . مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 171.
[2] . مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 448.
[3] . همان، وحی و نبوت، ص 172 و ر.ک؛ مسند احمدبن حنبل، ج 2، ص 228 و روضة الواعظین، ص 431 و محجةالبیضاء، ج 3، ص 437.
[4] . همان، وحی و نبوت، ص 172.
[5] . همان، نظام حقوق زن در اسلام، ص 90.
[6] . مکارم الاخلاق، ص 16.
[7] . همان، وحی و نبوت، ص 136 و ر. ک؛ محجةالبیضاء، ج 6 ، ص 44.
[8] . همان، سیری در سیره نبوی، ص 236 و 237 و ر.ک؛ صحیح مسلم، ج 5، ص 114.
[9] . همان، وحی و نبوت، ص 133.
[10] . همان، ص 130 و بحارالانوار، ج 16، ص 18، باب 6 ، حدیث 44.
[11] . مرتضی مطهری، حکمت­ها و اندرزها، ص 101.
[12] . آل عمران (3): 159.
[13] . همان، سیری در سیره نبوی، ص 242 و 243.
[14] . همان، وحی و نبوت، ص 137 و 138.
[15] . همان، وحی و نبوت، ص 139.
[16] . همان، وحی و نبوت، ص 131 و ر. ک؛ بحارالانوار، ج 22، ص 107.
[17] . اعیان الشیعه، ج 1، ص 223.
[18] . همان، وحی و نبوت، ص 137 و ر.ک؛ جامع السعادات، ج 3، ص 28.
[19] . همان.
[20] . مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 130.
[21] . همان، ص 140.
[22] . مرتضی مطهری، داستان راستان، ج 2، ص 51.
[23] . همان.

تبلیغات