آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

بسیاری از حکایت های مثنوی، هم در سطح روایت و هم در سطح عناصر، وابسته به حکایت های دیگری هستند که پیش از مولانا آفریده یا ترکیب شده اند. یکی از عوامل مهم این وابستگی، پیوندهایی است که هر متن، بر پایه روابط بینامتنی، با دیگر متون برقرار می سازد. براین اساس، نقش مؤلف در جایگاه معرّف و معلّم نیز، می تواند باعث وابستگی به زمینه های فرهنگی و متنی دیگر شود. بدین سان مؤلف از اضطراب تأثیر دیگران می کاهد و با اتّکا به تعلیم جنبه هایی خاص از روایت های پیشین، دست به بدخوانی خلاق می زند. این پژوهش بر آن است که با شیوه توصیفی تحلیلی دریابد که چگونه کارکرهای تعلیمی، منجر به ساخت یابی حکایت تازه مثنوی نسبت به حکایات متون مبدأ شده اند؟ و دراین راستا، چه شگردهایی توسط مولانا به کار گرفته شده اند؟ نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان می دهد که مولانا درجهت اثبات مطالب تعلیمی خود، با دخالت هایی همچون ترکیب و تلفیق پیرنگ های پیشین، درجهت خودی سازی آنچه از دیگران اخذ کرده است، می کوشد. همچنینن شگردهایی چون افزودن درون مایه های تعلیمی فرعی در کنار درون مایه های اصلی دو حکایت منبع، قرارگرفتن شاعر (در نقش معلم) در نقاب شخصیت ها، به عنوان معرّف نگرشی خاص، تغییر زاویه دید، اطناب در گفتگوها و بیان مطالب تعلیمی به شیوه تک گویی ها و... از دیگر دخل و تصرف هایی است که مولانا درجهت دگرگون ساختن ساختارهای پیشین و ساخت یابی حکایت های خود به کار گرفته است.

تبلیغات