دگرگونی های گفتمان سیاسی صفوی؛ حرکت بین خطوط تصوف، سلطنت و فقاهت (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
تصور غالب درباره گفتمان صفویان به سیطره تشیع و فقه شیعی در جایگاه نیروی سیاسی برتر مربوط می شود؛ اما صفویان ریشه و مَنِشی صوفیانه داشتند که پس از سلطنت با فقاهت شیعی پیوند خورده است.بنابراین، شاهان صفوی از سه شأن مرشدی صوفی، شاه ایرانی و فرمانرای شیعه برخوردار بوده اند. در این چارچوب، مسئله پژوهش حاضر بر نحوه تعامل این سه و ماهیت این سه نیرو و شأن سیاسی حاکمان صفوی متمرکز است و برای بررسی آن، این پرسش مطرح شده است که دگرگونی های تاریخی در جایگاه سیاسی و اجتماعی صفویه چه تأثیری بر روی نیروهای سیاسی عمده و حاکمیت سیاسی آموزه های آنان داشته است؟ عمده ترین یافته پژوهش برای پاسخ بدین پرسش نشان داده است که ماهیت سیاسی صفویه و آموزه های آن از آغاز حیات فرقه تا پایان حکومتش چندرگه بود که از وجهی کاملاً صوفی گرایانه به سلطنت تغییر کرد که به معنای حذف کامل آموزه ها و برخی شئون صوفیانه نبود و توانایی سیاسی نیروی علما و آموزه های فقاهت شیعی را با سلطنت همراه کرد که احیای سلطنت ایرانی و تداوم آن را در پی داشت و نه سلطه سیاسی یک نیروی سیاسی جدید با حاکمیت فقاهت. بنابراین، به نظر می رسد که تصور غالب مبنی بر تسلط سیاسی فقاهت موضوعیت ندارد.Transformations of Safavid Political Discourse; Moving between the Lines of Sufism, Monarchy and Jurisprudence
The prevailing assumption about the discourse of the Safavids is the predominance of the Shiite religion and jurisprudence. However, the Safavid monarchy had Sufi roots and character, which were connected with Shiite jurisprudence after the establishment of their dynasty. Therefore, the Safavid Kings had three qualities: Sufi mentor, Iranian king, and Shia promoter, who invited Shia scholars to Iran and cooperated with them. The present research focuses on the interaction of those three elements and the nature of the Safavid discourse. The question is, what effects did the historical changes in the political and social position of the Safavids have on their political discourse? The main findings show that the discourse of the Safavids, from the very first days of its existence to the end of its era, was a multifaceted discourse that changed from a purely Sufi face to a royal discourse that kept the sub-discourse of Sufism in its heart and included the sub-discourse of jurisprudence in its established intellectual and political apparatus. Therefore, it seems that the prevailing notion of the dominance of jurisprudence discourse does not have full historical evidence.