در مجموعه داستان پسرک بومی (1350) با رویکرد احمد محمود به سبک و مضامین جدید در کنار دغدغه های قدیمی و آشنای او رو به رو هستیم. داستانهایی نظیر «چشم انداز» و «اجاره نشینان» نمونه هایی از این تلاش در نوآوری است.
شهر کوچک ما
چاه های نفت خوزستان یک یک «دهان نفتی» خود را باز می کنند و دگرگونی های مخربی را در زندگی مردم بومی اطراف خود پدید می آورند، گویی می خواهند «ریزه ریزه شهرها را ببلعند».
در ذهن راوی نوجوان داستان، که ناظر بریده شدن نخلهای پشت خانه خود و تبدیل نخلستان به میدانگاهی وسیع و پوشیده از شن و ماسه آغشته به نفت بوده است، چاه نفت موجودی سیری ناپذیر است که قصد دارد خانه های آنها را نیز ببلعد. پدر راوی و دیگر ساکنان شهر کوچک، برای دفاع از خانه های خود و درگیری تن به تن با خارجیانی که قصد تخریب خانه های آنها را دارند. در جلسه ای هم قسم می شوند. اما، با لو رفتن جلسه و دستگیری افراد و ضمانت دادن آنها، دیگر تخریب خانه ها اجتناب ناپذیر است. آفاق، همسر یکی از همسایگان راوی، که، با از بین رفتن نخلستان، محل امن تردد و قاچاق پارچه را از دست داده است، اولین قربانی است که با گلوله های مامورین به قتل می رسد.چند روز بعد، خانواده راوی و همسایگان آنان در حال تخلیه منازل خویش اند که «پوزه»ی بولدوزر به درون خانه های آنان رانده می شود و خانه ها را به تلهایی از خاک تبدیل می کند، در حالی که کبوتر سفید راوی بر فراز خرابه های خانه در جستجوی کبوترخان است...