نگاهی به نشر نوین شبهات کهن در مورد قرآن
آرشیو
چکیده
متن
قصص قرآن مبتنی بر دو دسته شواهد است:
1. شواهد تاریخی؛ به این معنا که پیدا شدن نشانههایی در کاوشهای باستان شناسانه، این فکر را ایجاد میکند که نقل این قبیل داستانها قبل از ظهور اسلام و حتی سایر ادیان آسمانی سابقه داشته است و بنا بر این قصص کتب آسمانی برگرفته از این افسانههاست. همچنین وجود تشابههای بسیار _ به نظر صاحب اشکال _ بین این قصص با متن اسطورهها یا تورات، موهم این است که قرآن نسخهی تورات است و یا مستقیماً از اساطیر باستانی گرفته شده است.
2. شواهد متنی؛ وجود مواردی _ به نظر صاحب اشکال _ مخالف عقل و علم و وجدان در این قصص، آنها را به اوهام و خرافات موجود در اسطورهها شبیه میکند.
قسمتی از مقالهی مورد بررسی که دنبالکنندهی هدف فرعی مقاله _ یعنی استغراب و استبعاد محتوای قصهی طوفان نوح _ از این قرار است:
«بر این نیستیم که با مقایسهای تطبیقی و علمی، بپرسیم که مثلاً چگونه جناب نوح موفق شدهاند که « از میان پنجاه میلیارد نوع موجود زندهای که بر روی کرهی زمین زندگی میکردهاند و به دلیل انقراض بخش اعظمی از این مجموعهی عظیم، مجموعهای عظیمتر مشتمل بر چهل میلیون گونه موجود زندهای که به وسیلهی دانشمندان علوم طبیعی به دقت طبقهبندی شدهاند» را، از هر گونه یک جفت گردآوری و در یک کشتی آنهم به طول سیصد و عرض پنجاه و ارتفاع سی ذراع نگهداری کرده باشد؟! و چگونه غذا و آب این حیوانات را تأمین کرده است؟ و یا چگونه ممکن است که با ریزش چهل شبانه روز باران، تمامی کرهی زمینی که در بعضی از مناطق آن حتی بیش از این مدت و مقدار در طول سال باران میبارد را آب پوشانده باشد؟! و یا اینکه چگونه ممکن است طوفانی که در 22 قرن قبل از میلاد مسیح در کرهی زمین واقع شده، اهرام ثلاثه وهرم معروف و بزرگ آن «کئوپس» را که 29 قرن پیش از میلاد مسیح ساختش به پایان رسیده را از بین نبرده باشد و تمامی آثار موجود از جمله مومیاییها و سنگنبشتهها و دیگر اشیای متعلق به دوران فراعنه موجود در اهرام را نابود نکرده باشد؟!([1])»
با تحلیل متن فوق، خردهگیریهای موجود در آن را میتوان به این صورت فهرست کرد:
4 چهطور ممکن است، جفتی از تمامی گونههای موجودات در فضای یک کشتی با ابعاد فوقالذکر جا بگیرند؟
4 چهطور میتوان برای چنین جماعت عظیمی از موجودات در این مدت نسبتاً طولانی آب و غذا فراهم کرد؟
4 ریزش چهل شبانهروز باران، حجمی از آب تولید نمیکند که تمام کرهی زمین را آب بپوشاند، همانطور که در بعضی از نقاط بیش از این مقدار در طول سال باران میبارد، اما تمام کرهی زمین را فرا نمیگیرد!
4 چهطور این طوفان سهمگین آثار تاریخی مربوط به زمانهایی بس پیشتر از وقوع خود را از بین نبرده است؟
و با دقت بیشتر میتوان موارد دیگری را به شرح زیر به آن افزود:
4 محاسبه شده که اگر حجم تمام بخار آب جوّ زمین به هم ضمیمه شود و بر سطح زمین جاری گردد، ارتفاع آن از چند سانتیمتر تجاوز نمیکند. بنابراین؛ این همه آب از کجا آمد که حتی قلههای شامخ کوهها را فرو برد و پرندگان آسمان مردند، چون جایی نیافتند که بر آن بنشینند؟
4 اینهمه آب بعد از فرونشستن طوفان کجا رفت؟! مگر ممکن است که فضای داخلی کرهی زمین، گنجایش مقداری آب به حجم کراتی با شعاعهایی بسی بزرگتر _ که منطقاً بر آن محاط بوده _ را داشته باشد؟!
4 اگر اینگونه باشد که به دلیل ایمان نیاوردن انسانها، خداوند همهی موجودات را نابود کرده باشد، این سؤال پیش میآید که آیا نابودکردن مرغان هوا و ... به خاطر گناه انسان خلاف حکمت نیست؟
4 .....
چنانکه در قسمت نخست این نوشتار گذشت، اشکالات فوق ریشه در سه پیش فرض اساسی ذیل دارد:
1. طوفان سرتاسر زمین را فراگرفته بوده است.
2. حضرت نوح7 _ از ترس انقراض نسلهای موجودات در اثر طوفان _ از تمامی آنها نر ومادهای به کشتی سوار کرده است.
3. طوفان 22 قرن قبل از میلاد مسیح7 اتفاق افتاده است.
به نظر میرسد که هر سه فرض به خاطر برخوانی قصص از تورات _ که ممکن است متأثر از اساطیر باشد _ پیش آمده است. به جهت داوری، ملاحظهی داستان در تورات و قرآن کریم و مقایسهی نقل این دو مصدر امری بایسته و دیدهگشا است.
فرازهایی از داستان در تورات:
ایشان (خاندان نوح) و پسرانش و همهی حیوانات به اجناس آنها و همهی بهایم به اجناس آنها و همهی حشراتی که بر روی زمین میخزند، به اجناس آنها و همهی پرندگان به اجناس آنها ... دو دو از هر ذیجسدی که روح حیات دارد نزد نوح به کشتیی در آمدند تا نسلشان بر زمین بماند.([2]) در سال ششصد از زندگانی نوح طوفان آمد و جمیع چشمههای لجه عظیم شکافته شد و روز نهایی آسمان گشوده شد و باران چهل شب و روز بر روی زمین میبارید و طوفان چهل روز بر زمین میآمد و آب همی افزود و کشتیی را برداشت که از زمین بلند شد و آب غلبه یافته بر زمین همی افزود و کشتیی بر سطح آب میرفت و آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت تا آنکه همهی کوههای بلند که زیر تمامی آسمانها بود، مستور شد.([3]) پانزده ذراع بالاتر، آب غلبه یافت و کوهها مستور گردید و هر ذیجسدی که بر زمین حرکت میکرد، از پرندگان و بهایم و حیوانات و کل حشرات خزندهی بر زمین و جمیع آدمیان مردند...([4]) و خدا محو کرد هر موجودی را که بر روی زمین بود... بعد از انقضای صد و پنجاه روز آب کم شد و کشتیی بر کوه آرارات قرار گرفت ... پس نوح و پسران و زنش و زنان پسرانش با وی بیرون آمدند و نوح بعد از آن، سیصد و پنجاه سال زیست.([5])
در حالی که قرآن کریم داستان را به این صورت بیان میکند:
)حتی إذا جاء أمرنا وفار التّنور قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین الا من سبق علیه القول ومن آمن وما آمن معه إلا قلیل وقال ارکبوا فیها بسمالله مجراها و مرساها ان ربی لغفور رحیم ... (([6]) ؛ «تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور([7]) فوران کرد، فرمودیم: «در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت، با کسانت _ مگر کسی که قبلاً در بارهی او سخن رفته است _ و کسانی که ایمان آوردهاند، حمل کن.» و با او جز [عدهی] اندکی ایمان نیاورده بودند! و [نوح] گفت: «در آن سوار شوید. به نام خداست روانشدنش و لنگر انداختنش، بیگمان پروردگار من آمرزندهی مهربان است.» و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوهآسا میبُرد، و نوح پسرش را که در کناری بود، بانگ در داد: « ای پسرک من، با ما سوار شود و با کافران مباش.» گفت: «به زودی به کوهی پناه میجویم که مرا از آب در امان نگاه میدارد.» گفت: « امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارندهای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.» و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق شدگان گردید. و گفته شد: « ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان، [از باران] خودداری کن. و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار» و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از کسان من است، و قطعاً وعدهی تو راست است و تو بهترین داورانی» فرمود: « ای نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است. پس چیزی را که بدان علم نداری، از من مخواه. من به تو اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی.» گفت: «پروردگارا، من به تو پناه میبرم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم، و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی، از زیانکاران باشم.» گفته شد: « ای نوح، با درودی از ما و برکتهایی بر تو و بر گروههایی که با تواند، فرود آی. و گروههایی هستند که به زودی بر خوردارشان میکنیم، سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان میرسد.»»
تفاوتهای بیان توراتی و قرآنی داستان
الف: غفلت تورات از مواضع عبرت
در عهد عتیق بر عبرتهای قصه تأکیدی نیست و بلکه از اکثر آنها غفلت شده است. نقل قصه در تورات _ مثل سایر جریانهای تاریخی قدیمی _ در هالهای از خرافات است. اما از آنجا که قرآن کتاب هدایت و عبرت است؛ در نقل حوادث تاریخی بر مواضع عبرت متمرکز است.
به عنوان نمونه در تورات از پسر و زن نوح که به خاطر سوء اختیارشان در کمند عذاب افتادند، غفلت شده است. در حالی که در این قسمت عبرتی بسیار بزرگ است: « انسان با پشت کردن به تمام امکانات هدایت و صلاح، خود را در معرض دمار و هلاک قرار میدهد.»
مرحوم سید بن طاووس1 بر آن است که نوح دو همسر داشت که یکی وفیه (کامل _ بسیار با وفا) و دیگری غبیه (کودن _ سبک مغز)، زن صالح با پسرانش در کشتی سوار شدند و دیگری همراه با گناهکاران هلاک شد.([8]) خداوند در مورد او و همسر لوط فرموده است: )ضرب الله مثلاً للذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئاً وقیل ادخلا النار مع الداخلین(([9]) ؛ «خدا برای کسانی که کفر ورزیدهاند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایستهی ما بودند و به آنها خیانت کردند، و کاری از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: « با داخل شوندگان داخل آتش شوید.»»
ماجرای پسر نوح نیز حاوی عبرتهایی تکاندهنده است. اینکه چگونه ممکن است انسانی در بالاترین مراتب _ از نظر امکانات هدایت و توفیق _ در اثر اعمال غیر صالحش عنوان «عمل غیرصالح» بگیرد و صلاحیت عنوان فخیم « اهل نوح» بودن را از دست بدهد، بیانگر جدیبودن سرنوشت بشر است. یعنی خداوند بیرون از دایرهی سنن خویش که در محدودهی کنش و منش افراد بروز مییابد با هیچکس _ حتی اگر فرزند پیامبری بلند مرتبه باشد _ حسابی ندارد.
بدینسان، در تورات از جنبههای هدایتگری و عبرتگیری داستان _ که هدف اصلی نقل قصص است _ اثری نیست.
ب: آیا طوفان سرتاسر زمین را فراگرفت؟
4 آیا نوح به خاطر شمول طوفان از هر گونه، جفتی برگرفت؟
تورات نسبت به فراگیری طوفان و اینکه این حادثه حرث و نسل و حتی پرندگان آسمان را نابود کرده است، تصریح دارد. اما در قرآن دلالت و حتی اشارهای به این مطلب نیست. بلکه بر عکس مطالب قرآنی دلالت بر این امر دارند؛ که طوفان فقط ناحیهای که نوح و قومش در آن زندگی میکردند را فراگرفت )لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم(([10])؛ « همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس گفت: «ای قوم من، خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست، من از عذاب روزی سترگ بر شما بیمناکم.» تا آنجا که فرمود: )فکذبوه فانجیناه والذین معه فی الفلک واغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا انهم کانوا قوماً عمین(([11]) ؛ «پس او را تکذیب کردند، و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، نجات دادیم؛ و کسانی را که آیات ما را دروغ پنداشتند، غرق کردیم، زیرا آنان گروهی کور [دل] بودند.»
بنابراین کسانی که نوح بر ایشان خوف «عذاب یوم عظیم» را داشت _ تکذیبکنندگان قومش _ ، غرق شدند. حتی دلالتی بر غرق شدن اقوام دیگر _ چنانچه موجود بودند و در سایر مناطق زندگی میکردند و نوح بر آنها مرسل نبود و دعوتش به آنها نرسیده بود _ نیست؛ چه رسد به سایر حیوانات روی زمین و پرندگان آسمان که رسالتهای انبیا به آنها ربطی ندارد. به عبارت دیگر وجهی نخواهد داشت که عذاب _ که عقاب معصیت و مختص انسان است _ آنها را فراگیرد. در عین حال این امری است که تورات سخت بر آن پای میفشارد و مدعی است که آب تمام سطح زمین را گرفت؛ بهطوری که از قلههای کوههای بلند پانزده ذراع گذشت!
این مسأله از دیرباز موضوع نزاع بین اهل ادیان و صاحبنظران و تاریخنگاران بوده است و اهل کتاب و دانشمندان اسلامی _ بعضی _ بر آن بودهاند که طوفان تمام زمین را دربرگرفته است و عمدتاً بر این نظر به دو وجه استدلال کردهاند:
1. آثار ژئولوژیکی؛
در بلندیهای بعضی از کوهها، فسیلها و صدفهایی وجود دارد که بقایای موجودات آبزی است و این دلیل آن است که زمانی آب بر آنها بالا رفته است.
این وجه از طرف برخی مفسران و قرآن پژوهان پاسخ داده شده است. شیخ محمد عبده در این باره میگوید: «وجود صدفها و حیوانات دریایی فسیل شده در قلههای کوهها، بر این مطلب که آنها در اثر طوفان در آن محلها واقع شده باشند، دلالت ندارد، بلکه به احتمال قویتر به خاطر آن است که کوهها از درون آبها سر برآوردهاند. چون صعود چند روزهی آب بر بالای کوهها، برای چنین پدیدهایکافی نیست.»([12]) آیة الله معرفت نیز احتمال قوی میدهد که چنین آثاری بقایای رسوبی موجوداتی باشد که روزی زیر دریاها بوده و بعد در اثر تغییرات پوستهی زمین و عواملی مانند زلزله و غیر آن به بلندی تبدیل شدهاند.([13])
2. شواهدی از آیات قرآن؛
در برخی از آیات قرآن کریم قراینی بر فراگیری طوفان به چشم میخورد. این وجه نیز با دقتهای تفسیری در تنگنا قرار میگیرد. این موارد عبارتند از:
الف. اینکه از زبان نوح7 چنین آمده است: )... رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیاراً(([14])؛ به این بیان که چون مضمون دعای نوح نابودی تمامی غیرمؤمنان موجود بر پهنهی کره خاکی بوده است، این عذابی جهانشمول بوده است.
در پاسخ این مورد میتوان گفت: اعتقاد برخی مفسران این است که واژهی ارض گاهی در کلام انبیا و اقوام و اخبار ایشان استعمال میشود و از آن _ نه کل کرهی زمین بلکه _ سرزمین و وطنشان اراده میشود؛ مثل قول خداوند تعالی در: )... وتکون لکما ا لکبریاء فی الارض...(([15]) یعنی ارض مصر و )وان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها... (([16]) که مراد مکه است و )وقضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین...(([17]) که مراد دیار فلسطین است.([18])
نیز گفتهاند: ظواهر آیات به کمک قراین، دلالت بر این مطلب دارد که در زمان نوح7_که عهدی بس دور است_ نسل بشر محدود بوده و در اطراف زمین پراکنده نبوده است، بلکه احتمالاً غیر از قوم وی انسانی روی زمین وجود نداشته، و بنا بر این برای عذاب متمردان از قوم نوح7 نیازی به طوفان سراسری نبوده است. و نتیجه گرفتهاند که آیه دلیل بر شمول طوفان نیست.([19])
ب. )لاعاصم الیوم من امر الله(؛
در آیات )وهی تجری بهم فی موج کالجبال ونادی نوح ابنه وکان فی معزل یابُنی ارکب معنا ولاتکن مع الکافرین قال سآوی الی جبل تعصمنی من الماء قال لا عاصم الیوم من امرالله الا من رحم و حال بینهما الموج فکان من المغرقین(([20]) دو موضع وجود دارد که ممکن است برای شمول طوفان به آنها استناد شود:
تعبیر از موج حایل به «کالجبال»؛
گفتگوی پسر نوح با پدرش _ اینکه گفت در بالای کوهی پناه میگیرم و پدرش گفت امروز پناهی از امر پروردگار نیست _ دلیل بر این است که آب، کوههای بلند را هم فراگرفت، بهطوری که بلندی نبود که پسر نوح در آن پناه گیرد.
تمسک به این آیه برای اثبات شمول طوفان خالی از اشکال نمیباشد. البته بعید نیست که حادثهای با چنان عظمت، امواجی به ارتفاع دهها متر را پدید آورده و بنابراین؛ پسر نوح برای آنکه کشتی در حال حرکت بر روی آب را ببیند، بر بالای بلندی ایستاده بوده است. دقت در کیفیت بیان قرآن، احتمال فوق را منتفی میسازد. زیرا درست است که پسر نوح به پدرش گفت: «بالای کوهی پناه میگیرم»؛ اما این در حالی بود که نوح و همراهانش در کشتی سوار بودند و حادثه در شرف وقوع بود. او غافل بود که به زودی _ قبل از آنکه مجال این کار را بیابد، امواج سهمگین وی را در کام خواهند کشید. «حال بینهما الموج: موج بین آن دو فاصله انداخت»، یعنی به دلیل سرعت رسیدن امواج، او فرصت نیافت _ آنچنان که در نظر داشت _ به کوهی بلندی پناه برد، نه آنکه کوهی بیرون از آب موجود نبوده باشد.
علامه شعرانی معتقد است؛ آبی که ارتفاع آن از بیست الی سی متر بیشتر نبوده، ممکن نیست که قلهای کوههای بلندی همچون آرارات در سلسله کوههای جودی را فرابگیرد.([21])
د: )... قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین...( ([22])؛
گفتهاند: اینکه در دو موضع به نوح امر شده است که از هر زوجی « اثنین» برگیرد و با خود به کشتی سوار کند، به جهت آن بوده که؛ شمول طوفان، نسلهای انواع جانداران را در مخاطرهی نابودی قرار داده است. اگر طوفان تمام زمین را فرانگرفته باشد، دلیلی نداشته که از خوف انقراض نسلهای گونههای موجودات، این کار را بکند. این برداشت و تعلیل _ در پاسخ به چرایی این عمل _ اشکالات متعددی از قبیل عدم گنجایش یک کشتی به ابعاد مذکور و ... پدید آورده است.
اما دقت در کاربردهای «زوج» و « اثنین» در قرآن، لطایفی شگفت در مفاد این آیات را آشکار میکند.
این تعبیر در کلام خداوند نظیر دارد: مثل )... ومن کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین...(([23]) که گفتهاند یعنی از هر نوع اشکال و الوان متقارب و متنوعی قرار داد. مثل انواع و اشکال سیب، لیمو، ... یا آنجا که فرمود:
)... والزیتون والرمان متشابهاً وغیرمتشابه...(([24]) یعنی متشاکلاً و غیر متشاکل. و در وصف میوههای بهشتی آمده است: )فیها من کل فاکهة زوجان(([25]) یعنی صنفان متشاکلان، و مراد این است که در اشکال و اصناف، متنوعند؛ مثل )... وﺃ ُتوا به متشابهاً...(([26]) یعنی متشاکلاً. واضح است که ثمره که به معنای میوه است نر و ماده ندارد و زوجیت و لقاح اگر مطرح است در بذر و شکوفه است نه در فواکه و ثمرات. علاوه بر این نزد اهل لغت رایج است که از مثنی، شیاع در جنس را اراده کنند نه دو تایی عددی را. ابوعلی گفته است: مراد از « الزوجان» )من کل زوجین اثنین(شیاع است و عدد دو نیست. شاعر گفته است:
فاعمد لما یعلو فمالک بالذی لاتستطیع من الامور یدان
که مراد از یدان؛ ایدی و قوای زیاد است که به وسیلهی آن توانایی بر امور پدید آید. وصف زوجین به اثنین هم به خاطر تأکید و تشدید است مثل اینکه خطاب به مشرکین فرمود: )... لاتتخذوا الهین اثنین...(([27]) که نهی از اتخاذ آلهه است و با واژهی اثنین برای افزایش مبالغه تأکید شده، نهی در واقع از تعدد آلهه است، اگر چه تعبیر اثنین آمده است. به این ترتیب معلوم میشود که خدا به نوح7 رخصت داد _ که از دارایی خود _ آن اندازه از حیوانات اهلی را برگیرد که زاد و راحلهی مدت مکثش در کشتی را فراهم کند و بار خود را سنگین نکند تا اینکه اوضاع به حالت عادی برگردد. اما متعرض سایر حیوانات اهلی و وحشی پراکنده در زمین نیست. ([28]) و بلکه به تجربه ثابت شده است که هنگام نزدیک شدن بلایایی از قبیل طوفان، زلزله و ...، حیوانات بسیار زودتر از انسانها با خبر شده، منطقه را ترک میکنند. بنابراین تمام معضلات توهی در داستان برطرف میشود.
µ : )وجعلنا ذریته هُمُ الباقین(([29])؛
گفتهاند این آیه دلیل آن است که تمام بشریت از نسل نوحند و از دیگران حتی مؤمنانی که با نوح به کشتی درآمدند، نسلی باقی نماند و بنابراین نوح پدر دوم کل بشریت است.([30]) اما در تفسیر قمی در روایتی از امام باقر7 در مورد آیهی فوق چنین آمده است: « الباقون بالحق والنبوة والکتاب والایمان فی عقبه» قال: «ولیس کل من فی الارض من بنی آدم من ولد نوح» و به آیهی )ذریة من حملنا مع نوح...(([31]) استشهاد کرده است. ([32]) این برداشتی وجیه است که با قول خداوند: )ولقد ارسلنا نوحاً و ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة والکتاب ...(([33]) تقویت میشود. )وجعلها کلمة باقیة فی عقبه...(([34]) یعنی ابراهیم. و فرمود )فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض...(([35]).
پس بقیهی باقیه در فرهنگ قرآن کسانی هستند که وارث کتاب و نبوت و ایمانند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند. این بقایی بدون فنا است که در ذریهی نوح و ابراهیم تحقق یافته است. همچنانکه امیرالمؤمنین7 فرمودند: «هلک خزان الموال وهم احیا والعماء باقون ما بقی الدهر»([36]).
بنابراین برای اثبات شمول طوفان تمسک به این آیه نیز ممکن نیست.
تا اینجا دو پیش فرض از فروض فوق در ضیق و شداد قرار میگیرد و بنابر این تمام شبهات مبتنی بر این دو، از علمیت ساقط میشود. اما در خصوص آن دسته از اشکالات که به زمان وقوع حادثه برمیگردد، باید گفت اگر چه تعیین زمان این پدیده امری بسیار دشوار است، اما قراین موجود همه به زمانی بیش از پنج هزار سال قبل اشاره دارند و بنابراین بر تعیین دقیق حادثه در سال 2200 قبل از میلاد که منجر به تولید اشکالات مذکور میشود، دلیلی وجود ندارد و بلکه شواهد، زمانی را پیشنهاد میکند که از دسترس این اشکالات در امان است.
این تنها یکی از وجوه دقت قرآنپژوهان است که اگر چه ممکن است با دیدگاههای بعضی مفسران سترگ ما همخوانی کامل نداشته باشد، اما به خوبی نشان میدهد دست شبهات مذکور از دامان پیراستهی روایت قرآنی قصص بسیار کوتاه است. و واضح است که وظیفه، پاسداری از قداست قرآن است نه پافشاری بر آرای مفسری خاص.
دقت در فقراتی دیگر از آیات مثل فار التنور و استوت علی الجودی و ...، چشماندازهایی بدیع و روشنگر در فهم این داستان میگشاید که از مجال این نقد خارج است.
اگرچه مقالهی مورد نقد و امثال آن _ به دلیل قایمبودن به انگارههایی به غایت سست _غیر فنیتر و سادهاندیشانهتر از آنند که شایستگی پاسخگوییهای موشکافانه و پرشکیب علمی را داشته باشند و کوتاه اندیشی و سخافت فکری، آنها را زمینگیر و از تحمل دقیقههای علمی و بلند، ناتوان کرده است؛ اما بهانهای برای ژرفاندیشی، تیزنگری و تلاشهای علمی و عقلی دقیقتر در حوزهی مطالعات قرآنی است و از این رهگذر افقهایی وسیع گشوده خواهد شد.
پینوشت:
[1] . ترجمهی فارسی داستان برگرفته از ترجمهی دکتر شجاعالدین شفا در تولدی دیگر، ص 284 میباشد.
. Afshin Zand athttp/eteraz/blogspot.com.
[2] . عهد عتیق، سفر پیدایش، باب 1 - 4.
[3] . همان، باب 7 – 20.
[4] . همان، باب 7 - 22 .
[5] . همان، باب 6 - 9.
[6] . هود (11): 48 - 40.
[7] . کلمهی «تنور» از ریشهی مشترک لغات سامی و هندی و اروپایی و تنورهی فارسی به معنی فریاد و فوران و انفجار و صوت بلند است و مراد، تنور نانوایی نیست.
[8] . سید ابن طاووس، سعدالسعود، ص 239 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 342.
[9] . تحریم (66): 10.
[10] . اعراف (7): 59 .
[11] . اعراف (7): 64 .
[12] . محمد، عبده، تفسیر المنار، ج 12، ص 108.
[13] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 38.
[14] . نوح (71): 26.
[15] . یونس (10): 78.
[16] . اسراء (17): 76.
[17] . اسراء (17): 4.
[18] . تفسیر المنار، ج 12، ص 106.
[19] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 39.
[20] . هود (11): 42 و 43.
[21] . ابوالحسن شعرانی، معجم لغات قرآن ملحق تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 144.
[22] . هود (11): 40 و مؤمنون (23): 27.
[23] . رعد (13): 3.
[24] . انعام (6): 141.
[25] . الرحمن (55): 52.
[26] . بقره (2): 25.
[27] . نحل (16): 51.
[28] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 43 - 41.
[29] . صافات (37): 77.
[30] . این مطلب در روایات اسلامی از قول ابن عباس و قتاده آمده است، به نقل از مجمع البیان، ج 7، ص 447.
[31] . اسراء (17): 3.
[32] . علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 223.
[33] . حدید (57): 26.
[34] . زخرف (43): 28.
[35] . هود (11): 116.
[36] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 147.
1. شواهد تاریخی؛ به این معنا که پیدا شدن نشانههایی در کاوشهای باستان شناسانه، این فکر را ایجاد میکند که نقل این قبیل داستانها قبل از ظهور اسلام و حتی سایر ادیان آسمانی سابقه داشته است و بنا بر این قصص کتب آسمانی برگرفته از این افسانههاست. همچنین وجود تشابههای بسیار _ به نظر صاحب اشکال _ بین این قصص با متن اسطورهها یا تورات، موهم این است که قرآن نسخهی تورات است و یا مستقیماً از اساطیر باستانی گرفته شده است.
2. شواهد متنی؛ وجود مواردی _ به نظر صاحب اشکال _ مخالف عقل و علم و وجدان در این قصص، آنها را به اوهام و خرافات موجود در اسطورهها شبیه میکند.
قسمتی از مقالهی مورد بررسی که دنبالکنندهی هدف فرعی مقاله _ یعنی استغراب و استبعاد محتوای قصهی طوفان نوح _ از این قرار است:
«بر این نیستیم که با مقایسهای تطبیقی و علمی، بپرسیم که مثلاً چگونه جناب نوح موفق شدهاند که « از میان پنجاه میلیارد نوع موجود زندهای که بر روی کرهی زمین زندگی میکردهاند و به دلیل انقراض بخش اعظمی از این مجموعهی عظیم، مجموعهای عظیمتر مشتمل بر چهل میلیون گونه موجود زندهای که به وسیلهی دانشمندان علوم طبیعی به دقت طبقهبندی شدهاند» را، از هر گونه یک جفت گردآوری و در یک کشتی آنهم به طول سیصد و عرض پنجاه و ارتفاع سی ذراع نگهداری کرده باشد؟! و چگونه غذا و آب این حیوانات را تأمین کرده است؟ و یا چگونه ممکن است که با ریزش چهل شبانه روز باران، تمامی کرهی زمینی که در بعضی از مناطق آن حتی بیش از این مدت و مقدار در طول سال باران میبارد را آب پوشانده باشد؟! و یا اینکه چگونه ممکن است طوفانی که در 22 قرن قبل از میلاد مسیح در کرهی زمین واقع شده، اهرام ثلاثه وهرم معروف و بزرگ آن «کئوپس» را که 29 قرن پیش از میلاد مسیح ساختش به پایان رسیده را از بین نبرده باشد و تمامی آثار موجود از جمله مومیاییها و سنگنبشتهها و دیگر اشیای متعلق به دوران فراعنه موجود در اهرام را نابود نکرده باشد؟!([1])»
با تحلیل متن فوق، خردهگیریهای موجود در آن را میتوان به این صورت فهرست کرد:
4 چهطور ممکن است، جفتی از تمامی گونههای موجودات در فضای یک کشتی با ابعاد فوقالذکر جا بگیرند؟
4 چهطور میتوان برای چنین جماعت عظیمی از موجودات در این مدت نسبتاً طولانی آب و غذا فراهم کرد؟
4 ریزش چهل شبانهروز باران، حجمی از آب تولید نمیکند که تمام کرهی زمین را آب بپوشاند، همانطور که در بعضی از نقاط بیش از این مقدار در طول سال باران میبارد، اما تمام کرهی زمین را فرا نمیگیرد!
4 چهطور این طوفان سهمگین آثار تاریخی مربوط به زمانهایی بس پیشتر از وقوع خود را از بین نبرده است؟
و با دقت بیشتر میتوان موارد دیگری را به شرح زیر به آن افزود:
4 محاسبه شده که اگر حجم تمام بخار آب جوّ زمین به هم ضمیمه شود و بر سطح زمین جاری گردد، ارتفاع آن از چند سانتیمتر تجاوز نمیکند. بنابراین؛ این همه آب از کجا آمد که حتی قلههای شامخ کوهها را فرو برد و پرندگان آسمان مردند، چون جایی نیافتند که بر آن بنشینند؟
4 اینهمه آب بعد از فرونشستن طوفان کجا رفت؟! مگر ممکن است که فضای داخلی کرهی زمین، گنجایش مقداری آب به حجم کراتی با شعاعهایی بسی بزرگتر _ که منطقاً بر آن محاط بوده _ را داشته باشد؟!
4 اگر اینگونه باشد که به دلیل ایمان نیاوردن انسانها، خداوند همهی موجودات را نابود کرده باشد، این سؤال پیش میآید که آیا نابودکردن مرغان هوا و ... به خاطر گناه انسان خلاف حکمت نیست؟
4 .....
چنانکه در قسمت نخست این نوشتار گذشت، اشکالات فوق ریشه در سه پیش فرض اساسی ذیل دارد:
1. طوفان سرتاسر زمین را فراگرفته بوده است.
2. حضرت نوح7 _ از ترس انقراض نسلهای موجودات در اثر طوفان _ از تمامی آنها نر ومادهای به کشتی سوار کرده است.
3. طوفان 22 قرن قبل از میلاد مسیح7 اتفاق افتاده است.
به نظر میرسد که هر سه فرض به خاطر برخوانی قصص از تورات _ که ممکن است متأثر از اساطیر باشد _ پیش آمده است. به جهت داوری، ملاحظهی داستان در تورات و قرآن کریم و مقایسهی نقل این دو مصدر امری بایسته و دیدهگشا است.
فرازهایی از داستان در تورات:
ایشان (خاندان نوح) و پسرانش و همهی حیوانات به اجناس آنها و همهی بهایم به اجناس آنها و همهی حشراتی که بر روی زمین میخزند، به اجناس آنها و همهی پرندگان به اجناس آنها ... دو دو از هر ذیجسدی که روح حیات دارد نزد نوح به کشتیی در آمدند تا نسلشان بر زمین بماند.([2]) در سال ششصد از زندگانی نوح طوفان آمد و جمیع چشمههای لجه عظیم شکافته شد و روز نهایی آسمان گشوده شد و باران چهل شب و روز بر روی زمین میبارید و طوفان چهل روز بر زمین میآمد و آب همی افزود و کشتیی را برداشت که از زمین بلند شد و آب غلبه یافته بر زمین همی افزود و کشتیی بر سطح آب میرفت و آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت تا آنکه همهی کوههای بلند که زیر تمامی آسمانها بود، مستور شد.([3]) پانزده ذراع بالاتر، آب غلبه یافت و کوهها مستور گردید و هر ذیجسدی که بر زمین حرکت میکرد، از پرندگان و بهایم و حیوانات و کل حشرات خزندهی بر زمین و جمیع آدمیان مردند...([4]) و خدا محو کرد هر موجودی را که بر روی زمین بود... بعد از انقضای صد و پنجاه روز آب کم شد و کشتیی بر کوه آرارات قرار گرفت ... پس نوح و پسران و زنش و زنان پسرانش با وی بیرون آمدند و نوح بعد از آن، سیصد و پنجاه سال زیست.([5])
در حالی که قرآن کریم داستان را به این صورت بیان میکند:
)حتی إذا جاء أمرنا وفار التّنور قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین الا من سبق علیه القول ومن آمن وما آمن معه إلا قلیل وقال ارکبوا فیها بسمالله مجراها و مرساها ان ربی لغفور رحیم ... (([6]) ؛ «تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور([7]) فوران کرد، فرمودیم: «در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت، با کسانت _ مگر کسی که قبلاً در بارهی او سخن رفته است _ و کسانی که ایمان آوردهاند، حمل کن.» و با او جز [عدهی] اندکی ایمان نیاورده بودند! و [نوح] گفت: «در آن سوار شوید. به نام خداست روانشدنش و لنگر انداختنش، بیگمان پروردگار من آمرزندهی مهربان است.» و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوهآسا میبُرد، و نوح پسرش را که در کناری بود، بانگ در داد: « ای پسرک من، با ما سوار شود و با کافران مباش.» گفت: «به زودی به کوهی پناه میجویم که مرا از آب در امان نگاه میدارد.» گفت: « امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارندهای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.» و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق شدگان گردید. و گفته شد: « ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان، [از باران] خودداری کن. و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار» و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از کسان من است، و قطعاً وعدهی تو راست است و تو بهترین داورانی» فرمود: « ای نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است. پس چیزی را که بدان علم نداری، از من مخواه. من به تو اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی.» گفت: «پروردگارا، من به تو پناه میبرم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم، و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی، از زیانکاران باشم.» گفته شد: « ای نوح، با درودی از ما و برکتهایی بر تو و بر گروههایی که با تواند، فرود آی. و گروههایی هستند که به زودی بر خوردارشان میکنیم، سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان میرسد.»»
تفاوتهای بیان توراتی و قرآنی داستان
الف: غفلت تورات از مواضع عبرت
در عهد عتیق بر عبرتهای قصه تأکیدی نیست و بلکه از اکثر آنها غفلت شده است. نقل قصه در تورات _ مثل سایر جریانهای تاریخی قدیمی _ در هالهای از خرافات است. اما از آنجا که قرآن کتاب هدایت و عبرت است؛ در نقل حوادث تاریخی بر مواضع عبرت متمرکز است.
به عنوان نمونه در تورات از پسر و زن نوح که به خاطر سوء اختیارشان در کمند عذاب افتادند، غفلت شده است. در حالی که در این قسمت عبرتی بسیار بزرگ است: « انسان با پشت کردن به تمام امکانات هدایت و صلاح، خود را در معرض دمار و هلاک قرار میدهد.»
مرحوم سید بن طاووس1 بر آن است که نوح دو همسر داشت که یکی وفیه (کامل _ بسیار با وفا) و دیگری غبیه (کودن _ سبک مغز)، زن صالح با پسرانش در کشتی سوار شدند و دیگری همراه با گناهکاران هلاک شد.([8]) خداوند در مورد او و همسر لوط فرموده است: )ضرب الله مثلاً للذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئاً وقیل ادخلا النار مع الداخلین(([9]) ؛ «خدا برای کسانی که کفر ورزیدهاند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایستهی ما بودند و به آنها خیانت کردند، و کاری از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: « با داخل شوندگان داخل آتش شوید.»»
ماجرای پسر نوح نیز حاوی عبرتهایی تکاندهنده است. اینکه چگونه ممکن است انسانی در بالاترین مراتب _ از نظر امکانات هدایت و توفیق _ در اثر اعمال غیر صالحش عنوان «عمل غیرصالح» بگیرد و صلاحیت عنوان فخیم « اهل نوح» بودن را از دست بدهد، بیانگر جدیبودن سرنوشت بشر است. یعنی خداوند بیرون از دایرهی سنن خویش که در محدودهی کنش و منش افراد بروز مییابد با هیچکس _ حتی اگر فرزند پیامبری بلند مرتبه باشد _ حسابی ندارد.
بدینسان، در تورات از جنبههای هدایتگری و عبرتگیری داستان _ که هدف اصلی نقل قصص است _ اثری نیست.
ب: آیا طوفان سرتاسر زمین را فراگرفت؟
4 آیا نوح به خاطر شمول طوفان از هر گونه، جفتی برگرفت؟
تورات نسبت به فراگیری طوفان و اینکه این حادثه حرث و نسل و حتی پرندگان آسمان را نابود کرده است، تصریح دارد. اما در قرآن دلالت و حتی اشارهای به این مطلب نیست. بلکه بر عکس مطالب قرآنی دلالت بر این امر دارند؛ که طوفان فقط ناحیهای که نوح و قومش در آن زندگی میکردند را فراگرفت )لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم(([10])؛ « همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس گفت: «ای قوم من، خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست، من از عذاب روزی سترگ بر شما بیمناکم.» تا آنجا که فرمود: )فکذبوه فانجیناه والذین معه فی الفلک واغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا انهم کانوا قوماً عمین(([11]) ؛ «پس او را تکذیب کردند، و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، نجات دادیم؛ و کسانی را که آیات ما را دروغ پنداشتند، غرق کردیم، زیرا آنان گروهی کور [دل] بودند.»
بنابراین کسانی که نوح بر ایشان خوف «عذاب یوم عظیم» را داشت _ تکذیبکنندگان قومش _ ، غرق شدند. حتی دلالتی بر غرق شدن اقوام دیگر _ چنانچه موجود بودند و در سایر مناطق زندگی میکردند و نوح بر آنها مرسل نبود و دعوتش به آنها نرسیده بود _ نیست؛ چه رسد به سایر حیوانات روی زمین و پرندگان آسمان که رسالتهای انبیا به آنها ربطی ندارد. به عبارت دیگر وجهی نخواهد داشت که عذاب _ که عقاب معصیت و مختص انسان است _ آنها را فراگیرد. در عین حال این امری است که تورات سخت بر آن پای میفشارد و مدعی است که آب تمام سطح زمین را گرفت؛ بهطوری که از قلههای کوههای بلند پانزده ذراع گذشت!
این مسأله از دیرباز موضوع نزاع بین اهل ادیان و صاحبنظران و تاریخنگاران بوده است و اهل کتاب و دانشمندان اسلامی _ بعضی _ بر آن بودهاند که طوفان تمام زمین را دربرگرفته است و عمدتاً بر این نظر به دو وجه استدلال کردهاند:
1. آثار ژئولوژیکی؛
در بلندیهای بعضی از کوهها، فسیلها و صدفهایی وجود دارد که بقایای موجودات آبزی است و این دلیل آن است که زمانی آب بر آنها بالا رفته است.
این وجه از طرف برخی مفسران و قرآن پژوهان پاسخ داده شده است. شیخ محمد عبده در این باره میگوید: «وجود صدفها و حیوانات دریایی فسیل شده در قلههای کوهها، بر این مطلب که آنها در اثر طوفان در آن محلها واقع شده باشند، دلالت ندارد، بلکه به احتمال قویتر به خاطر آن است که کوهها از درون آبها سر برآوردهاند. چون صعود چند روزهی آب بر بالای کوهها، برای چنین پدیدهایکافی نیست.»([12]) آیة الله معرفت نیز احتمال قوی میدهد که چنین آثاری بقایای رسوبی موجوداتی باشد که روزی زیر دریاها بوده و بعد در اثر تغییرات پوستهی زمین و عواملی مانند زلزله و غیر آن به بلندی تبدیل شدهاند.([13])
2. شواهدی از آیات قرآن؛
در برخی از آیات قرآن کریم قراینی بر فراگیری طوفان به چشم میخورد. این وجه نیز با دقتهای تفسیری در تنگنا قرار میگیرد. این موارد عبارتند از:
الف. اینکه از زبان نوح7 چنین آمده است: )... رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیاراً(([14])؛ به این بیان که چون مضمون دعای نوح نابودی تمامی غیرمؤمنان موجود بر پهنهی کره خاکی بوده است، این عذابی جهانشمول بوده است.
در پاسخ این مورد میتوان گفت: اعتقاد برخی مفسران این است که واژهی ارض گاهی در کلام انبیا و اقوام و اخبار ایشان استعمال میشود و از آن _ نه کل کرهی زمین بلکه _ سرزمین و وطنشان اراده میشود؛ مثل قول خداوند تعالی در: )... وتکون لکما ا لکبریاء فی الارض...(([15]) یعنی ارض مصر و )وان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها... (([16]) که مراد مکه است و )وقضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین...(([17]) که مراد دیار فلسطین است.([18])
نیز گفتهاند: ظواهر آیات به کمک قراین، دلالت بر این مطلب دارد که در زمان نوح7_که عهدی بس دور است_ نسل بشر محدود بوده و در اطراف زمین پراکنده نبوده است، بلکه احتمالاً غیر از قوم وی انسانی روی زمین وجود نداشته، و بنا بر این برای عذاب متمردان از قوم نوح7 نیازی به طوفان سراسری نبوده است. و نتیجه گرفتهاند که آیه دلیل بر شمول طوفان نیست.([19])
ب. )لاعاصم الیوم من امر الله(؛
در آیات )وهی تجری بهم فی موج کالجبال ونادی نوح ابنه وکان فی معزل یابُنی ارکب معنا ولاتکن مع الکافرین قال سآوی الی جبل تعصمنی من الماء قال لا عاصم الیوم من امرالله الا من رحم و حال بینهما الموج فکان من المغرقین(([20]) دو موضع وجود دارد که ممکن است برای شمول طوفان به آنها استناد شود:
تعبیر از موج حایل به «کالجبال»؛
گفتگوی پسر نوح با پدرش _ اینکه گفت در بالای کوهی پناه میگیرم و پدرش گفت امروز پناهی از امر پروردگار نیست _ دلیل بر این است که آب، کوههای بلند را هم فراگرفت، بهطوری که بلندی نبود که پسر نوح در آن پناه گیرد.
تمسک به این آیه برای اثبات شمول طوفان خالی از اشکال نمیباشد. البته بعید نیست که حادثهای با چنان عظمت، امواجی به ارتفاع دهها متر را پدید آورده و بنابراین؛ پسر نوح برای آنکه کشتی در حال حرکت بر روی آب را ببیند، بر بالای بلندی ایستاده بوده است. دقت در کیفیت بیان قرآن، احتمال فوق را منتفی میسازد. زیرا درست است که پسر نوح به پدرش گفت: «بالای کوهی پناه میگیرم»؛ اما این در حالی بود که نوح و همراهانش در کشتی سوار بودند و حادثه در شرف وقوع بود. او غافل بود که به زودی _ قبل از آنکه مجال این کار را بیابد، امواج سهمگین وی را در کام خواهند کشید. «حال بینهما الموج: موج بین آن دو فاصله انداخت»، یعنی به دلیل سرعت رسیدن امواج، او فرصت نیافت _ آنچنان که در نظر داشت _ به کوهی بلندی پناه برد، نه آنکه کوهی بیرون از آب موجود نبوده باشد.
علامه شعرانی معتقد است؛ آبی که ارتفاع آن از بیست الی سی متر بیشتر نبوده، ممکن نیست که قلهای کوههای بلندی همچون آرارات در سلسله کوههای جودی را فرابگیرد.([21])
د: )... قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین...( ([22])؛
گفتهاند: اینکه در دو موضع به نوح امر شده است که از هر زوجی « اثنین» برگیرد و با خود به کشتی سوار کند، به جهت آن بوده که؛ شمول طوفان، نسلهای انواع جانداران را در مخاطرهی نابودی قرار داده است. اگر طوفان تمام زمین را فرانگرفته باشد، دلیلی نداشته که از خوف انقراض نسلهای گونههای موجودات، این کار را بکند. این برداشت و تعلیل _ در پاسخ به چرایی این عمل _ اشکالات متعددی از قبیل عدم گنجایش یک کشتی به ابعاد مذکور و ... پدید آورده است.
اما دقت در کاربردهای «زوج» و « اثنین» در قرآن، لطایفی شگفت در مفاد این آیات را آشکار میکند.
این تعبیر در کلام خداوند نظیر دارد: مثل )... ومن کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین...(([23]) که گفتهاند یعنی از هر نوع اشکال و الوان متقارب و متنوعی قرار داد. مثل انواع و اشکال سیب، لیمو، ... یا آنجا که فرمود:
)... والزیتون والرمان متشابهاً وغیرمتشابه...(([24]) یعنی متشاکلاً و غیر متشاکل. و در وصف میوههای بهشتی آمده است: )فیها من کل فاکهة زوجان(([25]) یعنی صنفان متشاکلان، و مراد این است که در اشکال و اصناف، متنوعند؛ مثل )... وﺃ ُتوا به متشابهاً...(([26]) یعنی متشاکلاً. واضح است که ثمره که به معنای میوه است نر و ماده ندارد و زوجیت و لقاح اگر مطرح است در بذر و شکوفه است نه در فواکه و ثمرات. علاوه بر این نزد اهل لغت رایج است که از مثنی، شیاع در جنس را اراده کنند نه دو تایی عددی را. ابوعلی گفته است: مراد از « الزوجان» )من کل زوجین اثنین(شیاع است و عدد دو نیست. شاعر گفته است:
فاعمد لما یعلو فمالک بالذی لاتستطیع من الامور یدان
که مراد از یدان؛ ایدی و قوای زیاد است که به وسیلهی آن توانایی بر امور پدید آید. وصف زوجین به اثنین هم به خاطر تأکید و تشدید است مثل اینکه خطاب به مشرکین فرمود: )... لاتتخذوا الهین اثنین...(([27]) که نهی از اتخاذ آلهه است و با واژهی اثنین برای افزایش مبالغه تأکید شده، نهی در واقع از تعدد آلهه است، اگر چه تعبیر اثنین آمده است. به این ترتیب معلوم میشود که خدا به نوح7 رخصت داد _ که از دارایی خود _ آن اندازه از حیوانات اهلی را برگیرد که زاد و راحلهی مدت مکثش در کشتی را فراهم کند و بار خود را سنگین نکند تا اینکه اوضاع به حالت عادی برگردد. اما متعرض سایر حیوانات اهلی و وحشی پراکنده در زمین نیست. ([28]) و بلکه به تجربه ثابت شده است که هنگام نزدیک شدن بلایایی از قبیل طوفان، زلزله و ...، حیوانات بسیار زودتر از انسانها با خبر شده، منطقه را ترک میکنند. بنابراین تمام معضلات توهی در داستان برطرف میشود.
µ : )وجعلنا ذریته هُمُ الباقین(([29])؛
گفتهاند این آیه دلیل آن است که تمام بشریت از نسل نوحند و از دیگران حتی مؤمنانی که با نوح به کشتی درآمدند، نسلی باقی نماند و بنابراین نوح پدر دوم کل بشریت است.([30]) اما در تفسیر قمی در روایتی از امام باقر7 در مورد آیهی فوق چنین آمده است: « الباقون بالحق والنبوة والکتاب والایمان فی عقبه» قال: «ولیس کل من فی الارض من بنی آدم من ولد نوح» و به آیهی )ذریة من حملنا مع نوح...(([31]) استشهاد کرده است. ([32]) این برداشتی وجیه است که با قول خداوند: )ولقد ارسلنا نوحاً و ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة والکتاب ...(([33]) تقویت میشود. )وجعلها کلمة باقیة فی عقبه...(([34]) یعنی ابراهیم. و فرمود )فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض...(([35]).
پس بقیهی باقیه در فرهنگ قرآن کسانی هستند که وارث کتاب و نبوت و ایمانند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند. این بقایی بدون فنا است که در ذریهی نوح و ابراهیم تحقق یافته است. همچنانکه امیرالمؤمنین7 فرمودند: «هلک خزان الموال وهم احیا والعماء باقون ما بقی الدهر»([36]).
بنابراین برای اثبات شمول طوفان تمسک به این آیه نیز ممکن نیست.
تا اینجا دو پیش فرض از فروض فوق در ضیق و شداد قرار میگیرد و بنابر این تمام شبهات مبتنی بر این دو، از علمیت ساقط میشود. اما در خصوص آن دسته از اشکالات که به زمان وقوع حادثه برمیگردد، باید گفت اگر چه تعیین زمان این پدیده امری بسیار دشوار است، اما قراین موجود همه به زمانی بیش از پنج هزار سال قبل اشاره دارند و بنابراین بر تعیین دقیق حادثه در سال 2200 قبل از میلاد که منجر به تولید اشکالات مذکور میشود، دلیلی وجود ندارد و بلکه شواهد، زمانی را پیشنهاد میکند که از دسترس این اشکالات در امان است.
این تنها یکی از وجوه دقت قرآنپژوهان است که اگر چه ممکن است با دیدگاههای بعضی مفسران سترگ ما همخوانی کامل نداشته باشد، اما به خوبی نشان میدهد دست شبهات مذکور از دامان پیراستهی روایت قرآنی قصص بسیار کوتاه است. و واضح است که وظیفه، پاسداری از قداست قرآن است نه پافشاری بر آرای مفسری خاص.
دقت در فقراتی دیگر از آیات مثل فار التنور و استوت علی الجودی و ...، چشماندازهایی بدیع و روشنگر در فهم این داستان میگشاید که از مجال این نقد خارج است.
اگرچه مقالهی مورد نقد و امثال آن _ به دلیل قایمبودن به انگارههایی به غایت سست _غیر فنیتر و سادهاندیشانهتر از آنند که شایستگی پاسخگوییهای موشکافانه و پرشکیب علمی را داشته باشند و کوتاه اندیشی و سخافت فکری، آنها را زمینگیر و از تحمل دقیقههای علمی و بلند، ناتوان کرده است؛ اما بهانهای برای ژرفاندیشی، تیزنگری و تلاشهای علمی و عقلی دقیقتر در حوزهی مطالعات قرآنی است و از این رهگذر افقهایی وسیع گشوده خواهد شد.
پینوشت:
[1] . ترجمهی فارسی داستان برگرفته از ترجمهی دکتر شجاعالدین شفا در تولدی دیگر، ص 284 میباشد.
. Afshin Zand athttp/eteraz/blogspot.com.
[2] . عهد عتیق، سفر پیدایش، باب 1 - 4.
[3] . همان، باب 7 – 20.
[4] . همان، باب 7 - 22 .
[5] . همان، باب 6 - 9.
[6] . هود (11): 48 - 40.
[7] . کلمهی «تنور» از ریشهی مشترک لغات سامی و هندی و اروپایی و تنورهی فارسی به معنی فریاد و فوران و انفجار و صوت بلند است و مراد، تنور نانوایی نیست.
[8] . سید ابن طاووس، سعدالسعود، ص 239 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 342.
[9] . تحریم (66): 10.
[10] . اعراف (7): 59 .
[11] . اعراف (7): 64 .
[12] . محمد، عبده، تفسیر المنار، ج 12، ص 108.
[13] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 38.
[14] . نوح (71): 26.
[15] . یونس (10): 78.
[16] . اسراء (17): 76.
[17] . اسراء (17): 4.
[18] . تفسیر المنار، ج 12، ص 106.
[19] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 39.
[20] . هود (11): 42 و 43.
[21] . ابوالحسن شعرانی، معجم لغات قرآن ملحق تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 144.
[22] . هود (11): 40 و مؤمنون (23): 27.
[23] . رعد (13): 3.
[24] . انعام (6): 141.
[25] . الرحمن (55): 52.
[26] . بقره (2): 25.
[27] . نحل (16): 51.
[28] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 43 - 41.
[29] . صافات (37): 77.
[30] . این مطلب در روایات اسلامی از قول ابن عباس و قتاده آمده است، به نقل از مجمع البیان، ج 7، ص 447.
[31] . اسراء (17): 3.
[32] . علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 223.
[33] . حدید (57): 26.
[34] . زخرف (43): 28.
[35] . هود (11): 116.
[36] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 147.