آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۲

چکیده

با توجه به اینکه در اندیشه سیاسی کلاسیک، انسان موجودی طبعاً اجتماعی انگاشته می شود، بسیاری از مقوله های بشری که در دوران مدرن به عرصه خصوصی رانده شده است، در زمره مباحث فلسفه سیاسی قرار دارد و جایگاه برجسته ای را در آن اشغال می کند. «لذت» از جمله این مقوله هاست که فیلسوفانی مانند افلاطون و ارسطو و اخلاف آنها درباره آن تأمل کرده اند و در چارچوب فلسفه سیاسی - اخلاقی خود بدان پرداخته اند. با این حال هر چند افلاطون رساله فیلبوس را اساساً به بررسی موضوع «لذت» اختصاص می دهد و ارسطو در دو بخش از اخلاق نیکوماخوس بدان می پردازد، با هلنیسم رومی به تدریج «لذت» از جایگاه سیاسی خود فروکاهیده شده، به عرصه اخلاق خصوصی هدایت می شود. اپیکور از جمله کسانی است که «لذت» را در مرکز توجه قرار می دهد، اما نه - مانند ارسطو - به عنوان فعالیتی اجتماعی، بلکه چونان مقوله ای مربوط به تهذیب فردی و همین مقدمه ای است برای آنکه در ادامه و با ظهور مسیحیت، «لذتِ» رانده شده از اندیشه سیاسی به امری کاملاً الهیاتی تقلیل یابد و به جای آنکه در ترسیم جامعه نیک سامان جایی برای خود بیابد، به امری در چارچوب روابط انسان - خدا تبدیل می شود و در نتیجه دیگر نه موضوع فهم هنجاری اجتماعی و سیاسی، که مقوله ای مربوط به فرمان برداری از امر الهی است. با سنت آگوستین، این امر تثبیت می شود و «لذت» در سیر تطور خویش از امر سیاسی به امر مذهبی تحول می یابد که در ادامه، امکان ظهور لذت گرایی مدرنِ فارغ از مبانیِ اخلاق اجتماعی را فراهم می آورد. به منظور درک چگونگی تغییر جایگاه مقوله «لذت» از امر سیاسی در فلسفه اخلاق یونان به امر خصوصی در فلسفه سیاسی مدرن، مقاله حاضر به بررسی فرایند تحول «لذت» از امر هنجاری به یک مقوله صرفاً مذهبی در دوران کلاسیک می پردازد.

تبلیغات