در حالی که نسبت دین و سیاست از مسائل اساسی در بررسی سامان فکر و کنش سیاسی عصر ساسانی به شمار می رود؛ انگاره غالب آن است که سیاست و فرمانفرمائی این دوران بیشتر بدست موبدان، بر مدار آیین زرتشتی و برای تقویت و تحکیم آن بوده و بدین سان سیاستِ ساسانیان دین محور تلقی می گردد. این پژوهش کوششی است در جهت بازاندیشی در این انگاره مألوف با بازخوانی رابطه دین و سیاست در پرتو بررسی تطبیقی متن نامه تنسر به گشنسپ با انگاره های ماکیاولی در این حوزه. از این بازخوانیِ چنین به نظر می رسد که راهبرد و رویکرد بنیادگذاران ساسانی به نسبتِ مقولات دین و سیاست را باید نه دین محور، بلکه ایران محور و ایران گرایانه دانست. محور کنش و اندیشه سیاسی آنان امر سیاسی و ایرانی است با کاربست ابزارِ دین .