نظارت و نقد قدرت در حکومت علی علیه السلام
آرشیو
چکیده
دین اسلام به عنوان یکی از مهمترین ادیان الهی که با تلاشهای مخلصانه حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله تحقق یافته است، به تأیید علمای اسلامی و اکثر محققان غربی از دو بعد مذهبی و سیاسی تشکیل شده است و هدف اساسی پیامبر اعظم جدا از تعلیم مفاهیم دینی، تشکیل حکومتی برای اجرای برنامههایش بوده است؛ از سوی دیگر شیوه حکومت اسلامی که مشروط و مقیّد به شریعت است، حدود فعالیتهای حاکم اسلامی را معین کرده است و اسلام در بعد سیاسی خود، برای کنترل دستگاه حاکمیت، اصل مهم «نقد و نظارت قدرت» را پذیرفته است. در اندیشه شیعی این مسئله از اهمیت بسیاری برخوردار است که نوشته حاضر در قالب اصولی به بررسی چگونگی تحقق این امر در خلافت علی علیهالسلام میپردازد.متن
مقدمه
برای بررسی چگونگی نقد و نظارت قدرت در دیدگاه اسلام و حکومت علی علیهالسلام ، مقدمتا ارائه توضیحات مختصر در خصوص مفهوم قدرت و آزادی ضروری مینماید.
قدرت (Power) در اصل واژهای است عربی (القدرة) که در فرهنگهای لغت در معنای توانایی، توانستن، توانمندی، زور، برتری، نیرو، توان، اقتدار و سلطه آمده است (آریان پور، 1366، ص 1619/ معین، 1363، ص 197/ نبوی، 1379، ص 9).
قدرت در معنای اصطلاحی آن عبارت است از هر عاملی که بتواند کنترل شخصی بر شخص دیگر را بهوجود آورد، حفظ کند و شامل شود و نیز کلیه روابط اجتماعی ـ از خشونت تا روابط دقیق و ظریف روانی ـ را دربر میگیرد که به کمک آنها، فردی فرد دیگر را کنترل میکند (Mogenthou, 1973, P.9)؛ به تعبیری دیگر، قدرت، توانایی وادار کردن فردی به انجام چیزی است که آن چیز یا آن کار را جهت انجام دادن، انتخاب نمیکند (Robertson, 1998, P.221). «قدرت مجموعهای از عوامل مادی و معنوی است که موجب به اطاعت درآوردن فرد یا گروه توسط فرد یا گروه دیگر میشود» (زنجانی، 1366، ص 56).
در یک مفهومِ محدود «قدرت وسیلهای است برای رسیدن به اهداف فردی و اجبار دیگران به انجام اموری که در صورت عدم انجام آن، امور از طریق استفاده از محرکهای منفی و مثبت انجام خواهد شد» (لیذر، 1367، ص 31).
در یک مفهوم کلی «قدرت با اقتدار یا نفوذ مشروع نیز ارتباط دارد؛ یک شخص زمانی دارای نفوذ میباشد که دیگران تحت تأثیر وضعیت یا مقام اجتماعی خاص، دانش و تجربه او حاضر به پذیرش توصیهها و عقاید وی باشند» (پیشین)؛ در هر حال قدرت را میتوان توانایی واداشتن فردی برای انجام کاری دانست که دو جنبه دارد: کسی که آن را اعمال میکند و فردی که آن را میپذیرد.
آزادی از مباحث مهم در اندیشه سیاسی است و اندیشمندان سیاسی به دلیل اهمیتی که بشر به آزادی و آزاد بودن خویش از قدیمالایام داده است، توجه خاصی به آن داشتهاند و تعاریف و دستهبندیهای مختلفی از آن ارائه دادهاند.
آزادی (Freedom) در لغت به معنای رهایی، بیقید و بندی، معافیت، آسانی، روانی، استقلال و ... میباشد (آریانپور، 1366، ص 404/ معین، 1363، ص 151).
آزادی در علم سیاست «استقلال و رهایی فرد یا گروهی است از جلوگیری و ممانعت که به وسیله دیگر افراد، گروههای حکومت، جامعه و یا اوضاع محدود کننده وضع شده باشد. در یک اجتماع متشکل، آزادی نسبی وجود دارد و مطلق نیست و فرد نمیتواند همه اعمال دلخواه خویش را همیشه انجام دهد. آزادی مطلق تولید هرج و مرج میکند» (کارلتون، 1356، ص 119).
از نظر هگل «آزادی اطاعت از قوانین دولت است» (کاریت، [بیتا]، ص 26). هابس آزادی را نبودن مانع بر سر راه جنبش میداند (مقدم، 1344، ج 2، ص 125). جان لاک مینویسد: «آزادی انسان در آن است که جز قانون طبیعت، قدرتی بر او فرمانروا نباشد» (پیشین). از نظر کانت، آزادی «مجموعه شرایطی است که به وسیله آن قدرت اختیار و استقرار اداره یک فرد میتواند با قدرت اختیار فرد دیگری سازگار و منطبق شود» (بیگدلی، 1376، ج 1، ص 217).
آزادی در ماده چهار اعلامیه حقوق بشر به معنای «قدرت داشتن بر انجام هر کاری که مستلزم زیان دیگران نباشد» آمده است (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1368، ص 240).
آزادی انواعی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: آزادی سیاسی، عقیده، بیان، احزاب، اقتصادی، کسب و کار، مالکیت خصوصی، فلسفی، عرفانی، حقوقی. (همان، ص 265ـ280/ جعفری، 1373، ص 335/ WWW.emad baghi.com).
از میان انواع آزادیها آنچه با نقد و نظارت قدرت ارتباط دارد، آزادی عقیده بیان است، یعنی فرد در بیان عقاید و افکار خود آزاد باشد. در ماده نوزده اعلامیه حقوق بشر درباره آزادی عقیده و بیان آمده است: «هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور آن است که فرد از داشتن عقاید خود بیم و اضطراری نداشته باشد» (همان، ص 244).
نقد و نظارت قدرت در دیدگاه اسلام
در اندیشه اسلامی، برای کنترل حکومت، اصولی وضع شده است تا به کمک آن قدرت مهار شود؛ چه اینکه اسلام اصل نقد و نظارت قدرت را پذیرفته است و بر آن تأکید دارد؛ ضمن آنکه طرز حکومت اسلامی ـ که مشروط و مقیّد به شریعت است ـ حدود فعالیتهای حکومت را معین کرده است.
از دیدگاه اسلام، همه مردم آزاد آفریده شدهاند و هیچ کس حق حکومت و سرپرستی بر شخص دیگر را ندارد و از نظر علمای اسلامی، مذهب و سیاست دو جنبه قدرت، و دین و دنیا مکمل هم هستند (Rosenthal, 1968, P. 8-9, 25) و «نظارت بر حکومت، حق مردم است، آن هم حق پیشینی و بیاذن وساطت هیچ قدرت و منبعی» (سروش، [بیتا]، ص 184).
«آزادی بیان و انتقاد در نظام اسلامی مصون و تضمین شده است ... و اسلام اظهار نظر و انتقاد را از جمله فرایض و واجبات میداند» (قرضاوی، 1379، ص 84). از نظر اسلام هیچ تفاوتی بین حاکم و مردم از لحاظ حق نقد و نظارت بر همدیگر وجود ندارد. اساس اسلام در کنار نقد و نظارت قدرت به اصل آزادی که لازمه این کار است، توجه دارد؛ تا حدی که پذیرش اکراهیِ بالاترین مقوله مذهبی ـ که همان دین میباشد ـ را نیز توصیه نمیکند: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» (بقره: 256 / حائری، 1995، صص 155 و 163) و بر انجام تحقیق مذهبی (توبه: 6) و شنیدن سخنان و پیروی کردن از بهترین گفتار که لازمه آن تفکر است، تأکید دارد (زمر: 17ـ18) و تفتیش عقاید را نفی میکند (نساء: 98).
همچنین قرآن امر به معروف و نهی از منکر را برای نقد و نظارت قدرت مطرح کرده و بر آن تأکید دارد: «کنتم خیر اُمّةٍ اُخرِجت للناس تأمُرون بالمعروفِ و تنهون عن المنکر»: شما نیکوترین امتی هستند که بر آن قیام کردند که مردم را به نیکوکاری وادارند و از بدکاری باز دارند» (آلعمران: 110).
آیه دیگری از قرآن، ترک این فریضه را موجب فراموش شدن انسان از سوی خدا میداند (توبه: 67) و در احادیثی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده، نقد و نظارت قدرت مورد تأیید قرار گرفته است: «هر گاه امت مرا دیدید که جرئت ندارند به ستمگر، نه بگویند، آنها را به حال خود واگذارید» (قرضاوی، پیشین) و «هر گاه مردم، ستم ستمکاری را ببینند و دست او را نگیرند، بعید نیست که خداوند مجازاتی فراگیر را دامنگیر همه آنها بگرداند» (همان).
همچنین از پیامبر روایت شده که فرموده است: «اختلافُ اُمّتی رَحمةً» (دفتر حوزه و دانشگاه، 1368، ص 272) که این مسئله آشکارا به اهمیت تبادل افکار و نقد و نظارت قدرت که لازمه آن آزادی بیان است، اشاره دارد.
اعمال و رفتار پیامبر گواه آن است که ایشان نقد و نظارت قدرت را قبول داشته است و رفتار خلفای اولیه، بیانگر آن است که آنان نقد و نظارت قدرت را پذیرفته بودند و آن را حق مردم میدانستند.
یعقوبی مینویسد: «ابوبکر در همان آغاز زمامداری خود گفت: من اکنون با اینکه بهتر از شما نیستم، بر شما حکومت یافتم؛ پس اگر راست بودم، مرا پیروی کنید و اگر کج شدم، مرا راست کنید (یعقوبی، 1374، ج 2، ص 2/ ابن قتیبه، 1380، ص 34/ ابن اعثم، 1372، ص 8).
عمر طی خطبهای گفت: «مردم! هیچ حقدارندهای در حق خود تا این درجه نرسیده که در معصیت خداوند از او اطاعت شود. مردم! حقوقی که بر من و شماست، با شما در میان میگذارم تا بر اساس آن از من بازخواست کنید» (مودودی، 1983، ص 97).
عثمان نیز در نخستین خطبه خود، گفت: بشنوید! من پیروی کنندهام نه تعیین کننده طریق جدید» (همان، ص 98).
ابوالاعلی مودودی در کتاب ارزشمند خود با نام خلافت و ملوکیت، ضمن شرح چگونگی تبدیل خلافت به ملوکیت و تحلیل دوران خلافت خلفای راشدین و عصر ملوکیت (حاکمیت معاویه) مینویسد: «از مهمترین خصوصیات دوره خلفای راشدین یکی آن بود که آزادی کامل انتقاد و اظهار عقیده در آن وجود داشت و خلفا همواره در محضر ملتشان بودند؛ امّا با شروع حکومت معاویه، خلیفه از مردم فاصله گرفت و راه انتقاد از او بسته شد (همان، ص 109ـ111).
مفهوم آزادی در اسلام، به نحو بسیار زیبایی در گفتوگوی امام صادق علیهالسلام با عبداللّه بن جندب مطرح شده است: «مَن اَصبَحَ مَهُموما لِسویَ فَکاکَ رقبةً فَقد اَهون علیه الجلیلِ و رغبَ من ربِّه فی اَربح الحقیرِ»: انسانی که تلاش و اندوه او در راهی به غیر از آزادی او صرف شود، کار بزرگی را که همان آزادی است ناچیز و کم پنداشته و به بهرهای ناچیز از خداوند راضی شده است (الحرانی، 1400 ق، ص 313).
برخی از روشهایی که در اسلام، برای نقد و نظارت قدرت وجود دارد، عبارتند از: «امر به معروف و نهی از منکر، نصیحت به امام مسلمین، مقابله با کاربرد ظالمانه قدرت، انتقاد سالم و افشای قدرت ظالم» (نبوی، 1379، ص 43).
نقد و نظارت قدرت در حکومت علی علیهالسلام
از جمله اصول مهم در حکومت علی علیهالسلام پذیرش حق نقد و نظارت قدرت از سوی مردم است که در راستای تحقق آن، حضرت نه تنها بر اجرای این اصل پافشاری میکرد، بلکه آن را از حقوق اساسی مردم میدانست که، چنانچه حاکمی از وظایف خود تخطی کرد، به نقد او بپردازند و اگر مؤثر نیفتاد به عزل او اقدام کنند.
اساسا راه و رسم علی علیهالسلام مخالفت با استبداد بود و حضرت برای آنکه زمامدار از عدالت فاصله نگیرد، مردم را مراقب حاکمان و منشأ حکومت و امر نهی میدانست (جرداق، 1376، ج 5، ص 135).
حضرت، در قالب اصولی زمینه نقد و نظارت قدرت را فراهم ساخت که در ادامه، با استناد به برخی منابع تاریخی کتاب مهمی چون نهجالبلاغه و آثار محققان اسلامی و غربی به تشریح آن خواهیم پرداخت.
نخستین اصلی که در نقد و نظارت قدرت مؤثر است و اگر مهیا نشود، نقد و نظارتی صورت نخواهد گرفت، اصل آزادی بهخصوص آزادی بیان است.
علی علیهالسلام به سبب نگاه آرمانی به قدرت (کریمی، 1381، ص 89ـ118 و 1424 ق، ص 1ـ18) آزادی مردم در بیان حقایق در نزد حاکمان را پذیرفته بود و به آن عمل میکرد؛ در حقیقت «سیره حضرت، همهاش ترغیب است که مردم حرفشان را در مقابل حاکم بزنند و تبعیت کوکورانه نکنند و آنچه را که در ذهن دارند با حاکم در میان بگذارند و [در این میان] ابهت و عظمت حاکم نباید مانع شود» (روحانی، 1375، ص 109).
علی علیهالسلام نگاه خودکامانه از سوی زمامداران به مردم و نگاه مملوکانه از جانب مردم به حاکمان را بزرگترین آفت حکومت میدانست و بسیار تلاش کرد تا این امور را از ساحت حکومت خود پاک کند؛ از این روست که به شدت با استبداد و خودرأیی مبارزه میکرد.
ترویج آزادی اندیشه و تأکید بر تعقل و توجه به انتقادهای مخالفان و تأکید بر نظارت فراگیر از جمله ویژگیهای برجسته شیوه حکومتی علی علیهالسلام بود؛ تا حدی که بر پایه اصل ترویج آزادی در عهد حضرت «هرگز کسی با خشونت و فشار به پیروی از حق وادار نگردید» (تاری، 1381، ص 174).
مؤلف کتاب آزادی در نهجالبلاغه بهخوبی به بررسی جایگاه آزادی و امکان نقد و نظارت قدرت و پذیرش آن از سوی علی علیهالسلام پرداخته است و معتقد است: علی علیهالسلام با پایبندی به اصولی، سعی در برقراری این امر کرده است که برخی از آنها عبارتند از: توضیح امور به مردم به جای پردهپوشی، تشویق به انتقاد، برگزاری نشست عمومی بدون نگهبان و پاسدار، مراقبت بر عملکرد دولتمردان و رفتار آنها با مردم، توجه به رعایت حال اکثریت، مذاکره و مدارا به جای قهر و خشونت، تبیین به جای تحمیل، رعایت تقوا و عدالت در رابطه با گروههای مخالف و مراقبت از حقوق آنان، صبر و سکوت در مقابل اقدامات مخالفان، ارشاد به جای اجبار، احترام به انتخاب مردم، تلاش در حفظ وحدت، آوردن حجتهای گوناگون برای مخالفان، درنگ برای تألیف قلوب، منع دشنامگویی، اختیار و آزادی دادن به شهروندان و مردم، مهر و محبت با دشمن، علاقه به بقای دشمن، جنگ تدافعی نه تعرضی و ابتدایی، مکاتبه با دشمن، صلحطلبی، ترجیح مدارا و منطق بر خشونت، اهمیت و ارزش دادن به آگاهی تودهها و تحبیب در برابر تأکید (بازرگان، 1377، ص 35ـ170).
علی علیهالسلام نقد و نظارت قدرت را پذیرفته است. ابن اعثم مینویسد: «مردی مصری به او گفت: "ای ابوالحسن! ما بدین شرط با تو بیعت میکنیم که اگر چونان عثمان در میان ما عمل کردی، تو را بکشیم". علی پاسخ داد: آری» (ابن اعثم کوفی، 1372، ص 246ـ247).
حضرت فرمود: «انسانها اصالتا آزاد آفریده شدهاند و هیچ کس از صاحبان زر و زور، حق سلب این آزادی را از دیگران ندارد» و علی علیهالسلام آزادی بیان را محترم میشمردند و حتی مردم را به انتقاد و بیان آزاد در مقابل خود تشویق و ترغیب میکردند (احمدی، 1379، ص 75ـ76).
علی علیهالسلام به یاران خود اجازه نقد سیاستهای خود را میداد. ابن ابیالحدید مینویسد: «روزی مالک اشتر به علی علیهالسلام اعتراض کرد که چرا فرزندان عباس را به کار گمارده است. علی علیهالسلام در پاسخ فرمود: هم اکنون افراد لایقتر از آنان سراغ داری؟ معرفی کن تا به حکومت منصوب کنم» (ابن ابیالحدید، 1965 م، ج 15، ص 98ـ99).
دو اصل مهم در فلسفه سیاست علی علیهالسلام عبارت است از:
1. هیچ کس جز خداوند با حق نسبت یک طرفه ندارد؛
2. در یک امت سالم، ضعفا حق را بدون لکنت زبان از اقویا میگیرند (سروش، 1377، ج 1، ص 163).
علی علیهالسلام نه تنها به آزادی در نقد و نظارت قدرت معتقد است، بلکه خود هم علیرغم 25 سال دور ماندن از قدرت (Altijani, 1995, P.19) عملاً به نقد قدرت پرداخته است و در مواردی از خلفای قبلی خود انتقاد کرده است؛ البته انتقادی از نوع مثبت، سازنده، تحلیلی و منطقی؛ نه تخریبی، احساساتی و متعصبانه. علی علیهالسلام از ابوبکر در خطبه «شقشقیه» به علت گرفتن حق خلافت و واگذاری آن به عمر انتقاد میکند و از عمر به سبب دو ویژگی انتقاد میکند، یکی «خشونت زیاد، به حدی که همراهان او از گفتن حقایق بیم داشتند و دیگر شتابزدگی مکرر و سپس معذرتخواهی از اشتباه» (مطهری، 1354، ب، ص 161).
علی علیهالسلام در عهد عثمان در مواردی از سیاستهای خلیفه بهشدت انتقاد میکند و اعتراض خود را نسبت به اقدامات او اعلام میدارد. حضرت به اعتراض، ابوذر تبعیدی را بدرقه میکند و سخنانی میگوید که خطاب آن به شخص خلیفه است: «ابوذر! همانا تو برای خدا به خشم آمدی و این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی، اگر دنیای آنان را میپذیرفتی، تو را دوست میداشتند» (شریف رضی، 1376، ص 128 ـ 129).
علی علیهالسلام در جریان گفتوگویی بهشدت از رفتارهای عثمان انتقاد میکند: «خویشتن را بپای! به خدا تو کور نیستی تا بینایت کنند؛ نادان نیستی تا تو را تعلیم دهند. بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهی کسی دیگر که سنت را بمیراند و بدعت را زنده کند» (همان، ص 168).
بنا به روایت ابن ابیالحدید، علی علیهالسلام حاضر نشد عثمان را با ابوبکر و عمر برابر بداند و از او به سبب آزاد گذاشتن خویشان خود در تصرف جانها و اموال مردم انتقاد کرد و او را مسئول رفتار کارگزارانش دانست (ابن ابیالحدید، 1378، ج 9، ص 15ـ16).
علی علیهالسلام در خطبهای دیگر درباره عثمان فرمود: «بیمشورت دیگران به کار پرداخت و کارها را تباه ساخت» (شریف رضی، 1376، ص 13) و در خطبه «شقشقیه» شدیدترین انتقاد خود را نسبت به اعمال عثمان آشکار ساخت: «همچون چارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند و بیتالمال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر که مهار برد و گیاه بهاران چرد، چندان اسراف ورزید که کار به دست و پایش پیچید و پرخوری به خواری و نگونساری کشید» (همان، ص 10 ـ 11).
علی علیهالسلام در جریان شورش بر ضد عثمان از موضعگیری متفاوت او نسبت به خود شگفت کرد و این اعتراض را در خطاب به عبداللّه بن عباس که حامل نامهای از عثمان مبنی بر خروج علی علیهالسلام از شهر بود، آشکار ساخت: «پسر عباس! عثمان جز این نمیخواهد که چون شتر آبکش بُوَم، با دلوی بزرگ پیش آیم و پس روم» (همان، ص 269).
علی علیهالسلام همان طور که به انتقاد از خلفا برخاست، در راستای انتقاد و نظارت قدرت، انتقاد از خود را نیز میپذیرفت. در دیدگاه علی علیهالسلام مردم باید ناظر بر جریانات باشند و با ارائه دیدگاههای خود، بر آنچه میگذرد وقوف کامل داشته باشند؛ به حدی که حضرت خیرخواهی و انتقاد مردم از خود را جزء حقوق آنان میداند (همان، ص 36) و در اینباره میگوید: «از جمله حقهای خدا بر بندگان، یکدیگر را به مقدار توان اندرز دادن و در برپاداشتن حق، یاری کردن است» (همان، ص 249).
علی علیهالسلام در تدبیر اجتماع به هیچ وجه در مقام تشریفات حکومتداری نبود و اساسا در مقام بیان و آموزش این نکته بود که کارگزاران سیاسی از خطا و اشتباه مصون نیستند و جالب آنکه در بطن کلام مولا نوعی نگرانی نسبت به رواج اندیشه خطاناپذیری رهبران است (خسروی، 1373، ص 31/ کریمی، 1381، الف، ص 196 ـ 223).
حضرت با پذیرش حق نقد و نظارت قدرت برای مردم فرمود: «از گفتن حق، یا رای زدن در عدالت باز مایستید که من، نه برتر از آنم که خطا نکنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است» (شریف رضی، 1376، ص 250).
علی علیهالسلام قطع رابطه حاکم با مردم را بسیار خطرناک و سبب بیاطلاع شدن از کارها و ناتوان شدن از تشخیص کارهای بزرگ و کوچک، زشت و زیبا و حق و باطل میداند (همان، ص 367) و به مالک میگوید: «هرگز مگو امیر شدهام و هر گونه امر کنم، باید اطاعت شود» (جعفری، 1373، ص 197).
حضرت حتی اطاعت از خود را منوط به انجام ندادن شر میداند؛ به حدی که در اینباره به مردم توصیه مینماید چنانچه شری از او دیدند از او کنار کشیده، نافرمانی کنند که این حق مسلم آنهاست و در اینباره میفرماید: «پس اگر خیری دیدید، مرا به آن یار باشید و اگر شری دیدید از آن به کنار باشید» (شریف رضی، 1376، ص 183) و خود فرمود: «ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی برنمیانگیزم، جز که خود پیش از شما به گزاردن آن بر میخیزم و شما را از معصیتی باز نمیدارم، جز آنکه پیش از شما آن را فرو گذارم» (همان، ص 181).
بنابراین ملاحظه میشود که علی علیهالسلام بر لزوم اطاعت از خیر تأکید دارد و برای مردم حق نقد و نظارت قدرت و عدم پیروی از دستورات حاکم در صورت مشاهده شر را قایل است.
اصل دیگری که حضرت در نقد و نظارت قدرت، به آن توجه دارد نکوهش چاپلوسی و ستایش بیمورد است.
علی علیهالسلام در بحبوحه جنگ صفین بر ضرورت نقد و نظارت قدرت به دور از چاپلوسی تأکید دارد: «مرا به نیکی مستایید و با من چنانکه با سرکشان گویند، سخن مگویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید؛ چه آن کس که شنیدن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوار است» (همان، ص 249ـ250).
حضرت به نفی تشریفات ملوکی میپردازد و به رعیت توصیه میکند برای کسب رضایت حاکم در استقبال از او خود را به رنج نیفکنند: «چون دهقانان انبار، هنگام رفتن امام علیهالسلام به شام او را دیدند و برای [احترام به] وی پیاده شدند و پیشاپیش او دویدند، فرمود: "این چه کار بود که کردید؟" گفتند: "عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ میشماریم". فرمود: "به خدا که امیران شما از این کار سودی نبرند و شما در دنیایتان خود را بدان رنج افکنید و در آخرتتان بدبخت گردانید و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش در امان است"» (همان، ص 366 ـ 367).
علی علیهالسلام در نکوهش استبداد، خودرأیی و ستایش، میفرماید: «بپرهیز از خود پسندیدن و به آن مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن» (همان، ص 340).
حضرت در نامه خویش به مالک اشتر سخنچینی را نکوهش کرده، به او سفارش میکند: «شتابان، گفته سخنچین را مپذیر که سخنچین فردی خیانتباز است، هر چند خود را همانند خیرخواهان سازد» (همان، ص 328).
علی علیهالسلام در نامه معروف خویش به مالک اشتر توصیه میکند: «آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنی یا گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد، کمتر یاریتان کند و به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند و با ستودن کار بیهودهای که نکردی، خاطرت را شاد ننمایند که ستودن فراوان خودپسندی آورد و به سرکشی وادارد» (پیشین).
حضرت در مواردی دیگر هم بر نقد و نظارت قدرت به دور از ستایش و چاپلوسی تأکید کرده است (همان، ص 382، 391، 397 و 444/ کریمی، 1381، ب، ص 376ـ408) چه اینکه میدانست مداحی، حاکمان را جبار خوهد کرد (سروش، 1379، ص 194 ـ 195).
اصل دیگری که علی علیهالسلام در زمینه نقد و نظارت قدرت به آن توجه دارد، صراحت و صداقت حاکمان با مردم است.
حضرت مانند معاویه که فقط در موارد ضروری به اراده انتخاب کنندگان احترام میگذاشت، عمل نمیکرد (Lambton, 1970, Vol IA, P.75)، بلکه همواره به نظر مردم توجه ویژهای داشت و اساسا تفاوت سیاست خود با معاویه (Lammens, 1908, P.125) را پایبندی خود به مسائل اخلاقی میدانست: «به خدا سوگند! معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن شیوه او پیمانشکنی و گنهکاری است، اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمیبود، زیرکتر از من کسی نبود» (شریف رضی، 1376، ص 236).
حضرت به سبب پایبندی به سیاست ایدهالیستی، بر صراحتگویی و صداقت حاکم با مردم و مردم با حاکم تأکید داشت: «پیشوای قوم باید با مردم خود به راستی سخن راند و پراکندگی را به جمعیت رساند و ذهن خود را آماده پذیرفتن گرداند... وگرنه کار ستمکار بزرگ گردد و دعوت حق اندک و کمخریدار» (همان، ص 102). علی علیهالسلام از مردم درخواست میکند: «مرا یاری کنید به خیر خواهی نمودن و نصیحتی تهی از فریب و دورویی» (همان، ص 117).
حضرت برای آنکه صداقت و صراحتگویی رواج یابد، خود در میان مردم میگشت و از مشکلاتشان باخبر میشد و به کارگزاران خود نیز توصیه میکرد بدون واسطه سخنان مردم را بشنوند و به رفع درخواستهای آنان بپردازند. ایشان در این زمینه به مالک سفارش میکند: «بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند و نگهبانان را از آنان بازدار تا سخنگوی آنان با تو بیدرماندگی سخن گوید» (همان، ص 336).
علی علیهالسلام به قثم بن عباس ـ والی مکه ـ توصیه میکند زمینههای سخن گفتن صریح مردم در حضور خود را فراهم سازد: «جز زبانت پیامرسان مردم نباشد و جز رویت دربان؛ و هیچ جاجتمند را از دیدار خود محروم مگردان» (همان، ص 352). حضرت حتی برای رفع سوءظنهای احتمالی از کارگزارانش، از جمله مالک میخواهد در مواقع اشتباه و ستم عذر خود را با صراحت به اطلاع مردم برسانند تا از بدیهای آنان ایمن شوند (همان، ص 337).
از خطبههای 19، 25، 27، 34، 92 و 208 نهجالبلاغه استنباط میشود که علی علیهالسلام از اوضاع نابسامان زمانه بسیار ناراحت است و «از جامعهای سخن میگوید که ساختار آن بهشدت تباه است؛ به گونهای که مردمان صراحت و صداقت را بر نمیتابند و گویندگان حق، اندک میشوند و زبانها از صداقت و صراحت بریده است. ترس ، جهل و نفع، زبانها را از حقگویی به کام فرو برده است و آنان که حق را پاس بدارند به خواری کشیده میشوند» (دلشاد تهرانی، 1379، ص 90).
مهمترین اصل اسلامی که در زمینه نقد و نظارت وجود دارد، «امر به معروف و نهی از منکر» است که علی علیهالسلام مردم را به نقد و نظارت قدرت با اتکا به این اصل تشویق میکند و آن را لازمه بقای سلامت جامعه میداند. حضرت برپایی امر به معروف و نهی از منکر را برابر با جهاد میداند و میفرماید: «جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن و از کار زشت منع فرمودن و پایداری در پیکار با دشمنان و دشمنی با فاسقان، پس آنکه به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت و آنکه از کار زشت منع فرمود، بینی منافقان را به خاک سود» (شریف رضی، 1376، ص 365).
علی علیهالسلام امر به معروف و نهی از منکری را که از دل، زبان و عمل برخاسته باشد میستاید و در اهمیت برپایی چنین اصلی میفرماید: «ای مؤمنان! آنکه بیند ستمی میرانند یا مردم را به منکر میخوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزید و آنکه آن را به زبان انکار کرد، مزد یافت و از آنکه به دل انکار کرد، برتر است و آنکه به شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمکاران پست گردد، او کسی است که راه رستگاری را یافت» (پیشین، صص 374 و 428).
شیعه شناسی » شماره 16 (صفحه 140)
حضرت برای خط بطلان کشیدن بر این نظر که انجام این اصل، خطرهایی به همراه دارد، فرمود: «همانا امر به معروف و نهی از منکر از صفات پروردگار است، نه اجل را نزدیک کند و نه در روزی کاهش آرد» (همان، ص 155).
علی علیهالسلام درباره دلیل وضع این فریضه از سوی خداوند، فرمود: «خدا امر به معروف را برای اصلاح کار همگان و نهی از منکر را برای بازداشتن بیخردان واجب گرداند» (همان، ص 402). حضرت از مردم میخواهد با اتکا به این اصل به نقد و نظارت کارگزارانش بپردازند و در نامهای خطاب به مردم کوفه، میفرماید: «اگر نکوکار بودم، یاریام کنید و اگر گناهکار بودم، از من بخواهید تا به حق بازگردم» (همان، ص 343).
علی علیهالسلام نتیجه سهلانگاری و ترک این اصل را بسیار ناگوار میداند: «امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شما را در دست گیرد! آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرد» (همان، ص 321).
علی علیهالسلام علت نابودی امتهای پیشین را عدم توجه به این اصل میداند و درباره اهمیت انجام آن میفرماید: «پس بازدارید از کار زشت و وادارید به نیکی، پیش از آنکه بر شما فرود آید، مانند آنچه بر سر گذشتگان آمد» (ثقفی کوفی، 2536، ص 25ـ26).
حضرت به لحاظ اهمیتی که این اصل در حفظ دین، اصول اسلامی و کنترل قدرت دارد، حتی در وصیت خویش نیز بر انجام آن توصیه کرده است: «از امر به معروف و نهی از منکر، غفلت مورزید تا به کیفر این غفلت، قدرت امر به معروف و نهی از منکر از شما سلب و خوار و ناتوانتان بگذارد» (اصفهانی، 1379، ج 1، ص 53).
لازمه نقد و نظارت دقیق قدرت، پایبندی به اصل مهم کنترل و پاسخگویی است. حضرت به منظور نقد و نظارت دقیق بر کارگزارانش به اصل کنترل و پاسخگویی توجه دارد و البته لازمه پاسخگویی را کنار گذاشتن تکبّر و خودبزرگبینی میداند. در خطبه «قاصعه» به نفی «تفاخر» میپردازد: «آتش عصبیت را که در دلهایتان نهفته است، خاموش سازید و رشته تکبر را از گردنهاتان فرود آرید و بپرهیزید از بزرگی فروختن (تفاخر) از روی حمیت» (شریف رضی، 1376، ص 212 ـ 213).
حضرت «تجسس در احوال شخصی را در نظام حکومتی بهشدت ممنوع کرد؛ امّا بر مراقبت از کارمندان نظام اسلامی و نظارت بر رفتار کارگزاران از طریق تشکیلات اطلاعاتی تأکید ورزید، تا اینکه مبادا کارگزاران در انجام وظایف کوتاهی کنند و با تکیه بر قدرت و مسندی که در اختیار دارند، به حقوق مردم تجاوز روا دارند» (ری شهری، 1379، ص 43).
معروف است اول کسی که پلیس انتخاب کرد، حضرت بود. «در زمان حکومت، عدهای از سربازان اسلام را انتخاب نمود و منصب پلیسی به آنان داد و اسم آنها را "شرطة الخمیس" گذاشت و آنها افرادی بودند معروف به عدالت و مورد اعتماد که حتی در بین مردم شهادت یکی از آنها معادل شهادت دو نفر حساب میشد» (روحانی، 1375، ص 105).
علی علیهالسلام با تأسیس «بیت القصص» به ناتوانان و مظلومان این امکان را داد که بیواسطه با نوشتن دادخواست و افکندن آن به این مکان، با شخص اول قدرت در ارتباط باشند و شکایات خویش را به اطلاع آن حضرت برسانند و بر این اساس به نقد و نظارت عوامل اجرایی او بپردازند (ری شهری، 1379، ص 67).
اصل دیگری که علی علیهالسلام در نقد و نظارت قدرت بدان توجه بسیار داشت، لزوم نظارت بر کارگزاران و بازرسی اعمالشان بود.
علی علیهالسلام به منظور نقد و نظارت قدرت کارگزاران خویش، نظارت دقیقی در رفتار و اعمال آنها داشت و چنانچه خطایی از آنان میدید، بهشدت آنان را سرزنش مینمود و حتی در مواردی بدون در نظر گرفتن ملاحظاتی به عزل آنها میپرداخت.
علی علیهالسلام در این راستا بهشدت از عثمان بن حنیف ـ والی بصره ـ به علت شرکت در مهمانی یکی از جوانان ثروتمند بصره که به فقرا عنایتی نداشت، انتقاد کرد و فرمود: «ای پسر حنیف! از خدا بترس و گردههای نانت تو را کفایت کند، اگر به رهایی از آتش دوزخ عنایت است، بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان را خوردنی خویش نموده است، به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن ذخیره ننمودم و بر جامه کهنهام نیفزودم و اگر میخواستم، میدانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را بهکار برم، لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید. چه بُوَد که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشند از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهای سوخته، یا چنان باشم که گویند درد تو این بس که سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بُود در آرزوی پوست بزغاله. آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرالمؤمنین گویند و در ناخوشایندیهای روزگار شریک آنان نباشم و یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم» (شریف رضی، 1376، ص 319 ـ 320).
حضرت در نامهای دیگر از شریح قاضی به دلیل خرید خانهای به قیمت هشتاد هزار درهم انتقاد کرد و با فرستادن کسی آن خانه را از او گرفت (همان، ص 272)؛ مدتی بعد چون برخی از احکام شریح را درست ندانست، به عزل او پرداخت. (اصفهانی، 1394 ق، ص 140/ ثقفی کوفی، 2536، ص 34 ـ 35/ جاحظ، 1343، ص 219/ سیوطی، 1371، ص 184 ـ 185).
شیعه شناسی » شماره 16 (صفحه 143)
علی علیهالسلام در نامهای دیگر، به بازخواست زیاد بن ابیه ـ نایب عبداللّه بن عباس ـ در بصره به علت متهم شدن به خیانت در «فیء» مسلمانان میپردازد: «اگر مرا خبر رسد که تو در فیء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کردهای، چنان بر تو سخت گیرم که با اندک مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال» (شریف رضی، 1376، ص 283).
حضرت در نامهای دیگر خطاب به یکی از کارگزارانش مینویسد: «به من خبر رسید که تو کشت زمین را برداشتهای و آنچه پایت بدان رسیده برای خود نگاه داشتهای و آنچه در دستت بوده، خوردهای، حساب خود را با من بازپس ده و بدان که حساب خدا بزرگتر از حساب مردان است» (پیشین، ص 41).
علی علیهالسلام در نامه خود به مالک توصیه میکند بر کارگزارانش نظارتی دقیق اعمال دارد: «بر کارهای آنان مراقب دار و جاسوسی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانی تو در کارهاشان وادار کننده آنهاست به رعایت امانت و مهربان بر رعیت؛ اگر یکی از آنان دست به خیانت گشود و گزارش جاسوسان تو بر خیانت همدستان بود، بدین گواه بسنده کن و کیفر او را به تنبیه بدنی بدو برسان و آنچه به دست آورده، بستان، پس او را خوار بدار و خیانتکار شمار و طوق بدنامی را در گردنش درآر» (همان، ص 333).
حضرت حتی از کارگزاران خود میخواست رعایت حال غیرمسلمانان حوزه حکومتیاش را بکنند و چون در این زمینه از آنان کوتاهی میدید، به سرزنش آنان میپرداخت (همان، ص 282 ـ 283).
یعقوبی مینویسد: «چون علی علیهالسلام باخبر شد که مصقلة بن هبیره ـ حاکم اردشیر خوره ـ خراج آن منطقه را بیمورد پراکنده میسازد، بدو نوشت: "خبری از تو به من رسید که باور کردن آن بر من گران آمد که تو خراج مسلمانان را در میان بستگانت و کسانی که بر تو درآیند، میبخشی. به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، دقیقا این گزارش را بازرسی خواهم کرد و اگر آن را درست یافتم، تو در نزد من زبون خواهی شد"» (یعقوبی، 1374، ج 2، 114).
علی علیهالسلام در میان سپاهیان خود اعلام داشت: آماده دریافت و رسیدگی به شکایت مردم است: «من در میان سپاه جایی دارم، پس شکایتهایی را که دارید به من برسانید و آنچه از آنان به شما میرسد و جز خدا و من توانایی برطرف کردن آن را ندارد، با من در میان گذارید تا من به یاری خدا آن را تغییر دهم» (شریف رضی، 1376، ص 345).
حضرت نظارتی سخت بر کار عاملان خویش داشت و آنان را ملزم به رعایت حقوق مردم میکرد و چنانچه خیانتی از آنان میدید، در طی نامهای به او مینوشت: «در مورد عمل خود و آنچه از کارها که بهدست توست، مواظبت کن تا کسی را بفرستم و از تو تحویل بگیرد» (نویری، 1364، ج 5، ص 255).
بنابراین در نگاه علی علیهالسلام ، حاکم اسلامی باید، دائما رفتار کارگزاران خویش را تحت نظارت قرار دهد (منتظری، [بیتا]، ص 3).
علاوه بر نظارتی که علی علیهالسلام بر کارگزاران خود دارد، بر کار خراج و خراجدهندگان و مأموران جمعآوری خراج، سپاهیان، کاتبان، بازرگانان، صنعتگران، بازاریان و ... هم نظارتی دقیق داشت تا از موقعیت خود سوءاستفاده نکنند. علی علیهالسلام به مالک توصیه میکند با نظارت بر این افراد جلوی فساد جامعه را بگیرد و در نامه 25 نهجالبلاغه به عاملان زکات دستور میدهد رعایت حال مردم را بکنند و با آنان بهخوبی رفتار کنند. «علی علیهالسلام در بازار میگشت و در دست تازیانهای داشت و آنان را به پرهیزگاری و راستگفتاری و خوب خرید و فروش کردن و ترازو را رعایت کردن، دستور میداد» (پیشین، ص 256).
اصل دیگری که علی علیهالسلام در راستای نقد و نظارت قدرت بر انجام آن تأکید داشت، نظارت سخت بر کار خویشان و نزدیکان است تا از موقعیت پیش آمده سوءاستفاده نکنند. او در این زمینه حتی بر خانواده خود سخت میگیرد و نه تنها مناصبی به فرزندان خود نمیدهد، بلکه بر رفتارهای آنها نظارتی سخت دارد و این امر را به مالک هم توصیه میکند: «والی را نزدیکان است و خویشاوندان که خوی برتریجستن دارند و گردنفرازی و در معاملات انصاف را کمتر به کار بستن، ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیانت و خویشاوندانت زمینی را به بخشش وامگذار و مبادا در تو طمع کنند» (شریف رضی، 1376، ص 338).
رفتار علی علیهالسلام با مخالفان و دشمنانش نیز بیانگر آن است که حضرت، نقد و نظارت قدرت را قبول داشته است. ایشان به مخالفان خود تا وقتی که دست به شمشیر نمیبردند، اجازه اظهار نظر و نقد میداد که نمونه عینی آنها آزاد گذاشتن متمردین از بیعت و خوارج است.
بنا به روایت ابن قتیبه، علی علیهالسلام بعد از تمرد مغیره به او اجازه داد هر طوری که میداند رفتار کند (ابن قتیبه، [بیتا]، ص 49) و به گزارش دینوری، درخواست مالک اشتر در فشار آوردن بر متمردین و به زور بیعت گرفتن از آنها را رد کرد و آنها را به حال و عقیده خودشان رها کرد (دینوری، 1364، ص 179).
همچنین خوارج در کمال آزادی به ابراز عقیده میپرداختند و حتی در بین نماز آن حضرت سر و صدا بر پا میکردند؛ امّا امیرالمؤمنین با آنان در منتهای آزادی برخورد کرد، زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد (مطهری، 1354، «الف»، ص 143)؛ چه اینکه حتی در برابر اتهامات آنان به پاسخگویی برمیخاست و مانع فعالیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنان نمیشد و جلوی اظهار نظر و عقیده خوارج را نمیگرفت و اینچنین به مخالفان سیاسی خود اجازه اظهار نظر و انتقاد از بالاترین مقام سیاسی را میداد. حضرت به یاران خود توصیه میکرد بدون توجه به صاحبسخن، به مطلبی که میگوید، توجه کنند: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (حر العاملی، [بیتا]، ج 1، ص 46).
علی علیهالسلام به منظور ایجاد محدودیت فکری به فردی که با او در جنگ بود، نسبت شرک و نفاق نمیداد (همان، ج 11، ص 62) تا آن فرد در گفتن نظرهای خود، علیرغم نبرد با حضرت آزاد باشد.
نتیجه
برایند نهایی این نوشتار عبارت است از:
1. دین اسلام اصل مهم نقد و نظارت قدرت را پذیرفته است؛ چه اینکه آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله بر آن تأکید دارد؛
2. جدا از طرز حکومت اسلامی که مشروط و مقیّد به شریعت است، در دین اسلام برای مهار قدرت روشهایی وضع شده است؛
3. نقد و نظارت قدرت در تاریخ صدر اسلام امر پذیرفته شدهای بود که رفتارهای عملی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و خلفای اولیه مؤید آن است؛ امّا عملاً با شروع حاکمیت ملوکی ـ سلطانی معاویه، تجلیل از حاکم جایگزین آن شد؛
4. از جمله مسائل اساسی حاکمیت علی علیهالسلام ، پذیرش حق نقد و نظارت قدرت از سوی مردم بوده است؛
5. حضرت برای تحقق زمینههای نقد و نظارت قدرت و انجام عملی آن از سوی مردم اصولی را وضع کرد و در سرتاسر حکومت خود بدان پایبند ماند؛
6. الگوی ارائه شده نقد و نظارت قدرت از جانب علی علیهالسلام ، نمونه مناسبی از رفتارهای مردمسالارانه حکومتی ایشان میباشد که امروزه میتواند الگویی برای جوامع اسلامی، بهخصوص جامعه شیعی ایران جهت حرکت در این مسیر باشد.
منابع
* قرآن کریم.
109. آریان پور، عباس و منوچهر؛ فرهنگ فشرده انگلیسی به فارسی؛ چ 9، تهران: امیر کبیر، 1366.
110. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی؛ الفتوح؛ تصحیح غلامرضا طباطباییمجد؛ تهران: آموزش انقلاب اسلامی، 1372.
111. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد؛ شرح نهجالبلاغه؛ بیروت: دارالاحیاء التراث العربیة، الطبعة الثانیه، 1965 م.
112. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ؛ شرح نهجالبلاغه؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ قاهره: دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378 ق.
113. ابن الاثیر، عزالدین محمد؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت: دار صادر، 1399 ق.
114. اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین؛ ترجمه جواد فاضل؛ چ 2، [بیجا]، مطبوعاتی علمی، 1379.
115. اصفهانی، ابونعیم؛ حلیة الاولیاء و طبقات الصفیاء؛ [بیجا]، مطبعة السعاده، 1394 ق.
116. ابن قتیبه الدینوری، ابی محمد عبداللّه بن مسلم؛ الامامة و السیاسة؛ تحقیق طه محمد الزینی؛ بیروت: دارالمعروفه، 1388 ق.
117. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ؛ امامت و سیاست؛ ترجمه ناصر طباطبایی؛ تهران: ققنوس، 1380.
118. احمدی، ظهیر؛ آزادی و مسئولیت از نظر نهجالبلاغه؛ اندیشه صادق، ش 1، 1379.
119. بازرگان، عبدالعلی؛ آزادی در نهجالبلاغه؛ تهران: رساء، 1377.
120. بیگدلی، علی؛ تاریخ اندیشه سیاسی در غرب از طالس تا مارکس؛ چ 2، تهران: مؤسسه عطاء، 1376.
121. تاری، جلیل و دیگران؛ تاریخ اسلام؛ قم: دفتر نشر معارف، 1381.
122. ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد؛ الغارات؛ ترجمه محمد باقر کمرهای؛ چ 1، [بیجا]، فرهنگ اسلام، 2536.
123. الجاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر؛ تاج؛ ترجمه محمد علی خلیلی؛ تهران: ابن سینا، 1343.
124. جرداق، جرج؛ امام علی علیهالسلام صدای عدالت انسانی؛ ترجمه سید هادی خسرو شاهی؛ چ 3، قم: خرم، 1376.
125. جر، خلیل؛ فرهنگ لاروس؛ ترجمه سید حمید طبیبیان؛ چ 10، تهران: امیر کبیر، 1379.
126. جعفری، محمد تقی؛ حکمت اصول سیاسی اسلام؛ چ 2، [بیجا]، بنیاد نهجالبلاغه، 1373.
127. الحرانی؛ تحف العقول؛ تحقیق علی اکبر اغفاری؛ تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1400 ق.
128. حر العاملی، الشیخ محمد حسین؛ اثبات الهداة؛ تحقیق احمد جنتی؛ قم: مطبعه علمی، [بیتا].
129. ـــــــــــــــــــــــــــ ؛ وسائل الشیعه؛ تهران: المنشورات المکتبة الاسلامی، [بیتا].
130. حائری یزدی، مهدی؛ حکمت و حکومت؛ [بیجا]، شادی، 1995 م.
131. خسروی، غلامرضا؛ «مبانی مشروعیت سیاسی از دیدگاه امام علی علیهالسلام »؛ اندیشه صادق، ش1، 1373.
132. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ درآمدی بر حقوق اسلامی؛ تهران: سمت، 1368.
133. دلشاد تهرانی، مصطفی؛ ماه مهرپرور (تربیت در نهجالبلاغه)؛ [بیجا]، دریا، 1379.
134. دینوری، احمد بن ابی داود؛ اخبار الطوال؛ ترجمه محمود مهدوی دامغانی؛ تهران: نی، 1364.
135. محمدی ری شهری، محمد؛ سیاستنامه امام علی علیهالسلام ؛ ترجمه مهدی مهریزی؛ [بیجا]، دارالحدیث، 1379.
136. روحانی، سید محمد صادق؛ نظام حکومتی در اسلام؛ [بیجا]، مکتبه امام صادق، 1375.
137. زنجانی، عمید؛ فقه سیاسی؛ تهران: امیر کبیر، 1366.
138. السیوطی، جلالالدین عبدالرحمن بن أبی بکر؛ تاریخ الخلفاء؛ تحقیق محمد یحییالدین عبدالحمید؛ مصر: مطبعة السعاده، 1371.
139. شریف رضی؛ شرح نهجالبلاغه؛ سید جعفر شهیدی؛ چ 11، تهران: علمی و فرهنگی، 1376.
140. سروش، عبدالکریم؛ تحلیل مفهوم حکومت دینی؛ تهران: رساء، [بیتا].
141. ـــــــــــــــ ؛ حکمت و معیشت؛ چ 4، تهران: صراط، 1377.
142. ـــــــــــــــ ؛ اوصاف پارسایان؛ چ 7، تهران: صراط، 1379.
143. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الرسل و الملوک؛ بیروت: مؤسسة عزالدین، 1413 ق.
144. قرضاوی، یوسف؛ فقه سیاسی؛ ترجمه، عبدالعزیز سلیمی، تهران: احسان، 1379.
145. کریمی، علی «الف»؛ «مبانی مشروعیت حکومت امام علی علیهالسلام »، طوبی (مجموعه مقالات درباره امام علی علیهالسلام )؛ به اهتمام زینالعابدین درگاهی، [بیجا]، رسانش، 1381.
146. ــــــــــ «ب»؛ بررسی تطبیقی ساختار حکومتی علی علیهالسلام با معاویه؛ پایاننامه دوره کارشناسی ارشد، تهران: دانشگاه تربیت مدرس، 1381.
147. ـــــــــ ؛ علی علیهالسلام و نحوه نگرش به قدرت؛ فصلنامه تاریخ اسلام، ش 12، 1381.
148. ــــــــ ؛ و سید عطاءاللّه مهاجرانی؛ «علی علیهالسلام و اسلوب رُواة فی الحکومه و السلطان»؛ مجلة العلوم الانسانیه، العدد 10، 1424 ق.
149. کارلتون، کلایمررودی و دیگران؛ آشنایی با علم سیاست؛ ترجمه بهرام ملکوتی؛ چ 3، تهران: سیمرغ، 1356.
150. کاریت؛ آزادی و برابری؛ ترجمه مرتضی اسعدی؛ کیان، ش 7.
151. لیذر، سی.ا؛ مقدمهای بر علم سیاست؛ ترجمه منصور رحمانی و دیگران؛ تهران: عطاء، 1367.
152. معین، محمد؛ فرهنگ فارسی؛ چ 6، تهران: امیر کبیر، 1363.
153. مقدم، علی؛ حاکمیت همزیستی جهانی ملتها؛ تهران: ابن سینا، 1344 م.
154. المودودی، ابوالاعالی؛ خلافت ملوکیت؛ ترجمه خلیل احمد حامدی؛ منصوره، لاهور: دارالعروبة، 1983.
155. مطهری، مرتضی «الف»؛ جاذبه و دافعه علی علیهالسلام ؛ قم: صدرا، 1354.
156. ـــــــــــ «ب»؛ سیری در نهجالبلاغه؛ قم: صدرا، چ 2، 1354.
157. منتظری، حسینعلی؛ درسهایی از نهجالبلاغه؛ [بیجا]، [بینا]،] بیتا].
158. نویری، شهابالدین احمد؛ نهایة الارب فی فنون الادب؛ ترجمه محمود مهدوی دامغانی؛ تهران: امیر کبیر، 1364.
159. نبوی، سید عباس؛ فلسفه قدرت؛ تهران: پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سازمان سمت، 1379.
160. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ ترجمه محمد ابراهیم آیتی؛ چ 7، تهران: علمی و فرهنگی، 1374.
161. Altijani Alsamavi, muhammad; The true followers of prophat 5 sunral; ovm, first edition, 1995.
162. Holth, P.M. Lambton, Ann.K.S. And Bernard; lewis; The cambridge history of islam; cambridge university paris, 1970.
163. Mogenthou, Hans; politics Amongnation the stuggel for power and peace; New york, 1973.
164. Rosentahal, Erwin, I.J; political thought in Medieval islam An introductry out Line; cambridge at the university paris, 1968,
165. Robertson, David, Dictionary of politics, London, Penguin books, 1998.
166. Lammens, Henri; Etudes surlergne Galife Omaiyde Moawiah, university saint Joseph, paris, 1908.
167. WWW.emadbaghi.com.
برای بررسی چگونگی نقد و نظارت قدرت در دیدگاه اسلام و حکومت علی علیهالسلام ، مقدمتا ارائه توضیحات مختصر در خصوص مفهوم قدرت و آزادی ضروری مینماید.
قدرت (Power) در اصل واژهای است عربی (القدرة) که در فرهنگهای لغت در معنای توانایی، توانستن، توانمندی، زور، برتری، نیرو، توان، اقتدار و سلطه آمده است (آریان پور، 1366، ص 1619/ معین، 1363، ص 197/ نبوی، 1379، ص 9).
قدرت در معنای اصطلاحی آن عبارت است از هر عاملی که بتواند کنترل شخصی بر شخص دیگر را بهوجود آورد، حفظ کند و شامل شود و نیز کلیه روابط اجتماعی ـ از خشونت تا روابط دقیق و ظریف روانی ـ را دربر میگیرد که به کمک آنها، فردی فرد دیگر را کنترل میکند (Mogenthou, 1973, P.9)؛ به تعبیری دیگر، قدرت، توانایی وادار کردن فردی به انجام چیزی است که آن چیز یا آن کار را جهت انجام دادن، انتخاب نمیکند (Robertson, 1998, P.221). «قدرت مجموعهای از عوامل مادی و معنوی است که موجب به اطاعت درآوردن فرد یا گروه توسط فرد یا گروه دیگر میشود» (زنجانی، 1366، ص 56).
در یک مفهومِ محدود «قدرت وسیلهای است برای رسیدن به اهداف فردی و اجبار دیگران به انجام اموری که در صورت عدم انجام آن، امور از طریق استفاده از محرکهای منفی و مثبت انجام خواهد شد» (لیذر، 1367، ص 31).
در یک مفهوم کلی «قدرت با اقتدار یا نفوذ مشروع نیز ارتباط دارد؛ یک شخص زمانی دارای نفوذ میباشد که دیگران تحت تأثیر وضعیت یا مقام اجتماعی خاص، دانش و تجربه او حاضر به پذیرش توصیهها و عقاید وی باشند» (پیشین)؛ در هر حال قدرت را میتوان توانایی واداشتن فردی برای انجام کاری دانست که دو جنبه دارد: کسی که آن را اعمال میکند و فردی که آن را میپذیرد.
آزادی از مباحث مهم در اندیشه سیاسی است و اندیشمندان سیاسی به دلیل اهمیتی که بشر به آزادی و آزاد بودن خویش از قدیمالایام داده است، توجه خاصی به آن داشتهاند و تعاریف و دستهبندیهای مختلفی از آن ارائه دادهاند.
آزادی (Freedom) در لغت به معنای رهایی، بیقید و بندی، معافیت، آسانی، روانی، استقلال و ... میباشد (آریانپور، 1366، ص 404/ معین، 1363، ص 151).
آزادی در علم سیاست «استقلال و رهایی فرد یا گروهی است از جلوگیری و ممانعت که به وسیله دیگر افراد، گروههای حکومت، جامعه و یا اوضاع محدود کننده وضع شده باشد. در یک اجتماع متشکل، آزادی نسبی وجود دارد و مطلق نیست و فرد نمیتواند همه اعمال دلخواه خویش را همیشه انجام دهد. آزادی مطلق تولید هرج و مرج میکند» (کارلتون، 1356، ص 119).
از نظر هگل «آزادی اطاعت از قوانین دولت است» (کاریت، [بیتا]، ص 26). هابس آزادی را نبودن مانع بر سر راه جنبش میداند (مقدم، 1344، ج 2، ص 125). جان لاک مینویسد: «آزادی انسان در آن است که جز قانون طبیعت، قدرتی بر او فرمانروا نباشد» (پیشین). از نظر کانت، آزادی «مجموعه شرایطی است که به وسیله آن قدرت اختیار و استقرار اداره یک فرد میتواند با قدرت اختیار فرد دیگری سازگار و منطبق شود» (بیگدلی، 1376، ج 1، ص 217).
آزادی در ماده چهار اعلامیه حقوق بشر به معنای «قدرت داشتن بر انجام هر کاری که مستلزم زیان دیگران نباشد» آمده است (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1368، ص 240).
آزادی انواعی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: آزادی سیاسی، عقیده، بیان، احزاب، اقتصادی، کسب و کار، مالکیت خصوصی، فلسفی، عرفانی، حقوقی. (همان، ص 265ـ280/ جعفری، 1373، ص 335/ WWW.emad baghi.com).
از میان انواع آزادیها آنچه با نقد و نظارت قدرت ارتباط دارد، آزادی عقیده بیان است، یعنی فرد در بیان عقاید و افکار خود آزاد باشد. در ماده نوزده اعلامیه حقوق بشر درباره آزادی عقیده و بیان آمده است: «هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور آن است که فرد از داشتن عقاید خود بیم و اضطراری نداشته باشد» (همان، ص 244).
نقد و نظارت قدرت در دیدگاه اسلام
در اندیشه اسلامی، برای کنترل حکومت، اصولی وضع شده است تا به کمک آن قدرت مهار شود؛ چه اینکه اسلام اصل نقد و نظارت قدرت را پذیرفته است و بر آن تأکید دارد؛ ضمن آنکه طرز حکومت اسلامی ـ که مشروط و مقیّد به شریعت است ـ حدود فعالیتهای حکومت را معین کرده است.
از دیدگاه اسلام، همه مردم آزاد آفریده شدهاند و هیچ کس حق حکومت و سرپرستی بر شخص دیگر را ندارد و از نظر علمای اسلامی، مذهب و سیاست دو جنبه قدرت، و دین و دنیا مکمل هم هستند (Rosenthal, 1968, P. 8-9, 25) و «نظارت بر حکومت، حق مردم است، آن هم حق پیشینی و بیاذن وساطت هیچ قدرت و منبعی» (سروش، [بیتا]، ص 184).
«آزادی بیان و انتقاد در نظام اسلامی مصون و تضمین شده است ... و اسلام اظهار نظر و انتقاد را از جمله فرایض و واجبات میداند» (قرضاوی، 1379، ص 84). از نظر اسلام هیچ تفاوتی بین حاکم و مردم از لحاظ حق نقد و نظارت بر همدیگر وجود ندارد. اساس اسلام در کنار نقد و نظارت قدرت به اصل آزادی که لازمه این کار است، توجه دارد؛ تا حدی که پذیرش اکراهیِ بالاترین مقوله مذهبی ـ که همان دین میباشد ـ را نیز توصیه نمیکند: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» (بقره: 256 / حائری، 1995، صص 155 و 163) و بر انجام تحقیق مذهبی (توبه: 6) و شنیدن سخنان و پیروی کردن از بهترین گفتار که لازمه آن تفکر است، تأکید دارد (زمر: 17ـ18) و تفتیش عقاید را نفی میکند (نساء: 98).
همچنین قرآن امر به معروف و نهی از منکر را برای نقد و نظارت قدرت مطرح کرده و بر آن تأکید دارد: «کنتم خیر اُمّةٍ اُخرِجت للناس تأمُرون بالمعروفِ و تنهون عن المنکر»: شما نیکوترین امتی هستند که بر آن قیام کردند که مردم را به نیکوکاری وادارند و از بدکاری باز دارند» (آلعمران: 110).
آیه دیگری از قرآن، ترک این فریضه را موجب فراموش شدن انسان از سوی خدا میداند (توبه: 67) و در احادیثی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده، نقد و نظارت قدرت مورد تأیید قرار گرفته است: «هر گاه امت مرا دیدید که جرئت ندارند به ستمگر، نه بگویند، آنها را به حال خود واگذارید» (قرضاوی، پیشین) و «هر گاه مردم، ستم ستمکاری را ببینند و دست او را نگیرند، بعید نیست که خداوند مجازاتی فراگیر را دامنگیر همه آنها بگرداند» (همان).
همچنین از پیامبر روایت شده که فرموده است: «اختلافُ اُمّتی رَحمةً» (دفتر حوزه و دانشگاه، 1368، ص 272) که این مسئله آشکارا به اهمیت تبادل افکار و نقد و نظارت قدرت که لازمه آن آزادی بیان است، اشاره دارد.
اعمال و رفتار پیامبر گواه آن است که ایشان نقد و نظارت قدرت را قبول داشته است و رفتار خلفای اولیه، بیانگر آن است که آنان نقد و نظارت قدرت را پذیرفته بودند و آن را حق مردم میدانستند.
یعقوبی مینویسد: «ابوبکر در همان آغاز زمامداری خود گفت: من اکنون با اینکه بهتر از شما نیستم، بر شما حکومت یافتم؛ پس اگر راست بودم، مرا پیروی کنید و اگر کج شدم، مرا راست کنید (یعقوبی، 1374، ج 2، ص 2/ ابن قتیبه، 1380، ص 34/ ابن اعثم، 1372، ص 8).
عمر طی خطبهای گفت: «مردم! هیچ حقدارندهای در حق خود تا این درجه نرسیده که در معصیت خداوند از او اطاعت شود. مردم! حقوقی که بر من و شماست، با شما در میان میگذارم تا بر اساس آن از من بازخواست کنید» (مودودی، 1983، ص 97).
عثمان نیز در نخستین خطبه خود، گفت: بشنوید! من پیروی کنندهام نه تعیین کننده طریق جدید» (همان، ص 98).
ابوالاعلی مودودی در کتاب ارزشمند خود با نام خلافت و ملوکیت، ضمن شرح چگونگی تبدیل خلافت به ملوکیت و تحلیل دوران خلافت خلفای راشدین و عصر ملوکیت (حاکمیت معاویه) مینویسد: «از مهمترین خصوصیات دوره خلفای راشدین یکی آن بود که آزادی کامل انتقاد و اظهار عقیده در آن وجود داشت و خلفا همواره در محضر ملتشان بودند؛ امّا با شروع حکومت معاویه، خلیفه از مردم فاصله گرفت و راه انتقاد از او بسته شد (همان، ص 109ـ111).
مفهوم آزادی در اسلام، به نحو بسیار زیبایی در گفتوگوی امام صادق علیهالسلام با عبداللّه بن جندب مطرح شده است: «مَن اَصبَحَ مَهُموما لِسویَ فَکاکَ رقبةً فَقد اَهون علیه الجلیلِ و رغبَ من ربِّه فی اَربح الحقیرِ»: انسانی که تلاش و اندوه او در راهی به غیر از آزادی او صرف شود، کار بزرگی را که همان آزادی است ناچیز و کم پنداشته و به بهرهای ناچیز از خداوند راضی شده است (الحرانی، 1400 ق، ص 313).
برخی از روشهایی که در اسلام، برای نقد و نظارت قدرت وجود دارد، عبارتند از: «امر به معروف و نهی از منکر، نصیحت به امام مسلمین، مقابله با کاربرد ظالمانه قدرت، انتقاد سالم و افشای قدرت ظالم» (نبوی، 1379، ص 43).
نقد و نظارت قدرت در حکومت علی علیهالسلام
از جمله اصول مهم در حکومت علی علیهالسلام پذیرش حق نقد و نظارت قدرت از سوی مردم است که در راستای تحقق آن، حضرت نه تنها بر اجرای این اصل پافشاری میکرد، بلکه آن را از حقوق اساسی مردم میدانست که، چنانچه حاکمی از وظایف خود تخطی کرد، به نقد او بپردازند و اگر مؤثر نیفتاد به عزل او اقدام کنند.
اساسا راه و رسم علی علیهالسلام مخالفت با استبداد بود و حضرت برای آنکه زمامدار از عدالت فاصله نگیرد، مردم را مراقب حاکمان و منشأ حکومت و امر نهی میدانست (جرداق، 1376، ج 5، ص 135).
حضرت، در قالب اصولی زمینه نقد و نظارت قدرت را فراهم ساخت که در ادامه، با استناد به برخی منابع تاریخی کتاب مهمی چون نهجالبلاغه و آثار محققان اسلامی و غربی به تشریح آن خواهیم پرداخت.
نخستین اصلی که در نقد و نظارت قدرت مؤثر است و اگر مهیا نشود، نقد و نظارتی صورت نخواهد گرفت، اصل آزادی بهخصوص آزادی بیان است.
علی علیهالسلام به سبب نگاه آرمانی به قدرت (کریمی، 1381، ص 89ـ118 و 1424 ق، ص 1ـ18) آزادی مردم در بیان حقایق در نزد حاکمان را پذیرفته بود و به آن عمل میکرد؛ در حقیقت «سیره حضرت، همهاش ترغیب است که مردم حرفشان را در مقابل حاکم بزنند و تبعیت کوکورانه نکنند و آنچه را که در ذهن دارند با حاکم در میان بگذارند و [در این میان] ابهت و عظمت حاکم نباید مانع شود» (روحانی، 1375، ص 109).
علی علیهالسلام نگاه خودکامانه از سوی زمامداران به مردم و نگاه مملوکانه از جانب مردم به حاکمان را بزرگترین آفت حکومت میدانست و بسیار تلاش کرد تا این امور را از ساحت حکومت خود پاک کند؛ از این روست که به شدت با استبداد و خودرأیی مبارزه میکرد.
ترویج آزادی اندیشه و تأکید بر تعقل و توجه به انتقادهای مخالفان و تأکید بر نظارت فراگیر از جمله ویژگیهای برجسته شیوه حکومتی علی علیهالسلام بود؛ تا حدی که بر پایه اصل ترویج آزادی در عهد حضرت «هرگز کسی با خشونت و فشار به پیروی از حق وادار نگردید» (تاری، 1381، ص 174).
مؤلف کتاب آزادی در نهجالبلاغه بهخوبی به بررسی جایگاه آزادی و امکان نقد و نظارت قدرت و پذیرش آن از سوی علی علیهالسلام پرداخته است و معتقد است: علی علیهالسلام با پایبندی به اصولی، سعی در برقراری این امر کرده است که برخی از آنها عبارتند از: توضیح امور به مردم به جای پردهپوشی، تشویق به انتقاد، برگزاری نشست عمومی بدون نگهبان و پاسدار، مراقبت بر عملکرد دولتمردان و رفتار آنها با مردم، توجه به رعایت حال اکثریت، مذاکره و مدارا به جای قهر و خشونت، تبیین به جای تحمیل، رعایت تقوا و عدالت در رابطه با گروههای مخالف و مراقبت از حقوق آنان، صبر و سکوت در مقابل اقدامات مخالفان، ارشاد به جای اجبار، احترام به انتخاب مردم، تلاش در حفظ وحدت، آوردن حجتهای گوناگون برای مخالفان، درنگ برای تألیف قلوب، منع دشنامگویی، اختیار و آزادی دادن به شهروندان و مردم، مهر و محبت با دشمن، علاقه به بقای دشمن، جنگ تدافعی نه تعرضی و ابتدایی، مکاتبه با دشمن، صلحطلبی، ترجیح مدارا و منطق بر خشونت، اهمیت و ارزش دادن به آگاهی تودهها و تحبیب در برابر تأکید (بازرگان، 1377، ص 35ـ170).
علی علیهالسلام نقد و نظارت قدرت را پذیرفته است. ابن اعثم مینویسد: «مردی مصری به او گفت: "ای ابوالحسن! ما بدین شرط با تو بیعت میکنیم که اگر چونان عثمان در میان ما عمل کردی، تو را بکشیم". علی پاسخ داد: آری» (ابن اعثم کوفی، 1372، ص 246ـ247).
حضرت فرمود: «انسانها اصالتا آزاد آفریده شدهاند و هیچ کس از صاحبان زر و زور، حق سلب این آزادی را از دیگران ندارد» و علی علیهالسلام آزادی بیان را محترم میشمردند و حتی مردم را به انتقاد و بیان آزاد در مقابل خود تشویق و ترغیب میکردند (احمدی، 1379، ص 75ـ76).
علی علیهالسلام به یاران خود اجازه نقد سیاستهای خود را میداد. ابن ابیالحدید مینویسد: «روزی مالک اشتر به علی علیهالسلام اعتراض کرد که چرا فرزندان عباس را به کار گمارده است. علی علیهالسلام در پاسخ فرمود: هم اکنون افراد لایقتر از آنان سراغ داری؟ معرفی کن تا به حکومت منصوب کنم» (ابن ابیالحدید، 1965 م، ج 15، ص 98ـ99).
دو اصل مهم در فلسفه سیاست علی علیهالسلام عبارت است از:
1. هیچ کس جز خداوند با حق نسبت یک طرفه ندارد؛
2. در یک امت سالم، ضعفا حق را بدون لکنت زبان از اقویا میگیرند (سروش، 1377، ج 1، ص 163).
علی علیهالسلام نه تنها به آزادی در نقد و نظارت قدرت معتقد است، بلکه خود هم علیرغم 25 سال دور ماندن از قدرت (Altijani, 1995, P.19) عملاً به نقد قدرت پرداخته است و در مواردی از خلفای قبلی خود انتقاد کرده است؛ البته انتقادی از نوع مثبت، سازنده، تحلیلی و منطقی؛ نه تخریبی، احساساتی و متعصبانه. علی علیهالسلام از ابوبکر در خطبه «شقشقیه» به علت گرفتن حق خلافت و واگذاری آن به عمر انتقاد میکند و از عمر به سبب دو ویژگی انتقاد میکند، یکی «خشونت زیاد، به حدی که همراهان او از گفتن حقایق بیم داشتند و دیگر شتابزدگی مکرر و سپس معذرتخواهی از اشتباه» (مطهری، 1354، ب، ص 161).
علی علیهالسلام در عهد عثمان در مواردی از سیاستهای خلیفه بهشدت انتقاد میکند و اعتراض خود را نسبت به اقدامات او اعلام میدارد. حضرت به اعتراض، ابوذر تبعیدی را بدرقه میکند و سخنانی میگوید که خطاب آن به شخص خلیفه است: «ابوذر! همانا تو برای خدا به خشم آمدی و این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی، اگر دنیای آنان را میپذیرفتی، تو را دوست میداشتند» (شریف رضی، 1376، ص 128 ـ 129).
علی علیهالسلام در جریان گفتوگویی بهشدت از رفتارهای عثمان انتقاد میکند: «خویشتن را بپای! به خدا تو کور نیستی تا بینایت کنند؛ نادان نیستی تا تو را تعلیم دهند. بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهی کسی دیگر که سنت را بمیراند و بدعت را زنده کند» (همان، ص 168).
بنا به روایت ابن ابیالحدید، علی علیهالسلام حاضر نشد عثمان را با ابوبکر و عمر برابر بداند و از او به سبب آزاد گذاشتن خویشان خود در تصرف جانها و اموال مردم انتقاد کرد و او را مسئول رفتار کارگزارانش دانست (ابن ابیالحدید، 1378، ج 9، ص 15ـ16).
علی علیهالسلام در خطبهای دیگر درباره عثمان فرمود: «بیمشورت دیگران به کار پرداخت و کارها را تباه ساخت» (شریف رضی، 1376، ص 13) و در خطبه «شقشقیه» شدیدترین انتقاد خود را نسبت به اعمال عثمان آشکار ساخت: «همچون چارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند و بیتالمال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر که مهار برد و گیاه بهاران چرد، چندان اسراف ورزید که کار به دست و پایش پیچید و پرخوری به خواری و نگونساری کشید» (همان، ص 10 ـ 11).
علی علیهالسلام در جریان شورش بر ضد عثمان از موضعگیری متفاوت او نسبت به خود شگفت کرد و این اعتراض را در خطاب به عبداللّه بن عباس که حامل نامهای از عثمان مبنی بر خروج علی علیهالسلام از شهر بود، آشکار ساخت: «پسر عباس! عثمان جز این نمیخواهد که چون شتر آبکش بُوَم، با دلوی بزرگ پیش آیم و پس روم» (همان، ص 269).
علی علیهالسلام همان طور که به انتقاد از خلفا برخاست، در راستای انتقاد و نظارت قدرت، انتقاد از خود را نیز میپذیرفت. در دیدگاه علی علیهالسلام مردم باید ناظر بر جریانات باشند و با ارائه دیدگاههای خود، بر آنچه میگذرد وقوف کامل داشته باشند؛ به حدی که حضرت خیرخواهی و انتقاد مردم از خود را جزء حقوق آنان میداند (همان، ص 36) و در اینباره میگوید: «از جمله حقهای خدا بر بندگان، یکدیگر را به مقدار توان اندرز دادن و در برپاداشتن حق، یاری کردن است» (همان، ص 249).
علی علیهالسلام در تدبیر اجتماع به هیچ وجه در مقام تشریفات حکومتداری نبود و اساسا در مقام بیان و آموزش این نکته بود که کارگزاران سیاسی از خطا و اشتباه مصون نیستند و جالب آنکه در بطن کلام مولا نوعی نگرانی نسبت به رواج اندیشه خطاناپذیری رهبران است (خسروی، 1373، ص 31/ کریمی، 1381، الف، ص 196 ـ 223).
حضرت با پذیرش حق نقد و نظارت قدرت برای مردم فرمود: «از گفتن حق، یا رای زدن در عدالت باز مایستید که من، نه برتر از آنم که خطا نکنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است» (شریف رضی، 1376، ص 250).
علی علیهالسلام قطع رابطه حاکم با مردم را بسیار خطرناک و سبب بیاطلاع شدن از کارها و ناتوان شدن از تشخیص کارهای بزرگ و کوچک، زشت و زیبا و حق و باطل میداند (همان، ص 367) و به مالک میگوید: «هرگز مگو امیر شدهام و هر گونه امر کنم، باید اطاعت شود» (جعفری، 1373، ص 197).
حضرت حتی اطاعت از خود را منوط به انجام ندادن شر میداند؛ به حدی که در اینباره به مردم توصیه مینماید چنانچه شری از او دیدند از او کنار کشیده، نافرمانی کنند که این حق مسلم آنهاست و در اینباره میفرماید: «پس اگر خیری دیدید، مرا به آن یار باشید و اگر شری دیدید از آن به کنار باشید» (شریف رضی، 1376، ص 183) و خود فرمود: «ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی برنمیانگیزم، جز که خود پیش از شما به گزاردن آن بر میخیزم و شما را از معصیتی باز نمیدارم، جز آنکه پیش از شما آن را فرو گذارم» (همان، ص 181).
بنابراین ملاحظه میشود که علی علیهالسلام بر لزوم اطاعت از خیر تأکید دارد و برای مردم حق نقد و نظارت قدرت و عدم پیروی از دستورات حاکم در صورت مشاهده شر را قایل است.
اصل دیگری که حضرت در نقد و نظارت قدرت، به آن توجه دارد نکوهش چاپلوسی و ستایش بیمورد است.
علی علیهالسلام در بحبوحه جنگ صفین بر ضرورت نقد و نظارت قدرت به دور از چاپلوسی تأکید دارد: «مرا به نیکی مستایید و با من چنانکه با سرکشان گویند، سخن مگویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید؛ چه آن کس که شنیدن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوار است» (همان، ص 249ـ250).
حضرت به نفی تشریفات ملوکی میپردازد و به رعیت توصیه میکند برای کسب رضایت حاکم در استقبال از او خود را به رنج نیفکنند: «چون دهقانان انبار، هنگام رفتن امام علیهالسلام به شام او را دیدند و برای [احترام به] وی پیاده شدند و پیشاپیش او دویدند، فرمود: "این چه کار بود که کردید؟" گفتند: "عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ میشماریم". فرمود: "به خدا که امیران شما از این کار سودی نبرند و شما در دنیایتان خود را بدان رنج افکنید و در آخرتتان بدبخت گردانید و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش در امان است"» (همان، ص 366 ـ 367).
علی علیهالسلام در نکوهش استبداد، خودرأیی و ستایش، میفرماید: «بپرهیز از خود پسندیدن و به آن مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن» (همان، ص 340).
حضرت در نامه خویش به مالک اشتر سخنچینی را نکوهش کرده، به او سفارش میکند: «شتابان، گفته سخنچین را مپذیر که سخنچین فردی خیانتباز است، هر چند خود را همانند خیرخواهان سازد» (همان، ص 328).
علی علیهالسلام در نامه معروف خویش به مالک اشتر توصیه میکند: «آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنی یا گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد، کمتر یاریتان کند و به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند و با ستودن کار بیهودهای که نکردی، خاطرت را شاد ننمایند که ستودن فراوان خودپسندی آورد و به سرکشی وادارد» (پیشین).
حضرت در مواردی دیگر هم بر نقد و نظارت قدرت به دور از ستایش و چاپلوسی تأکید کرده است (همان، ص 382، 391، 397 و 444/ کریمی، 1381، ب، ص 376ـ408) چه اینکه میدانست مداحی، حاکمان را جبار خوهد کرد (سروش، 1379، ص 194 ـ 195).
اصل دیگری که علی علیهالسلام در زمینه نقد و نظارت قدرت به آن توجه دارد، صراحت و صداقت حاکمان با مردم است.
حضرت مانند معاویه که فقط در موارد ضروری به اراده انتخاب کنندگان احترام میگذاشت، عمل نمیکرد (Lambton, 1970, Vol IA, P.75)، بلکه همواره به نظر مردم توجه ویژهای داشت و اساسا تفاوت سیاست خود با معاویه (Lammens, 1908, P.125) را پایبندی خود به مسائل اخلاقی میدانست: «به خدا سوگند! معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن شیوه او پیمانشکنی و گنهکاری است، اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمیبود، زیرکتر از من کسی نبود» (شریف رضی، 1376، ص 236).
حضرت به سبب پایبندی به سیاست ایدهالیستی، بر صراحتگویی و صداقت حاکم با مردم و مردم با حاکم تأکید داشت: «پیشوای قوم باید با مردم خود به راستی سخن راند و پراکندگی را به جمعیت رساند و ذهن خود را آماده پذیرفتن گرداند... وگرنه کار ستمکار بزرگ گردد و دعوت حق اندک و کمخریدار» (همان، ص 102). علی علیهالسلام از مردم درخواست میکند: «مرا یاری کنید به خیر خواهی نمودن و نصیحتی تهی از فریب و دورویی» (همان، ص 117).
حضرت برای آنکه صداقت و صراحتگویی رواج یابد، خود در میان مردم میگشت و از مشکلاتشان باخبر میشد و به کارگزاران خود نیز توصیه میکرد بدون واسطه سخنان مردم را بشنوند و به رفع درخواستهای آنان بپردازند. ایشان در این زمینه به مالک سفارش میکند: «بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند و نگهبانان را از آنان بازدار تا سخنگوی آنان با تو بیدرماندگی سخن گوید» (همان، ص 336).
علی علیهالسلام به قثم بن عباس ـ والی مکه ـ توصیه میکند زمینههای سخن گفتن صریح مردم در حضور خود را فراهم سازد: «جز زبانت پیامرسان مردم نباشد و جز رویت دربان؛ و هیچ جاجتمند را از دیدار خود محروم مگردان» (همان، ص 352). حضرت حتی برای رفع سوءظنهای احتمالی از کارگزارانش، از جمله مالک میخواهد در مواقع اشتباه و ستم عذر خود را با صراحت به اطلاع مردم برسانند تا از بدیهای آنان ایمن شوند (همان، ص 337).
از خطبههای 19، 25، 27، 34، 92 و 208 نهجالبلاغه استنباط میشود که علی علیهالسلام از اوضاع نابسامان زمانه بسیار ناراحت است و «از جامعهای سخن میگوید که ساختار آن بهشدت تباه است؛ به گونهای که مردمان صراحت و صداقت را بر نمیتابند و گویندگان حق، اندک میشوند و زبانها از صداقت و صراحت بریده است. ترس ، جهل و نفع، زبانها را از حقگویی به کام فرو برده است و آنان که حق را پاس بدارند به خواری کشیده میشوند» (دلشاد تهرانی، 1379، ص 90).
مهمترین اصل اسلامی که در زمینه نقد و نظارت وجود دارد، «امر به معروف و نهی از منکر» است که علی علیهالسلام مردم را به نقد و نظارت قدرت با اتکا به این اصل تشویق میکند و آن را لازمه بقای سلامت جامعه میداند. حضرت برپایی امر به معروف و نهی از منکر را برابر با جهاد میداند و میفرماید: «جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن و از کار زشت منع فرمودن و پایداری در پیکار با دشمنان و دشمنی با فاسقان، پس آنکه به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت و آنکه از کار زشت منع فرمود، بینی منافقان را به خاک سود» (شریف رضی، 1376، ص 365).
علی علیهالسلام امر به معروف و نهی از منکری را که از دل، زبان و عمل برخاسته باشد میستاید و در اهمیت برپایی چنین اصلی میفرماید: «ای مؤمنان! آنکه بیند ستمی میرانند یا مردم را به منکر میخوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزید و آنکه آن را به زبان انکار کرد، مزد یافت و از آنکه به دل انکار کرد، برتر است و آنکه به شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمکاران پست گردد، او کسی است که راه رستگاری را یافت» (پیشین، صص 374 و 428).
شیعه شناسی » شماره 16 (صفحه 140)
حضرت برای خط بطلان کشیدن بر این نظر که انجام این اصل، خطرهایی به همراه دارد، فرمود: «همانا امر به معروف و نهی از منکر از صفات پروردگار است، نه اجل را نزدیک کند و نه در روزی کاهش آرد» (همان، ص 155).
علی علیهالسلام درباره دلیل وضع این فریضه از سوی خداوند، فرمود: «خدا امر به معروف را برای اصلاح کار همگان و نهی از منکر را برای بازداشتن بیخردان واجب گرداند» (همان، ص 402). حضرت از مردم میخواهد با اتکا به این اصل به نقد و نظارت کارگزارانش بپردازند و در نامهای خطاب به مردم کوفه، میفرماید: «اگر نکوکار بودم، یاریام کنید و اگر گناهکار بودم، از من بخواهید تا به حق بازگردم» (همان، ص 343).
علی علیهالسلام نتیجه سهلانگاری و ترک این اصل را بسیار ناگوار میداند: «امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شما را در دست گیرد! آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرد» (همان، ص 321).
علی علیهالسلام علت نابودی امتهای پیشین را عدم توجه به این اصل میداند و درباره اهمیت انجام آن میفرماید: «پس بازدارید از کار زشت و وادارید به نیکی، پیش از آنکه بر شما فرود آید، مانند آنچه بر سر گذشتگان آمد» (ثقفی کوفی، 2536، ص 25ـ26).
حضرت به لحاظ اهمیتی که این اصل در حفظ دین، اصول اسلامی و کنترل قدرت دارد، حتی در وصیت خویش نیز بر انجام آن توصیه کرده است: «از امر به معروف و نهی از منکر، غفلت مورزید تا به کیفر این غفلت، قدرت امر به معروف و نهی از منکر از شما سلب و خوار و ناتوانتان بگذارد» (اصفهانی، 1379، ج 1، ص 53).
لازمه نقد و نظارت دقیق قدرت، پایبندی به اصل مهم کنترل و پاسخگویی است. حضرت به منظور نقد و نظارت دقیق بر کارگزارانش به اصل کنترل و پاسخگویی توجه دارد و البته لازمه پاسخگویی را کنار گذاشتن تکبّر و خودبزرگبینی میداند. در خطبه «قاصعه» به نفی «تفاخر» میپردازد: «آتش عصبیت را که در دلهایتان نهفته است، خاموش سازید و رشته تکبر را از گردنهاتان فرود آرید و بپرهیزید از بزرگی فروختن (تفاخر) از روی حمیت» (شریف رضی، 1376، ص 212 ـ 213).
حضرت «تجسس در احوال شخصی را در نظام حکومتی بهشدت ممنوع کرد؛ امّا بر مراقبت از کارمندان نظام اسلامی و نظارت بر رفتار کارگزاران از طریق تشکیلات اطلاعاتی تأکید ورزید، تا اینکه مبادا کارگزاران در انجام وظایف کوتاهی کنند و با تکیه بر قدرت و مسندی که در اختیار دارند، به حقوق مردم تجاوز روا دارند» (ری شهری، 1379، ص 43).
معروف است اول کسی که پلیس انتخاب کرد، حضرت بود. «در زمان حکومت، عدهای از سربازان اسلام را انتخاب نمود و منصب پلیسی به آنان داد و اسم آنها را "شرطة الخمیس" گذاشت و آنها افرادی بودند معروف به عدالت و مورد اعتماد که حتی در بین مردم شهادت یکی از آنها معادل شهادت دو نفر حساب میشد» (روحانی، 1375، ص 105).
علی علیهالسلام با تأسیس «بیت القصص» به ناتوانان و مظلومان این امکان را داد که بیواسطه با نوشتن دادخواست و افکندن آن به این مکان، با شخص اول قدرت در ارتباط باشند و شکایات خویش را به اطلاع آن حضرت برسانند و بر این اساس به نقد و نظارت عوامل اجرایی او بپردازند (ری شهری، 1379، ص 67).
اصل دیگری که علی علیهالسلام در نقد و نظارت قدرت بدان توجه بسیار داشت، لزوم نظارت بر کارگزاران و بازرسی اعمالشان بود.
علی علیهالسلام به منظور نقد و نظارت قدرت کارگزاران خویش، نظارت دقیقی در رفتار و اعمال آنها داشت و چنانچه خطایی از آنان میدید، بهشدت آنان را سرزنش مینمود و حتی در مواردی بدون در نظر گرفتن ملاحظاتی به عزل آنها میپرداخت.
علی علیهالسلام در این راستا بهشدت از عثمان بن حنیف ـ والی بصره ـ به علت شرکت در مهمانی یکی از جوانان ثروتمند بصره که به فقرا عنایتی نداشت، انتقاد کرد و فرمود: «ای پسر حنیف! از خدا بترس و گردههای نانت تو را کفایت کند، اگر به رهایی از آتش دوزخ عنایت است، بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان را خوردنی خویش نموده است، به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن ذخیره ننمودم و بر جامه کهنهام نیفزودم و اگر میخواستم، میدانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را بهکار برم، لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید. چه بُوَد که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشند از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهای سوخته، یا چنان باشم که گویند درد تو این بس که سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بُود در آرزوی پوست بزغاله. آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرالمؤمنین گویند و در ناخوشایندیهای روزگار شریک آنان نباشم و یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم» (شریف رضی، 1376، ص 319 ـ 320).
حضرت در نامهای دیگر از شریح قاضی به دلیل خرید خانهای به قیمت هشتاد هزار درهم انتقاد کرد و با فرستادن کسی آن خانه را از او گرفت (همان، ص 272)؛ مدتی بعد چون برخی از احکام شریح را درست ندانست، به عزل او پرداخت. (اصفهانی، 1394 ق، ص 140/ ثقفی کوفی، 2536، ص 34 ـ 35/ جاحظ، 1343، ص 219/ سیوطی، 1371، ص 184 ـ 185).
شیعه شناسی » شماره 16 (صفحه 143)
علی علیهالسلام در نامهای دیگر، به بازخواست زیاد بن ابیه ـ نایب عبداللّه بن عباس ـ در بصره به علت متهم شدن به خیانت در «فیء» مسلمانان میپردازد: «اگر مرا خبر رسد که تو در فیء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کردهای، چنان بر تو سخت گیرم که با اندک مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال» (شریف رضی، 1376، ص 283).
حضرت در نامهای دیگر خطاب به یکی از کارگزارانش مینویسد: «به من خبر رسید که تو کشت زمین را برداشتهای و آنچه پایت بدان رسیده برای خود نگاه داشتهای و آنچه در دستت بوده، خوردهای، حساب خود را با من بازپس ده و بدان که حساب خدا بزرگتر از حساب مردان است» (پیشین، ص 41).
علی علیهالسلام در نامه خود به مالک توصیه میکند بر کارگزارانش نظارتی دقیق اعمال دارد: «بر کارهای آنان مراقب دار و جاسوسی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانی تو در کارهاشان وادار کننده آنهاست به رعایت امانت و مهربان بر رعیت؛ اگر یکی از آنان دست به خیانت گشود و گزارش جاسوسان تو بر خیانت همدستان بود، بدین گواه بسنده کن و کیفر او را به تنبیه بدنی بدو برسان و آنچه به دست آورده، بستان، پس او را خوار بدار و خیانتکار شمار و طوق بدنامی را در گردنش درآر» (همان، ص 333).
حضرت حتی از کارگزاران خود میخواست رعایت حال غیرمسلمانان حوزه حکومتیاش را بکنند و چون در این زمینه از آنان کوتاهی میدید، به سرزنش آنان میپرداخت (همان، ص 282 ـ 283).
یعقوبی مینویسد: «چون علی علیهالسلام باخبر شد که مصقلة بن هبیره ـ حاکم اردشیر خوره ـ خراج آن منطقه را بیمورد پراکنده میسازد، بدو نوشت: "خبری از تو به من رسید که باور کردن آن بر من گران آمد که تو خراج مسلمانان را در میان بستگانت و کسانی که بر تو درآیند، میبخشی. به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، دقیقا این گزارش را بازرسی خواهم کرد و اگر آن را درست یافتم، تو در نزد من زبون خواهی شد"» (یعقوبی، 1374، ج 2، 114).
علی علیهالسلام در میان سپاهیان خود اعلام داشت: آماده دریافت و رسیدگی به شکایت مردم است: «من در میان سپاه جایی دارم، پس شکایتهایی را که دارید به من برسانید و آنچه از آنان به شما میرسد و جز خدا و من توانایی برطرف کردن آن را ندارد، با من در میان گذارید تا من به یاری خدا آن را تغییر دهم» (شریف رضی، 1376، ص 345).
حضرت نظارتی سخت بر کار عاملان خویش داشت و آنان را ملزم به رعایت حقوق مردم میکرد و چنانچه خیانتی از آنان میدید، در طی نامهای به او مینوشت: «در مورد عمل خود و آنچه از کارها که بهدست توست، مواظبت کن تا کسی را بفرستم و از تو تحویل بگیرد» (نویری، 1364، ج 5، ص 255).
بنابراین در نگاه علی علیهالسلام ، حاکم اسلامی باید، دائما رفتار کارگزاران خویش را تحت نظارت قرار دهد (منتظری، [بیتا]، ص 3).
علاوه بر نظارتی که علی علیهالسلام بر کارگزاران خود دارد، بر کار خراج و خراجدهندگان و مأموران جمعآوری خراج، سپاهیان، کاتبان، بازرگانان، صنعتگران، بازاریان و ... هم نظارتی دقیق داشت تا از موقعیت خود سوءاستفاده نکنند. علی علیهالسلام به مالک توصیه میکند با نظارت بر این افراد جلوی فساد جامعه را بگیرد و در نامه 25 نهجالبلاغه به عاملان زکات دستور میدهد رعایت حال مردم را بکنند و با آنان بهخوبی رفتار کنند. «علی علیهالسلام در بازار میگشت و در دست تازیانهای داشت و آنان را به پرهیزگاری و راستگفتاری و خوب خرید و فروش کردن و ترازو را رعایت کردن، دستور میداد» (پیشین، ص 256).
اصل دیگری که علی علیهالسلام در راستای نقد و نظارت قدرت بر انجام آن تأکید داشت، نظارت سخت بر کار خویشان و نزدیکان است تا از موقعیت پیش آمده سوءاستفاده نکنند. او در این زمینه حتی بر خانواده خود سخت میگیرد و نه تنها مناصبی به فرزندان خود نمیدهد، بلکه بر رفتارهای آنها نظارتی سخت دارد و این امر را به مالک هم توصیه میکند: «والی را نزدیکان است و خویشاوندان که خوی برتریجستن دارند و گردنفرازی و در معاملات انصاف را کمتر به کار بستن، ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیانت و خویشاوندانت زمینی را به بخشش وامگذار و مبادا در تو طمع کنند» (شریف رضی، 1376، ص 338).
رفتار علی علیهالسلام با مخالفان و دشمنانش نیز بیانگر آن است که حضرت، نقد و نظارت قدرت را قبول داشته است. ایشان به مخالفان خود تا وقتی که دست به شمشیر نمیبردند، اجازه اظهار نظر و نقد میداد که نمونه عینی آنها آزاد گذاشتن متمردین از بیعت و خوارج است.
بنا به روایت ابن قتیبه، علی علیهالسلام بعد از تمرد مغیره به او اجازه داد هر طوری که میداند رفتار کند (ابن قتیبه، [بیتا]، ص 49) و به گزارش دینوری، درخواست مالک اشتر در فشار آوردن بر متمردین و به زور بیعت گرفتن از آنها را رد کرد و آنها را به حال و عقیده خودشان رها کرد (دینوری، 1364، ص 179).
همچنین خوارج در کمال آزادی به ابراز عقیده میپرداختند و حتی در بین نماز آن حضرت سر و صدا بر پا میکردند؛ امّا امیرالمؤمنین با آنان در منتهای آزادی برخورد کرد، زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد (مطهری، 1354، «الف»، ص 143)؛ چه اینکه حتی در برابر اتهامات آنان به پاسخگویی برمیخاست و مانع فعالیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنان نمیشد و جلوی اظهار نظر و عقیده خوارج را نمیگرفت و اینچنین به مخالفان سیاسی خود اجازه اظهار نظر و انتقاد از بالاترین مقام سیاسی را میداد. حضرت به یاران خود توصیه میکرد بدون توجه به صاحبسخن، به مطلبی که میگوید، توجه کنند: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (حر العاملی، [بیتا]، ج 1، ص 46).
علی علیهالسلام به منظور ایجاد محدودیت فکری به فردی که با او در جنگ بود، نسبت شرک و نفاق نمیداد (همان، ج 11، ص 62) تا آن فرد در گفتن نظرهای خود، علیرغم نبرد با حضرت آزاد باشد.
نتیجه
برایند نهایی این نوشتار عبارت است از:
1. دین اسلام اصل مهم نقد و نظارت قدرت را پذیرفته است؛ چه اینکه آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله بر آن تأکید دارد؛
2. جدا از طرز حکومت اسلامی که مشروط و مقیّد به شریعت است، در دین اسلام برای مهار قدرت روشهایی وضع شده است؛
3. نقد و نظارت قدرت در تاریخ صدر اسلام امر پذیرفته شدهای بود که رفتارهای عملی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و خلفای اولیه مؤید آن است؛ امّا عملاً با شروع حاکمیت ملوکی ـ سلطانی معاویه، تجلیل از حاکم جایگزین آن شد؛
4. از جمله مسائل اساسی حاکمیت علی علیهالسلام ، پذیرش حق نقد و نظارت قدرت از سوی مردم بوده است؛
5. حضرت برای تحقق زمینههای نقد و نظارت قدرت و انجام عملی آن از سوی مردم اصولی را وضع کرد و در سرتاسر حکومت خود بدان پایبند ماند؛
6. الگوی ارائه شده نقد و نظارت قدرت از جانب علی علیهالسلام ، نمونه مناسبی از رفتارهای مردمسالارانه حکومتی ایشان میباشد که امروزه میتواند الگویی برای جوامع اسلامی، بهخصوص جامعه شیعی ایران جهت حرکت در این مسیر باشد.
منابع
* قرآن کریم.
109. آریان پور، عباس و منوچهر؛ فرهنگ فشرده انگلیسی به فارسی؛ چ 9، تهران: امیر کبیر، 1366.
110. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی؛ الفتوح؛ تصحیح غلامرضا طباطباییمجد؛ تهران: آموزش انقلاب اسلامی، 1372.
111. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد؛ شرح نهجالبلاغه؛ بیروت: دارالاحیاء التراث العربیة، الطبعة الثانیه، 1965 م.
112. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ؛ شرح نهجالبلاغه؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ قاهره: دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378 ق.
113. ابن الاثیر، عزالدین محمد؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت: دار صادر، 1399 ق.
114. اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین؛ ترجمه جواد فاضل؛ چ 2، [بیجا]، مطبوعاتی علمی، 1379.
115. اصفهانی، ابونعیم؛ حلیة الاولیاء و طبقات الصفیاء؛ [بیجا]، مطبعة السعاده، 1394 ق.
116. ابن قتیبه الدینوری، ابی محمد عبداللّه بن مسلم؛ الامامة و السیاسة؛ تحقیق طه محمد الزینی؛ بیروت: دارالمعروفه، 1388 ق.
117. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ؛ امامت و سیاست؛ ترجمه ناصر طباطبایی؛ تهران: ققنوس، 1380.
118. احمدی، ظهیر؛ آزادی و مسئولیت از نظر نهجالبلاغه؛ اندیشه صادق، ش 1، 1379.
119. بازرگان، عبدالعلی؛ آزادی در نهجالبلاغه؛ تهران: رساء، 1377.
120. بیگدلی، علی؛ تاریخ اندیشه سیاسی در غرب از طالس تا مارکس؛ چ 2، تهران: مؤسسه عطاء، 1376.
121. تاری، جلیل و دیگران؛ تاریخ اسلام؛ قم: دفتر نشر معارف، 1381.
122. ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد؛ الغارات؛ ترجمه محمد باقر کمرهای؛ چ 1، [بیجا]، فرهنگ اسلام، 2536.
123. الجاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر؛ تاج؛ ترجمه محمد علی خلیلی؛ تهران: ابن سینا، 1343.
124. جرداق، جرج؛ امام علی علیهالسلام صدای عدالت انسانی؛ ترجمه سید هادی خسرو شاهی؛ چ 3، قم: خرم، 1376.
125. جر، خلیل؛ فرهنگ لاروس؛ ترجمه سید حمید طبیبیان؛ چ 10، تهران: امیر کبیر، 1379.
126. جعفری، محمد تقی؛ حکمت اصول سیاسی اسلام؛ چ 2، [بیجا]، بنیاد نهجالبلاغه، 1373.
127. الحرانی؛ تحف العقول؛ تحقیق علی اکبر اغفاری؛ تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1400 ق.
128. حر العاملی، الشیخ محمد حسین؛ اثبات الهداة؛ تحقیق احمد جنتی؛ قم: مطبعه علمی، [بیتا].
129. ـــــــــــــــــــــــــــ ؛ وسائل الشیعه؛ تهران: المنشورات المکتبة الاسلامی، [بیتا].
130. حائری یزدی، مهدی؛ حکمت و حکومت؛ [بیجا]، شادی، 1995 م.
131. خسروی، غلامرضا؛ «مبانی مشروعیت سیاسی از دیدگاه امام علی علیهالسلام »؛ اندیشه صادق، ش1، 1373.
132. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ درآمدی بر حقوق اسلامی؛ تهران: سمت، 1368.
133. دلشاد تهرانی، مصطفی؛ ماه مهرپرور (تربیت در نهجالبلاغه)؛ [بیجا]، دریا، 1379.
134. دینوری، احمد بن ابی داود؛ اخبار الطوال؛ ترجمه محمود مهدوی دامغانی؛ تهران: نی، 1364.
135. محمدی ری شهری، محمد؛ سیاستنامه امام علی علیهالسلام ؛ ترجمه مهدی مهریزی؛ [بیجا]، دارالحدیث، 1379.
136. روحانی، سید محمد صادق؛ نظام حکومتی در اسلام؛ [بیجا]، مکتبه امام صادق، 1375.
137. زنجانی، عمید؛ فقه سیاسی؛ تهران: امیر کبیر، 1366.
138. السیوطی، جلالالدین عبدالرحمن بن أبی بکر؛ تاریخ الخلفاء؛ تحقیق محمد یحییالدین عبدالحمید؛ مصر: مطبعة السعاده، 1371.
139. شریف رضی؛ شرح نهجالبلاغه؛ سید جعفر شهیدی؛ چ 11، تهران: علمی و فرهنگی، 1376.
140. سروش، عبدالکریم؛ تحلیل مفهوم حکومت دینی؛ تهران: رساء، [بیتا].
141. ـــــــــــــــ ؛ حکمت و معیشت؛ چ 4، تهران: صراط، 1377.
142. ـــــــــــــــ ؛ اوصاف پارسایان؛ چ 7، تهران: صراط، 1379.
143. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الرسل و الملوک؛ بیروت: مؤسسة عزالدین، 1413 ق.
144. قرضاوی، یوسف؛ فقه سیاسی؛ ترجمه، عبدالعزیز سلیمی، تهران: احسان، 1379.
145. کریمی، علی «الف»؛ «مبانی مشروعیت حکومت امام علی علیهالسلام »، طوبی (مجموعه مقالات درباره امام علی علیهالسلام )؛ به اهتمام زینالعابدین درگاهی، [بیجا]، رسانش، 1381.
146. ــــــــــ «ب»؛ بررسی تطبیقی ساختار حکومتی علی علیهالسلام با معاویه؛ پایاننامه دوره کارشناسی ارشد، تهران: دانشگاه تربیت مدرس، 1381.
147. ـــــــــ ؛ علی علیهالسلام و نحوه نگرش به قدرت؛ فصلنامه تاریخ اسلام، ش 12، 1381.
148. ــــــــ ؛ و سید عطاءاللّه مهاجرانی؛ «علی علیهالسلام و اسلوب رُواة فی الحکومه و السلطان»؛ مجلة العلوم الانسانیه، العدد 10، 1424 ق.
149. کارلتون، کلایمررودی و دیگران؛ آشنایی با علم سیاست؛ ترجمه بهرام ملکوتی؛ چ 3، تهران: سیمرغ، 1356.
150. کاریت؛ آزادی و برابری؛ ترجمه مرتضی اسعدی؛ کیان، ش 7.
151. لیذر، سی.ا؛ مقدمهای بر علم سیاست؛ ترجمه منصور رحمانی و دیگران؛ تهران: عطاء، 1367.
152. معین، محمد؛ فرهنگ فارسی؛ چ 6، تهران: امیر کبیر، 1363.
153. مقدم، علی؛ حاکمیت همزیستی جهانی ملتها؛ تهران: ابن سینا، 1344 م.
154. المودودی، ابوالاعالی؛ خلافت ملوکیت؛ ترجمه خلیل احمد حامدی؛ منصوره، لاهور: دارالعروبة، 1983.
155. مطهری، مرتضی «الف»؛ جاذبه و دافعه علی علیهالسلام ؛ قم: صدرا، 1354.
156. ـــــــــــ «ب»؛ سیری در نهجالبلاغه؛ قم: صدرا، چ 2، 1354.
157. منتظری، حسینعلی؛ درسهایی از نهجالبلاغه؛ [بیجا]، [بینا]،] بیتا].
158. نویری، شهابالدین احمد؛ نهایة الارب فی فنون الادب؛ ترجمه محمود مهدوی دامغانی؛ تهران: امیر کبیر، 1364.
159. نبوی، سید عباس؛ فلسفه قدرت؛ تهران: پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سازمان سمت، 1379.
160. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ ترجمه محمد ابراهیم آیتی؛ چ 7، تهران: علمی و فرهنگی، 1374.
161. Altijani Alsamavi, muhammad; The true followers of prophat 5 sunral; ovm, first edition, 1995.
162. Holth, P.M. Lambton, Ann.K.S. And Bernard; lewis; The cambridge history of islam; cambridge university paris, 1970.
163. Mogenthou, Hans; politics Amongnation the stuggel for power and peace; New york, 1973.
164. Rosentahal, Erwin, I.J; political thought in Medieval islam An introductry out Line; cambridge at the university paris, 1968,
165. Robertson, David, Dictionary of politics, London, Penguin books, 1998.
166. Lammens, Henri; Etudes surlergne Galife Omaiyde Moawiah, university saint Joseph, paris, 1908.
167. WWW.emadbaghi.com.