آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۸

چکیده

حد فاصل قرن هفتم تا دهم هجری یکی از دوره های تعیین کننده و سرنوشت ساز در حیات سیاسی و اجتماعی «تصوف» و «تشیع» به شمار می رود. دگرگونی های سیاسی، اجتماعی و اعتقادی که در پی سقوط خلافت عباسی جهان اسلام را فرا گرفت در حیات سیاسی و اجتماعی تصوف و تشیع نیز- به عنوان دو جریان پایا و دیر پا- موثر بود. در حد فاصل نابودی خلافت عباسی در بغداد تا روی کار آمدن پادشاهی مرشد- شاهان صفوی، تصوف و تشیع زمینه های رونق بیشتر و کارکردهای موثرتری پیدا کردند و در کنار کارکردهای سیاسی، دستاوردهای فرهنگی قابل توجهی را به دست دادند. از این جهت، کارکردهای سیاسی این دو جریان نیز برپایه مبانی فکری و مبادی معرفتی پیش ساخته ای انجام گرفت که جایگاه آن ها را از مقبولیت بیشتری برخوردار ساخت. دستور کار مقاله حاضر این است که با بررسی زمینه های همگرایی این دو جریان فکری- مذهبی به این سوال اساسی پاسخ دهد که: مبادی معرفتی مشترک و تلاش برای کسب قدرت، در همگرایی میان تشیع و تصوف چه تاثیری داشته است؟

تبلیغات