آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

با رجوع به فهم و درک عرفی متوجه این مطلب می شویم که تلقی عامه وجود داشتن را امری ممکن می داند و صحبت از ممکن بودگی موجودات را سخنی معقول و بدیهی تلقی می کنند. این تلقی از مفهوم وجود، مستلزم این است که وجود در جایگاه محمول جمله باشد و در ردیف اوصاف عادی به شمار آید، زیرا بنابر چنین برداشتی مصادیق وجود همانند مصادیق اوصاف عادی از وضعیت ممکنی به وضعیت ممکن دیگر تغییر می کنند و این مطلب بازگوکننده مفهوم ممکن بودگی موجودات است. در مقابل چنین دیدگاهی، برخی از فلاسفه معتقدند «وجودداشتن» صفت ضروری اشیاست و نمی تواند همانند اوصاف عادی در جایگاه محمولی جمله قرار گیرد. این تلقی مفهوم وجود را، همانند اوصاف منطقی، ضروری می داند و معتقد است وجود اشیا در مفهوم منطقی در دامنه تمامی جهان های ممکن ثابت است، و این یعنی این که باید در کنار سخن گفتن از وجود اشیای انضمامی، از وجود اشیای ممکنی سخن گفت که به واسطه داشتن اوصاف جهت مند همانند اشیای انضمامی در مفهوم منطقی وجود دارند. لینسکی، زالتا، و ویلیامسون از جمله نمایندگان بارز چنین تفکری هستند.

تبلیغات