ادبیات کهن فارسی همواره منادی مهرورزی و مداراگری بوده و از خشونت، نزاع و کینه بیزاری جسته است لیکن جامعه و تاریخ ایران مسیر متفاوت و پر تنشی را از سر گذرانده است. ادبیات در لایه های ژرف خود تصاویری محو و مبهم را از خشونتی افسار گسیخته بازتاب می دهد. گویی جنگ و ستیزه با تار و پود جامعه ایرانی تنیده شده است. نظامی گنجه ای یکی از شاعران صلح دوست ایرانی است که در شعرش عشق و دوستی موج می زند. با این همه در اعماق آثارش، ناخواسته نگره هایی از آن ذهنیت مبتنی بر خشونت و بی مدارایی را می توان دید. برای مثال جنگ از مضامین عمده شعر نظامی است. پای خشونت حتی به ساحت عشق نیز کشیده می شود. مجنونِ عاشق، بی میل نیست که برای تصاحب لیلی از زور استفاده کند، در مخزن الاسرار دو حکیم با دو نظرِ متفاوت علمی، خصومت را بدانجا می رسانند که حاضرند دیگری را به قتل برسانند و سر انجام این که اسکندر پس از اشغالِ ایران، با بی مداراگری تمام، آتشکده های زرتشتیان را تخریب می کند، رسوم دینی آنان را برمی چیند، شهرهای باشکوه را در آتش قهر خود می سوزاند و کتاب های علمی ایران زمین را به مقدونیه انتقال می دهد. از سوی دیگر جلوه های مدارا نیز در منظومه های نظامی تماشایی است. شیرین، خسرو را به مدارا و رعیت نوازی دعوت می کند. بهرام با تدبیری هوشمندانه مانع از وقوع جنگ با هم وطنانش می شود و پادشاهان گوش به معترضان صریح اللهجه خود می دهند.