کارکرد تکنیک های روایی و ترفندهای زبانی در رمان های سیّدات القمر جوخه الحارثی و پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی از منظر جریان سیّال ذهن (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
جریان سیّال ذهن، شکل خاصی از روایت داستان است که زمینه کنار رفتن نویسنده و مشارکت خواننده در تجربیّات ذهنی شخصیّت ها را فراهم می نماید . جوخه الحارثی و نسیم مرعشی در رمان های سیدات القمر و پاییز فصل آخر سال است کوشیده اند تا با بهره گیری از تکنیک های سیلان ذهنی، به بیان دغدغه ها و مسائل زنان در جوامع خود بپردازند. ازاین رو این مقاله، با روش توصیفی- تحلیلی، کارکرد جریان سیّال ذهن در این دو رمان و میزان موفقیت هر یک از نویسندگان را موردبررسی قرارمی دهد. یافته ها گویای آن است که الحارثی در ارائه تکنیک های سیّال ذهن برای انعکاس ذهنیّات شخصیت های داستان موفق تر بوده است؛ وی با بهره گیری از ظرفیت روایت دانای کل، در به کار گرفتن تکنیک تک گویی درونی شایسته تر عمل کرده است. الحارثی با به کار گرفتن تداعی آزاد، پرش های زمانی - مکانی پی در پی و تغییر زاویه دید راوی، باعث ایجاد ابهام در متن می شود و شعرگونگی در زبان، زمینه ابهام بیشتر در متن او را فراهم می کند؛ مرعشی به علت رویکرد ساده نویسی، کمتر از شعرگونگی بهره برده است؛ وی حدیث نفس را برای بیان احساسات زنانه به کار برده اما الحارثی آن را به جهت اهداف والاتری، از جمله احقاق حقوق از دست رفته زنان در جوامع سنتی به کارمی گیرد.The Application of Narrative Techniques and Linguistic Tricks in the Novels Sayyid al-Qamar by Al-Harithi Squad and Autumn is the Last Season of the Year by Nasim Marashi from the Perspective of Fluid Flow of Mind
Stream of consciousness is considered to be a special kind of story telling in which the reader participates in the characters’ mental experience, while the writer contributes none. Jokha Alharthi and Nasim Marashi, in “Sydat alqamar” and “Paeez Fasle Akhare Sal Ast”, respectively, tried to target at weman’s concerns and problems in their societies, through the implementation of the technics provided by the stream of consciousness method. In this study, we aim to evaluate the application of this method and its level of success, in these two stories, via an analytic-descriptive method. We found that Alharthi has been more successful in such an implementation to reflect the characters’ mindsets. More spesifically, she applied the inner monologue technic through making use of the omniscient narrator capacity, in a more admirable way. She has provided ambiguities via the application of free association, frequent space-time jumps and changing the narrator’s point of view. Furthermore, her poetic language makes the story even more ambiguous. By contrast, Marashi has been less poetic in her language owing to the adoption of simple writing attitude. She takes the advantage of soliloquy to account for the feminine feelings, in comparison with Alharthi who has adopted such a method for more precious purposes to be fulfilled, such as weman’s right in traditional societies.