آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۷

چکیده

ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است . وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آن را یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایه ایی خلل ناپذیر می دانست . پدیدارشناسی هوسرل به توصیف آگاهی محض و افعال آگاهی و نحوه روی آوری آن می پردازد، جهان او، جهان آگاهی است که به واسطه قصدیت و تقلیل های استعلایی قوام می گیرد . هایدگر کل تاریخ فلسفه غرب را تاریخ غفلت از وجود و فلسفه خود را حول محور "پرسش از مفهوم وجود" پدید آورد . از نظر هایدگر مبدئیت آگاهی در نظام فکری هوسرل منجر به بسط سوبژکتیویسم و انفکاک از وجود گردیده، آن را درادامه سنت ایدآلیسم غربی قرار داده است . پدیدارشناسی هرمنوتیکی و فلسفی هایدگر به اعتباری در جهت تصحیح پاره ایی نارسائی های سیستم فکری هوسرل است. از نظر هایدگر انسان به عنوان موجودی متمایز از سایر موجودات، که وی آن را به "دازاین" تعبیر می کند ، به وجود گشودگی و استعلاء دارد. لذا آگاهی نیز شأنی از نحوه هستی دازاین و به تَبَع آن است . این دو فیلسوف علی رغم مقاصد فکری مشترک پاره ایی تمایزات نیز در سلوک فکری و نحوه مواجهه شان با مسأله وجود دارند. این مقاله در صدد بررسی این تمایزات است.

تبلیغات