چکیده

ویلیام مارکس در جستاری با نام وداع با ادبیات از بی اعتباری و مرگ ادبیات و پژوهش های ادبی در دوران هم روزگار سخن می گوید. او برای نشان دادن درستی داوری اش و گذار از دوران وداع با ادبیات به عصر ادبیات وداع، تاریخ ادبیات را از سدة هفدهم به این سو به سه دوره تقسیم می کند و سپس می کوشد بازتاب مرگ ادبیات و گسستن پیوندهای میان ادبیات، واقعیت و جامعه را در ادبیات بجوید. به باور او، خاستگاه بی ارزشی ادبیات را باید در پیدایش و بحث پیرامون انگاره هایی چون امر والا، گذرایی و ناگذرایی زبان و سرانجام اسارت در صورت جست. نوشتة پیش رو تلاشی است برای شناساندن و بررسی خوانش تاریخی مارکس به آنچه او «ادبیات» می خواند.

تبلیغات