چکیده

این فصل، نقدِ ادبی مارکسیستی، از چهار بخش اصلی تشکیل شده است. بخش آغازین با سیری در آراء کارل مارکس آغاز می شود. نویسنده پس از طرح نسبتاً طولانی نظراتِ مارکس به سروقتِ نظرات اعضایِ مکتب فرانکفورت می رود. مکتب فرانکفورت در سال 1923 رسماً به عنوان موسسه تحقیقات اجتماعی در دانشگاه فرانکفورت پایه ریزی و سازماندهی شد. اکثرِ اعضای این گروه فرهیخته متفکّران مارکسیستی بودند که در واقع برخی از برجسته ترین متفکّرانِ زمانه خود هم محسوب می شدند. نویسنده در ادامه به پسامارکسیسم و نظریه گفتمان و تفکّرات آنتونیو گرامشی، مارکسیست بلندآوازه ایتالیایی، می پردازد که نشانگر شکافی جدّی با آراءِ پیشین است. او اَعمال اجتماعی و فرهنگی را به اقتصاد (یا بر عکس) کاهش نمی دهد. نویسنده در پایان این فصل آراء اِسلاوی ژیژک، فیلسوفِ متنفد اسلوونیایی، را عرضه می کند که به مفهوم خاصی نمایانگر بازگشت به اندیشه های کارل مارکس است.

تبلیغات