آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

خوانندگان عزیز نشریه، مطلبی که در ذیل می­آید قسمتی از مقاله­ی «از قرآن دور مانده­ایم» که در شماره­ی اول جا افتاده است، می­باشد. برای جبران این نقیصه تمام مطلب اعم از ستون حذف شده و قبل و بعد از آن تحت عنوان «رجوع نکردن به امامان در بُعد علمی و عملی» تقدیم می­گردد.
امید است نویسنده­ی محترم سرکار خانم زهرا شفیعی عذر خواهی ما را پذیرا باشند.
رجوع نکردن به امامان در بُعد علمی و عملی
از دیگر مراتب مهجور کردن قرآن، عدم رجوع به ائمه: برای رسیدن به مراد قرآن است، و این شامل دو بعد است: علمی و عملی.
بعد علمی؛ نتیجه آفت قبلی یعنی اعتماد به فهم خود است. برای فهم آیات یا اساساً رجوعی به روایات نداریم و یا آن که اهمیت و بهای لازم را به آن نمی­دهیم. طرفه این که در بحث تفسیری آخر کار اشاره کوتاهی به یک روایت می­شود. اما اگر از ابتدا نگاهی به روایات داشته باشیم، ممکن است مسیر فکر ما اساساً تغییر کند. خداوند می­فرماید: )فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه؛(([1]) بشارت ده بندگانم را که به سخن [حق] گوش می­کنند و از بهترین آن پیروی می­نمایند.» امروزه معمولاً این آیه را به معنای شنیدن و تحمل هر سخنی، گر چه اقوال باطل می­گیرند. حال آن که اطلاق «القول» بر هر گفته، حتی بر حرف­های باطل، بسیار مشکل است. بعضی از مفسران «القول» را بر کلامی که به رشد هدایت کند، معنا کرده­اند. افزون بر این که پیروی از «قول احسن» متضمن آن است که قول غیر متبوع و پیروی نشده «حسن» باشد، تا «احسن» که صفت تفضیلی است، به جا استعمال شده باشد. حال اگر به روایات مراجعه کنیم، می­بینیم یک روایت می­فرماید: «خداوند در کتابش اهل عقل و فهم را بشارت داده»([2]) واضح است که خردمندان به باطل گوش نمی­کنند.
روایت دیگر آیه را بر تبعیت به نحو احسن (پیروی به گونه­ی شایسته) معنا کرده است.
امام صادق7 درباره­ی)الذین یستعمون القول ...( فرمود:
«هو الرّجل یسمع الحدیث فیحدث به کما سمعه لایزید فیه و لاینقص منه؛([3]) مراد کسی است که «حدیث» را می­شنود و همان طور که شنیده است روایت می­کند؛ نه به آن اضافه می­کند و نه از آن کم.»
ما مأمور به سؤال از اهل ذکر شده­ایم. «فسئلوا أهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛([4]) اگر نمی­دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید.» اهل ذکر اهل بیت: هستند.([5])
ذیل آیه­ی )قال الّذی عنده علم من الکتاب...(([6]) از امام صادق روایت شده: «وعندنا والله علم ا لکتاب کلّه؛([7]) قسم به خداوند! علم کتاب تمامش نزد ماست.»
امیرالمؤمنین7 فرمود: «ذلک القرآن فاستنطقوه ولن ینطق لکم أخبرکم عنه أنّ فیه علم ما مضی و علم ما یأتی إلی یوم القیامة ... فلو سألتمونی عنه لعلّمتکم؛([8]) این قرآن را به حرف در آورید اما هرگز برای شما حرف نخواهد زد. من از آن خبر می­دهم که علم گذشتگان و علم آن چه خواهد آمد تا روز قیامت در آن است ... اگر از من بپرسید به شما خواهم آموخت.»
امام صادق7 خطاب به شخصی که ادعای علم به قرآن می­کرد، فرمود: «... ما أریٰک تعرف من کتابه حرفاً؛([9]) فکر نمی­کنم از کتاب خدا حرفی بدانی.»
گاهی یک روایت دریچه­ی وسیعی به روی انسان باز می­کند که قبل از برخورد به روایت، فهم آن به ذهن انسان خطور نمی­کرد، مانند احادیثی که بهشت و چیزهای پاکیزه و طاعات را به حضرت رسول9 و ائمه: و ولایت آن­ها تأویل می­کند و جهنم و آتش و بدی­ها و کوری و ظلمت را به دشمنان آنان.
نیز مرگ و هلاک را به گمراهی از ولایت، غذای جسمی را به غذای روحی و آب و نور را به علم تأویل می­نماید. این گونه روایات دریایی از علم را در مقابل انسان قرار می­دهد؛ علمی که انسان را به سعادت راهنمایی می­کند و پاسخ هر سؤالی را در خود دارد. قاعده­ و اصلی را به دست انسان می­دهد که هر فرعی به آن قابل بازگشت است و دوای هر دردی در آن است.
برای تبرک و تیمّن به یک حدیث اشاره می­کنیم: «کنّا عند أبی عبدالله7 فقال رجل فی المجلس أسأل الله الجنة فقال أبو عبدالله7: أنتم فی الجنة فاسألوا الله أن لا یخرجکم منها، فقلنا: جعلنا فداک، نحن فی الدّنیا، فقال: ألستم تقرّون بامامتنا؟ قالوا: نعم، فقال: هذا معنی الجنّة الّذی من أقر به کان فی الجّنة فاسألوا الله أن لا یسلبکم؛([10]) راوی می­گوید: نزد امام صادق7بودیم، کسی در مجلس گفت: از خداوند بهشت می­طلبم. امام صادق7 فرمود: شما را در بهشتید. پس از خدا بخواهید شما را از آن جا بیرون نکند. عرض کردیم: فدایتان گردیم، ما در دنیا هستیم [چطور می­شود در بهشت باشیم.] حضرت فرمود: آیا به امامت ما اقرار ندارید؟ گفتند: آری. پس امام7 فرمود: این معنای بهشتی است که هر کس به آن اقرار کرد، در بهشت است، پس از خداوند بخواهید شما را از آن محروم نکند.
بسیاری از اوقات به یک معنای ظاهری از قرآن اکتفا می­کنیم و از احتمالات دیگر صرف نظر می­نماییم و به معنای باطنی و تأویلاتی که از ائمه: رسیده است، توجهی نداریم.
رسول اکرم9 فرمود: «انّ القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علی أحسن الوجوه؛ ([11]) قرآن انعطاف دارد و احتمالات مختلف برمی­دارد، پس آن را بر نیکوترین وجوه حمل کنید.»
امام صادق7 درباره­ی آیه )الذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل ...( فرمود: «هذه نزلت فی رحم آل محمد9 و قد یکون فی قرابتک فلا تکونن ممّن یقول الشیء إنه فی شیء واحد؛([12]) این آیه در مورد صله رحم با آل محمد9 نازل شده و گاه مراد، خویشاوندان است. پس از کسانی که می­گویند [آیه] فقط در مورد یک چیز است و بس، مباش.» یعنی می­شود آیه ناظر به چند موضوع باشد.
بُعد عملی؛ یعنی کنار گذاشتن عترت از لحاظ عملی و جدا کردن ثقلین از هم. حضرت رسول اکرم9 فرمود:
«إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی؛([13]) در میان شما دو امر وزین باقی می­گذارم: کتاب خدا و عترتم را.»
این دو ثقل که میان ما به امانت گذاشته شده برای این است که از آن­ها پیروی کنیم. تبعیت از عترت، تأسی کردن به آن­ها در عمل است. کنار گذاشتن عترت فقط به غصب یا انکار حق آن­ها نیست، بلکه تأسی نجستن به آنان نیز کنار گذاشتن آنان، در نتیجه کنار گذاشتن قرآن است.
در ذیل آیه اصلی مورد بحث که در ابتدای مقاله ذکر شد، حدیثی طولانی از حضرت7 نقل شده است که ضمن آن می­فرماید: «فأنا الذکر الّذی ضلّ عنه و السّبیل الّذی عنه مال والایمان الّذی به کفر و القرآن الّذی إیاه هجر و الدین الّذی به کذب؛([14]) من همان ذکرم که از آن گمراه شدند و راهی هستم که از آن منحرف شدند وایمانی هستم که به آن کفر ورزیده شد. من قرآنی هستم که متروک ماند و دینی هستم که مورد تکذیب واقع شد.»
هم چنین از امام باقر7 نقل شده: رسول خدا9 فرمود:
«أنا أول وافد علی العزیز الجبار یوم القیامة و کتابه و أهل بیتی ثم أمتی ثم أسألهم ما فعلتم بکتاب الله و بأهل بیتی؛([15]) من اولین کسی هستم که روز قیامت بر خدای عزیز و جبار با کتابش و اهل بیتم وارد می­شوم. سپس امتم [وارد شوند.] پس از ایشان می­پرسم با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردید.»
آری راه سعادت و خوشبختی، تأسی (الگوگیری) به نبی اکرم9 و اهل بیتش: در عمل است.
به امید آن روز که همه روی به قرآن آوریم و گمشده خود را در آن جوییم و چون سرگشتگان برای دوای دردهای خود به همه جا سر نکشیم جز به قرآن. )أولم یکفهم أنا أنزلنا علیک الکتاب یتلی علیهم؛(([16]) «آیا این کتاب که بر تو نازل کرده­ایم تا برایشان بخوانی برای آن­ها کافی نیست؟!»
پی­نوشت:
1. زمر (39): 17 و 18.
2. نور الثقلین، ج 4، ص 482، ح 33.
3. همان، ح 34 و تفسیر البرهان، ج4، ص 72، ح 5.
4. نحل (16): 43.
5 . نور الثقلین، ج 3، ص 55، ح 87 الی 103.
6 . نمل (27): 40.
7. کافی، ج 1، کتاب الحجة باب انه لم یجمع القرآن ...، ح 5.
8 . همان، ص 60 . باب الرد الی الکتاب و السنة.
9 . مقدمه تفسیر البرهان، ص 16.
[10] . محاسن برقی، ج 1، ص 161، ح 105.
[11] . عوالی اللئالی، ج 4، ص 104 و مقدمه تفسیر البرهان، ص 4.
[12] . کافی، ج 2، ص 156، باب صله الرحم.
[13] . مستدرک, ج 3, ص 355.
[14] . تفسیر البرهان، ج3، ص 166، ح 1.
[15] . نورالثقلین، ج 4، ص 13، ح 48 و کافی، کتاب فضل القرآن، ح 4.
[16] . عنکبوت (29): 51 .

تبلیغات