یکی از شاعران و عارفان ایرانی که نقشی برجسته در غنا و گسترش فرهنگ اسلامی ـ ایرانی و حتی نشر آرمان های انسانی و فرهنگ بشری داشته، جلال الدین محمد بلخی است. او به دلیل نیل به ساحت صلح جاودان، معرفت ژرف به کتب وحیانی و شناخت دقیق نهان آدمی، به ابعاد مختلف معرفت شناسی چون هستی شناسی، جهان شناسی، خداشناسی و خودشناسی وقوف دارد و از یک سو به تعالی روح اندیشیده و از سویی دیگر، به رهانیدن انسان از حصارهای تنگ نژادی، زبانی، جغرافیایی و آفات ناشی از تنگ نظری، جزم اندیشی و خودبینی مدد رسانیده است. او به مقامی رسید که توانست در مجموعه آثار خود با جامعیتی شگفت و شگرف در حوزه انسان شناسی به تحلیل عوامل و موانع آرامش روحی بشر بپردازد. او با این نگاه فراگیر و البته مبتنی بر خرد و سنت عرفانی، مستی و فراموشی خویشتن، دوراندیشی های بلفضولانه، بازی و اشتغال به خود و خودشیفتگی، شهرت طلبی و ... را به عنوان ملجأهای نامناسب انسان یاد می کند و بر این اساس، با تأکید بر معنویت، عرفان، دین و سعادت و تعالی روحی بشر و اندیشه مندتر کردن او، به مقابله با مجموعه چالش ها و بحران هایی برمی خیزد که به صورت بالقوه روح انسان ها را تحدید و بلکه تهدید می کند. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استنباط از مثنوی به بررسی و آسیب شناسی آفات و بحران های فراروی آدمی در اعصار گوناگون و شناسایی آموزه ها و پیامدهای رهایی بخش مولوی برای مقابله با این چالش ها خواهد می-پردازد. نتیجه پژوهش نشان می دهد که مهم ترین پیام های مولوی برای انسان معاصر از میان مجموعه پیام های جهانی، بررسی و تحلیل عوامل و دلایل خودناشناسی و فقدان معرفت نسبت به من واقعی، شکاکیت، احساسات گرایی و شیفتگی نسبت به قید و بند، بیگانگی و تنهایی، بی معنایی، مصرف زدگی، تبعیت از اندیشه ها و افکار غالب است که در این مقاله به بررسی و نقد آن ها در مثنوی معنوی پرداخته شده است.