آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

امکان و مفهوم «توسعه خودی»
در مباحث پیشین دریافتیم که اولین ثمره­ی فرآیند بازیابی «خود‌»، خداشناسی می­باشد و شناخت و مطالعه پیرامون نفس همواره به معرفت و توجه به پرونده­ی خود منجر خواهد شد.
اما نکته­ی مهم این است که همه­ی خواسته­ی اسلام «بازیابی خود» نیست، به عبارت دیگر اسلام فقط نخواسته است که انسان خود واقعی را بیابد و حکم آن را از حکم غیرواقعی جدا سازد، بلکه می­خواهد پس از بازیافتن خود به پرورش و توسعه­ی آن بپردازد. اما آیا «توسعه­ی در نفس» امری معقول و ممکن است؟!!
از بیان مطالب قبل معلوم شد که خصوصیت انسان همین است که یک موجود صاحب مقامات و مراتب است. این که می­گویند: «انسان یک ملک حیوانی، نباتی، جمادی است، درست است. نه به این معنا که هم ملک است هم حیوان و هم نبات، بلکه یک چیز بیشتر نیست ولی این یک چیز یک وجود صاحب مراتب است… که در عالی­ترین درجه خود یک فرشته است و بلکه بالاتر… در درجه دیگر یک گیاه… و در درجه دیگر یک جماد.»([1])
بنابراین؛ هر چند انسان در جنبه طبیعی به علت ضیق و محدودیت طبیعت، منافع دیگران را در تزاحم با منافع خود می­بیند و به «خود محوری» و «خودخواهی» و «تنازع بقا» اصالت می دهد، لکن انسان در بعد ملکوتی از آن جهت که مفاهیم ملکوتی قابل اشتداد هستند، می­تواند با شکستن حصار طبیعت و خروج از «من طبیعی» به خویشتن «گستردگی» و رو به «توسعه و اشتداد» گذارد.
آری، با فروریختن دیوار «ناخود» و تحریم خودپرستی و خودخواهی (همان اصلی­ترین مشخصه ناخود) و آزادسازی «من ملکوتی» از تنگنای تزاحم­های طبیعی و ایجاد فرصت برای بالندگی آن در فضای ملکوت، مفهوم «توسعه خودی» شفافیت می­یابد، زیرا از این جاست که «انسان به حسب آن درجه عالی خود، میان «من»ها تباینی نمی­بیند، همان­طور که میان فرشتگان جنگ و تنازع و من و مایی ندارد. انسان هم در آن مرحله­ی وجودی خویش میان خود با افراد دیگر من و مایی نمی­بیند، همه مثل پارچه­های نور هستند که با یکدیگر تزاحمی ندارند.»([2])
مراحل خروج از خودفردی:
در رابطه با این مراحل که همان گام­های توسعه به شمار می­آیند، با اثبات امکان توسعه خودی در سطور گذشته، می­توان به این نکته دست یافت که خروج از خودمحوری و خود­پرستی و گشودن فصلی دیگر در حیات فردی و ایجاد روحیه دیگردوستی، اولین گام در «توسعه خودی» است.
جالب این جاست که فلاسفه­ی مادی، دیگر دوستی را هم نقطه­ی آغاز و هم نقطه­ی انجام همه­ی توان بشر در مسیر اشتدادی و توسعه­یافتگی او قلمداد کرده و قدمی فراتر ننهاده­اند و باید از این هم بگذریم که بر اساس بینش مادی مبتنی بر انکار «من ملکوتی» توسعه امری محال و غیرمعقول است و به فرض این که اشتداد معنوی در امور مادی امکان­پذیر باشد، رشد و توسعه من طبیعی به معنای رشد خودخواهی و توسعه در خودپرستی است نه خروج از خودپرستی و ورود در عالم «دیگر دوستی».
در هر صورت موضوع «دیگر دوستی» در بینش مادی با آن چه از سوی شهید مطهری به عنوان «توسعه­ی خودی» مطرح شده، قابل قیاس نیست.
از نگاه استاد، «دیگر دوستی» اولین مرحله در پیمودن مسیر توسعه و نقطه­ی شروع در گستردگی معنوی است که اولین مصداق آن نیز ازدواج می باشد؛ «در میان غرایز شهوانی انسان، هر غریزه­ای که اشباع شود، اشباع آن ﺗأثیری در معنویت انسان ندارد، جز غریزه جنسی. لهذا ازدواج از نظر اسلام سنت و مستحب تعبیبر شده است. علت اساسی این است که هر مقدار الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد، یک قدم از خود فردی خارج شده­اند. «خود» که کمی بزرگ­تر شد، رقیق­تر می­شود. مثل مایع غلیظ که وقتی آب داخلش می­کنند، رقیق شده و توسعه می­یابد. تجربه نشان داده؛ افرادی که در تمام عمر به خاطر هدف­های معنوی­، مجرد زندگی کرده[اند] ... در همه­ی آن­ها یک نقص ولو به صورت یک خامی وجود داشته است. گویی انسان یک نوع کمال روحی دارد که جز در مدرسه­ی خانواده در هیچ مدرسه­ای کسب نمی­شود.»([3])
«من قبیله­ای» ([4]) و «من قومی»([5] )دو مرحله­ی دیگر پس از «من خانوادگی» است که انسان را آماده­ی ورود به مرحله­ی «انسان دوستی»، مرحله­ی برتر و پیشرفته در توسعه­یافتگی، می­نماید.
«انسان دوستی» در اسلام تا آن جا که خاری بر سر راه تعالی و هدایت دیگران نباشد، مورد توصیه جدّی است. به گونه­ای که حتی احسان به کافر و خیر­خواهی نسبت به آنان در مکتب ما، اصلی پذیرفته شده می­باشد و اگر به دشمنی با کفار نیز سفارش شده به این جهت است که:
«دشمن داشتن کافر، ناشی از دوست داشتن دیگران وخیرخواهی برای دیگران است... به­کافرمی­توان احسان کرد ولی به شرط آن که .... اسائه به انسانیت نباشد، به ضرر مصالح بشریت نباشد.»([6])
«اساساً در دین، خارج شدن انسان از مرز خودخواهی به هیچ چیز، حتّی به انسان محدود نمی­شود، تمام عالم وجود و هستی را در برمی­گیرد ولی هستی در مسیر کمال خود... یعنی آن چه خدا برای عالم می­خواهد و ... انسان آن چیزی را بخواهد که خدا می­خواهد. خروج از خودپرستی به معنی واقعی، آن وقت حقیقت پیدا می­کند که در یک مرزی متوقف نشود حتّی مرز انسان­ها، لهذا... در اسلام کلمه حق و خدا مطرح است، دایره خیلی وسیع­تر از این حرف­هاست.»([7])
آخرین و مهم­ترین گام در توسعه­ی «خود»
دیگر دوستی و پیوند معنوی با انسان­های دیگر، گرچه آدمی را از حقارت فردی و ذلت خودبینی بیرون می­آورد، اما به دلیل کوتاهی سقف این عرصه و بلندای روح در چشم­انداز خود، فضایی در خور اوج و پرواز نمی­بیند. روح ملکوتی که استعداد فزونی بر فرشتگان را دارد، تنها در پیوند با خداست که می­تواند بال و پر بگشاید و همه­ی هستی را در نوردد. آری آخرین گام در پیمودن مراحل توسعه­یافتگی، ورود در ساحت الهی و «خداآگاهی» است که نقطه­ی پایان آن ناپیدا و گام زدن در آن وادی تا رجوع الی الله ممتد است.
«مولوی راجع به این که «خودآگاهی» هیچ وقت از «خداآگاهی» جدا نیست، می­گوید:
اقتضای جان چه­ای دل آگهی است هر که آگه­تر بود جانش قوی است
بعد از این که می­گوید، اصلاﹰ جان یعنی؛ آگاهی و هر که آگاه­تر باشد جان او قوی­تر است و انسان به این دلیل جانش از جان حیوان قوی­تر است که آگاه­تر است، کم کم مطلب دقیق­تر می­شود تا این که می­گوید:
انسان آن وقت از خودش آگاه می­شود که از خدای خودش آگاه شود.» ([8])
ابزارهای توسعه­ی «خود»:
حال که مراحل خروج از خود و خود محوری تا سلوک الی­الله و «خدا آگاهی» مورد بحث و بررسی قرار گرفت، این سؤال پیش می­آید که ابزار توسعه و توشه راه در این میان چیست و چگونه و با استمداد از چه وسایلی می­توان این راه را پیمود.
در ابتدا باید اشاره کرد که ابزارهای توسعه­ی «خود» به اقتضای موضوع؛ یا درونی­اند و یا از درون رهبری می شوند که در این قسمت به یکایک آنان اشاره می­شود:
1. عقل؛
یکی از ابزارهای توسعه و لازمه­ی این عرصه، عقل است. البته شعله­ی فروزان خرد، با کمک دستاوردهای وحیانی، گام­های توسعه را برمی­دارد و به عبارت دیگر نخست وحی دست عقل را می­گیرد و برای آن که با خود همراهش کند در باروری و بالندگی­اش می­کوشد و بالندگی عقل نیز در دو محور تعقل و تعلّم شکل می­پذیرد:
«این جا یکی از آن جاهایی است که ارزش واقعی اسلام را به روشنی می­بینیم. اسلام یک دین طرفدار عقل است و به نحو شدیدی هم روی این استعداد تکیه کرده است و ... ﺗأیید خود را همیشه از عقل می­خواهد... .
در سوره زمر آیه 17 و 18 آمده است؛ )فبشّر عبادی الذین یستمعون القول فیتّبعون ﺃحسنه اولئک الذین هَدیٰهم الله و اولئک هم اولوا الالبابَ(
لازمه­ی بندگی خدا این است،... اصلاﹰ معنای آیه استقلال عقل و فکر است... و قرآن این هدایت را با این که هدایت عقلی است، هدایت الهی می­داند.» ([9]­) و این نشان از هماهنگی وحی و عقل در خصوص سعادت و کمال انسان دارد.
«[و از سوی دیگر] قرآن در سوره­ی عنکبوت آیه 43 فرموده است: )تلک الامثال نضربها للناس و مایعقلها الاّ العالمون(«ما این مثال­های تاریخی را ذکر می­کنیم، امّا این حقایق را درک نمی­کنند مگر عالمان.» یعنی اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل، تجزیه و تحلیل نماید. مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلی سینا و قرآن هم می­گوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم، عقل من چه می­فهمد ... باید با علم کشف و با عقل درک نمایم.»([10])
بنابراین با استفاده از عقل از طریق تعقل و تعلّم، انسان به لحاظ معنوی و در ناحیه­ «من» اصیل، توسعه می­یابد و هر چه در این دو محور، بکوشد به همان میزان در عمق بخشیدن به جان ملکوتی خویش، پیش رفته است.
2. اراده؛
تقویت اراده از عوامل توسعه است، چه این که اراده از شؤون عقل و وابسته به آن و قوه اجرایی­اش است([11]) و بالاتر می­توان گفت: من واقعی، همان من عقلانی و ارادی است.([12]) به عبارت دیگر تقویت اراده و توسعه­ی آن با توسعه­ی اختیار _ یکی از وجوه امتیاز انسان بر سایر موجودات _ ارتباطی مستقیم دارد. اختیار، امکان تسلط بر نفس را فراهم می­آورد و تسلط بر نفس به معنای مهارکردن ناخود به منظور توان بخشیدن به «خود» و زدودن عوامل مزاحم رشد آن می­باشد.
از این رو است که توسعه­ی اراده و تقویت آن چیزی جز تقویت و توسعه­ی خود واقعی انسان نیست([13]) و گناه چیزی جز ضیق نفس و تسلیم آن در برابر میل­ها و سلب حکومت اراده نمی­باشد. هم چنان که امیرالمؤمنین7 درباره خطا و گناه می­فرمایند: «ﺃلا وانّ الخطایا خیل شمس حُملَ اهلُها و خلِعَت لُجُمُها و تَقَحّمَت بهم فی النّار؛([14]) مَثَل گناهان مَثَل اسب­های چموش است که سوار کرده­اند بر این اسب­های چموش مرتکبین خطاها را و این اسبان لجام گسیخته­اند که سواران خود را به سوی آتش می­برند.»
می­دانیم که گناه از آن­جا پیدا می­شود که انسان تحت تأثیر شهوات و میل­های نفسانی خودش بر خلاف آن چه عقل و ایمانش حکم می­کند، عملی را انجام می­دهد. ایشان می­فرمایند: حالت گناه، حالت از دست دادن مالکیت نفس است.
3. ایمان؛
سؤالی در این جا مطرح است که:
«آیا همین قدر که گفتیم اراده و در نتیجه عقل [از آن جا که اراده ابزار قوه­ی اجرایی عقل است] باید بر میل­ها حاکم باشد... عقل و اراده در وجود ما بر میل­ها حکومت می­کنند؟ این جاست که تا یک امر دیگری که به انسان خواسته­هایی ماوراء منافع، ندهد، پیدا نشود، از عقل و اراده کاری ساخته نیست و این همان است که ما آن را «ایمان» می­گوییم. آن چیزی که هم قادر است جلوی انسان را از منفعت پرستی بگیرد و هم برای انسان مطلوب­ها و خواسته­های ماوراء منافع فردی و مادی عرضه دارد... . آن وقت عقل هم انسان را به سوی همان مطلوب پیش می­برد. زیرا عقل، انسان را به سوی هر مطلوبی بخواهد برود، در همان سو هدایت می­کند.»([15])
4. عبادت (نیایش)؛
در باب رابطه­ی عبادت با توسعه­ی خود باید دانست، عبادت از آن جهت که عامل خدایابی است، موجب خودشناسی نیز هست:
«فلسفه­ی عبادت این است که انسان خدا را بیابد تا خودش را بیابد، فلسفه­ی عبادت بازیابی خود و خودآگاهی واقعی به آن معنایی است که قرآن می­گوید.»([16])
«[به عبارت دیگر] به همان نسبت که وابستگی و غرق شدن در مادیات انسان را از خود جدا می­کند و با خود بیگانه می­سازد، عبادت انسان را به خویشتن باز می­گرداند. عبادت به هوش آورنده­ی انسان است... در پرتو عبادت و یاد خدا است که انسان خود را آن چنان که هست می­بیند، به نقص­ها و کسری­های خود، آگاه می گردد. از بالا به هستی و به حیات و زمان و مکان می­نگرد و در عبادت است که انسان به حقارت و پستی آمال و آرزوهای محدود مادی پی می­برد و می­خواهد خود را به قلب هستی برساند.»([17])
بنابراین می­توان گفت، روح و حقیقت عبادت که توجه به خداست، بازیافتن خود واقعی است و انسان خود حقیقی­اش را در عبادت و توجه به ذات حق می­یابد.
آثار و نتایج توسعه خودی:
انسان توسعه­یافته در بینش و گرایش با دیگر انسان­ها تفاوت­های اساسی پیدا می­کند:
1. خداشناسی؛
خداشناسی در عین این که عامل توسعه­ی خودی است آن را می­توان از آثار توسعه­ی خودی نیز دانست: «اگر خود را بشناسی به مهم­ترین مسأله­ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان می­باشد یعنی خدا پی می­بری ... پس برای پی بردن به بزرگ­ترین رازهای جهان.... خود را بشناس([18])[به توسعه­ی خودی بپرداز].»
2. گرایش و عمل؛
انسان توسعه­یافته در گرایش و عمل نیز به راهی می­رود که اقتضای توسعه­یافتگی اوست، «منِ» واقعی انسان، همان نفخه­ی الهی است که در هر کسی هست و احساس اخلاقی انسان از این «من» سرچشمه می­گیرد. اگر چنین منی که ... روح الهی است در انسان نمی­بود.... هیچ یک از احساس­های اخلاقی که با سودهای بدنی جور در نمی­آید، در انسان وجود نداشت.»([19])
«[به همین دلیل است که] وقتی می­خواهند انسان را به اخلاق حسنه... سوق دهند او را به یک درون نگری متوجه می­کنند که خودت را، آن خود عقلانی را، آن حقیقت خودت را با درون نگری کشف کن آن گاه احساس می­کنی که شرافت خود را دریافته­ای»([20])
3. الهامات اخلاقی؛
به این دلیل که سنخ حقیقت انسان و من واقعی او از سنخ حقیقت و ملکوت است، الهامات اخلاقی را درمی­یابد.
«انسان با نوعی معرفة النفس، با توجه نفس، الهامات اخلاقی را دریافت می­کند و این الهامات این طور نیست که حتماً یک کسی در گوش انسان گفته باشد بلکه همان درک «خود» کافی است، برای [درک] این دستور که انسان این کار را باید بکند و آن کار را نباید بکند.»([21])
4. دوری از پستی و دنائت؛
«[ازآن جا که من حقیقی‌] یک حقیقتی است نه از سنخ ماده ... بلکه از سنخ ملکوت .... وقتی انسان به آن توجه می­کند، آن­را به­عنوان محض حقیقت درمی­یابد چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت و ضد پوچ­ها و عدم­ها ناسازگار است.»([22])، «یعنی احساس می­کند که پستی و دنائت با این جوهر عالی سازگار نیست.»([23])
5 . آزادگی؛
«چون من واقعیِ انسان، آزاد است... چون از جوهر اراده و حریّت و آزادی است، پس با ضد آزادی­ها و ذلت و با بردگی اعم از این که ... بخواهد برده­ی انسان دیگری باشد یا برده­ی شهواتش که ناخود است، ناسازگار است.»([24])و در آخر می توان به خوبی فهمید:
«آن من که تحت عنوان عزّت نفس، کرامت نفس، شرافت نفس، حرّیت نفس از او یاد شده، دیگر من و ما در او وجود ندارد، او همان جوهر قدس الهی است... هر کسی اگر به باطن ذات خود مراجعه کند، می­بیند یک سلسله صفات با او متناسب است و جور در­می­آید و یک سلسله صفات را دون شأن خود و پستی و حقارت می­داند.... [و] وقتی که خودش را آلوده می­بیند [احساس می­کند که این آلودگی شایسته­ی او نیست] آن «من» معناست و در مقابل معانی قرار می­گیرد.»([25])
و چه زیباست اگر این حقایق ملکوتی را به حقیقت با تمام توان خویش دریابیم و مفهوم توسعه را در وجود خویش وسعتی دهیم، شروع کنیم، از خود بیرون رویم و گامی برداریم و با استمداد از ساحتش به سر منزل مقصود دست یازیم و در حرم امن الهی آرام گیریم.
پی­نوشت:
1 . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 245.
2. همان، ص 245 و 246.
[3]. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 248 و 249.
4. همان، ص 254 – 252.
5. همان.
6 . همان، ص 258 و 259.
7. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص 343.
8 . مرتضی مطهری, انسان کامل, ص 343.
9. مرتضی مطهری, تعلیم و تربیت در اسلام, ص 259.
[10] . همان، ص 283.
[11] . ر.ک به تعلیم و تربیت در اسلام، ص 249.
[12] . مرتضی مطهری، نقد بر مارکسیسم، ص 250.
[13] . برای توضیح بیشتر. ر.ک به تعلیم و تربیت در اسلام، ص 322 و 321.
[14] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 15، ح 6.
[15] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 324 – 322.
[16] . مرتضی مطهری، انسان کامل، ص 343.
[17]. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 315. همچنین برای تبیین بیشتر همان، ص 316 و 317.
[18] . مرتضی مطهری، فلسفه­ی اخلاق، ص 196.
[19] . همان، ص 179 و 180.
[20] . مرتضی مطهری،تعلیم و تربیت در اسلام، ص 237.
[21] . همان.
[22] . همان، ص 222.
[23] . همان، ص 237.
[24] . همان، ص 222 و 223.
[25] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 223. همچنین برای آشنایی بیشتر با روایات مرتبط با موضوع مقاله ر.ک: به فلسفه اخلاق، ص 186 _ 155.
خروج از خودمحوری و خود­پرستی و گشودن فصلی دیگر در حیات فردی و ایجاد روحیه دیگردوستی، اولین گام در «توسعه خودی» است.
از نگاه استاد، «دیگر دوستی» اولین مرحله در پیمودن مسیر توسعه و نقطه­ی شروع در گستردگی معنوی است که اولین مصداق آن نیز ازدواج می باشد؛
«دشمن داشتن کافر، ناشی از دوست داشتن دیگران و خیرخواهی برای دیگران است... به کافر می­توان احسان کرد ولی به شرط آن که .... اسائه به انسانیت نباشد، به ضرر مصالح بشریت نباشد.»
یکی از ابزارهای توسعه و لازمه­ی این عرصه، عقل است. البته شعله­ی فروزان خرد، با کمک دستاوردهای وحیانی، گام­های توسعه را برمی­دارد و به عبارت دیگر نخست وحی دست عقل را می­گیرد و برای آن که با خود همراهش کند در باروری و بالندگی­اش می­کوشد و بالندگی عقل نیز در دو محور تعقل و تعلّم شکل می­پذیرد.
گناه چیزی جز ضیق نفس و تسلیم آن در برابر میل­ها و سلب حکومت اراده نمی­باشد.

تبلیغات