ساحت تاریخ و منزلت معاریف را می توان به دور از هر شائبه و خطا، به سرانگشت پژوهش های علمی و مطالعات گسترده و مستند، تبیین و تدوین ساخت. لیکن در این میان پاره ای از رخدادها و حکایات پیشینیان، چنان در هاله ای از ابهام و تاریکی قرار دارد که مجال بسیاری را برای محققان صاحب نظر می طلبد، تا به درستی در آن غور کرده و چراغ روشنی را بر فضای ظلمانی آن بیفروزند. یکی از مصادیق بارز چنین مفروضه ای، تامل بر حکایت «بوی جوی جولیان» سروده پدر شعر فارسی، شاعر خوش قریحه و بلند همت روزگار سامانیان، استاد فرزانه و توانا رودکی است. مقصود از مقاله حاضر، تنویر افکار صاحب نظران پیرامون فقدان رابطه ی منطقی و مستند میان این سروده، و عصر امارت نصر دوم سامانی است. دلایل و استنادات موجود، گواه بر عدم چنین ارتباطی است. در عین این که، هر گز قصد آن هم نیست تا دامان خرد پرور آل سامان از وجود چنین در دانه ی خردمندی عاری گردد. با این حال، وجاهت و شان والای نصربن احمد هم فارغ از تبعاتی است که به رهاورد چنین حکایتی، دامان او را ملوث به عشرت گرداند. غور و تأمل در این حکایت موجب خواهد شد تا همواره و به درستی، تاریخ از رودکی و نصر سامانی هر دو تجلیل شایسته نماید.