مطالب مرتبط با کلیدواژه

هولاکو


۱.

علاالدین عطاملک جوینی و هولاکوخان مغول(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)

کلیدواژه‌ها: اسماعیلیه الموت بغداد ارغون هولاکو عطاملک جوینی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۳۷۸ تعداد دانلود : ۲۱۶۹
علاءالدین عطاملک جوینی شخصیت کارآمد و موثر دوره ایلخانی در خانواده دیوان سالار جوینی در سال 623 هـ ق به دنیا آمد. وی به رسم آبا و اجداد خویش در عنفوان جوانی توسط پدرش، بهاءالدین، وارد دستگاه امیرارغون آقا حاکم مغول در خراسان، گرجستان و آسیای صغیر گردید. علاءالدین عطاملک به عنوان دبیر مخصوص امیر ارغون رسما در جرگه دیوان سالاران مغول در آمد و در سفرهای متعدد وی به قراقروم پایتخت مغولان حضور داشت. از جمله در یکی از این سفرها بود، که به وی پیشنهاد شد تا به نگارش کتابی در فتوحات مغولان بپردازد. این کتاب تاریخ جهانگشای نام گذاری شد. پس از ورود هلاکو به ایران در سال 654 هـ ق امیر ارغون، عطاملک را به هلاکوخان معرفی نمود و از آن پس عطاملک به عنوان یکی از خواص و ملازمین، هلاکو را در تمامی حوادث و وقایع بزرگ چون فتح قلاع اسماعیلیه و فتح بغداد همراهی نمود. یک سال پس از فتح بغداد در سال 657 هـ ق هلاکو حکومت عراق عرب را به علاءالدین عطاملک سپرد. عطاملک این سمت را تا زمان سومین ایلخان مغول، احمد تگودار، حفظ نمود. عطاملک در تمام مدت فرمانروایی هلاکوخان در منصب حاکم بغداد مصدر خدمات مهم و ذیقیمتی در عراق عرب شد، به طوری که بغداد در دوران ولایت داری وی یکی از ادوار طلایی خود را در عرصه تاریخ جلوه گر ساخت.
۲.

نقدی بر کتاب «رنسانس ایرانی»(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ایلخانان نصیرالدین طوسی هولاکو رنسانس ایرانی جورج لین

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۸۲ تعداد دانلود : ۵۲۷
جورج لِین در کتاب "" ایران در اوایل عهد ایلخانان ؛ رنسانس ایرانی"" به طرح این مدّعا می پردازد که اولاً هولاکو نه به عنوان یک متجاوز بلکه در پی دعوت ایرانیان قدم به خاک ایران نهاد و ثانیاً تأسیس حکومت ایلخانی را باید اقدامی در جهت احیاء و استقرار دوباره ی فرهنگ ایرانی دانست . به زعم نویسندة کتاب ، تعبیر ""رنسانس ایرانی"" می تواند این دو مدّعا را نمایندگی کند. این دو مدّعا سؤالات متعددی را پدید می آورد. سؤالاتی از این دست که : مبنای این نگرش متفاوت به عصر ایلخانی چیست ؟ نویسنده در تأیید مدّعای خود از چه منابع و مصادری و چگونه بهره برده است ؟ و نسبت میان آنچه که وی رنسانس ایرانی می نامد با وضعیت سیاسی و فرهنگی ایران در اوایل عهد ایلخانان چیست؟ پی جوییِ این پرسش ها عملاً نوعی بررسی کتاب را به لحاظ نقد درون ساختاری و نقد برون ساختاری می طلبد و این وظیفه ای است که مقاله حاضر بدان می پردازد.