پرورش مهارت های تفکر انتقادی به عنوان یکی از رسالت های مهم نظام آموزشی محسوب می شود. پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل مرتبط با تفکر انتقادی دانشجویان علوم اجتماعی و مقایسه آن با میزان این مهارت در بین دانشجویان مددکاری اجتماعی صورت گرفت. در پژوهش حاضر از نظریه های شناختی، فراشناختی و برساخت گرایی اجتماعی به عنوان چارچوب نظری بهره گرفته شد. روش پژوهش، پیمایشی و جامعه آماری آن، دانشجویان کلیه مقاطع تحصیلی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی است. روش نمونه گیری از نوع طبقه ای است. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه محقق ساخته و سنجش تفکر انتقادی کالیفرنیا فرم ب استفاده شده است. اطلاعات به دست آمده با استفاده از آزمون های آماری؛ ضریب همبستگی پیرسون، t مستقل و ANOVA با بهره گیری از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان می دهد که بین سطح پایگاه اقتصادی- اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانشجویان با میزان تفکر انتقادی آن ها رابطه معناداری وجود ندارد. اما بین متغیرهای؛ جنسیت، سال ورود به دانشگاه، مقطع تحصیلی و وضعیت تأهل دانشجویان با میزان تفکر انتقادی آن ها رابطه معناداری وجود دارد. همچنین بین میزان تفکر انتقادی دانشجویان رشته مددکاری اجتماعی و سایر رشته های علوم اجتماعی تفاوت معناداری به دست نیامد. در مجموع نتایج این مطالعه نشان داد که با وجود اهمیت تفکر انتقادی برای دانشجویان علوم اجتماعی و به خصوص جایگاه این مهارت برای مددکاران اجتماعی ، به طور کلی توانایی دانشجویان در استفاده از مهارت های تفکر انتقادی اندک است.