مسئله شکاف بین علم و عمل اخلاقی از دیرباز مورد توجه آموزه های دینی و نیز بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان بوده است. سقراط و افلاطون، معرفت را معادل فضیلت می دانستند و بر این باور بودند که اگر انسان دارای معرفتی روشن نسبت به خوبی و بدی اعمال باشد، همین معرفت کفایت می کند که از بدی پرهیز کند و اعمال خوب را انجام دهد. ارسطو این دیدگاه را نپذیرفت و معتقد بود ضعف اراده بین علم و عمل، شکاف و فاصله ایجاد می کند. ازنظر او تربیت صحیح و عادات خوب، رافع شکاف بین علم و عمل اخلاقی است. برخی الهی دانان، ایمان را چاره کار دانسته و معتقدند برای عمل کردن به کارهای خوب و پرهیز از کارهای بد، لازم است علاوه بر علم و معرفت، ایمان هم در شخص وجود داشته باشد؛ اگر معرفت با ایمان همراه شود، به عمل می انجامد و الّا خیر. جستار پیش رو که به روش توصیفی تحلیلی و با هدف ارائه راه حلی در مسئله «شکاف بین نظر و عمل اخلاقی» اجرا شده است، به این نتیجه دست یافت که اگر از استثنائات چشم پوشی کنیم و درصدد ارائه یک قاعده اخلاقی و انسان شناسانه باشیم، شاکله انسان که محصول خصلت های ژنتیکی، تربیت و محیط زندگی است، بیشترین تأثیر را بر نحوه عملکرد انسان دارد. اگر عملی از دوره کودکی و نوجوانی ازطریق تربیت، به عادت و ملکه تبدیل شود، این عادت تا پایان عمر، انسان را رها نخواهد کرد. بنابراین، رافع شکاف بین علم و عمل را باید در شاکله خوب، جستجو کرد.