سیاست خارجی نوین؛ گذار از سیاست قدرت به سیاست تغییر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۷ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۱۴۵)
5 - 36
حوزه های تخصصی:
فهم پراگماتیک و سودانگارانه قدرت مطلقه دولت و درک آن به مثابه عقل منفصل نیروهای اجتماعی؛ قرینه پنداری و خوانش ربّانی- استعلایی از دولت و پیشوایی منطق واقع گرایی محافظه کار در منظومه شناختی رهیافت سنتی؛ سیاست گذاری خارجی را به امتیاز انحصاری حاکمیت بدل ساخت. این قرائت با دگرستیزی، تکلیف انگاری و نگاه ویترینی- مادونی به نیروهای اجتماعی، ضمن انکار زیست سیاسی مستقل، آن ها را به مرگ اندیشی سیاسی سوق داد. ملهم از هستی شناسی ساختارگرا، معرفت شناسی تعمیم انگار و روش شناسی تک ساختی، پشتوانه فکری رهیافت سنتی در قبال نیروهای اجتماعی آن است که کنش گری آن ها را باعث آلایندگی و نازایی سیاست خارجی می داند. طبق این فهم، پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که چرا منطق معرفتی، وجودی و روشی رویکرد سنتی برای فهم سیاست خارجی نوین ابتر است؟ فرضیه پژوهش با نکوهش مرجعیت دولت، تأکید بر نگاه فرآیندی- تناسبی و توجه به سیاست تالی، ضمن درک بسترپروردگی سیاست خارجی، آن را اقدام بر اساس درک از واقعیت تفسیر می کند. این رویکرد با استخدام رویه اجتماعی، ضمن دگرپذیری و اذعان به زیست سیاسیِ مستقلِ نیروهای اجتماعی، مشارکت در سیاست خارجی را حقّی برای آنان تلقّی می کند. این پژوهش با کاربرد نظریه جامعه شناسی کثرت گرا و روش شناسی تحلیلی – تطبیقی، فرضیه اصلی را در سه سطح خُرد (فروملّی)، میانی (ملّی)، و کلان (فراملّی) محک زده است. طبق یافته های پژوهش، دگردیسی های مستحدث، نه آیتی بر مرگ سیاست خارجی و نه نادی گفتمان ضدِّ سیاست خارجی، بلکه نشان از تحوّل معرفتی است که طبق آن، نیروهای مختلف اجتماعی در تلاش برای سهم خواهی و اثرگذاری بر فرآیند تصمیم گیری هستند.