چکیده

هر دانش، برای آسان سازی مفاهیم گسترده اش نیاز به اصطلاحاتی دارد. گاه، این اصطلاحات در دو دانش گوناگون به کار گرفته شده است. نمونه اصطلاح «اسلام» و «کفر» در دو دانش فقه و کلام است که هم آثاری فقهی دارند و هم کلامی. از آنجا که میان این دو علم، تفاوتی بنیادین هست پس نه شأن فقیه است که معیار سعادت را گوید و نه متکلم توان سخن از احکام را دارد. با نگاهی به آثار ایشان و به روش توصیفی تحلیلی چنین می رسیم که فقها از «اسلام» به ابراز لسانیِ شهادتین بسنده کرده و بر آن احکامی چون طهارت، ازدواج، ارث، احترام خون و مال را بر آن بار کرده اند؛ در این علم، کافر، فردی است که از چنین اظهاری سر باز زند. با این حال، به یقین، مجرد چنین اقرار و یا استنکاف، سبب ساز خوش بختی یا شگون بختی نیست. جدای از حکم عقل، آیات و روایات هم چنین می گویند که کسی به رستگاری می رسد که بنابر تسلیم داشته به دستوراتی که برایش روشن گشته عمل کند. و تنها کسی تیره بخت است که بعد از معرفت و شناخت حقیقت آن را انکار کند. پس مقتضی تحلیل و جمع کردن میان ادله این است که امکان دارد فردی از دید فقها مسلمان باشد ولی متکلمان کافرش خوانند. در مقابل، شخصی کافرفقهی باشد در حالی که روحیه تسلیم داشته و مرتبه ای از اسلام را دارا باشد. پس اسلام و کفر در دو علم فقه و کلام مشترک لفظی است.

تبلیغات