آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا7 امام هشتم شیعیان در 11 ذیقعده سال 148 هجری قمری ـ حدود 15 روز پس از شهادت حضرت امام صادق7 ـ در مدینه به دنیا آمد و در آخر صفر 203 به شهادت رسید.
پدر بزرگوارش حضرت امام موسی­بن جعفر7 و مادرش نجمه که امام هفتم پس از تولد حضرت رضا 7 او را طاهره نامیدند.
منصور دوانیقی خلیفه­ی عباسی در سال 158 به هلاکت رسید و موسی­بن مهدی تا سال 170 و هارون­الرشید تا سال193 قدرت را دردست داشتند وپس از رقابتی پنج ساله میان امین و مأمون ـ دو فرزند هارون ـ در سال 199، مأمون عباسی خلافت را از آن خود نمود.
بنی­عباس که در آغاز امر به نام اهل بیت پیامبر:، خود را بر مسلمانان تحمیل کرده بودند، تا مدتی با مردم و به ویژه علویان برخورد نسبتاً ملایمی داشتند، اما به محض استحکام پایه­های حکومت، فصل جدیدی از کشتار و جنایت نسبت به علویان و فاطمیان را بنانهادند.
قیام حسین­بن علی شهید فخّ از نوادگان امام حسن مجتبی7 در حکومت هادی عباسی به سال 169 رخ داد که به تعبیر حضرت امام کاظم7 پس از جریان کربلا، واقعه­ای دردناک­تر از حادثه­ی فخّ برای اهل بیت: پیش نیامده است. در این حادثه بیش از 300 نفر از دلاورمردان علوی به شهادت رسیدند.
و هنوز خون­های ریخته شده­ بر سرزمین فخّ نخشکیده بود که زندانی شدن و شهادت امام کاظم7 به دست هارون پیش آمد .
طولانی شدن زندان حضرت کاظم7 و قطع ارتباط ایشان با یاران و شیعیان و خفقان سیاسی حاکم، زمینه­ی بروز مشکلاتی گردید که یکی از آن­ها جریان واقفیّه و سرپیچی تعدادی از نمایندگان حضرت موسی بن جعفر7 از پذیرش امامت حضرت رضا7 و تشکیک در امامت ایشان بود.
مماشاتی که هارون برای تبرئه­ی خود از شهادت امام کاظم7 در پیش گرفته بو د و درگیری­های امین و مأمون، فرصتی پیش آورد تا حضرت امام رضا7 بیشتر اوقات خود را صرف نشر فرهنگ اسلامی نماید، به ویژه آن که با توسعه­ی شگفت سرزمین اسلام و ترجمه­ی کتب علمی و فلسفی غرب و شرق، مسلمانان دلسوز را بیش از پیش نیازمند فرهنگ ناب اسلامی نموده بود. دانشمندان ملل و ادیان مختلف به نام خدمت، همکاری، ترجمه، طبابت، کتابداری، اخترشناسی و ... به منابع قدرت نزدیک شده و به نشر اندیشه­های معارض با اسلام می­پرداختند و هارون و مأمون نیز به نام دوستداری علم و فضل این همه را به منظور مقابله با حرکت علمی اهل بیت: که از زمان امام باقر7 رو به رشد نهاده بود، دامن می­زدند.
مأمون که نمی­توانست در برابر موقعیت ویژه­ی حضرت رضا7 سیاستی چون سیاست پدرش در برابر حضرت کاظم7 را به کار گیرد؛ از همین رو سیاست جدیدی به کار برد تا هم بتواند امام را تحت کنترل و نظر مداوم در آورد و هم از او اقرار و اعترافی به نفع خود بگیرد و هم زمینه­ای شود تا شیعیان به اتهام دنیاگرایی از گرد امام پراکنده­ شوند. او در میان حیرت همگان پیشنهاد ولایتعدی خود را به امام رضا7 داد و آن حضرت را با تهدید، مجبور به پذیرش نمود و این آزمایش بزرگ دیگری برای شیعیان شد تا بسیاری از ظاهربینان به تردید افتاده و راه دیگری در پیش گیرند.
حضرت امام رضا7 در فرصت­های مختلف نارضایتی خود را از این کار ابزار می­کرد و پرده از فریب­کاری مأمون بر می­داشت و مأمون نیز که در برابر عظمت امام خود را حقیرتر از گذشته می­دید، بیش از یک سال و اندی نتوانست وجود ایشان را تحمل کند، بالاخره دست به جنایت آلود و آن حضرت را با انگور مسموم به شهادت رساند.
m چرا خدا نظیر و مانندی ندارد؟
● امام رضا7 در علّت این­که خداوند را مِثل و مانندی نمی­باشد )لیس کمثله شیء...(([1]) فرمود: برای این­که مردم تماماً فقط به عبادت و اطاعت خدا روی آورند, و به پرستش دیگری آلوده نشوند, زیرا وقتی که مردم از صمیم دل معتقد شدند و اقرار کردند که صانع را مانندی نیست, قطعاً جز به اطاعت و عبادت او روی نیاورند, و معبود دیگری را مورد پرستش قرار ندهند. و هم­چنین اگر به مردم ثابت نشود, و اعتقاد نداشته باشند که خداوند را نظیر و مثلی نیست, هر آینه همان اوصاف و صفات عجز و جهل و تغییر, و زوال, و فنا و کذب و ستم را که در مخلوقات هست, به او نسبت می­دهند.
و خدایی را که این نسبت به او داده شود, نه از فنای او در ایمن خواهند بود, و نه به عدل او اعتماد دارند, و نه به وعد و وعید و ثواب و عقاب او اطمینان دارند, و نتیجتاً این عقیده­ی سخیف به ابطال ربوبیت و فساد خلق می­انجامد. ([2])
m علّت لزوم اعجاز برای پیامبران و اختلاف معجزات ایشان چه می­باشد؟
● در علت این­که چرا خداوند موسی کلیم7 را به عصا و ید بیضاء و عیسی7 را به شفای امراض غیر قابل علاج و پیامبر اسلام9 را به فصاحت و بلاغت در کلام مبعوث نمود, و به هر کدام معجزه­ی خاصّی برای صداقت و نبوتشان نشان داد, حضرت رضا7 فرمود: وقتی خداوند موسی را مبعوث کرد, مردم آن زمان به سحر و جادو مسلّط بودند. موسی به چیزی از جانب خدا آمد, که آن­چه را آنان داشتند, ناچیز گرداند و سحر آنان را, با آن­چه در ظاهر مانند همان سحر بود امّا در واقع, معجزه­ی الهی, باطل گرداند و حجت را بر آنان تمام کند.
امّا عیسای مسیح زمانی مبعوث شد, که آفات و امراض زمین­گیر, فراوان بود, و مردم نیاز به طب داشتند, لذا معجزه­ی آن حضرت, شفای امراض غیرقابل علاج و احیاء اموات بود, و چیزی آورد, که دیگران مانند آن­را نمی­توانستند بیاورند, و عاجز بودند, بدینوسیله حجت بر مردم آن زمان تمام شد.
حضرت محمد9 را خداوند زمانی مبعوث فرمود, که مردم عصر آن حضرت­غالباً ازفصاحت­و بلاغت برخوردار بودند. پیامبر اکرم9 برای آنان کتابی آورد, که از نظر فصاحت و بلاغت و احکام و مواعظ در حد اعجاز بود, و حجت را بر مردم زمان خود تمام کرد.([3])
آن­گاه امام رضا7 در جواب این سؤال که حجّت خدا بر مردم چیست؟ فرمود: حجت خدا امروز عقل است که به روشنایی عقل, پیامبر راستین را از کسی­که به­دروغ ادعای پیامبری می­کند, شناسایی می­کنند. یعنی در عصر ائمّه و عصر بعد از بعثت پیامبر9 که اشرف همه­ی زمان­ها است, انسان­ها کامل­تر و دقیق­تر از هر زمانی هستند, و حکومت با عقل است. ([4])
m چرا همیشه برای پیامبران خدا, خلفا و اوصیا منصوب می­شده است؟
نصب خلیفه و لزوم وجود امام علت­هایی دارد:
● یکی این است که اعمال بشر طبق فرمان خدا محدود به حدی است که نباید از آن حد تجاوز کند, زیرا تجاوز از آن حد موجب فساد و تباهی است. و این عدم تجاوز از حد عملی نمی­شود, مگر این­که امینی در بین مردم وجود داشته باشد تا مردم را از تعدی باز دارد. از همین رو خداوند برای مردم قیّمی قرار داده, تا مردم را از فساد و تباهی باز داشته و حدود و احکام الهی را در بین آنان بپا دارد.
مسلّم است که هیچ فرقه و گروهی از ملل عالم وجود ندارد, مگر این­که قیّم و رییسی برای امورشان داشته باشند.
بنابراین در حکمت خدای حکیم سزاوار است, که بشر را از وجود کسی برخوردار گرداند که لازم است برای بقا و قوامشان او را داشته باشند تا به کمک و حکومت و قیومیّت او, با دشمنان خود قتال کنند, و او ظالمان را از آزار مظلومان باز دارد.
علّت دیگر وجوب نصب امام, این است که؛ اگر خداوند تعالی برای مردم امامی که قیّم و حافظ و امین و نگهبان شریعت باشد نصب نکند, دین و احکام او مندرس می­شود, و آیین خدا از بین می­رود و سنت­های شرعیّه دگرگون می­گردد. اهل بدعت در دین خدا بدعت­ها می­گذاشتند, و ملحدان از احکام و سنن شرعیّه می­کاستند, و مسلمانان را دچار شبهه می­کردند, چون مردم, ناقص و محتاج هستند و به علاوه, اهوا و آرا و افکارشان مختلف است. پس اگر برای آن­ها قیّم و امامی نباشد که حافظ دین خدا و سنّت پیامبر باشد, هر آینه شرایع و احکام خدا دگرگون شود, و تمام بشر به فساد و تباهی افتد.([5])
m علّت واجبات و محرمات در دین خدا چه می­باشد؟
­● در علّت این­که چرا خداوند بعضی کارها را به عنوان واجب امر کرده, که انسان­ها باید آن­ها را انجام دهند؛ و بعضی کارها را به عنوان امر حرام نهی نموده که باید از آن­ها اجتناب شود؛ امام رضا7 فرمود:
بقای جهان انسانیت, جز به امر و نهی از جانب خدا نیست. چون انسان­ها به­آن­چه مایه­ی صلاح دنیا و آخرت آن­ها است آگاه نیستند, و سود و زیان خود را تشخیص نمی­دهند, لذا خداوند از روی کمال عطوفت و حکمت, مانند معلم و مربّی رؤوف, به آن­چه سود و ضرر آن­ها است, امر و نهی فرموده است. ([6])
m چرا باید برای نماز وضو بگیریم؟
● حضرت امام رضا7 در جواب محمدبن سنان درباره­ی این­که علّت وجوب وضو در نماز چیست, فرمود:
برای این است که وقتی بنده­ای در حضور پروردگار می­ایستد, و رو به حضرت حق می­کند, و با خداوند و کرام الکاتبین و ملایک مطهّر ـ نویسندگان اعمال انسان ـ رو به رو می­شود, باید جوارح او در چنین حال و قیام در حضور حضرت ذوالجلال, پاک و مطهّر باشد. پس شستن صورت برای عرض سجود و خضوع در پیشگاه خداوند است.
و شستن دست­ها برای آن است که با دست طلب رحمت می­کند, و از خدا سؤال می­کند. و امّا مسح سر و قدم­ها بدون شستن, برای آن است که آن­ها ظاهر هستند و پوشیده نیستند, ولی در تمام حالات, روی و دو دست انسان رو به خدا هست و آن مقدار خضوع و شکستگی, که در روی و دو دست هست, در سایر جوارج نمی­باشد.([7])
m علّت غرق شدن فرعون چه بود؟
● ابراهیم­بن محمد همدانی از حضرت رضا7 درباره­ی علّت قبول نشدن توبه­ی فرعون به هنگام غرق شدن سؤال کرد, حضرت رضا7 فرمود:
«لانه آمن عند رؤیة البأس والایمان عند رؤیة البأس غیر مقبول و ذلک حکم الله تعالی ذکره فی السلف والخلف. قال الله عزّوجلّ )فلمّا رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنّا به مشرکین فلم یک ینفعهم ایمانهم لمّا رأوا بأسنا...(([8]) وقال عزّوجل )یوم یأتی بعض آیات ربک لاینفع نفساً ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیراً...(([9]) وهکذا فرعون لمّا ادرکه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الّذی آمنت به بنواسرائیل وانا مِنَ المسلمین فقیل له )ألان وقد عصیت قبل وکنت من المفسدین فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة...(([10]) به این علّت خدای تعالی فرعون را غرق کرد که ایمان آوردن فرعون, بعد از دیدار عذاب الهی بود. هر چه حضرت موسی7 او را موعظه کرد و معجزه آورد, در فرعون سودی نکرد. امّا وقتی در معرض هلاکت قرار گرفت و راه نجات را از هر سو مسدود دید و مشمول غضب خدا شد, از روی عجز و بیچارگی ایمان را به زبان اظهار کرد, در حالی که قضا و حکم خداوند در خلق اولین و آخرین چنین جاری است؛ که ایمان در هنگام دیدن عذاب خدا و توبه در هنگام مرگ پذیرفته نشود.
آیه شریفه هم به همین معنا اشاره می­کند و می­فرماید: «چون بأس و عذاب ما آن­ها را فرو گرفت و عذاب ما را دیدند, گفتند: ایمان آوردیم به خدای یگانه و کافر شدیم به آن­چه تا حالا شرک آورده بودیم. امّا ایمان آن­ها بر ایشان سودی نداشت, چون ایمان آن­ها از روی اضطرار بود.» و نیز در آیه­ی دیگر قرآن می­فرماید: «روزی که بعضی از آیات و نشانه­های پروردگارت بیاید مانند آمدن ملک الموت برای قبض روح, در آن هنگام دیگر ایمان کسی برای­او سودی نخواهد داشت. درحالی­که پیش از دیدن آیات ایمان نیاورده و در ایمان خود کسب خبری نکرده است.» یعنی ایمان هیچ کس در هنگام دیدار عذاب و آیت خدا, (اگر از پیش ایمان نیاورده و کسب خیری به وسیله ایمان نکرده باشد) پذیرفته نمی­باشد, بلکه ایمان خالص از روی اختیار, صحیح و مقبول است.
فرعون, چنین بود. او وقتی که مبتلا به غرق شدن بود, گفت: « ایمان آوردم که نیست خدایی جز همان خداوندی که بنی اسرائیل به او ایمان دارند و من هم از جمله مسلمانانم». پس در جواب او (از درگاه الهی) گفته شد: «اکنون که عذاب خدا را دیدی, اظهار ایمان می­کنی و حال این­که پیش از این گناه کرده و در زمره­ی مفسدین بودی, اما امروز غرقت می­کنیم و بدنت را در مکانی قرار می­دهیم که برای آیندگان علامت و نشانی باشد, که با کافران و عاصیان چنین می­کنند.»([11])
پی­نوشت:
[1] . شوری (42) : 11.
[2] . محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج 6 , ص 63 .
[3] . مسند, ج 1 , ص 48 و 49 , ح 2.
[4] . همان, ذیل حدیث 2.
[5] . محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج 6 , ص 60 و 61.
[6] . همان, ص 59 .
[7] . مسند, ج 2, ص 149 و 153, ح 58 و 75 و بحارالانوار, ج 6 , ص 64 .
[8] . غافر (40 ) : 84 .
[9] . انعام (6 ) : 158.
[10] . یونس (10) : 91 و 92.
[11] . محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج 13, ص 130و 131, ح 34.

تبلیغات