با آن که برخی بر این اعتقادند که میان ادبیات و مبانی زیبایی شناسی با مسائل اجتماعی مقارنة ضروری وجود ندارد و آثار ادبی بسیاری را می توان یافت که با امور اجتماعی مناسبت چندانی ندارند یا به کلی با آن بی ارتباط اند، یکی از مسائل مورد توجه ناقدان ادبی و جامعه شناسان، پیوند معنی دار ادبیات و در کل مبانی زیبایی شناسی با امور اجتماعی است. از آن جا که در ادبیات، زبان وسیلة بیان است و به قول ارسطو، به نوعی زندگی را به نمایش می گذارد، یک واقعیت اجتماعی و به عبارت دقیق تر یک نهاد اجتماعی است. نهادی که علت وجودی و هدف های خاص خود را دنبال می کند. در میان مکاتب جدید ادبی، ظهور مکتب رمانتیسم پیوند همه جانبه ای با تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم کشورهای اروپایی دارد. هم زمان با تحولات جهانی، این مکتب در تمامی کشورها، از جمله ایران، طرفدارانی یافت و در عصر پهلوی، به وی ژه در دهه های 20 و 30 به گرایش غالب ادبی تبدیل شد. سال های پایانی دهة 30 و آغازین دهة 40، روزگار افول رمانتیسم فارسی است. با اذعان به تأثیر متقابل ادبیات و جامعه در یکدیگر، در این پژوهش تأثیر عوامل اجتماعی و سیاسی عصر پهلوی در فراز و فرود گرایش ادبی مذکور نقد و تحلیل می شود.