توحید در استعانت_قسمت1
آرشیو
چکیده
متن
توحید اصلی است که عالم تکوین بر اساس آن نهاده شده به گونهای که هر گاه ذرهای از آن تخطی کند، نظام هستی به هم میریزد. و انسان به عنوان جزیی از موجودات این عالم، از این اصل مستثنا نبوده و خلقتش بر اساس توحید پیریزی شده وبالقوه موحّد خلق گردیده است. و به جهت آن که موجودی مرید و مختار است، به فعلیت رساندن این قوه در اختیار اوست، ادیان الهی از ابتدای خلقت، هماره او را دعوت به توحید کرده تا هماهنگ با عالم تکوین حرکت کند و فطرت توحیدی بالقوه خود را به فعلیت برساند.
آنچه در طول تاریخ حیات بشر به عنوان بزرگترین مانع سر راه سعادت انسان قد علم کرده و موجب ضلالت و گمراهی او شده، شرک در چهرهای گوناگونش بوده که گاه به صورت پرستش بتهای چوبی و سنگی و گاه در قالب پرستش مظاهر طبیعت از قبیل ماه و ستاره و خورشید و زمانی به شکل پیشرفته، انسان را جایگزین خدا نموده و مالکیت مطلق و حاکمیت بیقید و شرط را به دست او سپرده که از این رهگذر روز به روز بر حیرت و سرگردانی بشر افزوده شده و او را از مسیر سعادت دورتر ساخته است.
از این رو، مهمترین پیام کتب آسمانی، به ویژه قرآن توحید بوده و اولین دعوتکنندگان به سوی توحید، پیامبران بودهاند که بیشترین تلاش را برای شناساندن حقیقت توحید و جلوههای آن به کار بردهاند و خود نیز به عنوان اسوهی موحدان، بشر را از این سرگردانی و ضلالت رهانیدهاند.
به جهت نقش و جایگاه مهم این بحث آیات بیشمار و روایات فراوانی از معصومین: به تبیین توحید و جلوههای آن در زندگی انسان پرداخته است.
توحید که اصل و رکن اساسی عقاید و اندیشهی الهی است، در نظر بدوی به توحید « نَظری» و «عملی» تقسیم میشود. ولی با تعمق و دقت نظر در آیات الهی و کلمات معصومین: درمییابیم که هر قسم از توحید جلوههای متعدد و گستردهای دارد که به صورت جلوههای خفی و جلی قابل احصا است.
انسان موحد هماره بر آن است که جلوههای توحید را در لفظ و مفهوم محدود ننماید؛ بلکه همهی شؤون اعتقادی، اخلاقی و عملی خود را صبغهی توحیدی ببخشد.
بحثی که هماکنون در صدد تبیین آن هستیم و پرداختن به آن از ضرورت فراوانی برخوردار است؛ «توحید در استعانت» است که از جلوههای «توحید خفی» است.
به بنبست رسیدن بشر امروزی حاصل استعانت از قدرتهای پوشالی و خیالی است که همانند سراب، بشر تشنهی حقیقت را به یأس و حرمان و سرخوردگی میکشاند و روز به روز او را مأیوستر و ناامیدتر میکند. همچنان که در آیهی 101سورهی هود آمده است: )وما زادوهم غیر تتبیب(؛ «جز بر هلاکت آنان نیفزود.»
یکی از اموری که انسان را از این سردرگمی نجات میبخشد، شناخت حقیقت استعانت و نیل به مرتبهی توحید در استعانت است که منشأ آثار مثبت و سازندهای در روان انسان و سریان آن به عمل و زندگی فردی و اجتماعی او میشود.
«توحید در استعانت» که تمامی امور انسان را دربرمیگیرد، جایی برای غیر خدا باقی نمیگذارد چرا که غیرخدا نمیتواند معین و یاور باشد؛ مگر از باب مظهریت که این خود نیز عین توحید است. در واقع راه جستن به حقیقت توحید همانا دست یافتن به تکیهگاه محکمی است که نیستی و زوال عارضش نمیشود و ضعف و نقص در او معنا ندارد و این همانا؛ به همه چیز رسیدن و همه چیز را یافتن است.
بر اساس امور ذیل ضرورت بحث آشکارتر میگردد:
1. از بین بردن اضطرابهای روانی و رسیدن به آرامش روحی.
2. اقدام نمودن به کارهای بزرگ همراه با اطمینان خاطر.
3. انجام وظیفه در هر شرایط ممکن و نهراسیدن از فقدان یا کمبود امکانات.
4. مأیوس نشدن از این که کار نتایج مطلوب را به دنبال نداشته باشد.
5. از بین رفتن ترس و غم و اندوه در مسیر زندگی و تصمیمات اساسی آن.
6 . تابش بارقهی امید و یافتن روحیهی شادابی و نشاط.
7. مسببالاسباب دانستن خداوند سبحان در تصمیمات و کارها.
قبل از ورود به بحث لازم است که به مبادی تصوّری و تصدیقی آن پرداخته شود تا موضوع کاملاً تبیین شده و سیر منطقی خود را طی کند. مبادی تصوّری که آشنایی با واژهها و مفاهیم موضوع محل بحث است، عبارتند از: توحید و استعانت و الفاظ مقارب آن، که پس از بیان معنای لغوی آنها به کاربرد قرآنی آن میپردازیم، زیرا استعمالات قرآنی این واژهها از ویژگی خاصی برخوردار است که با نگاه عرفانی، عمق بیشتری پیدا میکند و حیطهی وسیعتری را به روی انسان میگشاید.
الف. شناخت واژههای کلیدی:
1. توحید؛
این کلمه از مادهی وحدت و به معنای انفراد در ذات و صفت و فعل است.([1]) به عبارت دیگر «توحید» یعنی؛ «حاکم کردن وحدت بر عالم هستی و کثرات را به وحدت رساندن».
2. استعانت؛
«استعانت» از مادهی «عون» به معنای یاریخواستن است([2]) و واژههایی همچون تعاون، اعانت و عوان نیز از این ماده اشتقاق یافته است. «تعاون» به معنای تظاهر و کمک طرفینی است([3]) و «عوان» به معنای حد متوسط و اعتدال است که در قرآن کنایه از فرد میانسال میباشد )عوانٌ بین ذلک(([4]) چرا که فرد میانسال ذاتاً متصف به کمککار بودن و فی حد نفسه دارای ارزش است([5]). به خلاف فرد کهنسال و یا کودک که انتظار یاری از آنها نمیرود.
اعانت؛ به یاری رهبر از سوی مردم اطلاق میشود و از کاربرد قرآنی این تعریف به دست میآید )واعانه علیه قومٌ آخرون(([6])؛ «و گروهی دیگر او را بر آن [قرآن] یاری کردهاند.» و )فأعینونی بقوة(([7])؛ «مرا با نیروی [انسانی] یاری کنید.»
واژهی «استعانت» در جایی به کار میرود که انسان به تنهایی قادر به انجام کاری نیست([8]) و به عبارتی استعانت به معنای از بین بردن ضعف و ناتوانی فرد مستعین بر انجام عملی است که به تنهایی از انجام آن عاجز است.([9]) این واژه در چند جای قرآن و تنها در مورد خداوند استعمال شده که معلوم میشود استعانت یکطرفه است و تنها از خداوند میتوان استعانت جست؛ شاهد هم آن آیاتی از قبیل «والله المستعان» و«ایاک نستعین» میتواند باشد.
به خلاف تعاون که دو طرفه است و در رابطهی انسانها با یکدیگر معنا پیدا میکند و اعانه که گرچه یک طرفه است ولی در حیطهی انسانی است، ولی استعانت رابطهی انسان با خداست.
3. واژههای مقارب استعانت؛
«استنصار»، از مادهی «نصرت» به معنای اعانت است([10]) و نوعاً در مقابل دشمن یا مخالف به کار میرود.([11]) «النصر یلاحظ فیه التفویته فی قبال عدو أو مخالف»
«تأیید» که نزدیک به معنای استعانت است؛ دال بر قوه و حفظ است و بر تقویت کردن طرف مقابل اطلاق میشود.([12])
«ظهیر» که به معنای معین است و مقارب استعانت است.([13])
«عضد» استعاره برای فرد معین است؛ «اعتضدت به استعنت»([14])
«امداد» به معنای بسط([15]) ؛ و به عبارتی بالابردن امکانات مادی و یا بالا بردن ظرفیت و قابلیتهاست.
ب. انواع استعانت:
لفظ «استعانت» از لحاظ لغوی بیانگر این است که ناتوان از فرد توانا یاری بطلبد. کاربرد قرآنی، این گونه یاری خواستن را منحصر به خدا میکند و نگاه دقیق مطلب را عمیقتر میکند و انواع و مراتب استعانت را به تصویر میکشد.
1. استعانت گاهی «تکوینی» است که همان حقیقت استعانت بوده، بدین معنا که همهی موجودات اعم از انسان و غیرانسان تکویناً و با زبان حال )ایاک نستعین( میگویند و یاور حقیقی و رافع نیاز را تنها خداوند میدانند. )یسئله من فی السموات والارض...(([16])؛ «هر که در آسمانها و زمین است از او درخواست میکند...»
وجه اختصاصی استعانت تکوینی در انسان عبارت از استعانتی است که برای انجام تکلیف میباشد و تعبیر به «استطاعت» میشود و در قبال آن «عون ابتدایی» است که از ناحیهی خداوند صادر میشود و انسان با زبان حال از خداوند طلب قدرت و توانایی برای انجام تکلیف میکند و خداوند آن را به انسان اعطا میکند تا در انسان زمینهی تکلیف ایجاد شود و در این جهت فرقی بین انسانها نیست و مؤمن و کافر را در برمیگیرد. از جمله میتوان آیهی )... وجعل لکم السمع و الابصار والافئدة...(([17])؛ «و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد.» را شاهدی بر این مدعا دانست.
2. استعانت «تشریعی» و یا «اختیاری»؛ درخواستی آگاهانه از خداوند برای انجام تکلیف است، یعنی انسان با ارادهی خود از خدا یاری میطلبد و خداوند اجابت میکند. پس استعانت ثانوی همراه با درخواست انسان است که اراده در آن مدخلیت دارد و این نوع استعانت تنها در موجود مختار صادق است.
ج. اقسام استعانت:
واژهی استعانت از لحاظ مفهومی عبارت از طلب یاری برای جبران ضعف موجود است؛ که از هر کس یاری و کمک خواسته شود، مفهوم استعانت صادق است ولی به لحاظ متعلَق آن به «راستین» و «دروغین» تقسیم میشود.
اگر مستعان حقیقی باشد، استعانت به او، استعانتی صادق است و در غیر این صورت، استعانتی دروغین خواهد بود. چنین تقسیمی در «استعانت تکوینی» راه ندارد، چرا که موجودات به طور تکوینی به مستعان حقیقی استعانت میجویند و مستعان دروغین در عالم تکوین معنا ندارد. ولی در «استعانت تشریعی» (ثانوی) به لحاظ اینکه اختیار و آگاهی در آن مدخلیت دارد، میتواند متعلقی حقیقی و واقعی داشته باشد یا خیالی و غیرواقعی و از آنجا که انسان گاهی به خیال گرفتار میشود؛ با تصور به اینکه غیر خدا میتواند او را یاری رساند، از مستعان خیالی همچون بتها و ... استعانت میجوید، که این گونه استعانت، دروغین و غیرواقعی بوده و هر گاه مستعان حقیقی را پیدا کرد و از او طلب یاری نمود، استعانتش راستین و واقعی خواهد بود.
معیار استعانت راستین و دروغین:
از آنجا که انسان دارای بُعد گرایش و بینش است و در هر دو زمینه نیاز به معیار دارد؛ زیرا چه بسا انسان از لحاظ بینش درست بیاندیشد و خداوند را مسبب الاسباب بداند، ولی در بُعد گرایش و عمل تکیه به اسباب مادی کند. از این رو لازم است معیار هر دو بُعد مشخص شود تا استعانت حقیقی از غیرحقیقی بازشناخته گردد.
1. بُعد بینش؛
ملاک و میزان در بُعد بینشی عبارت از این است که اگر انسان به هنگام رخدادها، اولین ملجأیی که توجه او را جلب میکند، و اولین برقی که در دلش میجهد نور آسمانها و زمین یعنی خداوند باشد و به آن استعانت بجوید، استعانتی صادقانه دارد. و هر گاه نگاه او به قوم، قبیله، اسباب ظاهری و مادی باشد و پس از ناامید شدن توجه به خدا کند، در استعانتش به خدا، کاذب است.
2. بُعد گرایش؛
اگر در همهی امور و شؤون زندگی تنها به خدا تکیه کند؛ در استعانتش به خدا صادق است و اگر پس از سرخوردگی از دیگر اسباب و راهها به فکر دعا و نیایش و استعانت از خدا بیفتد، درخواست او کاذب است.([18])
قرآن به لحاظ این که کتاب هدایت و انسانسازی است، هماره از کلیگویی پرهیز کرده و با ذکر مصادیق، انسانها را از حیرت و سرگردانی بیرون میآورد و راه سعادت را به آنها مینمایاند. از همین رو با معرفی مستعان حقیقی و غیرحقیقی راه را برای رسیدن رهپویان حقیقت به توحید ناب سهل و آسان نموده که ما در بخشهای بعدی به آن اشاره میکنیم.
د. رابطهی استعانت با توکل و تفویض و تولی:
استعانت از لحاظ مفهومی با توکل، تفویض و ولایت متباین است، مثلاً توکل معنایی را میرساند که استعانت آن معنا را نمیرساند و ... با این وجود آنچه واژههای مورد نظر را با یکدیگر پیوند میدهد و رابطهای ریشهای بین آنها برقرار میکند؛ عبارت از نیاز است که در همهی آنها مشترک بوده و به لحاظ شدت و ضعف مراتبی را ایجاد میکند. استعانت که به معنای یاری جستن برای جبران ضعف و ناتوانی است پایینترین مرتبهی این نیاز است. مرتبهی بالاتر از آن به صورت «توکل» بروز و ظهور میکند و در واقع بطن استعانت است. پس از آن «تفویض» و سپس «تولی» بالاترین مرتبهی احساس نیاز است. بنابراین معلوم میشود که استعانت در طلیعهی راه است، زیرا اولین مرحلهای است که انسان احساس نیاز میکند و به ضعف خود پی میبرد _ اگر چه خود را باور داشته و برای خود نیز استقلال قایل است _ که این احساس نیاز در برخورد با موانع و مشکلات شدیدتر میشود و دید او را عمیقتر و روح او را وسیعتر میکند و لذا در مرحلهی بالاتر از خدا طلب نصرت و یاری مینماید. به این معنا که بخشی از کارها را میتواند انجام دهد، ولی نیاز به پشتیبان و حامی دارد؛ همچون کودکی که در آستانهی راه رفتن، برای جبران ضعف و ناتوانی خود، نیاز به تکیهگاه دارد.
انسان پس از طی مراحلی از کمال و برخورد با حوادث و رویدادهای مختلف به این نتیجه میرسد که ناصر و یاور کافی نیست، بلکه برای تأمین نیازهای خود باید وکیل داشته باشد([19]). در حقیقت برای انجام کارها خود را نیازمند به دیگری میبیند، گرچه در سیاستگذاری و تصمیمگیریها خود را صاحب رأی میپندارد. اینجاست که خدا را در کارهایش وکیل قرار میدهد، «توکلتُ تَوکَّلَ مستعین به علی شؤونه»([20])، «مستعیناً بالله و متوکلاً علیه»([21])
حضرت یعقوب7 به هنگام ناپدیدشدن یوسف7، به خداوند استعانت میجوید. این استعانت یک نوع توکل به خدا بود، یعنی کارها را به او سپرد و خدا هم به بهترین شکل آن را سامان داد. )... فصبرٌ جمیلٌ والله المستعان...(([22])؛ «اینک صبری نیکو [برای من بهتر است] و بر آنچه توصیف میکنید خدا یاری ده است.»
توکل مرتبهی کسانی است که در میانهی راهاند و خداوند آنها را امر به توکل میکند. )... فاعبُدهُ وتوکل عَلَیه...(([23])؛ «پس او را پرسش کن و بر او توکل نمای»
و آنگاه که برنامهریزیها و سیاستگذاریهای انسان با شکست مواجه میشود به این فکر فرو میرود که توکیل، سر منزل مقصود نیست، بلکه باید به مرتبهی تفویض راه یافت. یعنی نه تنها باید اجرای کارها را به خدا واگذاشت؛ بلکه تصمیمات را هم نیز به او سپرد. بدین معنا که خویشتن و کار خود را نمیبیند تا برای انجامش وکیل بگیرد؛ بلکه همه چیز را به دست خدا میسپارد.
و با بالا رفتن ظرفیت و قابلیتهای وجودیاش که با معرفت به ذات باری و تجربه همهی راهها و برخورد با موانع و شکست در تصمیمگیریها و بینتیجه ماندن تدبیرهای او حاصل میشود؛ به مرحلهی تولّی بار مییابد. یعنی در خود هیچ توانی را احساس نمیکند و به عبارتی خودی نمیبیند و هیچ استقلالی برای خود قایل نیست، همانند کودک شیرخواری که از خود هیچ اراده و اختیاری ندارد و ضعف و ناتوانی او به حدی رسیده که اگر قطرهای شیر به او ننوشانند، جانش از کف میرود. انسان تحت ولایت، خود را در اختیار ذات اقدس اله قرار میدهد و همهی امور را به او میسپرد. در نتیجه شکستها پشت او را خم نمیکند و پیروزیها سرمست غرورش نمیسازد. اقبال و ادبار دنیا، سلامت و مرض، فقر و غنا، همه را از ناحیهی او میبینند و به اطمینان قلبی و آرامش وصفناشدنی دست مییابد و به حقیقت )وهو الولی الحمید(([24]) ؛ «هموست سپرده ستوده» که همان مرتبهی ولایت است، واصل میشوند. و آیاتی از قبیل )... وما رمیت اذ رمیت...(([25])؛ «و چون [ریگ به سوی آنان] افکندی، تو نیفکندی، بلکه خدا افکند.» اشاره به حال آنان دارد. آری این بالاترین مرتبهای است که یک انسان موحد میتواند به آن دست پیدا کند و این همان توحید افعالی است که قرآن پاداش مجاهدان را رسیدن به این مقام میداند )فلم تقتلوهم ولکن الله قتلَهُم...(([26]) ؛ «و شما آن را نکشتید، بلکه خدا آنان را کُشت ...» در این راستا شاید بتوان تحلیل دیگری نیز ارایه داد. بدین معنا که استعانت در جایی است که کار در حد توان ماست و آن گاه که انجام کار در توان ما نباشد، ناامید نشده و انجام آن را به خداوند توکیل میکنیم. گاهی نیز در مقام تصمیم و انجام کار ناتوان شده و آن را تفویض مینماییم و آن زمان که در اصل حیات و ممات و هدف و زندگی مردد و ناتوان شویم، خدا را ولیّ خویش قرار داده و تمامی امور را به او میسپاریم. لازم به ذکر است که این تحلیل در مورد انسانهایی که مراتبی از کمال را طی کرده باشند؛ قابل تصویر است.
µ . ارتباط استعانت با عبادت:
مراتب استعانت به درجات عبادت وابسته است، به هر میزان که عابد در عبادتش موحدتر باشد، استعانتش از درجهی بالاتری برخوردار است.
مرتبهی اول عبادت، عبادت عبید است که اگر کسی در این درجه از عبادت قرار گیرد؛ استعانتی که میجوید در همان مرتبه است و اگر کسی در مرتبهی عبادت تجار باشد، استعانت او در همان رتبه است و اما آن کس که عبادتش عبادت احرار است، استعانت او در درجهی اعلا قرار دارد و آن استعانت در همهی امور است. در این مرتبه عابد نه خود را میبیند و نه عبادت خود را، بلکه خود را کاملاً فاقد اراده میبیند در این صورت استعانت او )ایاک نستعین(استیلا _ ولایتپذیری _ پیدا میکند؛ یعنی خود را مستقل نمیبیند.([27])
عن ابیعبدالله7: «العبادة ثلاثة قوم عبدوا الله عزّوجلّ خوفا فتلک عبادةُ العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلبُ الثواب فتلک عبادةُ الاجراء وقوم عزّوجلّ حُبّاً له فتلک عبادة لاٴحرار وهی أفضل العبادة»([28])
ادلهی توحید در استعانت:
1. ادلهی عقلی:
الف: توحید در استعانت از طریق صفات مستعان؛
برای اثبات توحید در استعانت از واژهی استعانت نمیتوان استفاده کرد زیرا این واژه تنها اصل نیاز مستعین به مستعان _ برای جبران ضعف مستعین _ را اثبات میکند؛ به همین جهت عقل عهدهدار اثبات توحید در استعانت میشود، که از طریق حد وسط قراردادن اوصاف مستعان به آن راه پیدا میکند.
زیرا یکی از اموری که در استعانت مدخلیت دارد؛ صفات مستعان است که عقل حاکم بر آن است و وحی آن را تأیید، و ما را ارشاد به حکم عقل میکند و آنچه عقل بدان حکم میکند، این است که مستعان باید دارای اوصاف کمالیّه و از هر عیب و نقص به دور باشد، در غیر این صورت مستعان نخواهد بود.
مهمترین اوصاف مستعان عبارتند از:
1. قدرت؛
قدرت یکی از اوصاف مهم مستعان است، زیرا کسی که میخواهد به دیگری کمک کند باید قادر باشد، در غیر این صورت استمداد از او معقول نخواهد بود و قرآن هم به بهترین وجه آنرا بیان میکند: )والّذین تدعون من دونه لایستطیعون نصرکم ولا أنفسهم ینصرون(([29])؛ «و کسانی را که به جای او میخوانید، نمیتوانند شما را یاری کنند و نه خویشتن را یاری دهند.»
به همین جهت قرآن و روایات نیز روی این صفت تکیه فراوان نموده و آن را منحصر به خدا میداند و قوت و قدرت او را زمینهی استعانت از او میشمرد. «استعنت بالله وبقوة الله»([30]) «وبقوة الله القدوس استعنت»([31]) و حتی او را به عنوان قدرتمندترین یاور معرفی میکنند. «حسبنا الله فانه اقوی معین»([32]) او نه تنها صاحب قدرت بلکه صاحب کبریا، ملکوت، قهاریت و عزت است؛ که همهی اینها به نحوی قدرت را میرساند.([33])
بنابراین از کسی میتوان استعانت جست که قدرت او نامتناهی و مالکیت عالم در دست اوست و عزت و شدت و شوکت و قدرت انتقامگیری برای اوست، همچنانکه در روایات چنین آمده است: «استعینه قاهراً و قادراً»([34]) و در جایی دیگر میفرماید: «استعنت بذی الکبریاء والملکوت»([35]) و در تعبیر دیگر میفرماید: «وبعزتک استعنت»([36])
2. علم؛
از اوصاف دیگر مستعان؛ علیمبودن است و قرآن برای نفی معبودان باطل تکیه بر دو وصف سمیع و بصیر که از مصادیق علم است، دارد و میفرماید: چگونه آنها را میخوانید و از آنها استمداد میجویید در صورتی که نه قدرتشنوایی و نه بینایی دارند و همین گونه به شما مینگرند. )وإن تدعوهم إلی الهدی لایسمعوا تراهم ینظرون إلیک وهم لایبصرون(([37]) و در آیهای دیگر این مطلب را تأیید میکند که از شرایط اساسی مستعان؛ شنوا و بینا بودن اوست. )... فاستعذ بالله إنه هو السمیع البصیر(([38]) [از آنجایی که استعاذه حقیقت استعانت است از این آیه میتوان به عنوان شاهد استفاده کرد] )والله هو السمیع العلیم(([39]) و )إنه هو السمیع البصیر(([40]) مستعان کسی است که سمیع و بصیر و علیم به احوال مستعین بوده و به راه رفع نیاز او آگاه است.
3. ربوبیت؛
ربوبیت از اوصافی است که نقش اساسی را در مستعان دارد؛ یعنی از کسی میتوان استمداد جست که تدبیر امور بر عهدهی اوست. تربیت یکی از ویژگیهای رب است که باید زمینههای آن را فراهم کند. یکی از زمینههای قابل توجه، جبران ضعف مستعین در جهات مختلف اعم از روحی و جسمی است که قرآن هم اساس نصرت را ربوبیت دانسته و در آیات متعددی به آن اشاره فرموده است. از آن جمله: )... رب انصرنی علی القوم المفسدین(([41]) ؛ )قل أغیر الله ابغی ربّاً وهو ربّ کلّ شیء...(([42]) و روایات نیز استعانت از خدا را معلل به ربوبیت کرده است: «استعینک علیهم انک ربی»([43]).
ویژگی دیگر رب مورد اعتماد بودن اوست و اینکه در تمام امور تکیهگاه متربی خود باشد و او تنها خداوند است و باید فقط از او استعانت جست «الله ثقتی فی جمیع اموری کلها، به استعین»([44])
4. بینیازی؛
یکی از اوصاف مهم مستعان، بینیازی اوست. نیازمند چگونه میتواند دست نیازمند را بگیرد. و این صفت را تنها در خدا میتوان یافت زیرا اوست که غنی مطلق است. )والله هو الغنی الحمید(([45]) و اگر کسی از یک جهت غنی و از جهت دیگر نیازمند باشد، قابلیت استعانت را ندارد. در کلمات معصومین: بینیازی خداوند با تعابیر مختلفی بیان شده است: «لم یستعن علی خلقه بغیره»([46]) ؛ «لم یستعن علی خلقها باحد من خلقه»([47]) نه تنها در خلقت عالم از احدی (از خلقش) استعانت نجسته، بلکه اصل خلقت بر اساس نیاز او نبوده؛ زیرا اگر بر اساس نیاز بود، باید کسی را خلق میکرد که او را مدد میرساند. «لو خلق لحاجة لم یخلق الا من یستعین»([48]) و به همین جهت در روایات از خدایی استعانت شده که خلقت عالم از اوست و برای خلقت آن شریک و ظهیری ندارد. «استعین بالله الذی له الخلق»([49]) کسی که خلقت عالم از اوست و در خلقت از کسی کمک نگرفته و برای نیاز و حاجت هم آن را خلق نکرده؛ بینیاز مطلق است و لذا میتوان از او استعانت جست.
5. رحمت و رأفت؛
مستعان باید رحیم و رؤوف باشد تا داعی برای پاسخگویی به استعانت داشته باشد یکی از اوصاف برجستهی خداوند رحمت اوست که تمامی سورههای قرآن با این نام آغاز شده و در قرآن از خدایی که رحمان است، استعانت جسته شده )وربنا الرحمن المستعان(([50]) رحمت بیکران الهی مقتضی یاری بخشیدن به بندگان است. «برحمتک التی وسعت کل شیء استعنت»([51]) و در بعضی تعابیر معصومین: از خدای رؤوف استمداد شده «یا ذاالرأفة والمستعان»([52]) که خداوند به صفت رأفت _ که شدت رحمت است _ توصیف شده و همین وصف رأفت و رحمت خداوند برای کسی که عون و یاوری ندارد، عون است. «یا عون من لیس له عون ولا معین»([53])
و کسی که رؤوف و رحیم است رافع نیاز خواهد بود. در نتیجه هر نیازی را که عبد به سوی او اظهار کند پاسخ او را دریافت میکند و با توجه به این وصف الهی است که میتوان گفت هر نعمتی که به انسان و سایر موجودات میرسد، از اوست )وما بکم مِن نعمة فَمِنَ الله...(([54]) و در نتیجه باید از صاحب نعمت استعانت جست که ائمه: روی این وصف تکیه کردهاند «بذی الاٴلاء والعظمة استعنت»([55]) در مناجات حضرت موسی7 از قول خداوند تعبیر نعم المستعان آمده است: «انی نعم العون و نعم المستعان»([56]) من بهترین عون و مستعان هستم.
چنین تعبیری جامع است چرا که هم تمام اوصاف کمالیه را دربردارد و هم نامحدود بودن آنها را شامل میشود، زیرا اگر کسی یکی از آنها را داشته باشد، بهترین نخواهد بود و اگر همه را داشته باشد ولی به صورت محدود، باز این تعبیر «نعم المستعان» بر او صادق نیست، امّا خداوندی که همهی اوصاف را به صورت نامحدود داراست «نعم المستعان» میباشد، و تنها او برای استعانت کافی است. از همین رو در بیان ائمه: امر به استعانت از او شده است. «استعین بالله علی امورک فانه اکفی معین»([57])
با این همه روشن است که استعانت بدون امیدواری در انسان ایجاد انگیزه نمیکند و روان او را آرام نمینماید و لذا ائمهی اطهار: استعانت را مقرون به امید میدانند. به عبارت دیگر امید، لازمهی استعانت است. امیدواری دارای اساس محکمی است و آن اعتماد وثقه به غنی مطلق، رحیم مطلق و کریم مطلق بوده که فیضش دایمی است و ائمهی معصومین: با اعتقاد راسخ بر اینکه خداوند فضلش شامل مستعین میشود، از او استعانت میطلبیدند «نستعین به استعین راج لفضله»([58])
اوصاف ذکر شده برای مستعان را میتوان حد وسط برای برهان عقلی قرار داد و از این راه توحید در استعانت را به اثبات رساند، مثلاً اگر غنا و بینیازی مستعان را حد وسط قرار دهیم، صورت برهانیاش این خواهد بود که؛ «مستعان کسی است که غنی و بینیاز باشد.» و از آنجا که تنها موجودی که حقیقتاً غنی و بینیاز است، ذات باری تعالی است. پس تنها او میتواند مستعان باشد، دیگر اوصاف را نیز به همین ترتیب میتوان به عنوان دلیل عقلی برای اثبات توحید در استعانت به حساب آورد.
ب: استعانت در همهی امور؛
با توجه به اوصافی که برای مستعان حقیقی یعنی خداوند سبحان ذکر شد که مبدأ افاضهی هر فیضی است به این نتیجه میرسیم که مستعین کسی است که نسبت به ذات و همهی اوصاف، فقیر و محتاج محض باشد. از این رو استعانت یکی از امور ضروری برای اوست که شامل تمامی شؤون تکاملی او خواهد شد و این نکته در بیان معصومین: به آن تصریح شده است؛ «انا إلی برک و عونک أحوج»([59]) حضرت موسی7 با این که نیروی بدنی فراوانی داشت در پیشگاه خداوند اظهار فقر و نیاز میکرد )... رب انی لما انزلت إلیٰ مِن خیر فقیرٌ(([60]) ائمه: با توجه به ضعف ذاتی مستعین از خداوند استعانت میجویند «اللهم انی استعین ضعیفاً»([61]) و همچنان که قرآن انسان را موجود ضعیفی میداند )... خلِقَ الانسانُ ضَعیفاً(([62]) که باید در همهی امور از قوی مطلق استعانت بجوید.
گرچه در این برهان،انسان و سایر موجودات با یکدیگر شریکاند و این، همان استعانت ابتدایی است و عقل میتواند با حد وسط قراردادن اوصاف مستعین، استعانت را در تمامی امور اثبات کند. امّا آنچه که انسان را از سایر موجودات متمایز میکند، اوصاف اختصاصی او میباشد که عبارت است از:
1. اختیار؛
یکی از ویژگیهای انسان، مختار بودن اوست )إنا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفوراً(([63]) استعانت چنین موجودی آگاهانه است زیرا برای ادامهی راه و انجام وظایف و تکالیف خود از خداوند استمداد میطلبد.
2. فطرت؛
تنها موجودی که از فطرت الهی برخوردار است، انسان است )... فطرة الله التی فَطَرَ الناس عَلَیهَا...(([64]) و هر چند غبار جهل و غفلت خلقت خدایاب و خداخواه _ فطرت _ او را پوشانده باشد؛ ولی در بحران حوادث ناگوار که دست انسان از تمامی اسباب مادی کوتاه است، جرقه میزند و انسان را به سوی مسبب الاسباب رهنمون میسازد، که قرآن در موارد متعددی به آن اشاره میفرماید از جمله: )قُل مَن یُنجّیکُم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرعاً و خفیةً لئن أنجینا من هذه لکنونن من الشاکرین(([65]) این آیه اشاره به استمدادهای مشرکان دارد که در مخاطرات سخت زندگی به طور ناخودآگاه و فروتنانه خدا را میخوانند.
استعانت امری فطری است که عقل آن را به صورت برهان در آورده است که؛ از نظر قرآن استعانت از غنی مطلق امری مطابق فطرت است و امر مطابق فطرت، بهطور ناخواسته انسان را به سوی خود میکشاند، پس استعانت امری است که به طور ناخواسته انسان به سوی آن کشیده میشود.
از مجموع براهین ذکر شده میتوان نتیجه گرفت که؛
تنها موجودی که میتوان از او استعانت جست؛ خداوند است و این استعانت مطلق است و شامل تمامی امور میشود.
ادامه دارد...
پینوشت:
[1] . سید حسن مصطفوی، التحقیق، ج 13.
[2] . راغب اصفهانی، مفردات، ص 598، چاپ جدید.
[3] . همان.
[4] . بقره (2): 68 .
[5] . همان، التحقیق، ج 8 ، ص 269.
[6] . فرقان (25): 4.
[7] . کهف (18): 95.
[8] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 1، ص 152.
[9] . محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 58.
[10] . همان، التحقیق، ج 12، ص 139.
[11] . همان، ج 8 ، ص 268.
[12] . همان، ج 1، ص 178.
[13] . همان، ج 7، ص 182.
[14] . همان، ج 8 ، ص 160.
[15] . همان، ج 11، ص 51 و 52.
[16] . الرحمن (55): 29.
[17] . سجده (32): 9.
[18] . ر.ک؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 1، ص 466 و 447.
[19] . همان، ص 450.
[20] . بحار، ج 76، ص 263، ح 13.
[21] . همان، ج 1، ص 75، ح 3.
[22] . یوسف (12): 18، در این آیهی شریفه علامه طباطبایی1 مستعان را به معنای توکل بر خدا دانستهاند. تفسیر المیزان، ج 11، ص 105.
[23] . هود (11): 123.
[24] . شوری (42): 28.
[25] . انفال (8): 17.
[26] . انفال (8): 17.
[27] . همان، تسنیم، ج 1، ص 448 و 449.
[28] . اصول کافی، ج 2، ص 84 .
[29] . اعراف (7): 197.
[30] . همان، بحارالانوار، ج 94، ص 328، ح 4.
[31] . همان، ج 90، ص 56، ح 4.
[32] . همان، ج 94، ص 229، ح 11.
[33] . زیرا کبیر از اسماء الهی است و او کبیر مطلق است که حدی در او نیست و اثری از ضعف در او مشاهده نمیشود که نزدیک به مفهوم علو است. التحقیق، ج 10، ص 16. ملکوت که از ملک اخذ شده به معنای تسلط بر شیء به طوری که اختیار آن به دست اوست. التحقیق، ج 11، ص 163. عزت دال بر شدت و قوت است و استعمال آن در خداوند به معنای این است که او مغلوب چیزی نیست. التحقیق ، ج 8، ص 113 و 114. قهاریت که از قهر و غلبه میآید به معنای اعمال غلبه است یعنی غلبه در تمام اجر او عمل است و غلبه تفوق در قدرت است و در مورد خداوند به معنای جاریبودن قدرت و علو و تفوق و غلبه او بر جمیع خلق است. التحقیق، ج 9، ص 320.
[34] . نهجالبلاغه، خ 4، ص 83 ، ح 2.
[35] . همان، بحارالانوار، ج 94، ص 367، حدیث 4.
[36] . همان، ج 92، ص 255، ح 24.
[37] . اعراف (7): 198.
[38] . غافر (40): 56.
[39] . مائده (5): 76.
[40] . غافر (40): 56.
[41] . عنکبوت (29): 30.
[42] . انعام (6): 164.
[43] . همان، بحارالانوار، ج 91، ص 265، ح 2.
[44] . همان، ج 95، ص 315، ح 24.
[45] . فاطر (35): 15.
[46] . همان، بحارالانوار، ج 98، ص 228، ح 18.
[47] . همان، ج 57 ، ص 30، ح 10.
[48] . همان، ج 57 ، ص 48، ح 8 .
[49] . همان، ج 97، ص 280، ح 5.
[50] . انبیاء (21): 112.
[51] . همان، بحارالانوار، ج 86 ، ص 311، ح 19.
[52] . همان، ج 94، ص 386، ح 7.
[53] . همان، ج 40، ص 278، ح 6 .
[54] . نحل (16): 53.
[55] . همان، بحارالانوار، ج 94، ص 396، ح 4.
[56] . محمد کلینی، اصول کافی، ج 8 ، ص 7، ح 2.
[57] . همان، بحارالانوار، ج 77، ص 218، ح 19.
[58] . نهجالبلاغه، خطبهی 182، ح 2.
[59] . اصول کافی، ج 1؛ ص 364، ح 2.
[60] . قصص (28): 24.
[61] . بحار، ج 101، ص 348، ح 12.
[62] . نساء (4): 28.
[63] . انسان (76): 3.
[64] . روم (30): 30.
[65] . انعام (6): 63 .
سوتیتره
انسان موحد هماره بر آن است که جلوههای توحید را در لفظ و مفهوم محدود ننماید؛ بلکه همهی شؤون اعتقادی، اخلاقی و عملی خود را صبغهی توحیدی ببخشد.
«توحید در استعانت» که تمامی امور انسان را دربرمیگیرد، جایی برای غیر خدا باقی نمیگذارد چرا که غیرخدا نمیتواند معین و یاور باشد.
لفظ «استعانت» از لحاظ لغوی بیانگر این است که ناتوان از فرد توانا یاری بطلبد.
حضرت یعقوب7 به هنگام ناپدیدشدن یوسف7، به خداوند استعانت میجوید. این استعانت یک نوع توکل به خدا بود، یعنی کارها را به او سپرد و خدا هم به بهترین شکل آن را سامان داد.
مراتب استعانت به درجات عبادت وابسته است، به هر میزان که عابد در عبادتش موحدتر باشد، استعانتش از درجهی بالاتری برخوردار است.
از کسی میتوان استعانت جست که قدرت او نامتناهی و مالکیت عالم در دست اوست و عزت و شدت و شوکت و قدرت انتقامگیری برای اوست.
ربوبیت از اوصافی است که نقش اساسی را در مستعان دارد؛ یعنی از کسی میتوان استمداد جست که تدبیر امور بر عهدهی اوست.
یکی از اوصاف مهم مستعان، بینیازی اوست. نیازمند چگونه میتواند دست نیازمند را بگیرد.
مستعان باید رحیم و رؤوف باشد تا داعی برای پاسخگویی به استعانت داشته باشد یکی از اوصاف برجستهی خداوند رحمت اوست که تمامی سورههای قرآن با این نام آغاز شده و در قرآن از خدایی که رحمان است، استعانت جسته شده است.
خداوندی که همهی اوصاف را به صورت نامحدود داراست «نعم المستعان» میباشد، و تنها او برای استعانت کافی است.
آنچه در طول تاریخ حیات بشر به عنوان بزرگترین مانع سر راه سعادت انسان قد علم کرده و موجب ضلالت و گمراهی او شده، شرک در چهرهای گوناگونش بوده که گاه به صورت پرستش بتهای چوبی و سنگی و گاه در قالب پرستش مظاهر طبیعت از قبیل ماه و ستاره و خورشید و زمانی به شکل پیشرفته، انسان را جایگزین خدا نموده و مالکیت مطلق و حاکمیت بیقید و شرط را به دست او سپرده که از این رهگذر روز به روز بر حیرت و سرگردانی بشر افزوده شده و او را از مسیر سعادت دورتر ساخته است.
از این رو، مهمترین پیام کتب آسمانی، به ویژه قرآن توحید بوده و اولین دعوتکنندگان به سوی توحید، پیامبران بودهاند که بیشترین تلاش را برای شناساندن حقیقت توحید و جلوههای آن به کار بردهاند و خود نیز به عنوان اسوهی موحدان، بشر را از این سرگردانی و ضلالت رهانیدهاند.
به جهت نقش و جایگاه مهم این بحث آیات بیشمار و روایات فراوانی از معصومین: به تبیین توحید و جلوههای آن در زندگی انسان پرداخته است.
توحید که اصل و رکن اساسی عقاید و اندیشهی الهی است، در نظر بدوی به توحید « نَظری» و «عملی» تقسیم میشود. ولی با تعمق و دقت نظر در آیات الهی و کلمات معصومین: درمییابیم که هر قسم از توحید جلوههای متعدد و گستردهای دارد که به صورت جلوههای خفی و جلی قابل احصا است.
انسان موحد هماره بر آن است که جلوههای توحید را در لفظ و مفهوم محدود ننماید؛ بلکه همهی شؤون اعتقادی، اخلاقی و عملی خود را صبغهی توحیدی ببخشد.
بحثی که هماکنون در صدد تبیین آن هستیم و پرداختن به آن از ضرورت فراوانی برخوردار است؛ «توحید در استعانت» است که از جلوههای «توحید خفی» است.
به بنبست رسیدن بشر امروزی حاصل استعانت از قدرتهای پوشالی و خیالی است که همانند سراب، بشر تشنهی حقیقت را به یأس و حرمان و سرخوردگی میکشاند و روز به روز او را مأیوستر و ناامیدتر میکند. همچنان که در آیهی 101سورهی هود آمده است: )وما زادوهم غیر تتبیب(؛ «جز بر هلاکت آنان نیفزود.»
یکی از اموری که انسان را از این سردرگمی نجات میبخشد، شناخت حقیقت استعانت و نیل به مرتبهی توحید در استعانت است که منشأ آثار مثبت و سازندهای در روان انسان و سریان آن به عمل و زندگی فردی و اجتماعی او میشود.
«توحید در استعانت» که تمامی امور انسان را دربرمیگیرد، جایی برای غیر خدا باقی نمیگذارد چرا که غیرخدا نمیتواند معین و یاور باشد؛ مگر از باب مظهریت که این خود نیز عین توحید است. در واقع راه جستن به حقیقت توحید همانا دست یافتن به تکیهگاه محکمی است که نیستی و زوال عارضش نمیشود و ضعف و نقص در او معنا ندارد و این همانا؛ به همه چیز رسیدن و همه چیز را یافتن است.
بر اساس امور ذیل ضرورت بحث آشکارتر میگردد:
1. از بین بردن اضطرابهای روانی و رسیدن به آرامش روحی.
2. اقدام نمودن به کارهای بزرگ همراه با اطمینان خاطر.
3. انجام وظیفه در هر شرایط ممکن و نهراسیدن از فقدان یا کمبود امکانات.
4. مأیوس نشدن از این که کار نتایج مطلوب را به دنبال نداشته باشد.
5. از بین رفتن ترس و غم و اندوه در مسیر زندگی و تصمیمات اساسی آن.
6 . تابش بارقهی امید و یافتن روحیهی شادابی و نشاط.
7. مسببالاسباب دانستن خداوند سبحان در تصمیمات و کارها.
قبل از ورود به بحث لازم است که به مبادی تصوّری و تصدیقی آن پرداخته شود تا موضوع کاملاً تبیین شده و سیر منطقی خود را طی کند. مبادی تصوّری که آشنایی با واژهها و مفاهیم موضوع محل بحث است، عبارتند از: توحید و استعانت و الفاظ مقارب آن، که پس از بیان معنای لغوی آنها به کاربرد قرآنی آن میپردازیم، زیرا استعمالات قرآنی این واژهها از ویژگی خاصی برخوردار است که با نگاه عرفانی، عمق بیشتری پیدا میکند و حیطهی وسیعتری را به روی انسان میگشاید.
الف. شناخت واژههای کلیدی:
1. توحید؛
این کلمه از مادهی وحدت و به معنای انفراد در ذات و صفت و فعل است.([1]) به عبارت دیگر «توحید» یعنی؛ «حاکم کردن وحدت بر عالم هستی و کثرات را به وحدت رساندن».
2. استعانت؛
«استعانت» از مادهی «عون» به معنای یاریخواستن است([2]) و واژههایی همچون تعاون، اعانت و عوان نیز از این ماده اشتقاق یافته است. «تعاون» به معنای تظاهر و کمک طرفینی است([3]) و «عوان» به معنای حد متوسط و اعتدال است که در قرآن کنایه از فرد میانسال میباشد )عوانٌ بین ذلک(([4]) چرا که فرد میانسال ذاتاً متصف به کمککار بودن و فی حد نفسه دارای ارزش است([5]). به خلاف فرد کهنسال و یا کودک که انتظار یاری از آنها نمیرود.
اعانت؛ به یاری رهبر از سوی مردم اطلاق میشود و از کاربرد قرآنی این تعریف به دست میآید )واعانه علیه قومٌ آخرون(([6])؛ «و گروهی دیگر او را بر آن [قرآن] یاری کردهاند.» و )فأعینونی بقوة(([7])؛ «مرا با نیروی [انسانی] یاری کنید.»
واژهی «استعانت» در جایی به کار میرود که انسان به تنهایی قادر به انجام کاری نیست([8]) و به عبارتی استعانت به معنای از بین بردن ضعف و ناتوانی فرد مستعین بر انجام عملی است که به تنهایی از انجام آن عاجز است.([9]) این واژه در چند جای قرآن و تنها در مورد خداوند استعمال شده که معلوم میشود استعانت یکطرفه است و تنها از خداوند میتوان استعانت جست؛ شاهد هم آن آیاتی از قبیل «والله المستعان» و«ایاک نستعین» میتواند باشد.
به خلاف تعاون که دو طرفه است و در رابطهی انسانها با یکدیگر معنا پیدا میکند و اعانه که گرچه یک طرفه است ولی در حیطهی انسانی است، ولی استعانت رابطهی انسان با خداست.
3. واژههای مقارب استعانت؛
«استنصار»، از مادهی «نصرت» به معنای اعانت است([10]) و نوعاً در مقابل دشمن یا مخالف به کار میرود.([11]) «النصر یلاحظ فیه التفویته فی قبال عدو أو مخالف»
«تأیید» که نزدیک به معنای استعانت است؛ دال بر قوه و حفظ است و بر تقویت کردن طرف مقابل اطلاق میشود.([12])
«ظهیر» که به معنای معین است و مقارب استعانت است.([13])
«عضد» استعاره برای فرد معین است؛ «اعتضدت به استعنت»([14])
«امداد» به معنای بسط([15]) ؛ و به عبارتی بالابردن امکانات مادی و یا بالا بردن ظرفیت و قابلیتهاست.
ب. انواع استعانت:
لفظ «استعانت» از لحاظ لغوی بیانگر این است که ناتوان از فرد توانا یاری بطلبد. کاربرد قرآنی، این گونه یاری خواستن را منحصر به خدا میکند و نگاه دقیق مطلب را عمیقتر میکند و انواع و مراتب استعانت را به تصویر میکشد.
1. استعانت گاهی «تکوینی» است که همان حقیقت استعانت بوده، بدین معنا که همهی موجودات اعم از انسان و غیرانسان تکویناً و با زبان حال )ایاک نستعین( میگویند و یاور حقیقی و رافع نیاز را تنها خداوند میدانند. )یسئله من فی السموات والارض...(([16])؛ «هر که در آسمانها و زمین است از او درخواست میکند...»
وجه اختصاصی استعانت تکوینی در انسان عبارت از استعانتی است که برای انجام تکلیف میباشد و تعبیر به «استطاعت» میشود و در قبال آن «عون ابتدایی» است که از ناحیهی خداوند صادر میشود و انسان با زبان حال از خداوند طلب قدرت و توانایی برای انجام تکلیف میکند و خداوند آن را به انسان اعطا میکند تا در انسان زمینهی تکلیف ایجاد شود و در این جهت فرقی بین انسانها نیست و مؤمن و کافر را در برمیگیرد. از جمله میتوان آیهی )... وجعل لکم السمع و الابصار والافئدة...(([17])؛ «و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد.» را شاهدی بر این مدعا دانست.
2. استعانت «تشریعی» و یا «اختیاری»؛ درخواستی آگاهانه از خداوند برای انجام تکلیف است، یعنی انسان با ارادهی خود از خدا یاری میطلبد و خداوند اجابت میکند. پس استعانت ثانوی همراه با درخواست انسان است که اراده در آن مدخلیت دارد و این نوع استعانت تنها در موجود مختار صادق است.
ج. اقسام استعانت:
واژهی استعانت از لحاظ مفهومی عبارت از طلب یاری برای جبران ضعف موجود است؛ که از هر کس یاری و کمک خواسته شود، مفهوم استعانت صادق است ولی به لحاظ متعلَق آن به «راستین» و «دروغین» تقسیم میشود.
اگر مستعان حقیقی باشد، استعانت به او، استعانتی صادق است و در غیر این صورت، استعانتی دروغین خواهد بود. چنین تقسیمی در «استعانت تکوینی» راه ندارد، چرا که موجودات به طور تکوینی به مستعان حقیقی استعانت میجویند و مستعان دروغین در عالم تکوین معنا ندارد. ولی در «استعانت تشریعی» (ثانوی) به لحاظ اینکه اختیار و آگاهی در آن مدخلیت دارد، میتواند متعلقی حقیقی و واقعی داشته باشد یا خیالی و غیرواقعی و از آنجا که انسان گاهی به خیال گرفتار میشود؛ با تصور به اینکه غیر خدا میتواند او را یاری رساند، از مستعان خیالی همچون بتها و ... استعانت میجوید، که این گونه استعانت، دروغین و غیرواقعی بوده و هر گاه مستعان حقیقی را پیدا کرد و از او طلب یاری نمود، استعانتش راستین و واقعی خواهد بود.
معیار استعانت راستین و دروغین:
از آنجا که انسان دارای بُعد گرایش و بینش است و در هر دو زمینه نیاز به معیار دارد؛ زیرا چه بسا انسان از لحاظ بینش درست بیاندیشد و خداوند را مسبب الاسباب بداند، ولی در بُعد گرایش و عمل تکیه به اسباب مادی کند. از این رو لازم است معیار هر دو بُعد مشخص شود تا استعانت حقیقی از غیرحقیقی بازشناخته گردد.
1. بُعد بینش؛
ملاک و میزان در بُعد بینشی عبارت از این است که اگر انسان به هنگام رخدادها، اولین ملجأیی که توجه او را جلب میکند، و اولین برقی که در دلش میجهد نور آسمانها و زمین یعنی خداوند باشد و به آن استعانت بجوید، استعانتی صادقانه دارد. و هر گاه نگاه او به قوم، قبیله، اسباب ظاهری و مادی باشد و پس از ناامید شدن توجه به خدا کند، در استعانتش به خدا، کاذب است.
2. بُعد گرایش؛
اگر در همهی امور و شؤون زندگی تنها به خدا تکیه کند؛ در استعانتش به خدا صادق است و اگر پس از سرخوردگی از دیگر اسباب و راهها به فکر دعا و نیایش و استعانت از خدا بیفتد، درخواست او کاذب است.([18])
قرآن به لحاظ این که کتاب هدایت و انسانسازی است، هماره از کلیگویی پرهیز کرده و با ذکر مصادیق، انسانها را از حیرت و سرگردانی بیرون میآورد و راه سعادت را به آنها مینمایاند. از همین رو با معرفی مستعان حقیقی و غیرحقیقی راه را برای رسیدن رهپویان حقیقت به توحید ناب سهل و آسان نموده که ما در بخشهای بعدی به آن اشاره میکنیم.
د. رابطهی استعانت با توکل و تفویض و تولی:
استعانت از لحاظ مفهومی با توکل، تفویض و ولایت متباین است، مثلاً توکل معنایی را میرساند که استعانت آن معنا را نمیرساند و ... با این وجود آنچه واژههای مورد نظر را با یکدیگر پیوند میدهد و رابطهای ریشهای بین آنها برقرار میکند؛ عبارت از نیاز است که در همهی آنها مشترک بوده و به لحاظ شدت و ضعف مراتبی را ایجاد میکند. استعانت که به معنای یاری جستن برای جبران ضعف و ناتوانی است پایینترین مرتبهی این نیاز است. مرتبهی بالاتر از آن به صورت «توکل» بروز و ظهور میکند و در واقع بطن استعانت است. پس از آن «تفویض» و سپس «تولی» بالاترین مرتبهی احساس نیاز است. بنابراین معلوم میشود که استعانت در طلیعهی راه است، زیرا اولین مرحلهای است که انسان احساس نیاز میکند و به ضعف خود پی میبرد _ اگر چه خود را باور داشته و برای خود نیز استقلال قایل است _ که این احساس نیاز در برخورد با موانع و مشکلات شدیدتر میشود و دید او را عمیقتر و روح او را وسیعتر میکند و لذا در مرحلهی بالاتر از خدا طلب نصرت و یاری مینماید. به این معنا که بخشی از کارها را میتواند انجام دهد، ولی نیاز به پشتیبان و حامی دارد؛ همچون کودکی که در آستانهی راه رفتن، برای جبران ضعف و ناتوانی خود، نیاز به تکیهگاه دارد.
انسان پس از طی مراحلی از کمال و برخورد با حوادث و رویدادهای مختلف به این نتیجه میرسد که ناصر و یاور کافی نیست، بلکه برای تأمین نیازهای خود باید وکیل داشته باشد([19]). در حقیقت برای انجام کارها خود را نیازمند به دیگری میبیند، گرچه در سیاستگذاری و تصمیمگیریها خود را صاحب رأی میپندارد. اینجاست که خدا را در کارهایش وکیل قرار میدهد، «توکلتُ تَوکَّلَ مستعین به علی شؤونه»([20])، «مستعیناً بالله و متوکلاً علیه»([21])
حضرت یعقوب7 به هنگام ناپدیدشدن یوسف7، به خداوند استعانت میجوید. این استعانت یک نوع توکل به خدا بود، یعنی کارها را به او سپرد و خدا هم به بهترین شکل آن را سامان داد. )... فصبرٌ جمیلٌ والله المستعان...(([22])؛ «اینک صبری نیکو [برای من بهتر است] و بر آنچه توصیف میکنید خدا یاری ده است.»
توکل مرتبهی کسانی است که در میانهی راهاند و خداوند آنها را امر به توکل میکند. )... فاعبُدهُ وتوکل عَلَیه...(([23])؛ «پس او را پرسش کن و بر او توکل نمای»
و آنگاه که برنامهریزیها و سیاستگذاریهای انسان با شکست مواجه میشود به این فکر فرو میرود که توکیل، سر منزل مقصود نیست، بلکه باید به مرتبهی تفویض راه یافت. یعنی نه تنها باید اجرای کارها را به خدا واگذاشت؛ بلکه تصمیمات را هم نیز به او سپرد. بدین معنا که خویشتن و کار خود را نمیبیند تا برای انجامش وکیل بگیرد؛ بلکه همه چیز را به دست خدا میسپارد.
و با بالا رفتن ظرفیت و قابلیتهای وجودیاش که با معرفت به ذات باری و تجربه همهی راهها و برخورد با موانع و شکست در تصمیمگیریها و بینتیجه ماندن تدبیرهای او حاصل میشود؛ به مرحلهی تولّی بار مییابد. یعنی در خود هیچ توانی را احساس نمیکند و به عبارتی خودی نمیبیند و هیچ استقلالی برای خود قایل نیست، همانند کودک شیرخواری که از خود هیچ اراده و اختیاری ندارد و ضعف و ناتوانی او به حدی رسیده که اگر قطرهای شیر به او ننوشانند، جانش از کف میرود. انسان تحت ولایت، خود را در اختیار ذات اقدس اله قرار میدهد و همهی امور را به او میسپرد. در نتیجه شکستها پشت او را خم نمیکند و پیروزیها سرمست غرورش نمیسازد. اقبال و ادبار دنیا، سلامت و مرض، فقر و غنا، همه را از ناحیهی او میبینند و به اطمینان قلبی و آرامش وصفناشدنی دست مییابد و به حقیقت )وهو الولی الحمید(([24]) ؛ «هموست سپرده ستوده» که همان مرتبهی ولایت است، واصل میشوند. و آیاتی از قبیل )... وما رمیت اذ رمیت...(([25])؛ «و چون [ریگ به سوی آنان] افکندی، تو نیفکندی، بلکه خدا افکند.» اشاره به حال آنان دارد. آری این بالاترین مرتبهای است که یک انسان موحد میتواند به آن دست پیدا کند و این همان توحید افعالی است که قرآن پاداش مجاهدان را رسیدن به این مقام میداند )فلم تقتلوهم ولکن الله قتلَهُم...(([26]) ؛ «و شما آن را نکشتید، بلکه خدا آنان را کُشت ...» در این راستا شاید بتوان تحلیل دیگری نیز ارایه داد. بدین معنا که استعانت در جایی است که کار در حد توان ماست و آن گاه که انجام کار در توان ما نباشد، ناامید نشده و انجام آن را به خداوند توکیل میکنیم. گاهی نیز در مقام تصمیم و انجام کار ناتوان شده و آن را تفویض مینماییم و آن زمان که در اصل حیات و ممات و هدف و زندگی مردد و ناتوان شویم، خدا را ولیّ خویش قرار داده و تمامی امور را به او میسپاریم. لازم به ذکر است که این تحلیل در مورد انسانهایی که مراتبی از کمال را طی کرده باشند؛ قابل تصویر است.
µ . ارتباط استعانت با عبادت:
مراتب استعانت به درجات عبادت وابسته است، به هر میزان که عابد در عبادتش موحدتر باشد، استعانتش از درجهی بالاتری برخوردار است.
مرتبهی اول عبادت، عبادت عبید است که اگر کسی در این درجه از عبادت قرار گیرد؛ استعانتی که میجوید در همان مرتبه است و اگر کسی در مرتبهی عبادت تجار باشد، استعانت او در همان رتبه است و اما آن کس که عبادتش عبادت احرار است، استعانت او در درجهی اعلا قرار دارد و آن استعانت در همهی امور است. در این مرتبه عابد نه خود را میبیند و نه عبادت خود را، بلکه خود را کاملاً فاقد اراده میبیند در این صورت استعانت او )ایاک نستعین(استیلا _ ولایتپذیری _ پیدا میکند؛ یعنی خود را مستقل نمیبیند.([27])
عن ابیعبدالله7: «العبادة ثلاثة قوم عبدوا الله عزّوجلّ خوفا فتلک عبادةُ العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلبُ الثواب فتلک عبادةُ الاجراء وقوم عزّوجلّ حُبّاً له فتلک عبادة لاٴحرار وهی أفضل العبادة»([28])
ادلهی توحید در استعانت:
1. ادلهی عقلی:
الف: توحید در استعانت از طریق صفات مستعان؛
برای اثبات توحید در استعانت از واژهی استعانت نمیتوان استفاده کرد زیرا این واژه تنها اصل نیاز مستعین به مستعان _ برای جبران ضعف مستعین _ را اثبات میکند؛ به همین جهت عقل عهدهدار اثبات توحید در استعانت میشود، که از طریق حد وسط قراردادن اوصاف مستعان به آن راه پیدا میکند.
زیرا یکی از اموری که در استعانت مدخلیت دارد؛ صفات مستعان است که عقل حاکم بر آن است و وحی آن را تأیید، و ما را ارشاد به حکم عقل میکند و آنچه عقل بدان حکم میکند، این است که مستعان باید دارای اوصاف کمالیّه و از هر عیب و نقص به دور باشد، در غیر این صورت مستعان نخواهد بود.
مهمترین اوصاف مستعان عبارتند از:
1. قدرت؛
قدرت یکی از اوصاف مهم مستعان است، زیرا کسی که میخواهد به دیگری کمک کند باید قادر باشد، در غیر این صورت استمداد از او معقول نخواهد بود و قرآن هم به بهترین وجه آنرا بیان میکند: )والّذین تدعون من دونه لایستطیعون نصرکم ولا أنفسهم ینصرون(([29])؛ «و کسانی را که به جای او میخوانید، نمیتوانند شما را یاری کنند و نه خویشتن را یاری دهند.»
به همین جهت قرآن و روایات نیز روی این صفت تکیه فراوان نموده و آن را منحصر به خدا میداند و قوت و قدرت او را زمینهی استعانت از او میشمرد. «استعنت بالله وبقوة الله»([30]) «وبقوة الله القدوس استعنت»([31]) و حتی او را به عنوان قدرتمندترین یاور معرفی میکنند. «حسبنا الله فانه اقوی معین»([32]) او نه تنها صاحب قدرت بلکه صاحب کبریا، ملکوت، قهاریت و عزت است؛ که همهی اینها به نحوی قدرت را میرساند.([33])
بنابراین از کسی میتوان استعانت جست که قدرت او نامتناهی و مالکیت عالم در دست اوست و عزت و شدت و شوکت و قدرت انتقامگیری برای اوست، همچنانکه در روایات چنین آمده است: «استعینه قاهراً و قادراً»([34]) و در جایی دیگر میفرماید: «استعنت بذی الکبریاء والملکوت»([35]) و در تعبیر دیگر میفرماید: «وبعزتک استعنت»([36])
2. علم؛
از اوصاف دیگر مستعان؛ علیمبودن است و قرآن برای نفی معبودان باطل تکیه بر دو وصف سمیع و بصیر که از مصادیق علم است، دارد و میفرماید: چگونه آنها را میخوانید و از آنها استمداد میجویید در صورتی که نه قدرتشنوایی و نه بینایی دارند و همین گونه به شما مینگرند. )وإن تدعوهم إلی الهدی لایسمعوا تراهم ینظرون إلیک وهم لایبصرون(([37]) و در آیهای دیگر این مطلب را تأیید میکند که از شرایط اساسی مستعان؛ شنوا و بینا بودن اوست. )... فاستعذ بالله إنه هو السمیع البصیر(([38]) [از آنجایی که استعاذه حقیقت استعانت است از این آیه میتوان به عنوان شاهد استفاده کرد] )والله هو السمیع العلیم(([39]) و )إنه هو السمیع البصیر(([40]) مستعان کسی است که سمیع و بصیر و علیم به احوال مستعین بوده و به راه رفع نیاز او آگاه است.
3. ربوبیت؛
ربوبیت از اوصافی است که نقش اساسی را در مستعان دارد؛ یعنی از کسی میتوان استمداد جست که تدبیر امور بر عهدهی اوست. تربیت یکی از ویژگیهای رب است که باید زمینههای آن را فراهم کند. یکی از زمینههای قابل توجه، جبران ضعف مستعین در جهات مختلف اعم از روحی و جسمی است که قرآن هم اساس نصرت را ربوبیت دانسته و در آیات متعددی به آن اشاره فرموده است. از آن جمله: )... رب انصرنی علی القوم المفسدین(([41]) ؛ )قل أغیر الله ابغی ربّاً وهو ربّ کلّ شیء...(([42]) و روایات نیز استعانت از خدا را معلل به ربوبیت کرده است: «استعینک علیهم انک ربی»([43]).
ویژگی دیگر رب مورد اعتماد بودن اوست و اینکه در تمام امور تکیهگاه متربی خود باشد و او تنها خداوند است و باید فقط از او استعانت جست «الله ثقتی فی جمیع اموری کلها، به استعین»([44])
4. بینیازی؛
یکی از اوصاف مهم مستعان، بینیازی اوست. نیازمند چگونه میتواند دست نیازمند را بگیرد. و این صفت را تنها در خدا میتوان یافت زیرا اوست که غنی مطلق است. )والله هو الغنی الحمید(([45]) و اگر کسی از یک جهت غنی و از جهت دیگر نیازمند باشد، قابلیت استعانت را ندارد. در کلمات معصومین: بینیازی خداوند با تعابیر مختلفی بیان شده است: «لم یستعن علی خلقه بغیره»([46]) ؛ «لم یستعن علی خلقها باحد من خلقه»([47]) نه تنها در خلقت عالم از احدی (از خلقش) استعانت نجسته، بلکه اصل خلقت بر اساس نیاز او نبوده؛ زیرا اگر بر اساس نیاز بود، باید کسی را خلق میکرد که او را مدد میرساند. «لو خلق لحاجة لم یخلق الا من یستعین»([48]) و به همین جهت در روایات از خدایی استعانت شده که خلقت عالم از اوست و برای خلقت آن شریک و ظهیری ندارد. «استعین بالله الذی له الخلق»([49]) کسی که خلقت عالم از اوست و در خلقت از کسی کمک نگرفته و برای نیاز و حاجت هم آن را خلق نکرده؛ بینیاز مطلق است و لذا میتوان از او استعانت جست.
5. رحمت و رأفت؛
مستعان باید رحیم و رؤوف باشد تا داعی برای پاسخگویی به استعانت داشته باشد یکی از اوصاف برجستهی خداوند رحمت اوست که تمامی سورههای قرآن با این نام آغاز شده و در قرآن از خدایی که رحمان است، استعانت جسته شده )وربنا الرحمن المستعان(([50]) رحمت بیکران الهی مقتضی یاری بخشیدن به بندگان است. «برحمتک التی وسعت کل شیء استعنت»([51]) و در بعضی تعابیر معصومین: از خدای رؤوف استمداد شده «یا ذاالرأفة والمستعان»([52]) که خداوند به صفت رأفت _ که شدت رحمت است _ توصیف شده و همین وصف رأفت و رحمت خداوند برای کسی که عون و یاوری ندارد، عون است. «یا عون من لیس له عون ولا معین»([53])
و کسی که رؤوف و رحیم است رافع نیاز خواهد بود. در نتیجه هر نیازی را که عبد به سوی او اظهار کند پاسخ او را دریافت میکند و با توجه به این وصف الهی است که میتوان گفت هر نعمتی که به انسان و سایر موجودات میرسد، از اوست )وما بکم مِن نعمة فَمِنَ الله...(([54]) و در نتیجه باید از صاحب نعمت استعانت جست که ائمه: روی این وصف تکیه کردهاند «بذی الاٴلاء والعظمة استعنت»([55]) در مناجات حضرت موسی7 از قول خداوند تعبیر نعم المستعان آمده است: «انی نعم العون و نعم المستعان»([56]) من بهترین عون و مستعان هستم.
چنین تعبیری جامع است چرا که هم تمام اوصاف کمالیه را دربردارد و هم نامحدود بودن آنها را شامل میشود، زیرا اگر کسی یکی از آنها را داشته باشد، بهترین نخواهد بود و اگر همه را داشته باشد ولی به صورت محدود، باز این تعبیر «نعم المستعان» بر او صادق نیست، امّا خداوندی که همهی اوصاف را به صورت نامحدود داراست «نعم المستعان» میباشد، و تنها او برای استعانت کافی است. از همین رو در بیان ائمه: امر به استعانت از او شده است. «استعین بالله علی امورک فانه اکفی معین»([57])
با این همه روشن است که استعانت بدون امیدواری در انسان ایجاد انگیزه نمیکند و روان او را آرام نمینماید و لذا ائمهی اطهار: استعانت را مقرون به امید میدانند. به عبارت دیگر امید، لازمهی استعانت است. امیدواری دارای اساس محکمی است و آن اعتماد وثقه به غنی مطلق، رحیم مطلق و کریم مطلق بوده که فیضش دایمی است و ائمهی معصومین: با اعتقاد راسخ بر اینکه خداوند فضلش شامل مستعین میشود، از او استعانت میطلبیدند «نستعین به استعین راج لفضله»([58])
اوصاف ذکر شده برای مستعان را میتوان حد وسط برای برهان عقلی قرار داد و از این راه توحید در استعانت را به اثبات رساند، مثلاً اگر غنا و بینیازی مستعان را حد وسط قرار دهیم، صورت برهانیاش این خواهد بود که؛ «مستعان کسی است که غنی و بینیاز باشد.» و از آنجا که تنها موجودی که حقیقتاً غنی و بینیاز است، ذات باری تعالی است. پس تنها او میتواند مستعان باشد، دیگر اوصاف را نیز به همین ترتیب میتوان به عنوان دلیل عقلی برای اثبات توحید در استعانت به حساب آورد.
ب: استعانت در همهی امور؛
با توجه به اوصافی که برای مستعان حقیقی یعنی خداوند سبحان ذکر شد که مبدأ افاضهی هر فیضی است به این نتیجه میرسیم که مستعین کسی است که نسبت به ذات و همهی اوصاف، فقیر و محتاج محض باشد. از این رو استعانت یکی از امور ضروری برای اوست که شامل تمامی شؤون تکاملی او خواهد شد و این نکته در بیان معصومین: به آن تصریح شده است؛ «انا إلی برک و عونک أحوج»([59]) حضرت موسی7 با این که نیروی بدنی فراوانی داشت در پیشگاه خداوند اظهار فقر و نیاز میکرد )... رب انی لما انزلت إلیٰ مِن خیر فقیرٌ(([60]) ائمه: با توجه به ضعف ذاتی مستعین از خداوند استعانت میجویند «اللهم انی استعین ضعیفاً»([61]) و همچنان که قرآن انسان را موجود ضعیفی میداند )... خلِقَ الانسانُ ضَعیفاً(([62]) که باید در همهی امور از قوی مطلق استعانت بجوید.
گرچه در این برهان،انسان و سایر موجودات با یکدیگر شریکاند و این، همان استعانت ابتدایی است و عقل میتواند با حد وسط قراردادن اوصاف مستعین، استعانت را در تمامی امور اثبات کند. امّا آنچه که انسان را از سایر موجودات متمایز میکند، اوصاف اختصاصی او میباشد که عبارت است از:
1. اختیار؛
یکی از ویژگیهای انسان، مختار بودن اوست )إنا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفوراً(([63]) استعانت چنین موجودی آگاهانه است زیرا برای ادامهی راه و انجام وظایف و تکالیف خود از خداوند استمداد میطلبد.
2. فطرت؛
تنها موجودی که از فطرت الهی برخوردار است، انسان است )... فطرة الله التی فَطَرَ الناس عَلَیهَا...(([64]) و هر چند غبار جهل و غفلت خلقت خدایاب و خداخواه _ فطرت _ او را پوشانده باشد؛ ولی در بحران حوادث ناگوار که دست انسان از تمامی اسباب مادی کوتاه است، جرقه میزند و انسان را به سوی مسبب الاسباب رهنمون میسازد، که قرآن در موارد متعددی به آن اشاره میفرماید از جمله: )قُل مَن یُنجّیکُم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرعاً و خفیةً لئن أنجینا من هذه لکنونن من الشاکرین(([65]) این آیه اشاره به استمدادهای مشرکان دارد که در مخاطرات سخت زندگی به طور ناخودآگاه و فروتنانه خدا را میخوانند.
استعانت امری فطری است که عقل آن را به صورت برهان در آورده است که؛ از نظر قرآن استعانت از غنی مطلق امری مطابق فطرت است و امر مطابق فطرت، بهطور ناخواسته انسان را به سوی خود میکشاند، پس استعانت امری است که به طور ناخواسته انسان به سوی آن کشیده میشود.
از مجموع براهین ذکر شده میتوان نتیجه گرفت که؛
تنها موجودی که میتوان از او استعانت جست؛ خداوند است و این استعانت مطلق است و شامل تمامی امور میشود.
ادامه دارد...
پینوشت:
[1] . سید حسن مصطفوی، التحقیق، ج 13.
[2] . راغب اصفهانی، مفردات، ص 598، چاپ جدید.
[3] . همان.
[4] . بقره (2): 68 .
[5] . همان، التحقیق، ج 8 ، ص 269.
[6] . فرقان (25): 4.
[7] . کهف (18): 95.
[8] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 1، ص 152.
[9] . محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 58.
[10] . همان، التحقیق، ج 12، ص 139.
[11] . همان، ج 8 ، ص 268.
[12] . همان، ج 1، ص 178.
[13] . همان، ج 7، ص 182.
[14] . همان، ج 8 ، ص 160.
[15] . همان، ج 11، ص 51 و 52.
[16] . الرحمن (55): 29.
[17] . سجده (32): 9.
[18] . ر.ک؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 1، ص 466 و 447.
[19] . همان، ص 450.
[20] . بحار، ج 76، ص 263، ح 13.
[21] . همان، ج 1، ص 75، ح 3.
[22] . یوسف (12): 18، در این آیهی شریفه علامه طباطبایی1 مستعان را به معنای توکل بر خدا دانستهاند. تفسیر المیزان، ج 11، ص 105.
[23] . هود (11): 123.
[24] . شوری (42): 28.
[25] . انفال (8): 17.
[26] . انفال (8): 17.
[27] . همان، تسنیم، ج 1، ص 448 و 449.
[28] . اصول کافی، ج 2، ص 84 .
[29] . اعراف (7): 197.
[30] . همان، بحارالانوار، ج 94، ص 328، ح 4.
[31] . همان، ج 90، ص 56، ح 4.
[32] . همان، ج 94، ص 229، ح 11.
[33] . زیرا کبیر از اسماء الهی است و او کبیر مطلق است که حدی در او نیست و اثری از ضعف در او مشاهده نمیشود که نزدیک به مفهوم علو است. التحقیق، ج 10، ص 16. ملکوت که از ملک اخذ شده به معنای تسلط بر شیء به طوری که اختیار آن به دست اوست. التحقیق، ج 11، ص 163. عزت دال بر شدت و قوت است و استعمال آن در خداوند به معنای این است که او مغلوب چیزی نیست. التحقیق ، ج 8، ص 113 و 114. قهاریت که از قهر و غلبه میآید به معنای اعمال غلبه است یعنی غلبه در تمام اجر او عمل است و غلبه تفوق در قدرت است و در مورد خداوند به معنای جاریبودن قدرت و علو و تفوق و غلبه او بر جمیع خلق است. التحقیق، ج 9، ص 320.
[34] . نهجالبلاغه، خ 4، ص 83 ، ح 2.
[35] . همان، بحارالانوار، ج 94، ص 367، حدیث 4.
[36] . همان، ج 92، ص 255، ح 24.
[37] . اعراف (7): 198.
[38] . غافر (40): 56.
[39] . مائده (5): 76.
[40] . غافر (40): 56.
[41] . عنکبوت (29): 30.
[42] . انعام (6): 164.
[43] . همان، بحارالانوار، ج 91، ص 265، ح 2.
[44] . همان، ج 95، ص 315، ح 24.
[45] . فاطر (35): 15.
[46] . همان، بحارالانوار، ج 98، ص 228، ح 18.
[47] . همان، ج 57 ، ص 30، ح 10.
[48] . همان، ج 57 ، ص 48، ح 8 .
[49] . همان، ج 97، ص 280، ح 5.
[50] . انبیاء (21): 112.
[51] . همان، بحارالانوار، ج 86 ، ص 311، ح 19.
[52] . همان، ج 94، ص 386، ح 7.
[53] . همان، ج 40، ص 278، ح 6 .
[54] . نحل (16): 53.
[55] . همان، بحارالانوار، ج 94، ص 396، ح 4.
[56] . محمد کلینی، اصول کافی، ج 8 ، ص 7، ح 2.
[57] . همان، بحارالانوار، ج 77، ص 218، ح 19.
[58] . نهجالبلاغه، خطبهی 182، ح 2.
[59] . اصول کافی، ج 1؛ ص 364، ح 2.
[60] . قصص (28): 24.
[61] . بحار، ج 101، ص 348، ح 12.
[62] . نساء (4): 28.
[63] . انسان (76): 3.
[64] . روم (30): 30.
[65] . انعام (6): 63 .
سوتیتره
انسان موحد هماره بر آن است که جلوههای توحید را در لفظ و مفهوم محدود ننماید؛ بلکه همهی شؤون اعتقادی، اخلاقی و عملی خود را صبغهی توحیدی ببخشد.
«توحید در استعانت» که تمامی امور انسان را دربرمیگیرد، جایی برای غیر خدا باقی نمیگذارد چرا که غیرخدا نمیتواند معین و یاور باشد.
لفظ «استعانت» از لحاظ لغوی بیانگر این است که ناتوان از فرد توانا یاری بطلبد.
حضرت یعقوب7 به هنگام ناپدیدشدن یوسف7، به خداوند استعانت میجوید. این استعانت یک نوع توکل به خدا بود، یعنی کارها را به او سپرد و خدا هم به بهترین شکل آن را سامان داد.
مراتب استعانت به درجات عبادت وابسته است، به هر میزان که عابد در عبادتش موحدتر باشد، استعانتش از درجهی بالاتری برخوردار است.
از کسی میتوان استعانت جست که قدرت او نامتناهی و مالکیت عالم در دست اوست و عزت و شدت و شوکت و قدرت انتقامگیری برای اوست.
ربوبیت از اوصافی است که نقش اساسی را در مستعان دارد؛ یعنی از کسی میتوان استمداد جست که تدبیر امور بر عهدهی اوست.
یکی از اوصاف مهم مستعان، بینیازی اوست. نیازمند چگونه میتواند دست نیازمند را بگیرد.
مستعان باید رحیم و رؤوف باشد تا داعی برای پاسخگویی به استعانت داشته باشد یکی از اوصاف برجستهی خداوند رحمت اوست که تمامی سورههای قرآن با این نام آغاز شده و در قرآن از خدایی که رحمان است، استعانت جسته شده است.
خداوندی که همهی اوصاف را به صورت نامحدود داراست «نعم المستعان» میباشد، و تنها او برای استعانت کافی است.