آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

از سالیان پیش، به ویژه از زمانی که تئودور نولدکه نظریات ژرف و عالمانه خود را درباره حماسه ملی ایران منتشر کرد، بحث در خصوص ماخذ یا مآخذ شاهنامه یکی از پیچیده ترین مباحث شاهنامه شناسی شمرده شده است. نولدکه، با استناد به مقدمه قدیم شاهنامه – بی آن که دریابد این متن مقدمه شاهنامه ابومنصوری است نه شاهنامه فردوسی – به درستی اظهار نظر کرد که شاعر بزرگ ایران کاخ بلند نظم خویش را بر پایه شاهنامه ابومنصوری پی افکند، ولی این نکته را نیز یادآور شد که فردوسی، به جز این کتاب، از مآخذ دیگر نیز سود جسته است. سپس محمد قزوینی، با نگاهی موشکافانه به مقدمه قدیم شاهنامه، پس از آن که دریافت این مقدمه به راستی مقدمه شاهنامه ابومنصوری است، نظر نولدکه را تایید کرد. این نظر تا دهه اول قرن بیستم، به عنوان اصلی کم و بیش پذیرفته شده، همواره نزد شاهنامه شناسان مطرح بوده است. اما، طی سال های اخیر، دو تن از شاهنامه شناسان امریکایی، یکی بانو الگا دیویدسن در کتابی با عنوان شاعر و پهلوان در شاهنامه و دیگری دیک دیویس، در مقاله ای با عنوان «درباره منابع شاهنامه فردوسی»، بنیاد نظر نولدکه را ویران کرده و بر ویرانه های آن طرحی نو در افکنده اند. این دو محقق، عمدتا بر پایه فرضیه های دو دانشمند امریکایی به نام های میلمان پاری و آلبرت لرد درباره ساخت حماسه های شفاهی، هم زمان به این نتیجه رسیدند که ماخذ عمده شاهنامه فردوسی روایات شفاهی یا حتی روایات منظوم شفاهی بوده است. محمود امیدسالار، در نقدی بر کتاب بانو الگا دیویدسن، نظر او را به حق مردود شمرد. در این جستار، نگارنده، ضمن بحث درباره منبع شاهنامه، به نقد و بررسی نظر دیک دیویس خواهد پرداخت. هم چنین با شواهد و قراین نشان خواهد داد که فردوسی نه تنها از مآخذ شفاهی سود نجسته بلکه، به احتمال قوی، اساس کار او فقط متن مکتوب شاهنامه منثور ابومنصوری بوده است. حتی نگارنده، به چند دلیل، مخالف این نظر پذیرفته شده است که فردوسی داستان بیژن و منیژه را از روی منبع مستقلی غیر از شاهنامه منثور ابومنصوری به رشته نظم درآورده است...

تبلیغات