این مقاله سعی دارد وجهی از معماری ایرانی را فراسوی علوم محض، بازخوانی کند. نظام فضایی همان واقعیت روحانی، نقش? پنهان و زیرنقشی بود، که در نسبت با آنچه «جا» می خواندیم «همه جا» بود. نظامی که به جای آنکه «قرار گیرد»، «قرار می داد» و «استقرار می بخشید». کاربردی بودن هنر معماری، تصور خیالی و «صورت» آن را بدون توجه به وجه ملموس و کارکردیش ابترا می نمایاند. نظام فضایی به عنوان حلق? واسط وجه ملموس و غیر ملموس معماری، سازمان یافتگی و الگوی فضایی بود، که واقعه ها و عملکردهایی که «هست بودن» در آنها تحقق می یافت، را قابل حصول می کرد. نظامی که بایدها و نبایدهای الگوهای حرکت و زندگی را نیز فراهم می ساخت. این نظام چیزی فراتر از عملکردگرایی را به ذهن متبادر می سازد. بر اساس مستندات، نظام فضایی معماری ایرانی که با برداشت و الگو پذیری از ساخت و نظام فضایی عالم شکل می گرفت، انواع و ساختاری سه گانه داشته است. انواع آن شامل سلسله مراتب مفهومی، مرکزی و محوری بوده و دارای ساختار جهت گیری، مرکزگرایی و محوریت عمودی بوده است.نظام فضایی پس از تجسد در وجه ملموس و کالبد معماری، «شکل» های مختلفی را می نمایانده است.