آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

قصص قرآن مبتنی بر دو دسته شواهد است:
1. شواهد تاریخی؛ به این معنا که پیدا شدن نشانه­هایی در کاوش­های باستان شناسانه، این فکر را ایجاد می­کند که نقل این قبیل داستان­ها قبل از ظهور اسلام و حتی سایر ادیان آسمانی سابقه داشته است و بنا بر این قصص کتب آسمانی برگرفته از این افسانه­هاست. همچنین وجود تشابه­های بسیار _ به نظر صاحب اشکال _ بین این قصص با متن اسطوره­ها یا تورات، موهم این است که قرآن نسخه­ی تورات است و یا مستقیماً از اساطیر باستانی گرفته شده است.
2. شواهد متنی؛ وجود مواردی _ به نظر صاحب اشکال _ مخالف عقل و علم و وجدان در این قصص، آن­ها را به اوهام و خرافات موجود در اسطوره­ها شبیه می­کند.
قسمتی از مقاله­ی مورد بررسی که دنبال­کننده­ی هدف فرعی مقاله _ یعنی استغراب و استبعاد محتوای قصه­ی طوفان نوح _ از این قرار است:
«بر این نیستیم که با مقایسه­ای تطبیقی و علمی، بپرسیم که مثلاً چگونه جناب نوح موفق شده­اند که « از میان پنجاه میلیارد نوع موجود زنده­ای که بر روی کره­ی زمین زندگی می­کرده­اند و به دلیل انقراض بخش اعظمی از این مجموعه­ی عظیم، مجموعه­ای عظیم­تر مشتمل بر چهل میلیون گونه موجود زنده­ای که به وسیله­ی دانشمندان علوم طبیعی به دقت طبقه­بندی شده­اند» را، از هر گونه یک جفت گردآوری و در یک کشتی آن­هم به طول سیصد و عرض پنجاه و ارتفاع سی ذراع نگه­داری کرده باشد؟! و چگونه غذا و آب این حیوانات را تأمین کرده است؟ و یا چگونه ممکن است که با ریزش چهل شبانه روز باران، تمامی کره­ی زمینی که در بعضی از مناطق آن حتی بیش از این مدت و مقدار در طول سال باران می­بارد را آب پوشانده باشد؟! و یا این­که چگونه ممکن است طوفانی که در 22 قرن قبل از میلاد مسیح در کره­ی زمین واقع شده، اهرام ثلاثه وهرم معروف و بزرگ آن «کئوپس» را که 29 قرن پیش از میلاد مسیح ساختش به پایان رسیده را از بین نبرده باشد و تمامی آثار موجود از جمله مومیایی­ها و سنگ­نبشته­ها و دیگر اشیای متعلق به دوران فراعنه موجود در اهرام را نابود نکرده باشد؟!([1])»
با تحلیل متن فوق، خرده­گیری­های موجود در آن را می­توان به این صورت فهرست کرد:
4 چه­طور ممکن است، جفتی از تمامی گونه­های موجودات در فضای یک کشتی با ابعاد فوق­الذکر جا بگیرند؟
4 چه­طور می­توان برای چنین جماعت عظیمی از موجودات در این مدت نسبتاً طولانی آب و غذا فراهم کرد؟
4 ریزش چهل شبانه­روز باران، حجمی از آب تولید نمی­کند که تمام کره­ی زمین را آب بپوشاند، همان­طور که در بعضی از نقاط بیش از این مقدار در طول سال باران می­بارد، اما تمام کره­ی زمین را فرا نمی­گیرد!
4 چه­طور این طوفان سهمگین آثار تاریخی مربوط به زمان­هایی بس پیش­تر از وقوع خود را از بین نبرده است؟
و با دقت­ بیشتر می­توان موارد دیگری را به شرح زیر به آن افزود:
4 محاسبه شده که اگر حجم تمام بخار آب جوّ زمین به هم ضمیمه شود و بر سطح زمین جاری گردد، ارتفاع آن از چند سانتی­متر تجاوز نمی­کند. بنابراین؛ این همه آب از کجا آمد که حتی قله­های شامخ کوه­ها را فرو برد و پرندگان آسمان مردند، چون جایی نیافتند که بر آن بنشینند؟
4 این­همه آب بعد از فرونشستن طوفان کجا رفت؟! مگر ممکن است که فضای داخلی کره­ی زمین، گنجایش مقداری آب به حجم کراتی با شعاع­هایی بسی بزرگ­تر _ که منطقاً بر آن محاط بوده _ را داشته باشد؟!
4 اگر این­گونه باشد که به دلیل ایمان نیاوردن انسان­ها، خداوند همه­ی موجودات را نابود کرده باشد، این سؤال پیش می­آید که آیا نابود­کردن مرغان هوا و ... به خاطر گناه انسان خلاف حکمت نیست؟
4 .....
چنان­که در قسمت نخست این نوشتار گذشت، اشکالات فوق ریشه در سه پیش فرض اساسی ذیل دارد:
1. طوفان سرتاسر زمین را فراگرفته بوده است.
2. حضرت نوح7 _ از ترس انقراض نسل­های موجودات در اثر طوفان _ از تمامی آن­ها نر وماده­ای به کشتی سوار کرده است.
3. طوفان 22 قرن قبل از میلاد مسیح7 اتفاق افتاده است.
به نظر می­رسد که هر سه فرض به خاطر برخوانی قصص از تورات _ که ممکن است متأثر از اساطیر باشد _ پیش آمده است. به جهت داوری، ملاحظه­ی داستان در تورات و قرآن کریم و مقایسه­ی نقل این دو مصدر امری بایسته و دیده­گشا است.
فرازهایی از داستان در تورات:
ایشان (خاندان نوح) و پسرانش و همه­ی حیوانات به اجناس آن­ها و همه­ی بهایم به اجناس آن­ها و همه­ی حشراتی که بر روی زمین می­خزند، به اجناس آن­ها و همه­ی پرندگان به اجناس آن­ها ... دو دو از هر ذی­جسدی که روح حیات دارد نزد نوح به کشتیی در آمدند تا نسلشان بر زمین بماند.([2]) در سال ششصد از زندگانی نوح طوفان آمد و جمیع چشمه­های لجه­ عظیم شکافته شد و روز نهایی آسمان گشوده شد و باران چهل شب و روز بر روی زمین می­بارید و طوفان چهل روز بر زمین می­آمد و آب همی افزود و کشتیی را برداشت که از زمین بلند شد و آب غلبه یافته بر زمین همی افزود و کشتیی بر سطح آب می­رفت و آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت تا آن­که همه­ی کوه­های بلند که زیر تمامی آسمان­ها بود، مستور شد.([3]) پانزده ذراع بالاتر، آب غلبه یافت و کوه­ها مستور گردید و هر ذی­جسدی که بر زمین حرکت می­کرد، از پرندگان و بهایم و حیوانات و کل حشرات خزنده­ی بر زمین و جمیع آدمیان مردند...([4]) و خدا محو کرد هر موجودی را که بر روی زمین بود... بعد از انقضای صد و پنجاه روز آب کم شد و کشتیی بر کوه آرارات قرار گرفت ... پس نوح و پسران و زنش و زنان پسرانش با وی بیرون آمدند و نوح بعد از آن، سیصد و پنجاه سال زیست.([5])
در حالی که قرآن کریم داستان را به این صورت بیان می­کند:
)حتی إذا جاء أمرنا وفار التّنور قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین الا من سبق علیه القول ومن آمن وما آمن معه إلا قلیل وقال ارکبوا فیها بسم­الله مجراها و مرساها ان ربی لغفور رحیم ... (([6]) ؛ «تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور([7]) فوران کرد، فرمودیم: «در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت، با کسانت _ مگر کسی که قبلاً در باره­ی او سخن رفته است _ و کسانی که ایمان آورده­اند، حمل کن.» و با او جز [عده­ی] اندکی ایمان نیاورده بودند! و [نوح] گفت: «در آن سوار شوید. به نام خداست روان­شدنش و لنگر انداختنش، بی­گمان پروردگار من آمرزنده­ی مهربان است.» و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوه­آسا می­بُرد، و نوح پسرش را که در کناری بود، بانگ در داد: « ای پسرک من، با ما سوار شود و با کافران مباش.» گفت: «به زودی به کوهی پناه می­جویم که مرا از آب در امان نگاه می­دارد.» گفت: « امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه­دارنده­ای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.» و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق شدگان گردید. و گفته شد: « ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان، [از باران] خودداری کن. و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار» و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از کسان من است، و قطعاً وعده­ی تو راست است و تو بهترین داورانی» فرمود: « ای نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است. پس چیزی را که بدان علم نداری، از من مخواه. من به تو اندرز می­دهم که مبادا از نادانان باشی.» گفت: «پروردگارا، من به تو پناه می­برم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم، و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی، از زیانکاران باشم.» گفته شد: « ای نوح، با درودی از ما و برکت­هایی بر تو و بر گروه­هایی که با تواند، فرود آی. و گروه­هایی هستند که به زودی بر خوردارشان می­کنیم، سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان می­رسد.»»
تفاوت­های بیان توراتی و قرآنی داستان
الف: غفلت تورات از مواضع عبرت
در عهد عتیق بر عبرت­های قصه تأکیدی نیست و بلکه از اکثر آن­ها غفلت شده است. نقل قصه در تورات _ مثل سایر جریان­های تاریخی قدیمی _ در هاله­ای از خرافات است. اما از آن­جا که قرآن کتاب هدایت و عبرت است؛ در نقل حوادث تاریخی بر مواضع عبرت متمرکز است.
به عنوان نمونه در تورات از پسر و زن نوح که به خاطر سوء اختیارشان در کمند عذاب افتادند، غفلت شده است. در حالی که در این قسمت عبرتی بسیار بزرگ است: « انسان با پشت کردن به تمام امکانات هدایت و صلاح، خود را در معرض دمار و هلاک قرار می­دهد.»
مرحوم سید بن طاووس1 بر آن است که نوح دو همسر داشت که یکی وفیه (کامل _ بسیار با وفا) و دیگری غبیه (کودن _ سبک مغز)، زن صالح با پسرانش در کشتی سوار شدند و دیگری همراه با گناه­کاران هلاک شد.([8]) خداوند در مورد او و همسر لوط فرموده است: )ضرب الله مثلاً للذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئاً وقیل ادخلا النار مع الداخلین(([9])­ ؛ «خدا برای کسانی که کفر ورزیده­اند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته­ی ما بودند و به آن­ها خیانت کردند، و کاری از دست [شوهران] آن­ها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: « با داخل شوندگان داخل آتش شوید.»»
ماجرای پسر نوح نیز حاوی عبرت­هایی تکان­دهنده است. این­که چگونه ممکن است انسانی در بالاترین مراتب _ از نظر امکانات هدایت و توفیق _ در اثر اعمال غیر صالحش عنوان «عمل غیرصالح» بگیرد و صلاحیت عنوان فخیم « اهل نوح» بودن را از دست بدهد، بیانگر جدی­بودن سرنوشت بشر است. یعنی خداوند بیرون از دایره­ی سنن خویش که در محدوده­ی کنش و منش افراد بروز می­یابد با هیچ­کس _ حتی اگر فرزند پیامبری بلند مرتبه باشد _ حسابی ندارد.
بدین­سان، در تورات از جنبه­های هدایتگری و عبرت­گیری داستان _ که هدف اصلی نقل قصص است _ اثری نیست.
ب: آیا طوفان سرتاسر زمین را فراگرفت؟
4 آیا نوح به خاطر شمول طوفان از هر گونه، جفتی برگرفت؟
تورات نسبت به فراگیری طوفان و این­که این حادثه حرث و نسل و حتی پرندگان آسمان را نابود کرده است، تصریح دارد. اما در قرآن دلالت و حتی اشاره­ای به این مطلب نیست. بلکه بر عکس مطالب قرآنی دلالت بر این امر دارند؛ که طوفان فقط ناحیه­ای که نوح و قومش در آن زندگی می­کردند را فراگرفت )لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم(([10])؛ « همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس گفت: «ای قوم من، خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست، من از عذاب روزی سترگ بر شما بیمناکم.» تا آن­جا که فرمود: )فکذبوه فانجیناه والذین معه فی الفلک واغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا انهم کانوا قوماً عمین(([11]) ؛ «پس او را تکذیب کردند، و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، نجات دادیم؛ و کسانی را که آیات ما را دروغ پنداشتند، غرق کردیم، زیرا آنان گروهی کور [دل] بودند.»
بنابراین کسانی که نوح بر ایشان خوف «عذاب یوم عظیم» را داشت _ تکذیب­کنندگان قومش _ ، غرق شدند. حتی دلالتی بر غرق شدن اقوام دیگر _ چنان­چه موجود بودند و در سایر مناطق زندگی می­کردند و نوح بر آن­ها مرسل نبود و دعوتش به آن­ها نرسیده بود _ نیست؛ چه رسد به سایر حیوانات روی زمین و پرندگان آسمان که رسالت­های انبیا به آن­ها ربطی ندارد. به عبارت دیگر وجهی نخواهد داشت که عذاب _ که عقاب معصیت و مختص انسان است _ آن­ها را فراگیرد. در عین حال این امری است که تورات سخت بر آن پای می­فشارد و مدعی است که آب تمام سطح زمین را گرفت؛ به­طوری که از قله­های کوه­های بلند پانزده ذراع گذشت!
این مسأله از دیرباز موضوع نزاع بین اهل ادیان و صاحب­نظران و تاریخ­نگاران بوده است و اهل کتاب و دانشمندان اسلامی _ بعضی _ بر آن بوده­اند که طوفان تمام زمین را دربرگرفته است و عمدتاً بر این نظر به دو وجه استدلال کرده­اند:
1. آثار ژئولوژیکی؛
در بلندی­های بعضی از کوه­ها، فسیل­ها و صدف­هایی وجود دارد که بقایای موجودات آبزی است و این دلیل آن است که زمانی آب بر آن­ها بالا رفته است.
این وجه از طرف برخی مفسران و قرآن پژوهان پاسخ­ داده شده است. شیخ محمد عبده در این باره می­گوید: «وجود صدف­ها و حیوانات دریایی فسیل شده در قله­های کوه­ها، بر این مطلب که آن­ها در اثر طوفان در آن محل­ها واقع شده باشند، دلالت ندارد، بلکه به احتمال قوی­تر به خاطر آن­ است که کوه­ها از درون آب­ها سر برآورده­اند. چون صعود چند روزه­ی آب بر بالای کوه­ها، برای چنین پدیده­ای­کافی نیست.»([12]) آیة­ الله معرفت نیز احتمال قوی می­دهد که چنین آثاری بقایای رسوبی موجوداتی باشد که روزی زیر دریاها بوده و بعد در اثر تغییرات پوسته­ی زمین و عواملی مانند زلزله و غیر آن به بلندی­ تبدیل شده­اند.([13])
2. شواهدی از آیات قرآن؛
در برخی از آیات قرآن کریم قراینی بر فراگیری طوفان به چشم می­خورد. این وجه نیز با دقت­های تفسیری در تنگنا قرار می­گیرد. این موارد عبارتند از:
الف. این­که از زبان نوح7 چنین آمده است: )... رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیاراً(([14])؛ به این بیان که چون مضمون دعای نوح نابودی تمامی غیرمؤمنان موجود بر پهنه­ی کره خاکی بوده است، این عذابی جهان­شمول بوده است.
در پاسخ این مورد می­توان گفت: اعتقاد برخی مفسران این است که واژه­ی ارض گاهی در کلام انبیا و اقوام و اخبار ایشان استعمال می­شود و از آن _ نه کل کره­ی زمین بلکه _ سرزمین و وطنشان اراده می­شود؛ مثل قول خداوند تعالی در: )... وتکون لکما ا لکبریاء فی الارض...(([15]) یعنی ارض مصر و )وان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها... (([16]) که مراد مکه است و )وقضینا الی بنی­اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین...(([17]) که مراد دیار فلسطین است.([18])
نیز گفته­اند: ظواهر آیات به کمک قراین، دلالت بر این مطلب دارد که در زمان نوح7_که عهدی بس دور است_ نسل بشر محدود بوده و در اطراف زمین پراکنده نبوده است، بلکه احتمالاً غیر از قوم وی انسانی روی زمین وجود نداشته، و بنا بر این برای عذاب متمردان از قوم نوح7 نیازی به طوفان سراسری نبوده است. و نتیجه گرفته­اند که آیه دلیل بر شمول طوفان نیست.([19])
ب. )لاعاصم الیوم من امر الله(؛
در آیات )وهی تجری بهم فی موج کالجبال ونادی نوح ابنه وکان فی معزل یابُنی ارکب معنا ولاتکن مع الکافرین قال سآوی الی جبل تعصمنی من الماء قال لا عاصم الیوم من امرالله الا من رحم و حال بینهما الموج فکان من المغرقین(([20]) دو موضع وجود دارد که ممکن است برای شمول طوفان به آن­ها استناد شود:
تعبیر از موج حایل به «کالجبال»؛
گفتگوی پسر نوح با پدرش _ این­که گفت در بالای کوهی پناه می­گیرم و پدرش گفت امروز پناهی از امر پروردگار نیست _ دلیل بر این است که آب، کوه­های بلند را هم فراگرفت، به­طوری که بلندی نبود که پسر نوح در آن پناه گیرد.
تمسک به این آیه برای اثبات شمول طوفان خالی از اشکال نمی­باشد. البته بعید نیست که حادثه­ای با چنان عظمت، امواجی به ارتفاع ده­ها متر را پدید آورده و بنابراین؛ پسر نوح برای آن­که کشتی در حال حرکت بر روی آب را ببیند، بر بالای بلندی ایستاده­ بوده است. دقت در کیفیت بیان قرآن، احتمال فوق را منتفی می­سازد. زیرا درست است که پسر نوح به پدرش گفت: «بالای کوهی پناه می­گیرم»؛ اما این در حالی بود که نوح و همراهانش در کشتی سوار بودند و حادثه در شرف وقوع بود. او غافل بود که به زودی _ قبل از آن­که مجال این کار را بیابد، امواج سهمگین وی را در کام خواهند کشید. «حال بینهما الموج: موج بین آن دو فاصله انداخت»، یعنی به دلیل سرعت رسیدن امواج، او فرصت نیافت _ آن­چنان که در نظر داشت _ به کوهی بلندی پناه برد، نه آن­که کوهی بیرون از آب موجود نبوده باشد.
علامه شعرانی معتقد است؛ آبی که ارتفاع آن از بیست الی سی متر بیشتر نبوده، ممکن نیست که قله­ای کوه­های بلندی همچون آرارات در سلسله کوه­های جودی را فرابگیرد.([21])
د: )... قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین...( ([22])؛
گفته­اند: این­که در دو موضع به نوح امر شده است که از هر زوجی « اثنین» برگیرد و با خود به کشتی سوار کند، به جهت آن بوده که؛ شمول طوفان، نسل­های انواع جانداران را در مخاطره­ی نابودی قرار داده است. اگر طوفان تمام زمین را فرانگرفته باشد، دلیلی نداشته که از خوف انقراض نسل­های گونه­های موجودات، این کار را بکند. این برداشت و تعلیل _ در پاسخ به چرایی این عمل _ اشکالات متعددی از قبیل عدم گنجایش یک کشتی به ابعاد مذکور و ... پدید آورده است.
اما دقت در کاربردهای «زوج» و « اثنین» در قرآن، لطایفی شگفت در مفاد این آیات را آشکار می­کند.
این تعبیر در کلام خداوند نظیر دارد: مثل )... ومن کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین...(([23]) که گفته­اند یعنی از هر نوع اشکال و الوان متقارب و متنوعی قرار داد. مثل انواع و اشکال سیب، لیمو، ... یا آن­جا که فرمود:
)... والزیتون والرمان متشابهاً وغیرمتشابه...(([24]) یعنی متشاکلاً و غیر متشاکل. و در وصف میوه­های بهشتی آمده است: )فیها من کل فاکهة زوجان(([25]) یعنی صنفان متشاکلان، و مراد این است که در اشکال و اصناف، متنوعند؛ مثل )... وﺃ ُتوا به متشابهاً...(([26]) یعنی متشاکلاً. واضح است که ثمره که به معنای میوه است نر و ماده ندارد و زوجیت و لقاح اگر مطرح است در بذر و شکوفه­ است نه در فواکه و ثمرات. علاوه بر این نزد اهل لغت رایج است که از مثنی، شیاع در جنس را اراده کنند نه دو تایی عددی را. ابوعلی گفته است: مراد از « الزوجان» )من کل زوجین اثنین(شیاع است و عدد دو نیست. شاعر گفته است:
فاعمد لما یعلو فمالک بالذی لاتستطیع من الامور یدان
که مراد از یدان؛ ایدی و قوای زیاد است که به وسیله­ی آن توانایی بر امور پدید آید. وصف زوجین به اثنین هم به خاطر تأکید و تشدید است مثل این­که خطاب به مشرکین فرمود: )... لاتتخذوا الهین اثنین...(([27]) که نهی از اتخاذ آلهه است و با واژه­ی اثنین برای افزایش مبالغه تأکید شده، نهی در واقع از تعدد آلهه است، اگر چه تعبیر اثنین آمده است. به این ترتیب معلوم می­شود که خدا به نوح7 رخصت داد _ که از دارایی خود _ آن اندازه از حیوانات اهلی را برگیرد که زاد و راحله­ی مدت مکثش در کشتی را فراهم کند و بار خود را سنگین نکند تا این­که اوضاع به حالت عادی برگردد. اما متعرض سایر حیوانات اهلی و وحشی پراکنده در زمین نیست. ([28]) و بلکه به تجربه ثابت شده است که هنگام نزدیک شدن بلایایی از قبیل طوفان، زلزله و ...، حیوانات بسیار زودتر از انسان­ها با خبر شده، منطقه را ترک می­کنند. بنابراین تمام معضلات توهی در داستان برطرف می­شود.
µ : )وجعلنا ذریته هُمُ الباقین(([29])؛
گفته­اند این آیه دلیل آن است که تمام بشریت از نسل نوحند و از دیگران حتی مؤمنانی که با نوح به کشتی درآمدند، نسلی باقی نماند و بنابراین نوح پدر دوم کل بشریت است.([30]) اما در تفسیر قمی در روایتی از امام باقر7 در مورد آیه­ی فوق چنین آمده است: « الباقون بالحق والنبوة والکتاب والایمان فی عقبه» قال: «ولیس کل من فی الارض من بنی آدم من ولد نوح» و به آیه­ی )ذریة من حملنا مع نوح...(([31]) استشهاد کرده است. ([32]) این برداشتی وجیه است که با قول خداوند: )ولقد ارسلنا نوحاً و ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة والکتاب ...(([33]) تقویت می­شود. )وجعلها کلمة باقیة فی عقبه...(([34]) یعنی ابراهیم. و فرمود )فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض...(([35]).
پس بقیه­ی باقیه در فرهنگ قرآن کسانی هستند که وارث کتاب و نبوت و ایمانند و امر به معروف و نهی از منکر می­کنند. این­ بقایی بدون فنا است که در ذریه­ی نوح و ابراهیم تحقق یافته است. همچنان­که امیرالمؤمنین7 فرمودند: «هلک خزان الموال وهم احیا والعماء باقون ما بقی الدهر»([36]).
بنابراین برای اثبات شمول طوفان تمسک به این آیه نیز ممکن نیست.
تا این­جا دو پیش فرض از فروض فوق در ضیق و شداد قرار می­گیرد و بنابر این تمام شبهات مبتنی بر این دو، از علمیت ساقط می­شود. اما در خصوص آن دسته از اشکالات که به زمان وقوع حادثه برمی­گردد، باید گفت اگر چه تعیین زمان این پدیده امری بسیار دشوار است، اما قراین موجود همه به زمانی بیش از پنج هزار سال قبل اشاره دارند و بنابراین بر تعیین دقیق حادثه در سال 2200 قبل از میلاد که منجر به تولید اشکالات مذکور می­شود، دلیلی وجود ندارد و بلکه شواهد، زمانی را پیشنهاد می­کند که از دسترس این اشکالات در امان است.
این تنها یکی از وجوه دقت قرآن­پژوهان است که اگر چه ممکن است با دیدگاه­های بعضی مفسران سترگ ما همخوانی کامل نداشته باشد، اما به خوبی نشان می­دهد دست شبهات مذکور از دامان پیراسته­ی روایت قرآنی قصص بسیار کوتاه است. و واضح است که وظیفه، پاسداری از قداست قرآن است نه پافشاری بر آرای مفسری خاص.
دقت در فقراتی دیگر از آیات مثل فار التنور و استوت علی الجودی و ...، چشم­اندازهایی بدیع و روشنگر در فهم این داستان می­گشاید که از مجال این نقد خارج است.
اگرچه مقاله­ی مورد نقد و امثال آن _ به دلیل قایم­بودن به انگاره­هایی به غایت سست _غیر فنی­تر و ساده­­اندیشانه­تر از آنند که شایستگی پاسخگویی­های موشکافانه و پرشکیب علمی را داشته باشند و کوتاه اندیشی و سخافت فکری، آن­ها را زمین­گیر و از تحمل دقیقه­های علمی و بلند، ناتوان کرده است؛ اما بهانه­ای برای ژرف­اندیشی، تیز­نگری و تلاش­های علمی و عقلی دقیق­تر در حوزه­ی مطالعات قرآنی است و از این رهگذر افق­هایی وسیع گشوده خواهد شد.
پی­نوشت:
[1] . ترجمه­ی فارسی داستان برگرفته از ترجمه­ی دکتر شجاع­الدین شفا در تولدی دیگر، ص 284 می­باشد.
. Afshin Zand athttp/eteraz/blogspot.com.
[2] . عهد عتیق، سفر پیدایش، باب 1 - 4.
[3] . همان، باب 7 – 20.
[4] . همان، باب 7 - 22 .
[5] . همان، باب 6 - 9.
[6] . هود (11): 48 - 40.
[7] . کلمه­ی «تنور» از ریشه­ی مشترک لغات سامی و هندی و اروپایی و تنوره­ی فارسی به معنی فریاد و فوران و انفجار و صوت بلند است و مراد، تنور نانوایی نیست.
[8] . سید ابن طاووس، سعدالسعود، ص 239 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 342.
[9] . تحریم (66): 10.
[10] . اعراف (7): 59 .
[11] . اعراف (7): 64 .
[12] . محمد، عبده، تفسیر المنار، ج 12، ص 108.
[13] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 38.
[14] . نوح (71): 26.
[15] . یونس (10): 78.
[16] . اسراء (17): 76.
[17] . اسراء (17): 4.
[18] . تفسیر المنار، ج 12، ص 106.
[19] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 39.
[20] . هود (11): 42 و 43.
[21] . ابوالحسن شعرانی، معجم لغات قرآن ملحق تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 144.
[22] . هود (11): 40 و مؤمنون (23): 27.
[23] . رعد (13): 3.
[24] . انعام (6): 141.
[25] . الرحمن (55): 52.
[26] . بقره (2): 25.
[27] . نحل (16): 51.
[28] . محمدهادی معرفت، شبهات و ردود، ص 43 - 41.
[29] . صافات (37): 77.
[30] . این مطلب در روایات اسلامی از قول ابن عباس و قتاده آمده است، به نقل از مجمع البیان، ج 7، ص 447.
[31] . اسراء (17): 3.
[32] . علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 223.
[33] . حدید (57): 26.
[34] . زخرف (43): 28.
[35] . هود (11): 116.
[36] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 147.

تبلیغات