برخی مشکلات خانواده های آسیب پذیر، برآمده از آزموده های مشاوره خانواده و درمانگری در کار با خانواده های ساکن شهر سنندج به شریح زیر گزارش می گردد. ۱. درخطر بودن رابطه همسران به دلیل دخالت های خانواده زن و شوهر در رابطه و امور خانوادگی زن و شوهر (اعضای خانواده، اعم از زن و شوهر و فرزندان آن ها برای کاهش بار فشار تنش ها و مشکلات خانوادگی رخدادهای داخل خانواده را همچون درد دل و گلایه به خارج از خانواده انتقال داده و زمینه را برای دخالت خانواده های دو طرف فراهم می آورند؛ متأسفانه خواسته یا ناخواسته دخالت اعضای خارج از خانواده، به یکی از دلایل اصلی بالا گرفتن کشمکش ها و طلاق بدل می گردد) ۲. وابستگی دوسویۀ زن و شوهر به پدر و مادر (زن و شوهر پیش و بیش از آنکه نقش همسر را ایفا نمایند همچون فرزند والدین خود رفتار می نمایند. در برابر، والدین فرزند خود را به جای فردی مستقل که خانوادۀ جداگانه ای برپا ساخته، بیش و پیش از هر چیز همچون فرزند خود می انگارند) ۳. ادراک نابرابر بودن سهم توجه، محبت و حمایت والدین (فرزندان از عادل بودن والدین در رسیدگی روانی- اجتماعی به فرزندان خود ناراضی شده و در رابطه با همشیران خود طرد، تعارض و ستیزه جویی را می آزمایند؛ در پاره ای موارد والدین دچار این اشتباه شده اند که بر پایه دلسوزی از فرزند ضعیف حمایت بیشتری نمایند و حتی همشیران او را به پشتیبانی از او تشویق می نمایند و یا برای نشان دادن رضایت خود از رفتار و برخورد یک فرزند به اشتباه می کوشند که برای هم نوا ساختن سایر فرزندان با او، رفتار فرزند مطلوب را به رخ آن ها کشیده و درنتیجۀ این مقایسه احساس حقارت و نابرابری را در سایر فرزندان ایجاد می کنند) ۴. مسئول انگاشتن همسر برای رفتار خانوادۀ او (در مواردی که هر یک از همسران در رابطه با اعضای خانواده همسر خود از عهدۀ ارتباط توأم با مهارت برنمی آید همسر خود را برای تنش های ایجادشده مقصر دانسته و همسر را برای ابراز موضع جانب دارانه و مقصر دانستن خانوادۀ خود در فشار می گذارد). ۵. احساس اجبار فرزند/ فرزندان برای گزینش محبوب از میان پدر یا مادر (والدین با عیان ساختن مشاجره و ستیزهای خود در فضای خانواده فرزندان را به میدان جنگ کشیده و چه بسا فرزند برای از دست ندادن امتیازهای ناشی از تعامل با حامی اصلی ادراک شده، خود را در جبهۀ او قرار داده و بر پایۀ ارزنده سازی از روی استیصال او، یک تنفر کذایی را نسبت به دیگری نمود می دهد) ۶. تلقی خانه پدری همچون پناهگاهی برای هنگام ستیز، طرد و قهر (بر پایه میدان دادن خانواده های مرکز به بدگویی و غیبت دربارۀ همسر، اعضای خانوادۀ مرکز فرزند خود را همچون یک قربانی در چنگ عروس یا داماد خود انگاشته و زمینه را برای قهر و طرد موقت و در پاره ای موارد برای جدایی آن ها فراهم می سازند) ۷. پرورش فرزندان همچون سرباز جنگی و سرباز ستون پنجم در جدال ها و ستیزهای گوناگون خانوادگی (پدر و مادرهای نا بالیده از دید هیجانی و اجتماعی، در واکنش به ناکامی های میان فردی و اجتماعی احساس های منفی و بدخواهی خود را درباره اعضای نسبی و نسبتی خانوادۀ گسترده در جمع همسر و فرزندان خود نمود داده و بر پایۀ سازوکار ائتلاف در برابر غیر، فرزندان را برای جبران کمبودها و کاستی های اجتماعی خود پرورش می دهند) ۸. پذیرش ارزش «ازدواج به مثابه نجات از تنگنای اقتصادی» (هستند خانواده هایی که نگرش و باورهای آن ها چندان از ناکامی های اقتصادی متأثر گشته که تنها (برجسته ترین) ملاک فرزندان آن ها در ارزیابی های وابسته به گزینش و پذیرش همسر چنین بوده است: « وضعش خوب بود» ) مصادیق درج شده تنها نمود پاره ای از مشکلات خانواده هایی است که درگیری با تنش های خانوادگی و دست وپنجه نرم کردن با آشفتگی، سستی و ازهم پاشیدگی اتصال های شایستۀ اعضای خانواده را در گفتگو با مشاور خانواده نمود بخشیده اند. شمار دیگری از مشکلات عمده و جزئی در میان بوده اند که گریبان گیر اعضای خانوادۀ مراجعین بوده است ولی از آن میان نابسامانی های موجود در رابطه و ارتباطات خانوادۀ هسته ای با خانوادۀ گسترۀ همسران، همچون عاملی هشدارآمیز، بسیار برجسته تظاهر یافته است؛ با تأسف، آزموده های بالینی نشانگر تأثیر منفی این رابطه و ارتباطات در پدیدآیی یا تشدید بسیاری از مشکلات خانواده ها است. ازاین رو افزایش آگاهی خانواده ها دراین باره سزاوار توجه و مداخلات ویژه است. بهره گیری از همفکری و مشاوره با متخصصین مشاوره خانواده می تواند همچون یکی از راهکاری پیشگیری از نفوذ و گسترش این عامل تباهگر کارساز گشته و برای بهره مندی از آموزه ها و فنون متمرکز بر غنی سازی رابطه و بهبود جو شناختی، هیجانی و تعاملی خانواده سودمند نماید.