در این مقاله با استفاده از مفهوم دیالوجیستی باختینی ""خود"" و""دیگری"" تلاش می کنیم تا به بازخوانی مفهوم غربزدگی مورد نظر جلال آل احمد بپردازیم و تفسیر تازه تری از این اثر را ارائه کنیم. علاوه بر این، در ضمن این کار با به کار بستن مفهوم دیالوجیستی خود و دیگری در عمل، قابلیت این مفهوم را نیز ارزیابی می کنیم و با چنین سنجشی نشان خواهیم داد که چطور با استفاده از دیالوجیسم به مثابه روش و در عین حال نظریه م توان دست به تفسیر و تاویل متونی زد که در فقدان این روش معانی دیگری بدانها نسبت داده می شده است. دیالوجیسم باختین از سه وجه حاصل می شود"":خود""، ""دیگری"" و ""گفت وگو و تعامل خودبا دیگری"". با استفاده از این ابزار نظری، خواهیم دید که اولا،ً آل احمد برای شناخت خود به شکل اگزیستانس، مجبور به نگاه به دیگری است. ثانیا،ً تصور مالوف از آل احمد به عنوان کسی که غرب ستیز یا ضد غرب است، تصور کاملی نیست. با استفاده از نظریه دیالوجیسم باختین می توان به این نتیجه رسید که آل احمد بیش از آنکه معترض غرب باشد، معترض نوع دیالوگ مخدوش و رابطه ی نابرابر غرب و شرق است. البته آل احمد راه حل و پیشنهادی نیز ارائه می کند. راه حل وی بازیگر شدن خود شرقی و ایجاد دیالوگ برابر است. این کار از طریق مفهوم اصالت امکان پذیر می شود.