روایت شناسی، با دیدگاه فرمالیست ها درباره ماهیت روایت آغاز شد و متأثر از این جنبش ادبی، ولادیمیر پراپ به تحلیل گونه روایات پریان پرداخت و کوشید روند تغییرات در روایات پریان را نشان دهد و تمهید هنری تکرارشونده در پیرنگ آنها را بیابد. با ظهور جنبش ساختارگرایی، ساختارگرایانی چون آلگرداس گریماس نگاه خود را به همه ژانرهای روایی معطوف کرده و در جستجوی یافتن ساختار بنیادین یا ابر ساختار روایت بوده اند؛ بنابراین، گریماس در یکی از لایه های تحلیل روایی خود، عناصر نقشی و کارکردی روایت را بررسی و تحلیل و گسست های روایی تغییردهنده روایت را تبیین کرده است. پژوهش پیش رو، با به کارگیری رویکرد گریماس کوشیده است روایت ایلیا و الیاس، علیه السلام، را در عهد عتیق و قرآن کریم، تحلیل و طرح و نحو روایی دو روایت را تبیین کند، تا از این گذر بتواند به مطالعه نظام مند این دو متن دینی بپردازد و روابط بینامتنی در دو متن روایی با یک قصه و فابیولا را بررسی کند و به شناخت بهتر روایت قرآنی دست یابد. بدین منظور، با تحلیل داده ها به روش توصیفی تحلیلی به تبیین طرح دو روایت و مدل کنشگران آنها پرداخته و در پایان، ارتباط ژرف ساختی دو روایت را نشان داده است.