نخستین دهه های پس از درگذشت پیامبر(ص) از نظر تاثیر آن بر ماهیت نظام سیاسی مسلمانان در دوره های پسین دارای اهمیت چشمگیری است. سرنوشت سازترین رخداد این دوره، برنشستن معاویه بر تخت خلافت و سپس ولی عهدی یزید بود که سرآغازی شد بر استقرار سنت خلافت خاندانی موروثی. با این حال این شیوه، در صدر اسلام به لحاظ نظری پیشینه و مشروعیتی نداشت؛ و در برابر، شیوه ی انتخاب گروهی یا شورایی بود که از دو چشم انداز نظری و عملی چنان که خواهیم گفت شیوه ای مطلوب و ممکن به شمار می آمده است. این ناسازوارگی میان نگرش های نظری و واقعیت تاریخیِ استقرار شیوه ی الگوی خاندانی موروثی، نیازمند توضیح است و به نظر می رسد یکی از قانع کننده ترین پاسخ ها را با یک بررسی ساختارنگرانه می توان پیش نهاد. در این نوشتار چنین استدلال می شود که به علت وجود نداشتن طبقه ی منسجم اشرافیت سیاسی به سان یک پیش شرط لازم بود که شیوه ی انتخاب گروهی در صدر اسلام پا نگرفت. این فقدان از یک سو در کشاکش های پس از قتل عثمان ریشه داشت، و از سوی دیگر در ویژگی ها و شیوه های توزیع و مالکیت زمین در این دوره.