غزّالی وجود امام را به ادله شرعی و اجماع امت، ضروری و برای قوام دین و دنیا مفید میداند؛ اما عصمت را برای امام شرط نمیداند. او معتقد است تنها در امور کشورداری وتجهیز سپاه و... به امام نیاز است؛ و از آنجا که برای انجام این قبیل کارها به علم الهی و لدنّی نیازی نیست، از اینرو، به عصمت نیازی نیست. او مانند دیگر پیروان اهل سنّت، تعیین امام را به انتخاب مردم میداند و هرگونه ادعای نصی از سوی شیعه را بیربط به مسئله امامت و غیرمتواتر معرفی میکند. از نظر او اگر این اخبار، متواتر بودند، هرگز در آنها شک نمیشد، در حالیکه در مورد این اخبار شک وجود دارد. بنابراین احادیثی چون حدیث غدیر و منزلت صرفاً بیانگر احترام و دوستی میان پیامبر(ص) و علی(ع) است و دلیلی بر امامت علی(ع) محسوب نمیشود. خواجه نصیرالدین طوسی در برابر این دیدگاه موضع گرفته ووجود امام را نه به ادله شرعی، بلکه به دلیل عقلی و با استناد به «قاعده لطف» بر خداوند واجب میداند. وی همچنین با ارائه ادله عقلی متعدد، عصمت را نیز برای امام ضروری میداند و عقیده دارد که درصورت معصوم نبودن امام، تسلسل لازم آمده و دیگر نمیتوان به تکالیف شرع اطمینان کرد. درضمن، در صورت انجام افعال قبیح از وی، نهی او از آن عمل، واجب میشود و در این صورت، غرض از نصب امام نقض شده،مقام امام از سایر مردم پایینتر میآید؛ در حالیکه امام باید افضل از همه باشد. خواجه، پس از اثبات عصمت برای امام، میگوید عصمت خصیصه ناآشکاری است که کسی جز پروردگار به آن علم ندارد. لذا نصب امام باید از سوی خدا و رسولش صورت گیرد و این یعنی نص؛ و همچنین با توجه به شیوه رسول خدا(ص) بعید است که ایشان در خصوص چنین امر خطیری سکوت کرده باشد. در مجموع، ادلّه خواجه نسبت به دلایل ادعایی غزّالی از وجاهت و قوت بهتری برخوردار است.