تاریخ، دانش واکاوی پیشامدهای گذشته سپری شده است. برمبنای این علم، حوادث تاریخی در یک سلسله زمانی و مکانی مورد بحث و تدقیق قرار می گیرند. هدف این پژوهش، مقایسه ی تطبیقی نظریه های عصبیت ابن خلدون، کاریزمای وبر و نخبگان پارتو در ظهور و سقوط سلسله قاجار می باشد تا خلاهای تحقیقاتی در رابطه با این موضوع به نوعی انجام گیرند. روش پژوهش مقایسه تطبیقی-تاریخی است. همچنین در این روش از اسناد نیز استفاده خواهد شد. یافته های پژوهش بر این قراراند که ابن خلدون در مقدمه خویش مفهوم عصبیت را در تبیین چونی و چرایی تطور دورانی تاریخ، ظهور و سقوط سلسله ها بکار بسته و تعمیم داده است. عصبیت در نظر ابن خلدون یکپارچگی وهمبستگی اجتماعی میان گروه، قبیله، قوم و ملت است. ماکس وبر نیز منابع سه گانه مشروعیت و اقتدار سیاسی را در جنبش های اجتماعی بر سه وجه (سنت، عقلانیت و کاریزما) دانسته است. کاریزما در اصطلاح به ویژگی و خصوصیت کسی اطلاق می شود که فی نفسه و بشخصه و یا در نظر دیگران، دارای قدرت رهبری فوق العاده است. همچنین در نظریه جابجایی نخبگان پارتو، در بین افراد یک گروه، شایسته ترین افراد آن گروه را نخبگان (Elite) می نامند. نتایج پژوهش بر این قرارند که در پی افول تدریجی سلسله صفوی و حمله افغان ها، عصبیت، کاریزمایی، نخبگی و معالا مشروعیت فرمانروایان و حاکمان صفویه زیر سوال رفت و نادرشاه نیز پس از مدتی فرمانروایی و حکومت جای خویش را به کریم خان زند داد؛ ولی با مرگ کریم خان و در دوران حکومت لطفعلی خان زند، سران اهل قاجار و بخصوص آغا محمد خان قاجار با نیروی عصبیت، کاریزمایی و نخبگی که در میان اهل خویش داشت، در ۱۱۱۷ خورشیدی توانست آنها را مقهور و سبب ظهور سلسله قاجار گردید. ولی باز طی سنت محتوم تطور دورانی تاریخ، مرگ زود هنگام وی، سبب شد که وارثان او ناتوان از بسط و گسترش سیطره خویش در کنار عوامل خارجی جهانی موثر همچون جنگ های ایران و روس، جنگ جهانی اول، دخالت انگلیس، در کنار عوامل داخلی و معالا با کاهش نیروی عصبیت، کاریزما و نخبگی در عقبه حاکمان قاجار، زمینه را برای برکناری احمدشاه و سقوط سلسله قاجار و برآمدن رضا خان و ظهور سلسله پهلوی در ۱۳۰۴ خورشیدی فراهم آورند.