ولاً به هنگام برخورد با آثار هنری دارای مضمون تاریخی، یا انتظار تطابق عین به عین آن اثر با تاریخ را داریم، یا اینکه منتظریم به نوعی خوانش هنرمند را از آن دوره تاریخی ببینیم. حالت اول که به هیچ عنوان، آن هم در جهان هنر قابل بازسازی و بازنمایی نیست. شیوه دوم نیز دیگر کارکرد سابق را ندارد. با داشتن شناختی کافی از نویسنده و شرایط گفتمانی و روابط قدرت در دوره زیست او بهتر می توان نوع نگاهش به تاریخ را در اثری تاریخی واکاوی کرد. در این مقاله با روش تطبیقی و تاریخی، دو اثر مرگ یزدگرد نوشته بهرام بیضایی و رمولوس کبیر نوشته فردریش دورنمات از منظر تاریخ گرایی نوین بررسی می شوند تا نشان داده شود که چگونه دو نمایشنامه نویس در دو مکان و زمان متفاوت از تاریخ اثر گرفته اند و بر تاریخ زمانه خود اثر گذاشته اند. این مقایسه تطبیقی نشان می دهد که انتخاب دوره ای خاص از تاریخ برای نوشتن نمایشنامه از طرف نمایشنامه نویس هدفمند بوده است و همچنین پرداختن به یک دوره تاریخی، متأثر از دوره زیست و فرهنگ نمایشنامه نویس است و علت تفاوت جایگاه قدرت و پایان بندی متن ها در همین موضوع نهفته است.