واسازی و چالش های آن در تعامل با متن قرآنی بررسی موردی سوره توحید (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
واسازی(Deconstruction) در اشکال گوناگون ظاهر می شود: گاهی یک موضع فلسفی است، گاهی یک استراتژی سیاسی و فکری و گاهی نیز یک شیوه خوانش است، اما به طور کلی از دو زاویه قابل بررسی است: 1. واسازی به عنوان ابزار تحلیل متن که به تفکیک و جداسازی عناصر اساسی یک ساختار از یکدیگر به منظور کشف روابط این عناصر و شناخت تناقض ها و نقاط ضعف و قوت آن ساختار به شکلی هرمی و از کل به جزء می پردازد. 2. واسازی به عنوان یک مکتب انتقادی و یک جریان فلسفی و ایدئولوژیک در واکنش به ساختارگرایی. این جریان انتقادی - فلسفی از دیدگاه دریدا کنکاشی دائمی در سیاق متن و تزلزل و تفکیک در تمامی معانی بخصوص معنی حقیقت است که منشأ و مبنای خود را از لوگوس (Logos) دریافت می کند و تناقض، نسبی گرایی، تکثر و تعدد معنی و باز بودن کامل متن برای تمامی احتمالات و معانی را برملا می سازد و بر این اساس، با خالی ساختن متن از مؤلفه های خارجی از جمله بافت و سیاق و مؤلف و تاریخ و... هر گونه حد و مرز، قداست و ثبات را از متن می زداید و دوگانگی ها و اصول ثابت و حقیقت آن را نادیده می انگارد. این شیوه خوانش متن علیرغم تفاوت های اصولی و گسترده خاستگاه آن با بستر فرهنگی و شرایط خاص جوامع اسلامی، توسط برخی از اندیشمندان اسلامی در خوانش متون اسلامی به کار گرفته می شود. در مقاله حاضر با روش توصیفی- تحلیلی با استفاده از رویکردی معرفت شناسانه، ضمن روش شناسی خوانشِ واساز و مبانی فلسفی و زبانی آن، به این مهم پرداخته ایم که افسار گسیختگی رابطه میان دال و مدلول، چالش بزرگی را در حوزه متن قرآنی (در اینجا سوره مبارکه توحید) به وجود می آورد که ناشی از تفاوت فاحش دو نوع جهان بینی است. واسازی یک ایدئولوژی بشری است که با مرکزگرایی و مطلق محوری توحید، هماهنگی ندارد، بلکه دقیقا نقطه مقابل اندیشه توحیدی و دینی است. بنابراین برخلاف دیدگاه واسازی مبنی بر تقدم ارزشی "نوشتار" بر "گفتار" و مرگ مؤلف و تعدد معنایی، ما در متن قرآن کریم به عنوان هم "کتاب" و هم "کلام" الهی، بیش از آن که با تعدد معنی روبرو باشیم، با عمق، گستره و لایه های معنایی مواجه هستیم که در ضمن نظامی خاص و با قصدمندی بیان شده و برخلاف پیش کشیدن "غیاب" در واسازی، "حضور" و "غیاب" در متن مرکزگرای قرآنی همزمان به تناسب سطح ادراک خواننده به طور محسوسی جلوه گر است.Deconstruction and Its Challenges in Interaction with the Qur’anic Text: A Study of Surah Tawhid
Deconstruction manifests itself in various forms: sometimes it is a philosophical position, sometimes it is a political and intellectual strategy, and sometimes it is a way of reading, but in general it can be examined from two angles: 1- deconstruction as a tool for textual analysis which separates the basic elements of a structure from each other in order to discover the relationships of these elements and to identify the contradictions and strengths and weaknesses of that structure, in a pyramidal manner and from whole to part. 2- deconstruction as a critical school and a philosophical and ideological current in response to structuralism. From Derrida's point of view, this critical-philosophical current is a constant exploration of the context of the text and hesitation and separation in all meanings, especially the meaning of truth, which derives its origin from Logos, and reveals contradiction, relativism, plurality, multiplicity of meanings, and the complete openness of the text to all possibilities and meanings, and accordingly, by emptying the text of external components such as context, author, history, etc., it removes any boundaries, sacredness, and stability from the text and ignores dualities and fixed principles and its truth. This method of reading the text, despite its fundamental and wide differences in origin with the cultural context and special conditions of Islamic societies, is used by some Islamic thinkers in reading Islamic texts. The present article, using descriptive-analytical method, employs an epistemological approach, in addition to the methodology of deconstruction reading and its philosophical and linguistic foundations, deals with the important issue of unbridling the relationship between the signifier and the signified, creates a great challenge in the field of Qur’anic text (here Surah Tawhid) which is due to the stark difference between two types of worldviews. Deconstruction is a human ideology that is not in harmony with the centralism and absolutism of monotheism, but is exactly the opposite of monotheistic and religious thought. Thus, contrary to the deconstructionist view that the value of "writing" takes precedence over "speech" and the death of the author and the multiplicity of meanings, in the text of the Holy Qur’an, as both the divine "book" and "word", rather than observing the multiplicity of meaning, we see the depth, breadth, and layers of meaning that are expressed through a specific and deliberate system, and in contrast to the precedence of "absence" in deconstruction, "presence" and "absence" in the centralist text of the Qur’an are simultaneously and proportionate to readers' level of perception noticeable.