آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۱

چکیده

شاهنامه فردوسی یکی از گنجینه های ادب فارسی است که آن را چونان سندی که در بردارنده هویت باستانی و اصیل ایرانی باشد، دانسته اند. این اثر عموماً از زاویه ادبی و تاریخی مورد توجه واقع شده و کمتر به انعکاس مفاهیم و پدیده های سیاسی در آن توجه شده است. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که نگاه فردوسی در شاهنامه به پدیده های سیاسی و جهان پیرامون خود به کدام یک از رویکردهای نظری در روابط بین الملل نزدیک تر است؟ فردوسی را باید یک واقع گرای سیاسی بخوانیم یا یک آرمان گرا؟ برای این منظور از روش تطبیقی استفاده شده و تلاش گردیده است تا با استخراج مهم ترین شاخصه های دو نظریه فوق، ارزیابی از اندیشه های فردوسی حاصل شود. یافته های پژوهش نشان می دهد درحالی که فردوسی به لحاظ مباحث فرانظری به دیدگاه های سازه انگارانه نزدیک است، اما در مباحث نظری او را باید یک واقع گرا خواند. این نکته به ویژه در تفسیرهایی که از سرشت انسان، جنگ، قدرت و امنیت به دست می دهد بیش از هر چیز نمایان است. با این توضیح که واقع گرایی او از جنس هابز و والتز نیست و به نوعی به وجهی جدید با نام «واقع گرایی آرمان خواهانه» نزدیک می شود.

تبلیغات