در طول تاریخ اندیشه اسلامی، فرق و مذاهب گوناگونی به وجود آمده است. در عصر امام کاظم(ع)، انشعابات شیعی، مذاهب مختلفی از اهل سنّت و نیز جریان های فکری- سیاسی در جامعه اسلامی وجود داشت که با انتشار باورهای خود درصدد به چالش کشیدن مبانی و معارف اسلامی و ضربه زدن به تشیع واقعی بودند. فعالیّت های فرقه گمراهی مانند؛ غالیان در این دوره مشهود است. اعتقاد به الوهیت و نبوت امامان معصوم، تناسخ، اباحی گری و رها کردن واجبات دینی، از جمله باورهای غلات است. «اهل حدیث» با اکتفا بر ظاهر قرآن و احادیث، در بیان اعتقادات و استنباط احکام فقهی، جایگاهی برای نیروی عقل قائل نبودند. این گروه توجه ویژه ای به مسئله «قضا و قدر» الهی داشتند و انسان را مجبور و فاقد اختیار می دانستند. عدم ادراک «صفات خبری» خداوند توسط بشر و غیر مخلوق بودن قرآن، از دیگر باورهای ایشان بود. در مقابل، «معتزله» قرار داشتند که در بهره گیری از عقل راه افراط پیمودند و بعضی از صفات را به خداوند نسبت می دادند و یا از خدا سلب می کردند و قائل به اختیار در افعال انسان ها بودند. در این مقاله با بررسی روایات تفسیری امام کاظم(ع) و تحلیل داده ها با روش توصیفی- تحلیلی، به موضع گیری امام با استناد به قرآن در برابر آراء و عقاید این جریان های انحرافی پرداخته شده است. امام با استناد به آیات قرآن به عنوان معیار مشترک و فصل الخطاب و همراه کردن استدلالات عقلی، مبانی فکری این جریان ها را باطل اعلام نموده و به تبیین معارف صحیح اسلام پرداخته است.