فرهنگ و اجتماع خودباختگی و خودباوری در قرآن کریم
آرشیو
چکیده
متن
«ضرورت بحث»
از کارآمدترین حربههای ممالک سلطهگر، مسخ شخصیت و بیهویت نمودن ملل تحت سلطه است؛ زیرا کسی که هویت و جایگاه خود را نشناسد و دچار بحران هویت شود، استقامت و پایداری را از دست میدهد و برای ادامه حیات حیوانی خود نیازمند قدرتی خواهد شد تا به آن متکی شود و این از سیاستهای استکباری فرعوت است که برای تداوم سلطهی فرعونی خود و استثمار مستضعفان به کار میگرفت:
«فاستخف قومه فأطاعو، إنهم کانوا قوماً فاسقین»(1)؛ «پس قوم خود را سبک مغز شمرد (و آنان را تحقیر کرد) و اطاعتش کردند چرا که آنها مردمی منحرف بودند.»
البته اتصاف آنان به ویژگی فسق؛ «خروج از فضای شعائر دینی» زمینهساز اصلی چنین پیامد ناشایستی است که این تحقیر شدگان برای خود برگزیدهاند.
بدون شک جباران مستکبر، برای تحکیم پایههای سیاست جابرانه خود، قبل از هر چیز قربانیان خویش را به استضعاف فکری و فرهنگی میکشانند، و به تحقیر و توهین و تخریب بنیادهای فرهنگی، ملی، مدنی و سوابق افتخارآمیز آنان میپردازند، تا بتوانند به زندگی انگلی خود، ادامه دهند:
«ان فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفه منهم ...»(2)؛ «فرعون در سرزمین (مصر) به سرکشی روی آورد و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقهای از آنان را زبون میداشت...»
به گواه تاریخ در طول حیات بشر و به ویژه با نگاهی به تاریخ معاصر استعمار، مستکبران در روابط خود با جوامع ضعیف و وابسته هیچگاه در صداقت و دوستی وارد نشدهاند:
«ها أنتم أولاء تحبونهم و لا یحبونکم و تؤمنون بالکتب کله و إذا لقوکم قالوا ءامنا و إذا خلوا عضوا علیکم الأنامل من الغیظ...»(3)؛ «هان شما کسانی هستید که آنان را دوست دارید، و [حال آن که] آنان شما را دوست ندارند و شما به همه کتابها [ی خدا] ایمان دارید؛ و چون با شما برخورد کنند میگویند: ایمان آوردیم و چون [با هم] خلوت کنند از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را میگزند...»
و اگر فرصتی بیابند از هیچ جنایت و ستمی دریغ ندارند: «کیف و إن یظهروا علیکم لا یرقبوا فیکم إلا و لا ذمه یرضونکم بأفواههم و تأبی قلوبهم ...»(4)؛ «چگونه میتوان به پیمان آنان اعتماد نمود با این که اگر بر شما دست یابند، درباره شما، نه خویشاوندی را مراعات میکنند و نه تعهدی را، شما را با زبانشان راضی میکنند و حال آن که دلهایشان امتناع میورزد ... .»
و باز: «ودوا ما عنتم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أکبر ...»(5)؛ «آرزو دارند که در رنج بیفتید. دشمنی از لحن و سخنشان آشکار است و آنچه سینههایشان نهان میدارد، بزرگتر است... .»
یقیناً امروزه یکیاز اساسیترین ضربههایی که از جانب سیاستهای استکبار متوجه کشورهای به استضعاف کشیده شده و به ویژه مسلمانان میباشد، پدیده «خودباختگی» است و متأسفانه به جای آن که روشنفکران این کشورها بنا به جایگاه اجتماعی و به تناسب عنوانی که بر خود نهادهاند، پرچمداران مبارزه با این پدیده بنیانسوز و بنیاد برانداز باشند، خود در پیشاپیش سرسپردگان قرار گرفته و بیش از یکصد سال است که بر طبل خودباختگی و خودفروشی میکوبند.
در سالهای شکوفایی انقلاب اسلامی و در اثر فریاد های بیدارباش بیداردلانی چند که با آهنگ آسمانی حضرت امام خمینی هماهنگ بودند، بسیاری به خود آمدند و تحولی بزرگ و شگفت در تاریخ سیاسی، اجتماعی، نظامی ایران به وجود آمد، و امروز؟؟؟.
«ریشههای خودباختگی»
1. «غفلت» خودباختگی یکی از مظاهر ناپسند رذیلهی غفلت است؛ زیرا خودباختگی ناشی از خود بیگانگی است و آن نیز پیامد و نتیجه فراموشی و غفلت از خویش و شخصیت و کرامت خود است و این همه در اثر غلبهی شیطان وسوسهگر و پیروزی نفس هوسباز رخ میدهد؛ «إستحوذ علیهم الشیطن فأنسهم ذکر الله ...»(6)؛ «شیطان بر آنان چیره شده و ذکر خدا را از یادشان برده است... .»
و کسی که خدا را فراموش کند خود را فراموش نموده و هستی خود را باخته است:
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنسهم أنفسهم ...»(7)؛ «و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او (نیز) آنان را دچار خودفراموشی کرد ... .»
و آن گاه، روزی که از حقایق پرده برداشته میشود:
«... یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فیشفعوا لنا أو نرد فنعمل غیر الذی کنا نعمل قد خسروا أنفسهم و ضل عنهم ما کانوا یفترون»(8)؛ «... کسانی که آن را (خدا، خود را، معاد را) پیش از آن به فراموشی سپردهاند، میگویند: حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگرانی هست که برای ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] باز گردانیده شویم تا غیر از آن چه انجام میدادیم انجام دهیم؟ به راستی که [آنان] به خویشتن زیان زدند و آن چه را به دروغ میساختند از کف دادند.»
در آن هنگام، آنان خود را در زیان و سخت خود باخته میبینند و خواهند دید که آن چه در دنیا میبافتند همه پوچ بوده است.
2. «ضعف اراده» نیز پرتگاهی است که نهایت آن خود باختگی است:
«... فلما جاوزه هو و الذین ءامنوا معه قالوا لا طاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده ...»(9)؛ «... و هنگامی که [طالوت] با کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند، گفتند: امروز ما را یارای [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست...»
و همین نگرش نخواهد گذاشت آنان به پیروزی برسند. ضعف اراده و احساس ضعف در مقابله با دشمن رویارو اولین تیری است که از سوی تک تیراندازان جبروت پوشالی دشمن بر چشم خودی مینشیند و قلب او را میشکافد و شگفت این که دشمن را جز این تک تیراندازان هیچ قدرتی نیست.
3. «ترس» نیز عامل دیگری در خودباختگی است: «... فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم کالذی یغشی علیه من الموت ...»(10)؛ «... و چون خطر فرا رسد آنان را میبینی که که مانند کسی که مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه میچرخد [و] به سوی تو مینگرند ... .»
4. «ضعف ایمان» گروه دیگری از خودباختگان، کسانی هستند که برای مردم حسابی باز نمودهاند، تنها معادلات خردگرایانه بشری را باور دارند. اما برای خدا حریمی نگه نمیدارند، بر قدرت الهی اعتقاد ندارند و توکل و توفیق و اعتماد و استناد به حق را سرگرمی و احساس میپندارند.
«یستخفون من الناس و لایستخفون من الله و هو معهم ...»(11)؛ [کارهای ناروای خود را] از مردم پنهان میدارند، ولی از خداوند پنهان نمیدارند...»
5. «جهل» عامل دیگری برای خودباختگی است:
«و جوزنا ببنی إسراءیل البحر فأتوا علی قوم یعکفون علی أصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا إلها کما لهم ءالهه قال إنکم قوم تجهلون»(12)؛ «و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر [پرستش] بتهای خویش همت میگماشتند. گفتند: ای موسی، همانگونه که برای آنان خدایانی است، برای ما [نیز] خدایی قرار ده گفت: راستی شما نادانی میکنید.»
6. «دنیاگرایی» گروهی نیز، وقتی چشمشان به «زرق و برق دنیا» میافتد، خود را گم میکنند و در اثر خیره شدن به مظاهر دنیا، خود را میبازند.
7. آیات زیادی در قرآن کریم، این معنا را به شیوههای مختلف بیان میکند:
8. «فخرج علی قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیوه الدنیا یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون إنه لذو حظ عظیم»(13)؛ «پس [قارون] با کوکبهی خود بر قومش نمایان شد؛ کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده میشد؛ واقعاً او بهره بزرگی [از ثروت] دارد.»
آنچه به اشاره آمد، بخشی از عوامل روانی خودباختگی بود که درپی بروز غفلت، باعث میگردد تا انسان، خود را نیابد و به «خسران نفس؛ خودباختگی» دچار گردد.
«زمینهسازان خودباختگی»
همانگونه که با نبود خرد درونی نمیتوان از هدایتهای روشنگر وحی بهره برد، در جهت عکس نیز تا عوامل درونی و درونی خودباختگی، انسان را از درون تهی نکند؛ عوامل خارجی نمیتوانند او را از هویت و شخصیت خود جدا سازند. در عین حال نباید از تأثیر عوامل خارجی به عنوان زمینهسازان خودباختگی غافل شد و به نقش تخریبی آنان در این فرو ریختگی نیندیشید. در این بخش به شماری از این عوامل اشاره میشود:
الف: اولین و کارسازتین عاملی که مستکبران ستمگر در به زانو درآوردن امتها و خودباختگی آنها به کار میگیرند، عبارت است از «تأثیرگذاری بر آموزش، فرهنگ و اطلاعرسانی».
نکات مهمی که در این بخش قابل توجه میباشد عبارتند از:
1. تحریف در مبانی و معتقدات ـ بینشها:
«فویل للذین یکتبون الکتب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً ...»(14)؛ «پس وای بر کسانی که کتاب [تحریف شدهای] با دستهای خود مینویسند، سپس میگویند: این از جانب خدا است تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند...»
اینان بافتههای خود را به نام فرهنگ و حقوق و سیاست بر مردم تحمیل میکنند تا چند صباحی بیشتر برای کالاهای تولیدی خود بازاریابی کنند.
2. ضعف و انحراف در نظام آموزش:
«ودت طائفه من أهل الکتب لو یضلونکم ...»(15)؛ «گروهی از اهل کتاب آرزو میکنند کاش شما را گمراه میکردند.»
«المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف ... و یقبضون أیدیهم ...»(16)؛ «مردان و زنان دو چهره [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وا میدارند و از کار پسندیده باز میدارند و دستهای خود را [از نفاق] فرو میبندند... .»
دشمن اصرار داشته و دارد به نحوی در نظام آموزشی کشورهای ضعیف، نفوذ و از رشد استعدادهای درخشان جلوگیری نموده و جهتگیری متون آموزشی را به سمت اهداف استکباری خود، توجیه نماید از این گذشته، کارگزاران امر آموزش را افرادی خودباخته و خودفروخته بار آورد و آب را از سرچشمه گلآلود نماید. خدا میداند ضربههای هولناکی که از این سیاست شیطانی بر فکر و فرهنگ و شخصیت کشورهای ضعیف وارد شده و میشود، فراتر از آن است که در یک کتاب قطور چند هزار صفحهای بگنجد.
3. اطلاعرسانی و تبلیغات منحرف:
بیشترین سرمایهگذاری مستکبران، در امر اطلاعرسانی و تبلیغات است. آنان از یک سو با جوسازی و جنجالآفرینی و تحلیلهای به اصطلاح عالمانه و آماری و تحقیقی خود، ضعف و ناتوانی در استعداد و قابلیتهای فکری و عقلانی را تئوریزه میکنند، و از سوی دیگر به تلقین و تبیین ضعف و ناکارآمدی امکانات و ابزارهای سعادت و عوامل موفقیت فردی و اجتماعی میپردازند و در همان حال، تمامی راههای موفقیت و رشد را در الگوپذیری از الگوهای استکباری و شیطانی، منحصر نموده با بزرگنمایی خود، سیاست، پشتیبانی و حمایت خودشان را، تنها عامل نجات کشورهای عقبمانده معرفی میکنند.
قرآن کریم میفرماید:
«قالوا أنؤمن لک و اتبعک الأرذلون»(17)؛ «مستکبران در خطاب به پیامبران، گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم و حال آن که فرومایگان از تو پیروی کردهاند؟»
و در میان مردم با ایجاب رعب و وحشت میگویند:
«... إن الناس قد جمعوا لکم فأخشوهم...»(18)؛ «... مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمدهاند پس از آن بترسید... .»
و سپس در چنین فضای رعبآوری، دایهی مهربانتر از مادر شده و میگویند: «و قال الذین کفروا للذین ءامنوا اتبعوا سبیلنا و لنحمل خطیکم و ما هم بحاملین من خطیهم من شیء إنهم لکاذبون»(19)؛ «و کسانی که کافر شدهاند به کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: راه ما را پیروی کنید و گناهانتان به گردن ما. [ولی] چیزی از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت قطعاً آنان دروغگویانند.»
ب: تأثیرگذاری بر فرهنگ و ساختارهای اجتماعی»؛ گام دیگری است که توسط استکبار در بیهویت نمودن جوامع ضعیف برداشته میشود.
در این مرحله، برای آشنایی با بخشی از اهداف شیطانی استکبار، از قرآن کریم الهام میگیریم:
1. مسخ شخصیت:
مستکبران با بهرهگیری از عوامل گوناگونی که در اختیار دارند، جوامع فقیر را دچار بحران هویت نموده، آنان را نسبت به واقعیت و جایگاه و شأن تاریخی، سیاسی، فرهنگی و ... خودشان بیگانه نموده و تلاش مینمایند تا با تحمیل شخصیت جعلی وارداتی، آن گونه که خود میپسندند، با آنان برخورد نمایند. در این جاست که انسان وابسته به استکبار، با پدیدهی وارونگی فرهنگی و یا بحران هویت روبهرو میشود.
مستکبران در برابر حضرت نوح (علیهالسلام) فریاد برآوردند که:
«... ما نریک إلا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک إلا الذین هم أراذلنا بادی الرأی و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین»(20)؛ «ما تو را جز بشری مثل خود نمیبینیم و جز [جماعتی از] فرومایگان ما، آن هم نسنجیده، نمیبینیم کسی تو را پیروی کرده باشد و شما را بر ما امتیازی نیست بلکه شما را دروغگو میدانیم.»
و فرعون با صراحت فریاد میزد که:
«... ما أریکم إلا و ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد»(21)؛ «جز آنچه میبینم به شما نمینمایم، و شما را جز به راه راست راهبر نیستم.»
و نتیجه دعوت استکبار نیز این میشود که:
«ضرب الله مثلاً رجلا فیه شرکاء متشکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا...»(22)؛ «خدا [برای نظام شرک و توحید] مثلی زده است؛ مردی است که چند خواجه ناسازگار در [مالکیت] او شرکت دارند [و هر یک او را به کاری میگمارند] و مردی است که تنها فرمانبر یک مرد است. آیا این دو در مثل یکسانند؟»
و بدین ترتیب دچار چند گانگی و تعدد شخصیت شده، از خود بیخبر میشود و همانند چپ چشمان دوربین، واقع و خیال را از هم باز نمیشناسد.
2. تبدیل و جابجایی ارزشها و ملاکهای مورد نظر مردم:
نیرنگ مستکبران در جابهجایی خواستها و انتظارات اجتماعی، چنان ظریف و پیچیده است که برای هوشیارترین افراد نیز قابل تشخیص نیست؛ مگر این که فرقان الهی به یاری برخیزد. راستی چگونه میشود جامعهای که دارای من و سلوای الهی و کتاب هدایت و نور است، در آرزوی سیر و پیاز و عدس با رهبر خود ستیزه کند؟
«و إذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الأرض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر اهبطوا مصرا فإن لکم ما سألتم و ضربت علیهم الذله و المسکنه...»(23)؛ «و چون گفتید: ای موسی! هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خدای خود برای ما بخواه تا از آن چه میرویاند، از [قبیل] سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، برای ما برویاند! [موسی] گفت: آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پستترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواستهاید برای شما [در آن جا مهیا] است. و [داغ] خواری و نادانی بر [پیشانی] آنان زده شده است... .»
طبیعتاً وقتی انسان دچار تعدد هویت شد و ارزشها را از ضد ارزشها باز نشناخت و گرفتا «تکثرگرایی» شد و حق را در حجم باطنهای تزیین شده گم کرد، بدلها را جایگزین واقع میکند.
3. سلب اعتماد به خود:
استکبار شیطانی تلاش میکند تا با استفاده از امکانات تبلیغاتی و رسانهای و تکنولوژی خیرهکنندهی خود ملتها را از اعتماد به تواناییهای خودی باز دارد. او چنین تلقین میکند که؛ ... ما شعور و ارادهی لازم انسانی را نداریم و در نتیجه باید شعور و اراده خود را که هیچ به درد زندگی نمیخورند کنار انداخته، راهی را بشناسیم که اروپاییها برای ما تشخیص میدهند و کاری را انجام دهیم که آنها برای ما اراده میکنند(24) و آنان نیز مینشینند و چنین مقرر میدارند که: «ءامنوا بالذی أنزل علی الذین ءامنوا وجه النهار و اکفروا أخره و لعلهم یرجعون»(25)؛ «در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید، و در پایان [روز] انکار کنید؛ شاید آنان [از اسلام] برگردند.»
زیرا با نیرنگ مدعیان علم و فرهنگ اعتماد مؤمنان از آیات الهی سلب شده و گمان میکنند نقصی در دین وجود داشته که اینان از باور خود برگشتند. دشمنان، متناسب با منافع خود برای ما سیاستگذاری میکنند و ما را چون توپ فوتبال به یکدیگر پاس میدهند. روزی با اظهار دوستی و روز دیگر با بهانههای واهی سفرای خود را فرا میخوانند و ما را به قطع روابط اقتصادی و اجماع جهانی تهدید میکنند.
4. از دست دادن استقلال فکری:
استکبار فرعونی از موضع دلسوزی! به مردم میگفت:
«ذرونی أقتل موسی و لیدع ربه إنی اخاف أن یبدل دینکم أو أن یظهر فی الأرض الفساد»(26)؛ «مرا بگذارید موسی را بکشم تا پروردگارش را بخواند. من میترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند.»
و باز برای این که ستمگریهای خود را مشروع جلوه دهد و احساسات مردم را برانگیزد، میگوید:
«... إن هذا لساحر علیم یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره فماذا تأمرون»(27)؛ «... واقعاً این ساحری بسیار داناست، میخواهد با سحر خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند، اکنون چه رأی میدهید؟»
او برای مردم نظر سازی نموده، شیطنتهای خود را به نام مردم و به نفع مردم قلمداد و با شگردهای تبلیغاتی از آنان نظرخواهی میکند.
5. ایجاد بحرانهای پی در پی فکری و اجتماعی:
تا در اثر نابسامانی فکری، هر آنچه بر سر مردم میآید تشخیص ندهند و به خود و جایگاه خود توجه نکنند.
«... و لا تزال تطلع علی خائنه منهم إلا قلیلاً منهم»(28)؛ «... و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه میشوی، مگر [شماری] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]».
6. سست نمودن عزم و اراده مردم:
آنان میدانند، ملتی که دارای عزم و همت و اراده است، تسلیم اراده دیگران نمیشود و به همین دلیل، عزم خود را جزم نمودهاند تا اراده مستضعفان را درهم بشکنند.
آنان در عین حال که به خودشان توصیه میکنند:
«... و أن امشوا و اصبروا علی ألهتکم إن هذا لشیء یراد»(29)؛ «... بروید و بر خدایان خود ایستادگی نمایید که این امر قطعاً هدف [ما] است.»
اما در جبهه مقابل دعوت به تسامح و مداهنه میکنند: «ودوا لو تدهن فیدهنون»(30)؛ «دوست دارند که نرمی کنی تا نرمی نمایند.»
7. برداشتن مخالفان خودباختگی از سر راه خود:
مستکبران با ترور و تخریب فیزیکی و حیثیتی شخصیتهای خودآگاه و خودباور، عملاً مانع تداوم حرکتهای توحیدی و متکی بر تقوا و ولایت الهی شده، بیدارگران جامعه انسانی را از دسترس مستضعفان دور میدارند.
«و إذ نجیناکم من ءال فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون أبناءکم و یستحیون نساءکم و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم»(31)؛ «و [به یاد آرید] آن گاه که شما را از [چنگ] فرعونیان رهانیدیم [آنان] شما را سخت شکنجه میکردند، پسران شما را سر میبریدند و زنهایتان را زنده نگه میگذاشتند و در آن [امر، بلا و] آزمایش بزرگی از جانب پروردگارتان بود.»
جوامعی که دچار بحران شخصیت و هویت میشوند، بازیچهی قدرتهای استثمارگر و مستکبر قرار میگیرند و در برابر هیمنهی شیطانی آنان خود را میبازند. خودباختگی فرآیند عواملی درونی چون: غفلت، ضعف اراده و ایمان، ترس، جهل و دنیاگرایی است و البته تأثیرگذاری بیگانگان بر مبانی و معتقدات و ایجاد ضعف و انحراف در نظام آموزشی و تربیتی و در نظام اطلاعرسانی و رسانهها و نیز تأثیرگذاری بر فرهنگ و ساختارهای اجتماعی به منظور مسخ شخصیت، تغییر و تبدیل و جابهجایی ارزشها و ملاکهای بنیادی، سلب اعتماد عمومی و استقلال فکری، ایجاد بحرانهای پی در پی فکری و اجتماعی، سست نمودن عزم و اراده ملی و در نهایت بیرون راندن اندیشهها و الگوهای خودباور و خردورز از صحنهی جامعه، در تحمیل خودباختگی نقش اساسی دارند.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. زخرف (43):54.
2. قصص (28):4.
3. آل عمران (3):119.
4. توبه (9):8.
5. آل عمران (3):118.
6. مجادله (58):19.
7. حشر (59):19.
8. اعراف (7):53.
9. بقره (2):249.
10.احزاب (33):19.
11.نساء (4):108.
12.اعراف (7):138.
13.قصص (28):79.
14.بقره (2):79.
15.آل عمران (3):69.
16.توبه (9):67.
17.شعراء (26):111.
18.آل عمران (3):173.
19.عنکبوت (29):12.
20.هود (27):27.
21.مؤمن (40):29.
22.زمر (39):29.
23.بقره (2):61.
24.محمد حسین طباطبایی، معنویت تشیع، ص 31، انتشارات تشیع، بیتا.
25.آل عمران (3):72.
26.غافر (40):26.
27.شعراء (26): 34و35.
28.مائده (5):13.
29.ص (38):6.
30.قلم (68):9.
31.بقره (2):49.