توسعه ی خودحقیقی
آرشیو
چکیده
متن
امکان و مفهوم «توسعه خودی»
در مباحث پیشین دریافتیم که اولین ثمرهی فرآیند بازیابی «خود»، خداشناسی میباشد و شناخت و مطالعه پیرامون نفس همواره به معرفت و توجه به پروندهی خود منجر خواهد شد.
اما نکتهی مهم این است که همهی خواستهی اسلام «بازیابی خود» نیست، به عبارت دیگر اسلام فقط نخواسته است که انسان خود واقعی را بیابد و حکم آن را از حکم غیرواقعی جدا سازد، بلکه میخواهد پس از بازیافتن خود به پرورش و توسعهی آن بپردازد. اما آیا «توسعهی در نفس» امری معقول و ممکن است؟!!
از بیان مطالب قبل معلوم شد که خصوصیت انسان همین است که یک موجود صاحب مقامات و مراتب است. این که میگویند: «انسان یک ملک حیوانی، نباتی، جمادی است، درست است. نه به این معنا که هم ملک است هم حیوان و هم نبات، بلکه یک چیز بیشتر نیست ولی این یک چیز یک وجود صاحب مراتب است… که در عالیترین درجه خود یک فرشته است و بلکه بالاتر… در درجه دیگر یک گیاه… و در درجه دیگر یک جماد.»([1])
بنابراین؛ هر چند انسان در جنبه طبیعی به علت ضیق و محدودیت طبیعت، منافع دیگران را در تزاحم با منافع خود میبیند و به «خود محوری» و «خودخواهی» و «تنازع بقا» اصالت می دهد، لکن انسان در بعد ملکوتی از آن جهت که مفاهیم ملکوتی قابل اشتداد هستند، میتواند با شکستن حصار طبیعت و خروج از «من طبیعی» به خویشتن «گستردگی» و رو به «توسعه و اشتداد» گذارد.
آری، با فروریختن دیوار «ناخود» و تحریم خودپرستی و خودخواهی (همان اصلیترین مشخصه ناخود) و آزادسازی «من ملکوتی» از تنگنای تزاحمهای طبیعی و ایجاد فرصت برای بالندگی آن در فضای ملکوت، مفهوم «توسعه خودی» شفافیت مییابد، زیرا از این جاست که «انسان به حسب آن درجه عالی خود، میان «من»ها تباینی نمیبیند، همانطور که میان فرشتگان جنگ و تنازع و من و مایی ندارد. انسان هم در آن مرحلهی وجودی خویش میان خود با افراد دیگر من و مایی نمیبیند، همه مثل پارچههای نور هستند که با یکدیگر تزاحمی ندارند.»([2])
مراحل خروج از خودفردی:
در رابطه با این مراحل که همان گامهای توسعه به شمار میآیند، با اثبات امکان توسعه خودی در سطور گذشته، میتوان به این نکته دست یافت که خروج از خودمحوری و خودپرستی و گشودن فصلی دیگر در حیات فردی و ایجاد روحیه دیگردوستی، اولین گام در «توسعه خودی» است.
جالب این جاست که فلاسفهی مادی، دیگر دوستی را هم نقطهی آغاز و هم نقطهی انجام همهی توان بشر در مسیر اشتدادی و توسعهیافتگی او قلمداد کرده و قدمی فراتر ننهادهاند و باید از این هم بگذریم که بر اساس بینش مادی مبتنی بر انکار «من ملکوتی» توسعه امری محال و غیرمعقول است و به فرض این که اشتداد معنوی در امور مادی امکانپذیر باشد، رشد و توسعه من طبیعی به معنای رشد خودخواهی و توسعه در خودپرستی است نه خروج از خودپرستی و ورود در عالم «دیگر دوستی».
در هر صورت موضوع «دیگر دوستی» در بینش مادی با آن چه از سوی شهید مطهری به عنوان «توسعهی خودی» مطرح شده، قابل قیاس نیست.
از نگاه استاد، «دیگر دوستی» اولین مرحله در پیمودن مسیر توسعه و نقطهی شروع در گستردگی معنوی است که اولین مصداق آن نیز ازدواج می باشد؛ «در میان غرایز شهوانی انسان، هر غریزهای که اشباع شود، اشباع آن ﺗأثیری در معنویت انسان ندارد، جز غریزه جنسی. لهذا ازدواج از نظر اسلام سنت و مستحب تعبیبر شده است. علت اساسی این است که هر مقدار الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد، یک قدم از خود فردی خارج شدهاند. «خود» که کمی بزرگتر شد، رقیقتر میشود. مثل مایع غلیظ که وقتی آب داخلش میکنند، رقیق شده و توسعه مییابد. تجربه نشان داده؛ افرادی که در تمام عمر به خاطر هدفهای معنوی، مجرد زندگی کرده[اند] ... در همهی آنها یک نقص ولو به صورت یک خامی وجود داشته است. گویی انسان یک نوع کمال روحی دارد که جز در مدرسهی خانواده در هیچ مدرسهای کسب نمیشود.»([3])
«من قبیلهای» ([4]) و «من قومی»([5] )دو مرحلهی دیگر پس از «من خانوادگی» است که انسان را آمادهی ورود به مرحلهی «انسان دوستی»، مرحلهی برتر و پیشرفته در توسعهیافتگی، مینماید.
«انسان دوستی» در اسلام تا آن جا که خاری بر سر راه تعالی و هدایت دیگران نباشد، مورد توصیه جدّی است. به گونهای که حتی احسان به کافر و خیرخواهی نسبت به آنان در مکتب ما، اصلی پذیرفته شده میباشد و اگر به دشمنی با کفار نیز سفارش شده به این جهت است که:
«دشمن داشتن کافر، ناشی از دوست داشتن دیگران وخیرخواهی برای دیگران است... بهکافرمیتوان احسان کرد ولی به شرط آن که .... اسائه به انسانیت نباشد، به ضرر مصالح بشریت نباشد.»([6])
«اساساً در دین، خارج شدن انسان از مرز خودخواهی به هیچ چیز، حتّی به انسان محدود نمیشود، تمام عالم وجود و هستی را در برمیگیرد ولی هستی در مسیر کمال خود... یعنی آن چه خدا برای عالم میخواهد و ... انسان آن چیزی را بخواهد که خدا میخواهد. خروج از خودپرستی به معنی واقعی، آن وقت حقیقت پیدا میکند که در یک مرزی متوقف نشود حتّی مرز انسانها، لهذا... در اسلام کلمه حق و خدا مطرح است، دایره خیلی وسیعتر از این حرفهاست.»([7])
آخرین و مهمترین گام در توسعهی «خود»
دیگر دوستی و پیوند معنوی با انسانهای دیگر، گرچه آدمی را از حقارت فردی و ذلت خودبینی بیرون میآورد، اما به دلیل کوتاهی سقف این عرصه و بلندای روح در چشمانداز خود، فضایی در خور اوج و پرواز نمیبیند. روح ملکوتی که استعداد فزونی بر فرشتگان را دارد، تنها در پیوند با خداست که میتواند بال و پر بگشاید و همهی هستی را در نوردد. آری آخرین گام در پیمودن مراحل توسعهیافتگی، ورود در ساحت الهی و «خداآگاهی» است که نقطهی پایان آن ناپیدا و گام زدن در آن وادی تا رجوع الی الله ممتد است.
«مولوی راجع به این که «خودآگاهی» هیچ وقت از «خداآگاهی» جدا نیست، میگوید:
اقتضای جان چهای دل آگهی است هر که آگهتر بود جانش قوی است
بعد از این که میگوید، اصلاﹰ جان یعنی؛ آگاهی و هر که آگاهتر باشد جان او قویتر است و انسان به این دلیل جانش از جان حیوان قویتر است که آگاهتر است، کم کم مطلب دقیقتر میشود تا این که میگوید:
انسان آن وقت از خودش آگاه میشود که از خدای خودش آگاه شود.» ([8])
ابزارهای توسعهی «خود»:
حال که مراحل خروج از خود و خود محوری تا سلوک الیالله و «خدا آگاهی» مورد بحث و بررسی قرار گرفت، این سؤال پیش میآید که ابزار توسعه و توشه راه در این میان چیست و چگونه و با استمداد از چه وسایلی میتوان این راه را پیمود.
در ابتدا باید اشاره کرد که ابزارهای توسعهی «خود» به اقتضای موضوع؛ یا درونیاند و یا از درون رهبری می شوند که در این قسمت به یکایک آنان اشاره میشود:
1. عقل؛
یکی از ابزارهای توسعه و لازمهی این عرصه، عقل است. البته شعلهی فروزان خرد، با کمک دستاوردهای وحیانی، گامهای توسعه را برمیدارد و به عبارت دیگر نخست وحی دست عقل را میگیرد و برای آن که با خود همراهش کند در باروری و بالندگیاش میکوشد و بالندگی عقل نیز در دو محور تعقل و تعلّم شکل میپذیرد:
«این جا یکی از آن جاهایی است که ارزش واقعی اسلام را به روشنی میبینیم. اسلام یک دین طرفدار عقل است و به نحو شدیدی هم روی این استعداد تکیه کرده است و ... ﺗأیید خود را همیشه از عقل میخواهد... .
در سوره زمر آیه 17 و 18 آمده است؛ )فبشّر عبادی الذین یستمعون القول فیتّبعون ﺃحسنه اولئک الذین هَدیٰهم الله و اولئک هم اولوا الالبابَ(
لازمهی بندگی خدا این است،... اصلاﹰ معنای آیه استقلال عقل و فکر است... و قرآن این هدایت را با این که هدایت عقلی است، هدایت الهی میداند.» ([9]) و این نشان از هماهنگی وحی و عقل در خصوص سعادت و کمال انسان دارد.
«[و از سوی دیگر] قرآن در سورهی عنکبوت آیه 43 فرموده است: )تلک الامثال نضربها للناس و مایعقلها الاّ العالمون(«ما این مثالهای تاریخی را ذکر میکنیم، امّا این حقایق را درک نمیکنند مگر عالمان.» یعنی اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل، تجزیه و تحلیل نماید. مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلی سینا و قرآن هم میگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم، عقل من چه میفهمد ... باید با علم کشف و با عقل درک نمایم.»([10])
بنابراین با استفاده از عقل از طریق تعقل و تعلّم، انسان به لحاظ معنوی و در ناحیه «من» اصیل، توسعه مییابد و هر چه در این دو محور، بکوشد به همان میزان در عمق بخشیدن به جان ملکوتی خویش، پیش رفته است.
2. اراده؛
تقویت اراده از عوامل توسعه است، چه این که اراده از شؤون عقل و وابسته به آن و قوه اجراییاش است([11]) و بالاتر میتوان گفت: من واقعی، همان من عقلانی و ارادی است.([12]) به عبارت دیگر تقویت اراده و توسعهی آن با توسعهی اختیار _ یکی از وجوه امتیاز انسان بر سایر موجودات _ ارتباطی مستقیم دارد. اختیار، امکان تسلط بر نفس را فراهم میآورد و تسلط بر نفس به معنای مهارکردن ناخود به منظور توان بخشیدن به «خود» و زدودن عوامل مزاحم رشد آن میباشد.
از این رو است که توسعهی اراده و تقویت آن چیزی جز تقویت و توسعهی خود واقعی انسان نیست([13]) و گناه چیزی جز ضیق نفس و تسلیم آن در برابر میلها و سلب حکومت اراده نمیباشد. هم چنان که امیرالمؤمنین7 درباره خطا و گناه میفرمایند: «ﺃلا وانّ الخطایا خیل شمس حُملَ اهلُها و خلِعَت لُجُمُها و تَقَحّمَت بهم فی النّار؛([14]) مَثَل گناهان مَثَل اسبهای چموش است که سوار کردهاند بر این اسبهای چموش مرتکبین خطاها را و این اسبان لجام گسیختهاند که سواران خود را به سوی آتش میبرند.»
میدانیم که گناه از آنجا پیدا میشود که انسان تحت تأثیر شهوات و میلهای نفسانی خودش بر خلاف آن چه عقل و ایمانش حکم میکند، عملی را انجام میدهد. ایشان میفرمایند: حالت گناه، حالت از دست دادن مالکیت نفس است.
3. ایمان؛
سؤالی در این جا مطرح است که:
«آیا همین قدر که گفتیم اراده و در نتیجه عقل [از آن جا که اراده ابزار قوهی اجرایی عقل است] باید بر میلها حاکم باشد... عقل و اراده در وجود ما بر میلها حکومت میکنند؟ این جاست که تا یک امر دیگری که به انسان خواستههایی ماوراء منافع، ندهد، پیدا نشود، از عقل و اراده کاری ساخته نیست و این همان است که ما آن را «ایمان» میگوییم. آن چیزی که هم قادر است جلوی انسان را از منفعت پرستی بگیرد و هم برای انسان مطلوبها و خواستههای ماوراء منافع فردی و مادی عرضه دارد... . آن وقت عقل هم انسان را به سوی همان مطلوب پیش میبرد. زیرا عقل، انسان را به سوی هر مطلوبی بخواهد برود، در همان سو هدایت میکند.»([15])
4. عبادت (نیایش)؛
در باب رابطهی عبادت با توسعهی خود باید دانست، عبادت از آن جهت که عامل خدایابی است، موجب خودشناسی نیز هست:
«فلسفهی عبادت این است که انسان خدا را بیابد تا خودش را بیابد، فلسفهی عبادت بازیابی خود و خودآگاهی واقعی به آن معنایی است که قرآن میگوید.»([16])
«[به عبارت دیگر] به همان نسبت که وابستگی و غرق شدن در مادیات انسان را از خود جدا میکند و با خود بیگانه میسازد، عبادت انسان را به خویشتن باز میگرداند. عبادت به هوش آورندهی انسان است... در پرتو عبادت و یاد خدا است که انسان خود را آن چنان که هست میبیند، به نقصها و کسریهای خود، آگاه می گردد. از بالا به هستی و به حیات و زمان و مکان مینگرد و در عبادت است که انسان به حقارت و پستی آمال و آرزوهای محدود مادی پی میبرد و میخواهد خود را به قلب هستی برساند.»([17])
بنابراین میتوان گفت، روح و حقیقت عبادت که توجه به خداست، بازیافتن خود واقعی است و انسان خود حقیقیاش را در عبادت و توجه به ذات حق مییابد.
آثار و نتایج توسعه خودی:
انسان توسعهیافته در بینش و گرایش با دیگر انسانها تفاوتهای اساسی پیدا میکند:
1. خداشناسی؛
خداشناسی در عین این که عامل توسعهی خودی است آن را میتوان از آثار توسعهی خودی نیز دانست: «اگر خود را بشناسی به مهمترین مسألهای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان میباشد یعنی خدا پی میبری ... پس برای پی بردن به بزرگترین رازهای جهان.... خود را بشناس([18])[به توسعهی خودی بپرداز].»
2. گرایش و عمل؛
انسان توسعهیافته در گرایش و عمل نیز به راهی میرود که اقتضای توسعهیافتگی اوست، «منِ» واقعی انسان، همان نفخهی الهی است که در هر کسی هست و احساس اخلاقی انسان از این «من» سرچشمه میگیرد. اگر چنین منی که ... روح الهی است در انسان نمیبود.... هیچ یک از احساسهای اخلاقی که با سودهای بدنی جور در نمیآید، در انسان وجود نداشت.»([19])
«[به همین دلیل است که] وقتی میخواهند انسان را به اخلاق حسنه... سوق دهند او را به یک درون نگری متوجه میکنند که خودت را، آن خود عقلانی را، آن حقیقت خودت را با درون نگری کشف کن آن گاه احساس میکنی که شرافت خود را دریافتهای»([20])
3. الهامات اخلاقی؛
به این دلیل که سنخ حقیقت انسان و من واقعی او از سنخ حقیقت و ملکوت است، الهامات اخلاقی را درمییابد.
«انسان با نوعی معرفة النفس، با توجه نفس، الهامات اخلاقی را دریافت میکند و این الهامات این طور نیست که حتماً یک کسی در گوش انسان گفته باشد بلکه همان درک «خود» کافی است، برای [درک] این دستور که انسان این کار را باید بکند و آن کار را نباید بکند.»([21])
4. دوری از پستی و دنائت؛
«[ازآن جا که من حقیقی] یک حقیقتی است نه از سنخ ماده ... بلکه از سنخ ملکوت .... وقتی انسان به آن توجه میکند، آنرا بهعنوان محض حقیقت درمییابد چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت و ضد پوچها و عدمها ناسازگار است.»([22])، «یعنی احساس میکند که پستی و دنائت با این جوهر عالی سازگار نیست.»([23])
5 . آزادگی؛
«چون من واقعیِ انسان، آزاد است... چون از جوهر اراده و حریّت و آزادی است، پس با ضد آزادیها و ذلت و با بردگی اعم از این که ... بخواهد بردهی انسان دیگری باشد یا بردهی شهواتش که ناخود است، ناسازگار است.»([24])و در آخر می توان به خوبی فهمید:
«آن من که تحت عنوان عزّت نفس، کرامت نفس، شرافت نفس، حرّیت نفس از او یاد شده، دیگر من و ما در او وجود ندارد، او همان جوهر قدس الهی است... هر کسی اگر به باطن ذات خود مراجعه کند، میبیند یک سلسله صفات با او متناسب است و جور درمیآید و یک سلسله صفات را دون شأن خود و پستی و حقارت میداند.... [و] وقتی که خودش را آلوده میبیند [احساس میکند که این آلودگی شایستهی او نیست] آن «من» معناست و در مقابل معانی قرار میگیرد.»([25])
و چه زیباست اگر این حقایق ملکوتی را به حقیقت با تمام توان خویش دریابیم و مفهوم توسعه را در وجود خویش وسعتی دهیم، شروع کنیم، از خود بیرون رویم و گامی برداریم و با استمداد از ساحتش به سر منزل مقصود دست یازیم و در حرم امن الهی آرام گیریم.
پینوشت:
1 . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 245.
2. همان، ص 245 و 246.
[3]. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 248 و 249.
4. همان، ص 254 – 252.
5. همان.
6 . همان، ص 258 و 259.
7. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص 343.
8 . مرتضی مطهری, انسان کامل, ص 343.
9. مرتضی مطهری, تعلیم و تربیت در اسلام, ص 259.
[10] . همان، ص 283.
[11] . ر.ک به تعلیم و تربیت در اسلام، ص 249.
[12] . مرتضی مطهری، نقد بر مارکسیسم، ص 250.
[13] . برای توضیح بیشتر. ر.ک به تعلیم و تربیت در اسلام، ص 322 و 321.
[14] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 15، ح 6.
[15] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 324 – 322.
[16] . مرتضی مطهری، انسان کامل، ص 343.
[17]. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 315. همچنین برای تبیین بیشتر همان، ص 316 و 317.
[18] . مرتضی مطهری، فلسفهی اخلاق، ص 196.
[19] . همان، ص 179 و 180.
[20] . مرتضی مطهری،تعلیم و تربیت در اسلام، ص 237.
[21] . همان.
[22] . همان، ص 222.
[23] . همان، ص 237.
[24] . همان، ص 222 و 223.
[25] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 223. همچنین برای آشنایی بیشتر با روایات مرتبط با موضوع مقاله ر.ک: به فلسفه اخلاق، ص 186 _ 155.
خروج از خودمحوری و خودپرستی و گشودن فصلی دیگر در حیات فردی و ایجاد روحیه دیگردوستی، اولین گام در «توسعه خودی» است.
از نگاه استاد، «دیگر دوستی» اولین مرحله در پیمودن مسیر توسعه و نقطهی شروع در گستردگی معنوی است که اولین مصداق آن نیز ازدواج می باشد؛
«دشمن داشتن کافر، ناشی از دوست داشتن دیگران و خیرخواهی برای دیگران است... به کافر میتوان احسان کرد ولی به شرط آن که .... اسائه به انسانیت نباشد، به ضرر مصالح بشریت نباشد.»
یکی از ابزارهای توسعه و لازمهی این عرصه، عقل است. البته شعلهی فروزان خرد، با کمک دستاوردهای وحیانی، گامهای توسعه را برمیدارد و به عبارت دیگر نخست وحی دست عقل را میگیرد و برای آن که با خود همراهش کند در باروری و بالندگیاش میکوشد و بالندگی عقل نیز در دو محور تعقل و تعلّم شکل میپذیرد.
گناه چیزی جز ضیق نفس و تسلیم آن در برابر میلها و سلب حکومت اراده نمیباشد.