مخاطـب همچـون اثـر هنـری و هنرمنـد، یکی از حوزههـای مهم در شـناخت هنر هـر دوره به حسـاب میآید که در طـول تاریـخ هنـر، کمتر به آن پرداخته شـده اسـت. همچنین دوره مدرنیسـم بـه دلیل تحـولات بنیادینش، از هرآنچـه در گذشـته خـود داشـت، گسسـت و از یکسـو پارادایم نوینـی به نام «هنر مدرنیسـم» را بـه وجود آورد و از دیگرسـو، همزمـان بـا تغییـر در نقـش اجتماعـی زنان، «هنرمند» زن را به رسـمیت شـناخت. هـدف پژوهش حاضـر ایـن اسـت کـه در راسـتای پرداختـن به نقـش مخاطب، در شـناخت هنـر دوره مدرنیسـم، پاسـخگوی این پرسـش باشـد کـه بـا ظهـور هنرمنـدان زن، مخاطبـان آثارشـان، چـه تأثیـری در تغییر عمـل آنها در طـول این دوره داشـتهاند؟ ایـن پژوهـش، بـه روش توصیفـی- تحلیلـی، پارادایم مدرنیسـم را در محدوده سـالهای 1870 تا 1945 میلادی در قالـب دو دوره مجـزا، قبـل و بعـد از جنـگ جهانـی اول، مـورد مطالعه تطبیقی قـرار میدهد و آثـار دو هنرمنـد زن نقـاش، هریـت بِکر و لـورا نایـت، از دو دوره مذکور را بهعنوان شـاهدی بر یافتههـای تاریخی، مـورد تطبیـق و تحلیـل قـرار میدهـد. طبـق یافتههـای پژوهـش میتـوان گفـت کـه در دوره نخسـت (1870 تا 1914)، هنرمنـد زن و مخاطـب آثـارش هـر دو نقشـی منفعلانـه در برابـر یکدیگر دارنـد امـا در دوره دوم (1914 تا 1945) بـه واسـطه رویدادهـای اجتماعـی در تغییر جایـگاه زن در جامعه، هنرمنـد زن، نقشـی فعالانه به خود میگیـرد و مخاطـب آثـارش نیـز از جایـگاه اُبژگـی به سـوبژه تبدیل میشـود، تا جایی کـه عمل آنها بـر یکدیگر تأثیـر میگذارد.