آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

مقدمه:
از بزرگترین امتیازات اسلام این است که پایه و زیربنای اصلی آن «محبت» است.
«هل الدین الا الحب»(1)
محبت کیمیایی است که ماهیت‌ها را تغییر می‌دهد، گل را دل، ترسو را شجاع، تنبل را چالاک و زرنگ، بخیل را بخشنده و کم‌طاقت و ناشکیبا را متحمل و شکیبا می‌کند.
اثر عشق در روح، عمران و آبادی و در بدن خرابی و نابودی است.
احساسات انسان دارای مراتبی است. بخشی از مراتب آن که مشترک بین انسان و حیوان است، در شهوت ظهور می‌کند و بدیهی است که نمی‌تواند مکمل روح آدمی باشد. از مراتب دیگر آن، که از مختصات انسان بوده و فصل ممیز انسان و حیوان را تشکیل می‌دهد، عشق به پاکان و نیکان است که همان عشق معنوی و انسانی و عشق به همه فضایل و خوبی‌هاست که از محدوده‌ی ماده و مادیات خارج و به روح، شخصیت و عظمت می‌بخشد و آن را به اوج ملکوت می‌رساند. گرچه در طول تاریخ بشریت، بر اثر عوامل مختلف از قبیل فرهنگ، اقتصاد، استعمار، استکبار و ... غبار بر چهره فطریات بشر نشسته و در پاسخگویی به این ندای فطرت به بیراهه رفته و عشق به کمال را در غیر خدا جستجو کرده، ولی باز بارقه‌ی فطرت توحیدی او را به سوی کمال مطلق سوق داده و آرامش قلب و روان خود را در پاسخ به آوای فطرت که همان توجه به تام و کامل به هستی مطلق و عشق به کمال مطلق است، می‌داند.
حال انسان به لحاظ این که موجودی مختار و با اراده آفریده شده و در انتخاب باید‌ها و نباید‌ها آزادانه می‌تواند عمل کند؛ اگر عقل را حاکم بر نظام اندیشه و عمل خود قرار دهد و ارتباطش را با منشأ همه خوبی‌ها و فضایل که همان کمال مطلق و ذات احدیت است، استحکام و قوت بخشد، محبوب حق گشته و سراسر وجودش رنگ یگانگی می‌یابد. آن وقت مظهر ذات احدیت و اسماء و صفات الهی خواهد شد.
و حال آن که اگر زمام فکر و عمل را به هوای نفسانی خویش بسپارد؛ جز تشتت و تفرقه و انحراف راه به جایی نخواهد برد و باطل، محبوب او می‌گردد در نتیجه به اسفل سافلین هبوط کرده و تجسم شیطنت و اوصاف شیطانی خواهد شد. نوشتار حاضر به جهت اهمیت مبحث توحید و لزوم ظهور آن در حوزه اندیشه و عمل انسان، بر آن است که به طور اجمال به یکی از ابعاد توحید؛ ـ توحید در محبت ـ که از جلوه‌های توحید عملی است، بپردازد.
با امید به این که اسباب ترغیب ما را در مسیر جلب محبت الهی فراهم نموده و آغاز نیکویی برای گام بعدی که بررسی عوامل و موانع محبوبیت است، قرار گیرد.
پرسش‌هایی چند
خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست
نا خورده می ز عشق ندانی قرینه‌ای (2)
محبت چیست؟ آیا برای انسان ضروری است؟ آیا امری ذاتی است یا اکتسابی؟ اصلاً چرا باید محبوب داشته باشیم؟ چه کسی شایستگی محبوبیت دارد؟ چه عواملی ایجاد محبت می‌کند؟ آیا محبت انسان را به کمال می‌رساند؟ محبت چه محبوبی انسان را به کمال می‌رساند؟ محبوب چه تأثیری در محب دارد؟ آیا انسان می‌تواند چند محبوب داشته باشد؟ محبوب حقیقی کدام است؟
این‌ها همه پرسش‌هایی است که در ضمیر انسان نهفته است و ذهن او را به خود مشغول کرده و به دنبال پاسخ آن می‌گردد. نخست باید دید معنا و حقیقت محبت چیست؟
تعریف محبت؛
محبت در لغت به معنای دوستی و رغبت و میل داشتن به شیء آمده است.(3) محبت گرایشی فطری است که ریشه در روح آدمی دارد و بنیان خانواده و شالوده روابط انسان‌ها را در زندگی اجتماعی تشکیل می‌دهد و ارتباط بین خالق و مخلوق هم ناشی از این گرایش فطری است و اما نفرت و بغض، ضد محبت است و عبارت از: احساس عدم تمایل و پذیرش نسبت به اشیاء و اشخاص و یا نسبت به عواملی که این احساس را برمی‌انگیزد.
محبت و نفرت دو عامل بسیار مهم و ضروری است که در تکوین حقیقت انسان نقش به سزایی داشته و می‌تواند رفتار، کردار و اعتقادات انسان را جهت بدهد. در اهمیت آن همین بس که امام صادق (علیه‌السلام) ایمان را منحصر در حبو بغض می‌داند:
«هل الدین إلا الحب و البغض»(4) و نیز امام باقر (علیه‌السلام) تجلی ایمان را در حب و بغض می‌داند:
«الإیمان حب و بغض»(5)
حب و بغض آمیخته با جان آدمی است. رشد و کمال، روابط اجتماعی و شخصیت معنوی هر فرد بستگی به دوستی و دشمنی او دارد. عامل حرکت، حب و بغض است. فرهنگ و تمدن، زاییده حب و بغض است، هنرهای زیبا مولود حب و بغض است. آرزوها، امیدها، پوشش‌‌ها و نیایش‌ها و مظاهر آن‌ها ثمره حب و بغض می‌باشد.
بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان سپارند چاره نیست(6)
اقسام محبت؛
محبت و نفرت ریشه در لذت و الم دارد، همان گونه که لذت و الم به مادی و معنوی تقسیم می‌شود محبت و نفرت هم به غریزی و فطری تقسیم شده و موجب امتیاز انسان از حیوان می‌شود. برخلاف تصور بعضی ریشه محبت در انسان، تنها امور مادی و شهوانی نیست بلکه اعم از مادی و معنوی است. همچنین محبت در انسان به خلاف سایر موجودات گرایشی آگاهانه و همراه با شور و علم است.(7)
نیاز به محبوب؛
محبت از امور دائم الاضافه است یعنی دائماً به چیزی تعلق می‌گیرد؛ مثل حب به مال، جاه، فرزند و حب به خدا. در نتیجه باید متعلق، ظرف و اضافه آن موجود باشد چرا که تحقق آن بدون تحقق متعلقش محال می‌باشد. مانند علم که ممکن نیست علم باشد ولی معلوم نباشد. اگر علمی هست معلومی هم وجود دارد و یا اگر قدرتی هست، مقدوری نیز باید وجود داشته باشد. رابطه بین محبت و محبوب نیز از این قبیل است، اگر محبت به فعلیت رسید محبوب بالفعل می‌خواهد، معیار همان است که حقیقت ذات الاضافه بدون متعلق وجود نخواهد داشت و از آنجایی که محبت و عشق در وجود انسان امری فعلیت یافته است؛ محبوب فعلی می‌طلبد و این ارتباط مصون از گزند و خطاست.»(8)
بنابراین همان‌‌گونه که محبت امری ضروری است، محبوب داشتن نیز ضرورت خواهد داشت.
4. کمال محبوب فطری انسان؛
از مهم‌ترین امور که خمیره آن در وجود همه افراد انسان یافت شده و هیچ یک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک نمی‌تواند آن را تغییر داده و خللی در آن وارد نماید، فطرت عشق به کمال است. به فرموده امام خمینی (ره) «اگر تمام دوره‌های بشر را قدم زنی و افراد هر یک از طوایف و ملل را استنطاق کنی، این عشق و محبت را در خمیره او می‌یابی و قلب او را متوجه کمال می‌بینی، اگرچه در تشخیص کمال و آن که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم کمال اختلاق را دارند.»(9)
5. محبوب یگانه؛
از آنجا که فطرت انسان عشق به کمال دارد، این عشق او را وا می‌دارد که در مسیر کمال توقف نداشته باشد، حتی در صورت احتمال مرتبه بالاتر به دنبال آن برود تا آن را بیابد و در این راه هیچ خستگی و فتوری به خود راه ندهد، به گونه‌ای که اگر از فطرت سؤال شود که چه می‌خواهی پاسخ دهد که من خواهان کمال محض، حسن غیر متناهی و خیر بی‌پایان هستم.(10) امام خمینی (ره) در این باره می‌فرماید:
«... کسانی که کمال را در سلطنت و نفوذ قدرت و بسط ملک دانسته‌اند و اشتیاق به آن پیدا کرده‌اند؟ اگر چنانچه سلطنت یک مملکت را دارا شوند متوجه مملکت دیگر می‌شوند و اگر آن مملکت را در تحت نفوذ درآورند به بالاتر از آن متوجه شوند و اگر یک قطری را بگیرند به اقطار دیگر مایل گردند، بلکه آتش اشتیاق آن‌ها روزافزون گردد و اگر تمام روی زمین را در تحت سلطنت بیاورند و احتمال دهند در کرات دیگر بساط سلطنتی هست، قلب ‌آن‌ها متوجه شود که ای کاش ممکن بود پرواز به سوی آن عوالم بکنیم و آن‌ها را در تحت سلطنت درآوریم، پس این نور فطرت ما را هدایت کرد به این که تمام قلوب سلسله‌ی بشر از قاره نشینان اقصی بلاد آفریقا تا اهل ممالک متمدنه عالم و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمال است که نقصی ندارد و عاشق جمال و کمالی هستند که عیب ندارد و علمی که جهل در آن نباشد و قدرت و سلطنتی که عجز همراه آن نباشد، حیاتی که موتی نداشته باشد و بالاخره کمال مطلق معشوق همه است.»(11)
امام حسین (علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید: «عمیت عین لاتراک علیها رقیبا؛(12) کور باد چشمی که تو را دیده‌بان خود نبیند.» به بیان دیگر می‌توان گفت، لازمه محبت و عشق به کمال مطلق، وجود کامل مطلق است و کامل مطلق جز ذات احدیت نیست و چون آن وجود واحد است؛ پس محبوب حقیقی یکی می‌باشد. قرآن کریم این مطالب را با بیانی دلنشین متذکر شده و هر چیزی که نام غیر خدا به خود بگیرد را محبوب مجازی می‌داند:
«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه»(13)؛ «خداوند در درون انسان دو قلب قرار نداده است.»
قلب در کلام وحی به لحاظ این که مجرد و کانون عواطف رقیق و احساس لطیف است، همان روح یا بعد مجرد انسان می‌باشد و به این دلیل که وجود بسیط جزء ندارد و تعدد‌پذیر هم نمی‌باشد در جایگاه کثرت قرار نگرفته و غیر از یک متعلق نمی‌پذیرد. به عبارت دیگر دو چیز کامل و مستقل نمی‌توانند در عرض یکدیگر روح و قلب انسان را تسخیر کنند، و از آن جا که محبوب حقیقی، وجود کامل مطلق یعنی ذات اقدس الهی است، قلب انسان فقط منزلگاه و حریم خداوند بوده و سزاوار نمی‌باشد که جز با محبت او پر شود. این شاخه‌ای از درخت مبارک توحید است که از آن به توحید در محبت یاد می‌شود.
6. عوامل انگیزش محبت؛
از جمله سؤالات در این قسمت عبارت است از:
موجبات محبت چیست؟ آیا این موجبات در خداوند وجود دارد؟ چرا تنها باید خدا را دوست داشت و به او محبت ورزید؟
برای پاسخ به این سؤالات لازم است عوامل انگیزش محبت در انسان را نسبت به هم نوع خود بیان کنیم، آن گاه این عوامل را در رابطه با خداوند مطرح نماییم. انگیزه محبت عبارت از لذت است و نفع بردن، و یا به خاطر فضیلتی است که در محبوب وجود دارد. البته ممکن است همه این‌ها با یکدیگر جمع شوند که محبت خداوند از این قبیل است.
الف) عوامل انگیزش محبت به هم نوع؛
1 ـ احسان:
یکی از امور فطری در انسان، دوست داشتن نیکی، نیکوکاری و شخص نیکوکار است. کسی که در مشکلات، دستگیر و در سختی‌ها یار و مددکار انسان نیازمند است، بذر محبت را در قلب دیگران کاشته و مهر آنان را به خود جلب می‌نماید. از همین رو هر چه نیکی بیشتر باشد، درخت محبت ریشه دارتر و عمیق‌تر خواهد شد. انسان نه تنها دوست دار احسان کننده‌ی به خود است بلکه نفس احسان را دوست دارد، گرچه احسان به غیر او نیز متوجه شود.
2 ـ کمال و فضیلت:
بر اساس فطرت کمال جویی، انسان همواره در جستجوی فضایل است و صاحبان فضیلت و کمال را نیز دوست دارد حتی آنان که نتوانسته‌اند خود را به زینت فضایل بیارایند و گرفتار رذایل شده‌اند، بر محرومیت خود اشک حسرت می‌ریزند، آیا می‌توان کسی را پیدا کرد که فضایلی همچون علم، بردباری، ایثار، گذشت، تواضع و فروتنی را دوست نداشته باشد؟!
3 ـ جمال و زیبایی:
زیبایی دوستی، یکی از ابعاد فطرت انسانی است. زیبایی در هر جلوه‌ای اعم از مادی و معنوی قابل ستایش و تحسین برانگیز است.(14)
4ـ ابدی بودن محبوب:
مهم‌ترین عامل محبت، ابدی بودن محبوب است. به این دلیل که روح الهی در کالبد انسان دمیده شده، پایداری و دوام را دوست دارد و از نابودی و زوال گریزان می‌‌باشد از همین رو باقی و ابدی را دوست داشته و به آن دل می‌بندد چرا که محبوبیت بقا و ابدیت برای انسان، امری فطری است. قرآن کریم در این باره، از افرادی که به گمان جاودانگی به جمع‌آوری مال و اندوختن ثروت پرداخته، یاد می‌کند:
«ویل لکل همزه لمزه، الذی جمع مالاً و عدده، یحسب أن ماله أخلده»(15)
و در جای دیگر با بیان قصه گفت و شنود آدم (علیه‌السلام) با ابلیس، از حقیقت نهفته در وجود انسان پرده بر می‌‌دارد. در حقیقت، شیطان از میل به ابدیت و جاودانگی آدم در جهت فریفتن او بهره گرفت:
«قال یا آدم هل أدلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی»(16)؛ «گفت: ای آدم! آیا می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و ملکی بی‌زوال راهنمایی کنم؟»
خلاصه این که انسان به طور فطری به دنبال محبوب پایدار و زوال‌ناپذیر است هر چند بر اثر طغیان غرایز و حرص و شهوات روبه سوی لذت‌های زودگذر برده و انحراف از فطرت خویش منحرف شود. قرآن کریم بی فایده بودن دلبستگی به خوشی‌های فانی را در قالب مثالی زیبا، تشریح می‌فرماید:
«إنما مثل الحیوه الدنیا کماء أنزلناه من الماء فاختلط به نبات الأرض مما یأکل الناس و الأنعام حتی إذا أخذت الأرض زخرفها و أزینت و ظن أهلها أنهم قادرون علیها ...» (17)؛ «در حقیقت، مثل زندگی دنیا بسان آبی است که آن را از آسمان فرو ریختیم، پس گیاه زمین ـ از آن چه مردم و دام‌ها می‌‌خورند ـ با آن درآمیخت، تا آن گاه که زمین پیرایه خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند که آنان بر آن قدرت دارند، شبی یا روزی فرمان (ویرانی) ما آمد و آن را چنان درویده کردیم که گویی دیروز وجود نداشته است، این گونه نشانه‌ها (ی خود) را برای مردمی که اندیشه می‌کنند به روشنی بیان می‌کنیم.»
ب) عوامل انگیزش محبت به خدا؛
1ـ خداوند منشأ همه خوبی‌‌‌ها:
یکی از صفات خداوند «محسن» است. خداوند تعالی نه تنها به مخلوقات خود نیکی و احسان می‌کند، بلکه توفیق نیکی کردن را هم به بندگان عطا می‌فرماید. به بیان دیگر احسان و نیکوکاری بندگان از احسان خدا سرچشمه می‌گیرد. قرآن کریم در مورد نعمت‌هایی که خداوند به بندگان خود ارزانی داشته، می‌فرماید:
«و إن تعدوا نعمه الله لاتحصوها»(18)؛ «و اگر نعمت(های) خدا را شماره کنید، آن را نمی‌توانید بشمارید.»
در جای دیگر می‌فرماید:
«قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مدداً»(19)؛ «بگو: اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان پذیرد قطعاً دریا پایان می‌یابد، هر چند نظیرش را به مدد (آن) بیاوریم.»
منظور از «کلمات» در آیه شریفه، همه نعمت‌هایی است که لباس وجود پوشیده است و موجبات حب را در خداوند فراهم می‌کند و مالک حقیقی آن چه را دیگران به ما می‌دهند؛ خداوند است که به عاریت به او سپرده است. پاسخ این پرسش‌ها در یک جمله بیان شده است: «له ملک السموات و الأرض»(20)
2 ـ خداوند سرچشمه همه‌ی زیبایی و کمال؛
خداوند هم خود زیباست و هم آفریننده همه زیبایی‌‌ها. نه تنها کامل مطلق است، بلکه هر کمالی از او نشأت می‌گیرد، کمالات او عین ذات نامحدود اوست. اگر علم کمال است، خداوند علم نامحدود است، «لا یعزب عنه مثقال ذره فی السموات و لا فی الأرض» (21)؛ «[همان] دانای نهان [ها] که هم وزن ذره‌ای، نه در آسمان‌ها و نه در زمین، از وی پوشیده نیست.» اگر مهر و محبت زیبایی است، خداوند منبع مهر و عاطفه و رحمت است اگر فیض بخشیدن کمال است، خداوند دائم الفیض است «یا دائم الفضل علی البریه»(22)
3 ـ خداوند، آمرزنده خطاها و گناهان؛
به دلیل آمرزش و عفو گناهان، خداوند به چند صفت ستوده می‌شود، مانند: غفور، غفار، عفو، خداوند بخشایشگر بودن خود را به بیان‌های مختلف می‌فرماید: «یبدل الله سیئاتهم حسنات»(23)؛ «پس خداوند بدی‌هایشان را به نیکی‌‌‌‌‌ها تبدیل می‌کند.» خداوند نه تنها از خطاها چشم‌پوشی می‌کند که بدی‌های بندگان را به خوبی تبدیل می‌کند و اوست که توبه‌ی توبه‌کنندگان را می‌پذیرد.
«فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم»(24)؛ «سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود و [خدا] بر او ببخشود؛ آری، او [ست که] توبه‌پذیر مهربان است.» «إن الله یغفر الذنوب جمیعاً إنه هو الغفور الرحیم»(25)؛ «در حقیقت، خدا همه‌ی گناهان را می‌آمرزد، که او خود آمرزنده‌‌‌ی مهربان است.»
4 ـ خداوند تنها اجابت کننده دعا؛
ویژگی‌‌‌ استجابت کننده حقیقی، قدرت بر استجابت دعا و نیز مالک نفع و ضرر بودن است و تنها خداوند چنین می‌باشد. قرآن کریم برای بیدار کردن ضمیرهای خفته که مالک حقیقی را فراموش کرده و غیر خدا را می‌خوانند، می‌فرماید:
«قل أندعوا من دون الله مالا ینفعنا و لا یضرنا و نرد علی اعقابنا بعد اذ هذینا الله کالذی استهوته الشیاطین فی الأرض...»(26)؛
«بگو: آیا به جای خدا چیزی را بخوانیم که نه سودی به ما می‌رساند و نه زیانی؛ و آیا پس از این که خدا ما را هدایت کرده از عقیده‌ی خود باز گردیم؟ مانند کسی که شیطان‌ها او را در بیابان از راه به در برده‌اند و حیران [بر جای مانده] است؟ برای او یارانی است که وی را به سوی هدایت می‌خوانند که: «به سوی ما بیا.» بگو: هدایت خداست که هدایت [واقعی] است و دستور یافته‌ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.»
همان طور که آیه شریفه تصریح می‌کند افرادی که یاور یکدیگرند به این علت که از خود قدرت مستقل ندارند و مالک نفع و ضرر خود و دیگران نیستند، نمی‌توانند هدایت‌گر و استجابت کننده دعای دیگران باشند.
در جای دیگر اجابت دعا از سوی غیر خدا را توهم و گمراهی دانسته و با تشبیهی زیبا این حقیقت را بازگو می‌‌‌‌کند: «له دعوه الحق و الذین یدعون من دونه لما یستجیبون لهم بشیء إلا کباسط کفیه إلی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال»(27)؛ «دعوت حق برای اوست و کسانی که [مشرکان] جز او می‌خوانند، هیچ جوابی به آنان نمی‌دهند، مگر مانند کسی که دو دستش را به سوی آب بگشاید تا [آب] به دهانش برسد، در حالی که [آب] به [دهان] او نخواهد رسید، و دعای کافران جز بر هدر نباشد.»
در این آیه به علت دست نیافتن کفار به هدف استجابت دعا «عدم توانایی» آن‌ها بیان شده است.
5 ـ خداوند، تنها قادر بر دفع ضرر و جلب منفعت؛
به طور کلی انتخاب محبوب به خاطر دو جهت است: الف) امید به خیر ب) دفع ضرر؛ قدرت بر دفع ضرر و جلب منفعت، لازمه مالکیت مطلق است و تنها خداوند مالک مطلق جهان هستی است. به همین جهت تنها او می‌تواند ضرر را از ما دفع و یا منفعتی را به ما برساند چرا که غیر او، مالک حتی نفع و ضرر خود نمی‌‌باشد. قرآن کریم می‌فرماید:
«و إن یمسسک الله بضر فلا کاشف له إلا هو و إن یردک بخیر فلا راد لفضله یصیب به من یشاء من عباده و هو الغفور الرحیم»(28)؛ «و اگر خدا به تو زیانی برساند، آن را برطرف کننده‌ای جز او نیست، و اگر برای تو خیری بخواهد، بخشش او را رد کننده‌ای نیست، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می‌رساند، و او آمرزنده‌ی مهربان است.»
از مطالب یاد شده به خوبی روشن می‌‌شود که محبت حقیقی جز ذات الهی را شایسته نمی‌باشد. محبوب و تنها یاور حقیقی انسان اوست.
زبان ناطقه در وصف او لال است چه جای کلک بریده، زبان بیهوده گوست(29)
آیا به جز خدایی که سراسر لطف و محبت و احسان است کسی شایستگی محبوبیت را دارد؟
دل سراپرده‌ی محبت اوست اثر رنگ و بوی محبت اوست(30)
اگر انسان معنای این حقیقت را دریابد به تمامی موجودات با دیده محبت خواهد نگریست چرا که همه‌ی آن‌ها جلوه‌ای از کمال خدای سبحان‌اند.
6 ـ خداوند تنها موجود پایدار و باقی؛
از جمله اموری که محبت را منحصر به خدا می‌کند، جاودانگی اوست. اشاره شد که محبوب حقیقی هرگز زوال و فنا نمی‌پذیرد و جز ذات الهی هیچ موجودی ذاتاً از بقا و جاودانگی بهره‌ای ندارد، بلکه همه فقر مطلق و عین نیازند. پیامبر خلیل، ابراهیم (علیه‌السلام) برای بیدار کردن قوم خود از خواب جهالت به آنان اعلام کرد: «أنتم الفقراء إلی الله»(31)؛ «شما به خدا نیازمندید.» و نیز خدایی که از نظرها غایب شود، سزاوار پرستش و دوست داشتن نیست «إنی لا أحب الآفلین»(32)؛ «گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم.»
محبت به موجود پایدار و فناناپذیر امری فطری است و اگر بعضی مجذوب زیبایی‌‌های ناپایدار شده و از این حقیقت غافل می‌شوند، همانند انسان تشنه‌ای می‌مانند که در پندارش خطا کرده و سراب را آب می‌پندارد نه این که در تشنگی‌اش اشتباه کند. حال اگر پرده غفلت کنار رود، معلوم خواهد شد که محبوب در معرض مرگ و حیات، ثبوت و زوال، طلوع و غروب، پیری و جوانی، زشتی و زیبایی محبوب حقیقی نیست بلکه باید به کسی دل بست که دستخوش زوال نگشته و هستی محض و علیم صرف و قدیر مطلق باشد و حال آن که او تنها خدای سبحان است.(33)
«الله لا إله الا هو الحی القیوم»(34)؛ «خداست که معبودی جز او نیست؛ زنده و برپا دارنده است.» و این فریاد فطرت است که محبوب حقیقی و منشأ همه خوبی‌ها و فضایل و کمالات را خدا می‌داند.
دلم جز مهر مه‌رویان طریقی برنمی‌گیرد
ز هر در می‌دهم پندش و لیکن درنمی‌گیرد(35)
پی‌نوشت‌ها:
مستدرک الوسایل، ج 12، ص 219.
دیوان اشعار عطار نیشابوری.
مفردات راغب.
علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 27، ص 95، ح 58.
همان، ج 78، ص 175، ح 5.
دیوان حافظ.
فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج 8، ص 27.
عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 12، ص 300.
امام خمینی، چهل حدیث، ص 182.
محمد علی شاه آبادی، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، سال نشر 1360، ص 47.
امام خمینی، چهل حدیث، ص 183 و 184.
شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای عرفه امام حسین (علیه‌السلام)، ترجمه موسوی دامغانی، ص 451.
احزاب (33):4.
محجه البیضاء، ج 8، ص 15 ـ 8.
همزه(104): 3 ـ 1.
طه(20):120.
یونس(10):24.
نحل(16):18.
کهف(18):109.
توبه(9):116.
سبأ(34):3.
شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای شب جمعه، ترجمه موسوی دامغانی، ص 55.
فرقان(25):70.
بقره(2):37.
زمر(39):53.
انعام(6):71.
رعد(13):14.
یونس(10):107.
دیوان حافظ.
همان.
فاطر(35):15.
انعام(6):76.
ر.ک: محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 7، ص 190.
بقره(4):255.
دیوان حافظ.

تبلیغات